نامم رقیه است.
17 آذر 1392
نامم رقیه است نزن ناشناس نیست
صبّم نکن ، کنیز خدا ناسپاس نیست
من دختر صغیرة سالار زینبم
فحشم نده که منزلتم جز سپاس نیست
ناز یتیم را که به سیلی نمی کشد
این درخور لطافت گلبرگ یاس نیست
دست مرا ببند و ببر با تشر ولی
مشت و لگد که پاسخ این التماس نیست
در ضرب و شتم ، پیروی از دومی کنی
با آن خبیث ، جز تو کسی را قیاس نیست
مو میکشی و مقنعه را پاره می کنی
این گیسو است ، بند طناب و لباس نیست
ای دختران شام ، خدا اهلتان کند
این کاروان که مسخرة این اُناس نیست
ای شامیان لباسم اگر پاره پاره است
قدری حیا ! نشان بزرگی لباس نیست
بابا چقدر صورت تو سنگ خورده است
این رنگهای روی تو اصلاً شناس نیست
انگار از قفا گلویت را بریده اند
آیا به پشت گردن تو جای داس نیست؟
باید کنون به عمه تأسی کنم ، پدر
جز بوسهاز گلوی تو راه خلاص نیست
شاعر : محمود ژولیده