فلسفه ولایت فقیه
فلسفه ولایت فقیه از مسائل مهمی است که آگاهی از آن امت اسلامی را از منافع این اصل مقدس مطلع میسازد و به فرهنگ دفاع و ایمان به آن عمق و معنا میبخشد. زیرا به این سؤال جامعه اسلامی که چرا باید ولیّفقیه حاکم مسلمین باشد پاسخ میدهد.
ولایت فقیه از فلسفههای متعددی برخوردار است که موارد مهم آن را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم.
1- مشروعیت حکومت
یکی از فلسفههای ولایت فقیه مشروعیت دادن به دستگاههای حکومتی در ابعاد قضایی، قانونی، اجرایی و لشکری است. و به عبارت دیگر، ولیّفقیه، خورشیدی است که پرتو ولایتش به همه دستگاههای نظام هویت دینی میبخشد.
حکومت کسی که از ویژگیهای فقاهت و عدالت برخوردار نباشد از نظر اسلام باطل است و در روایات فراوانی از مراجعه مؤمنین به دستگاه قضایی چنین حکومتی نهی شده است.
عمربن حنظله گوید: از امام صادقعلیه السلام پرسیدم: دو نفر از ما که در مورد قرض یا ارث نزاع دارند نزد سلطان و قضات او میروند آیا این عمل جایز است؟
حضرت فرمود: کسی که در موضوعی حق یا باطل نزد آنها برود تا درباره او قضاوت کنند و مالی را با قضاوت آنها بگیرد اگر چه حق او باشد مال حرامی را گرفته است زیرا آن مال را به حکم طاغوت گرفته است.(1)
حکومت طاغوت حکومت کسی است که از عدالت و فقاهت برخوردار نباشد. از آن جایی که فقیه عادل از این دو ویژگی برخوردار است، حکومت و قضاوت او مشروعیت مییابد و قوانین مورد تصویب مجلس با تنفیذ او توسط شورای نگهبان از مشروعیت برخوردار میگردند چرا که ولیّفقیه، خلیفه خدا بر مردم است که به همه دستگاههای نظام هویت دینی میبخشد، و اگر کسی غیر از او باشد، نماینده خدا نخواهد بود، و هر کسی که نماینده خدا نباشد مشروعیت ندارد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمود: خدای عزوجل فرموده است:
لَاُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فیِ الْاِسلامِ اَطاعَتْ اِماماً جائِراً لَیْسَ مِنَ اللّهِ عزَّوَجلَّ وَ اِنْ کانَتِ الرَّعِیَّةُ فی اَعْمالِها بِرَّةً تَقِیَّةً.(2)
هر آینه مردمی که در اسلام تن به ولایت هر امام ستمگری که از طرف خدا نیست میدهند و از او اطاعت میکنند را عذاب میکنم اگر چه آنها در اعمال خود نیکوکار و باتقوا باشند.
نتیجه آن که ولایت فقیه معیار اصلی مشروعیت حکومت اسلامی است که به ساختار نظام جهت و معنای دینی میبخشد.
امام خمینیقدس سره میفرماید:
«اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خداست یا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است، وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است، اطاعت او، اطاعت طاغوت است، وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاعت است.» (3)
2 - هدایت جامعه
فلسفه دیگر ولایت فقیه، هدایت جامعه است.
امیرالمؤمنینعلیه السلام فرموده است:
عَلَی الْاِمامِ اَنْ یُعَلِّمَ اَهْلَ وِلایَتِهِ حُدُودَ الْاِسْلامِ وَ الْاِیْمانِ.
بر امام مسلمین است که معارف اسلام و ایمان به خدا را به مردم بیاموزد.(4)
از آن جایی که اجتماعات بشری چشم به رفتار و افکار سران خود دوختهاند و از آنها میآموزند و بر سیره آنها عمل میکنند، مبلغین اسلام درصد کمی از مردم را میتوانند در یک نظام غیرالهی تحت پوشش تبلیغات دینی خود قرار دهند.
عصر امروز که عصر ارتباطات و رشد تبلیغات است، رادیو و تلویزیون نماینده تبلیغاتی نظام حاکم در هر منزلی است. از این رو دستگاههای تبلیغاتی بیش از هر کسی در جهت بخشی مردم نقش مؤثری ایفا میکنند. با چنین اوضاع و احوال چگونه میشود امت را به حال خود رها کرد تا طعمه تبلیغات و افکار باطل و فیلمهای مسموم حاکمان گردند.
اینجاست که باید ولیّفقیه سرپرستی کشور را به عهده گیرد تا ضمن حفظ مردم در برابر تهاجمات فکری و فرهنگی، آنها را در مسیر هدایت قرار دهد، اسلام را به دور از هر پیرایه ای تفسیر و تبیین کند، مبلغین اسلام را به هدایت و ارشاد مردم گمارد، ائمه جمعه و جماعت را برای هدایت مردم منصوب نموده و دستگاه رادیو و تلویزیون را وسیله هدایت آنها سازد، و مطبوعات را آئینه ارزشهای اسلامی نماید تا پرچم دین و عَلَمهای هدایت فرا روی امت به اهتزاز درآید و مردم هدایت شوند و به ارزشهای اسلامی رو آورند.
ولیّفقیه قلّه رفیعی است که چشمهسار های معارف دینیاش دامنه سرسبز امّت را آبیاری میکند و به جامعه طراوت دینی و نشاط مذهبی میبخشد تا نهال ارزشهای اسلامی از افق جان مؤمنین سر زند و شکوفه های تقوا و پاکی بر شاخسار های وجودشان شکفته گردد. این است فلسفه ولایت فقیه که امت اسلامی را شادمان و دشمنان را اندوهگین ساخته است.
3 - صیانت از اسلام
حفظ احکام و ارزشهای اسلامی از هر گونه انحراف و در نتیجه سلامت دینی جامعه، فلسفه دیگر ولایت فقیه است. به عبارت دیگر ولیّفقیه پاسدار هویت دینی نظام اسلامی است. حکومت اسلامی و اساساً هر نوع حکومت مکتبی دیگر که بر اساس مبانی فکری و عقیدتی خاصی شکل میگیرند با حکومتهای دیگر تفاوتهایی دارند که مهمترین آنها این است که باید در رأس حکومتی که میخواهد اهداف آن مکتب را به منصّه ظهور درآورد شخصیتی آگاه و صاحب نظر وجود داشته باشد تا جهت مکتبی آن را صیانت کند، و البته حضور چنین شخصیتی یک ضرورت اجتناب ناپذیر است.
در رأس حکومت اسلامی هم باید فقیهی جامعالشرایط قرار گیرد تا پاسدار هویت اسلامی نظام باشد. چه این که ولیّفقیه حافظ اسلام است و باید هر گونه کجروی، انحراف، بدعت و تفسیر به رأی از اسلام را تشخیص داده و آن را برای مردم تبیین نماید و در اولین فرصت، شعله آن را خاموش سازد. از این روست که ولیّفقیه پرچمدار اسلام در مبارزه با کفر و شرک و نفاق و کجروی هاست.
4 - وحدت
فلسفه دیگر ولایت فقیه حفظ وحدت جامعه است. ولیّفقیه محور وحدت جامعه است و از تفرقهها و بروز مشکلات جلوگیری میکند. وقتی ولایت بر مجموعههای حکومتی و جامعه اسلامی سایه افکنده باشد حکومت اسلامی روال طبیعی خود را پیدا میکند. اگر مشکلی در هر یک از موارد مذکور به وجود آید یعنی در دولت؛ مجلس یا در بین امت اختلافی ایجاد شود، یا به افراط و تفریط و سستی گرایش پیدا کنند، یا بین هر یک از این مجموعهها درگیری به وجود آید، این سر انگشتان ولیّفقیه است که با جایگاه بلندی که دارد گره ها را باز میکند و حرکت به سوی کمال را هموار میسازد.
بنابراین ولیّفقیه محور وحدت امت اسلامی است که در فراز و نشیبها آن را همسو کرده، از غرقاب مخاطره آمیز اختلاف به ساحل نجاتبخش وحدت رهنمون میسازد.
5 - اجرای احکام اسلام
فلسفه دیگر ولایت فقیه اجرای احکام اسلام و حرکت در جهت رسیدن به اهداف و آرمانهای اسلامی میباشد. بر همین اساس است که ولایت فقیه عمود خیمه دین است. اسلام دین قانون و ضابطه است و دستورات آن جامع، کامل و برای همیشه تاریخ زندگی بشر است که در هیچ زمانی تعطیل بردار نیست. بدیهی است اجرای احکام اسلام با آن گستردگی که دارد تمام جوانب زندگی بشر را در بر میگیرد و فلسفه ولایت فقیه اجرای این احکام است. فقیه سرپرستی کشور را به عهده میگیرد و به احکام اسلام جامه عمل میپوشاند تا دین خدا به کهنگی نگراید، غریب نشود و احکام آن تعطیل نگردد و راهزنان فرهنگی، دین را مورد دستبرد بیگانه خود قرار ندهند.
امام رضاعلیه السلام میفرماید: اگر یک رهبر امینی برای مردم گمارده نشود اسلام به کهنگی میگراید و دین از بین آنها میرود و سنت و احکام الهی تغییر مییابد.(5)
6 - حفظ منافع میهن اسلامی
حفظ منافع کشور اسلامی بویژه در عصر حاضر از جمله مسائل مهمی است که کوتاهی در آن بسیاری از کشورهای اسلامی را رنج میدهد زیرا آنها به خاطر حفظ قدرت خود بیتالمال کشور را به راحتی به جیب استکبار جهانی ریخته و ملت خود را فقیر نگاه داشتهاند، و در برابر، دشمنان ملت مسلمان را غنی کردهاند. نفت و طلای این کشورها در مسیر اهداف استکباری جهان به کار گرفته میشود، سران این کشورها از سرمایهداران محسوب میشوند و تضییع بیتالمال جزء مسائل معمول جامعه آنها در آمده است.
ولیّفقیه به خاطر ویژگیهایی نظیر: عدالت، شجاعت، آگاهی و تدبیری که دارد منافع میهن اسلامی را از چنگال و چپاول غارتگران بینالمللی حفظ میکند و با ویژگی فقاهت و ولایتی که دارد ملت را با تمامیت انقلاب در برابر دشمنان قرار میدهد تا از موجودی کشور دفاع کنند و اگر کشته شوند به مقام شهادت نایل شدهاند.
به راستی اگر ولایت فقیه نمیبود پیروزی اسلام در قالب انقلاب شکوهمند اسلامی تحقق مییافت و در نهایت استقرار نظام اسلامی شکل میگرفت؟
به راستی اگر ولایت فقیه نمیبود رئیس حکومت موقت در اولین لحظههای پیروزی، نهضت اسلامی را در الجزایر به برژینسکی نماینده آمریکا نفروخته بود؟
به راستی اگر ولایت فقیه نمیبود آیا سایه سیاه استعمار آمریکا از ایران رخت بر میبست؟
به راستی اگر ولایت فقیه نمیبود، بنیصدر خود فروخته اولین رئیس جمهور ایران به عمر انقلاب اسلامی پایان نداده بود؟
به راستی اگر ولایت فقیه نمیبود کسی توان اعزام عاشقانه ملت به جبههها و در نهایت پیروزی انقلاب اسلامی را با خود به همراه داشت؟
به راستی اگر ولایت فقیه نمیبود این گونه عزت کشور اسلامی ایران در دنیا حفظ میشد؟
این ولیّفقیه بود که امتیاز تنباکوی استعمار انگلیس را قطع نمود و قرارداد ظالمانه و ننگین ایران و انگلیس را به زباله دان تاریخ انداخت.
این ولیّفقیه بود که شعلههای انتقادهای بیمورد اتحادیه اروپا و تحرکات قضایی آلمان را در اوایل سال 1376 خاموش کرد و خروج سفیران کشورهای اروپایی را بیاثر توصیف نمود تا عاقبت این قطب بزرگ دنیا یعنی اتحادیه اروپا پس از شش ماه، سفیران خود را به ایران اعزام کردند و به گفته تحلیلگران غربی و رادیوهای دشمنان اسلام، ایران پیروز شد و این پیروزی به رهبری ولیّفقیه بر تارک تاریخ ثبت گردید.
لذا فلسفه ولایت فقیه است که آمریکا از منافع ایران محروم مانده و بر علیه اصل مهم ولایت فقیه این مترقیترین نمود حکومت دینی همواره توطئه میکند، اصل مهمی که امام خمینیقدس سره درباره آن فرموده است: «ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیهای است که خدای تبارک و تعالی داده است.» (6)
پی نوشت:
1) وسایلالشیعه، ج 18، ص 99، توضیح بیشتر این روایت در فصل چهارم خواهد آمد.
2) بحارالانوار، ج 25، ص 110 - محاسن برقی، ص 94 - ثواب الاعمال، ص 198 و 199.
3) صحیفه نور، ج 9، ص 252 - 12/7/58.
4) غرر الحکم
5) بحارالانوار، ج 23، ص 32.
6) صحیفه نور، ج 10، ص 87 - 9/8/58.