لیله الرغائب
الهی ! اول تو بودی و آخر تویی ، همه تویی و بس ، باقی هوس .
الهی ! نام تو ما را جواز ، مهر تو ما را جهاز ، شناخت تو ما راامان ، لطف تو ما را عیان . ضعیفان را پناهی ، مومنان را گواهی ، چه عزیز است آن کس که تو خواهی . نه شناخت تو را توان نه ثنای تو را زبان ، نه دریای جلال و کبریای تو را کران ، پس تو را مدح و ثنا چون توان ، تو را نداند کس ، تو را تو دانی و بس .
خداوندا ! خود کردم و خود خریدم ،آتش بر خود ، خود افروزانیدم . مهربانا ! اکنون که در غرقاب ام ، دستم گیر که گرم افتادم .
بارالها ! آمده ام تا در سایه ی مهد تو خستگی را از خود برهانم و کوله بار سنگین گناهانم را بر زمین بگذارم . از پشت کوه های آرزو های طولانی ، از آن سوی دریاهای غرور و خود خواهی آمده ام تا سر در آستانه ی پر عظمت تو بگذارم و های های بگریم … آمده ام تا دست های مرا بگیری ؛ با کفش هایی از امید آمده ام تا مرا ببخشایی و گل آرامش را در دل بپرورانم و اطمینان درو کنم ؛ونماز عشق بخوانم …