گلبرگ باغ بهشت
03 شهریور 1393
معصومه جان!
ای گلبرگ باغ بهشت، ای آفتاب بلند آسمان عصمت و ای نشانه عبادت و رحمت!
مدتی است که حسرت، بر دیواره های دلم چنگ می زند و خاطراتم مدفون غربتی سخت شده اند.
ای زلال چشمه زمزم، ای نشانه روشن حقیقت، ای گوهر تابناک دنیا و آخرت، ای حدیث جاودانگیِ ایمان و ای الگوی زن متعهد و مسلمان! مدتی است که لحظه هایم، سخت بوی مرداب می گیرند، بوی خاک، بوی دل گیر زمین، بوی درهای بسته، بوی حصارهای بی رحم و بوی جاماندن از قبیله عشق.
ای بانوی دو عالم، ای گنج سرشار معانی، ای گل برگزیده و خوشبوی خدا، ای خواهر امام رضا علیه السلام !
اینک چه کسی این همه ظلمت را ازنشانه های درد من که این روزها، عجیب بوی خزان می دهند، برمی دارد.
چشم هایم را اینک تنهای تنها به آستان تو دوخته ام، و در انتظار معجزه ای هستم که باز شکوفایم کندو این لحظه های فسرده، را ازمن بگیرد.