چهار مرض خاص انسان
انسان در گذر زمان دچار برخی بیماریهای جسمی میشود ؛ وی در هنگام مواجهه با بیماریها تمام تلاشش را میکند تا دوباره سلامت گردد .بنی بشر برای مبتلا نشدن به بیماری ، عوامل بروز آن را شناسایی میکند تا با پیشگیری ، از ابتلا به آن جلوگیری نماید .
اما جای بسی تأسف، که در روزمرگی این دنیا چنان غرق جسم میشویم که گاه روح را از یاد میبریم و دچار بیماریهای روحی میشویم، این بیماریها چنان قلب انسان را به عفونت گناه آلوده میکند که پس از مدتی ریشه انسانیت را در وجود انسان میخشکاند و آنگاه است که قرآن در توصیف موجودی که خداوند او را اشرف مخلوقات خواندش؛ چنین میفرماید: «اولئک کاالانعام بل هم أضلّ.» کاش انسان، در میان هیاهوی این دنیا، ساعتی را به خود بیاندیشد که آیا روح الهیاش آلوده به زخمهای چرکین کفر، نفاق، شرک، شک و … شده است؟
در این مقاله به ذکر برخی بیماریهای قلب ، که در میان آیات نورانی قرآن به آن اشاره شده است ، میپردازیم :
1- کفر
قلب، گاهی بر اثر بیتوجهی انسان نسبت به حقایق و دور ماندن از اندیشه صحیح دچار کفر می گردد.
انکار از روی عناد، انکار بعد از معرفت و ایمان، صرف کردن نعمت در مسیر شیطان، از مصادیق کفر است؛ قرآن در این سه زمینه آیات متعددی دارد، برای نمونه میخوانیم:
[فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ] «آل عمران ، 56». اما کسانی که کافر شدند، آنان را در دنیا و آخرت به عذابی سخت شکنجه میکنم و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود.
[إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ] « آل عمران ، 90 ».
آنان که بعد از ایمان کافر شدند و بر کفر خویش افزودند، هرگز توبه آنان پذیرفته نیست و اینان در حقیقت گمراهانند.
[ َالَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ] « ابراهیم ، 24».
آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند.
منافقین، مردان و زنانی هستند که به زبان و به پارهای از اعمال خود را مسلمان نشان می دهند، ولی قلباً به هیچ صورت به خدا و پیامبر و احکام الهی ایمان ندارند.اینان ، مردمی هستند که با مسلمان نشان دادن خود، خویشتن را در همه شئون با مسلمانان همراه کرده تا در تمام امور مسلمانان ایجاد اخلال کنند
[وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ] «نمل ،40».
و هر کس که سپاس گزاری کند به سود خود سپاس گزاری میکند و هر کس ناسپاسی ورزد [زیانی به خدا نمی رساند]؛زیرا پروردگارم بینیاز و کریم است.
این مرض خطرناک وقتی عارض قلب شود ، انسان را از نظر جایگاه در عالم خلقت بدتر از حیوانات کرده و روزنههای نور را به روی آدمی می بندد و شاخ و برگ انسانیّت را میخشکاند و از انسان، درندهای خطرناک و دیوی مهیب به وجود می آورد .
2- نفاق
از دیگر بیماریهای قلب، نفاق است، نفاق یعنی دورویی، دو رنگی و دو چهره بودن و برابر با آیات قرآن و روایات، نفاق از بدترین گناهان است منافق در قیامت به بدترین عذابها دچار است:
[إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً] « سوره مبارکه نساء ، 145».
بیتردید منافقان در پایینترین طبقه از آتش اند، و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت.
در معرفی این افراد باید چنین گفت :
منافقین، مردان و زنانی هستند که به زبان و به پارهای از اعمال خود را مسلمان نشان می دهند، ولی قلباً به هیچ صورت به خدا و پیامبر و احکام الهی ایمان ندارند.اینان ، مردمی هستند که با مسلمان نشان دادن خود، خویشتن را در همه شئون با مسلمانان همراه کرده تا در تمام امور مسلمانان ایجاد اخلال کنند.
منافقین، کوردلانی هستند که با ارتباط با مسلمانان، از اسرار مسلمانان آگاه شده و آن اسرار را علیه مسلمانان به ثمن بخسی با کفار معامله میکنند.
منافقین در برخوردهای خود با مسلمانان از روباه مکارتر، از خوک بیغیرت تر، از سگ پارس کننده تر و از گرگ درنده ترند.
قرآن مجید در بسیاری از آیات وضع منافقین را نشان می دهد و در کمتر آیهای است که به عذاب سخت فردای قیامت آنان اشاره نکندچنانکه در سوره نساء چنین آمده :
[بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً] «سوره مبارکه نسا
ء ، 138». منافقان را بشارت ده که عذابی دردناک برای آنان است.
[إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً] سوره مبارکه نساء ، 140».
یقیناً خدا همه منافقان و کافران را در دوزخ گرد خواهد آورد.
منافق در مسئله ایمان به خدا و در انجام فرائض الهی با خدا دورویی میکند و با خلق خدا هم در تمام روابطش دو روست.
3- شرک
از دیگر گناهان قلب، شرک است.شرک دارای اقسامی است که در قرآن و روایات ، به طور مفصل به شرک اشاره شده است.
ریا نوعی شرک است، چیزی را در جنب خدا جهت عبادت قرار دادن شرک است، پیروی از علمای سوء ، شرک است، هواپرستی از مصادیق بارز شرک است . شرک، گناه بزرگی است که اگر تا وقت مرگ قلب انسان به آن آلوده باشد، از آمرزش و رحمت حق محروم خواهد بود .
[إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً] « سوره مبارکه نساء ، 48 ».
مسلماً خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمی آمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می آمرزد. و هر که به خدا شرک بیاورد، مسلماً گناه بزرگی را مرتکب شده است.
کاش با آگاهی از بیماریهایی که مانع رشد و کمال روح و قلب انسان میشود ، خود را در برابر این بیماریها واکسینه کنیم تا از عفونت و آلودگی میکروبی این بیماریها در امان باشیم .
4- شک
از دیگر گناهان قلب، شک است، البته شک در علوم ظاهری چندان عیب ندارد، ولی در مسائل حقی که حق بودنش با استدلال و برهان عقلی، یا با قرآن، یا با روایات صحیحه روشن است، شک جا ندارد و شککننده از میدان انصاف به طور کامل دور است و این حرکت ناصواب قلب بر خلاف حقیقت عقل و فطرت و وجدان است.
یک پیامبر، برای اثبات صدق گفتارش به اذن حضرت حق دارای معجزه است، چنانچه قرآن میفرماید که مرده زنده میکند؛ کور مادرزاد شفا می دهد؛ مرض پیسی را از بین می برد؛ از غیب خبر می دهد؛ عصا به سنگ میکوبد، از آن دوازده چشمه آب می جوشد؛ ماه را دو نیمه میکند؛ از دل کوه شتر زنده بیرون می آورد؛ قطعه خاک را با دم خدایی تبدیل به پرنده زنده میکند و در آخرین مرحله قرآن را به عنوان آخرین معجزه و به عنوان معجزه ابدی ارائه میکند، و میگوید: با این دلایل حقّه من فرستاده خدایم. آنگاه یک انسان این همه واقعیتهای روشنتر از روز را ببیند و در مرز دودلی قرار بگیرد که آیا این انسان راست میگوید یا نه؟!! قلب چنین آدمی واقعاً مریض است و شک او در برابر حق زمینه ساز هر نوع بدبختی اوست.
راستی در برابر حق ِ آشکار ، حق ِ بر مبنای برهان و حجت ، حق ِ فروزنده تر از آفتاب، جای شک و تردید است ؟!
کاش با آگاهی از بیماریهایی که مانع رشد و کمال روح و قلب انسان میشود ، خود را در برابر این بیماریها واکسینه کنیم تا از عفونت و آلودگی میکروبی این بیماریها در امان باشیم .