غدير از نگاه معصومين(ع): 1- عيد خلافت و ولايت زياد بن محمد گويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: آيا مسلمانان عيدى غير از عيد قربان و عيد فطر و جمعه دارند؟ امام(ع) فرمود: آرى، روزى كه رسول خدا(ص) اميرمؤمنان(ع) را (به خلافت و ولايت) منصوب كرد.
2- برترين عيد امت رسول خدا(ص) فرمود: روز غدير خم برترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداوند بزرگ دستور داد برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب كنم، تا بعد از من مردم توسط او هدايت شوند، و آن روزى است كه خداوند در آن روز دين را تكميل و نعمت را بر امت من تمام كرد و اسلام را به عنوان دين براى آنان پسنديد.
3- عيد بزرگ خدا امام صادق(ع) فرمود: روز غدير خم عيد بزرگ خداست، خدا پيامبرى مبعوث نكرده، مگر اينكه اين روز را عيد گرفته و عظمت آن را شناخته و نام اين روز در آسمان، روز عهد و پيمان و در زمين، روز پيمان محكم و حضور همگانى است.
4- عيد آسمانى امام رضا(ع) فرمود: پدرم به نقل از پدرش، امام صادق(ع) نقل كرد كه فرمود: روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است.
5- عيد بىنظير على(ع) فرمود: امروز (عيد غدير) روز بس بزرگى است. در اين روز گشايش رسيده و منزلت (كسانى كه شايسته آن بودند) بلندى گرفت و برهانهاى خدا روشن شد و از مقام پاك با صراحت سخن گفته شد و امروز روز كامل شدن دين و روز عهد و پيمان است.
6- عيد پربركت امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم اگر مردم فضيلت واقعى «روز غدير» را مىشناختند، فرشتگان روزى ده بار با آنان مصافحه مىكردند و بخششهاى خدابهكسىكهآن روز را شناخته، قابلشمارش نيست.
7- عيد فروزان امام صادق(ع) فرمود: … روز غدير خم در ميان روزهاى عيد فطر و قربان و جمعه همانند ماه در ميان ستارگان است.
8- روز پيام و ولايت رسول خدا(ص) (در روز غدير) فرمود: اى مسلمانان! حاضران به غايبان برسانند: كسى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كرده است، به ولايت على سفارش مىكنم، آگاه باشيد ولايت على، ولايت من است و ولايت من، ولايتخداى من است. اين عهد و پيمانى بود از طرف پروردگارم كه فرمانم داد تا به شما برسانم.
9- روز اطعام امام صادق(ع) فرمود: عيد غدير، روزى است كه رسول خدا(ص) على(ع) را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضيلت او را در اين روز آشكار كرد و جانشين خود را معرفى كرد، بعد بعنوان سپاسگزارى از خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزهدارى و عبادت و طعام دادن و به ديدار برادران دينى رفتن است. آنروز روز كسب خشنودى خداى مهربان و به خاك ماليدن بينى شيطان است.
10- روز هديه امير المؤمنين(ع) (در خطبه روز عيد غدير) فرمود: وقتى كه به همديگر رسيديد همراه سلام، مصافحه كنيد، و در اين روز به يكديگر هديه بدهيد، اين سخنان را هر كه بود و شنيد، به آن كه نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود، و قدرتمند به يارى ضعيف، پيامبر مرا به اين چيزها امر كرده است.
11- روز كفالت امير مؤمنان(ع) فرمود: … چگونه خواهد بود حال كسى كه عهدهدار هزينه زندگى تعدادى از مردان و زنان مؤمن (در روز غدير) باشد، در صورتى كه من پيش خدا ضامنم كه از كفر و تنگدستى در امان باشد.
12- روز سپاس و شادى امام صادق(ع) فرمود: عيد غدير، روز عبادت و نماز و سپاس و ستايش خداست و روز سرور و شادى است به خاطر ولايت ما خاندان كه خدابر شما منت گذارد و من دوست دارم كه شما آن روز را روزه بگيريد.
13- روز تبريك و تهنيت على(ع) فرمود: بعد از پايان گردهم آيى خود (در روز غدير) به خانه برگرديد، خدا بر شما رحمت فرستد. به خانواده خود گشايش و توسعه دهيد، به برادران خود نيكى كنيد، خداوند را بر اين نعمت كه شما را بخشيده است، سپاس گزاريد، متحد شويد تا خدا به شما وحدت بخشد، نيكويى كنيد تا خدا دوستيتان را پايدار كند، به همديگر نعمتخدا را تبريك بگوئيد، همانطور كه خداوند در اين روز با چندين برابر عيدهاى ديگر پاداش دادن به شما تبريك گفته، اين گونه پاداشها جز در روز عيد غدير نخواهد بود.
14- روز تكبير امام رضا(ع) فرمود: كسى كه در روز (غدير) مؤمنى را ديدار كند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى كند و قبرش را توسعه مىدهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زيارت مىكنند و او را به بهشت بشارت مىدهند.
15- روز ديدار و نيكى امام صادق(ع) فرمود: شايسته است با نيكى كردن به ديگران و روزه و نماز و بجاآوردن صله رحم و ديدار برادران ايمانى به خدا نزديك شويد، زيرا پيامبران زمانى كه جانشينان خود را نصب مىكردند، چنين مىكردند و به آن توصيه مىفرمودند.
16- نماز روز غدير امام صادق(ع) فرمود: كسى كه در روز عيد غدير هر ساعتى كه خواست، دو ركعت نماز بخواند و بهتر اينست كه نزديك ظهر باشد كه آن ساعتى است كه اميرالمؤمنين(ع) در آن ساعت در غدير خم به امامت منصوب شد، (هر كه چنين كند) همانند كسى است كه در آن روز حضور پيدا كرده است.
17- روزه غدير امام صادق(ع) فرمود: روزه روز غدير خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. يعنى اگر انسانى هميشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگيرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عيد غدير است.
18- روز تبريك و تبسم امام رضا(ع) فرمود: عيد غدير روز تبريك و تهنيت است. هر يك به ديگرى تبريك بگويد، هر وقت مؤمنى برادرش را ملاقات كرد، چنين بگويد: «حمد و ستايش خدايى را كه به ما توفيق چنگ زدن به ولايت اميرمؤمنان و پيشوايان عطا كرد» آرى عيد غدير روز لبخند زدن به چهره مردم با ايمان است.
19 - پيامبر و ولايت على(ع) ابو سعيد گويد: در روز غدير خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد كه: براى نماز جمع شويد. بعد دست على(ع) را گرفت و بلند كرد و فرمود: خدايا كسى كه من مولاى اويم پس على هم مولاى اوست، خدايا دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه با على دشمنى كند.
20- زندگى پيامبرگونه رسول خدا(ص) فرمود: كسى كه مىخواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانهاى كه پروردگارم به من وعده كرده، ساكن شود، ولايت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب كند، زيرا او هرگز شما را از راه هدايت بيرون نبرده، به گمراهى نمىكشاند.
21- پيامبر و امامت على(ع) جابربن عبد الله انصارى مىگويد: از رسول خدا(ص) شنيدم كه به على بن ابىطالب(ع) فرمود: اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشين من در ميان امت من در زمان حيات و بعد از مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و كينهتوز تو دشمن من است.
22- پايههاى اسلام امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر پنج پايه استوار شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت و به هيچ چيز به اندازه آنچه در روز غدير به ولايت تاكيد شده، ندا نشده است.
23- ولايت جاودانه امام كاظم(ع) فرمود: ولايت على(ع) در كتابهاى همه پيامبران ثبتشده است و هيچ پيامبرى مبعوث نشد، مگر با ميثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع)
24- ولايت و توحيد رسول خدا(ص) فرمود: ولايت على بن ابيطالب(ع) ولايتخداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پيروى كردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدايند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.
25- روز ناله نوميدى شيطان امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل كرد كه فرمود: شيطان دشمن خدا چهار بار ناله كرد: روزى كه مورد لعن خدا واقع شد و روزى كه به زمين هبوط كرد و روزى كه پيامبر اكرم(ص) مبعوث شد و روز عيد غدير.
26- ولايت علوى دژ توحيد پيامبر اكرم(ص) فرمود: خداوند مىفرمايد: ولايت على بن ابيطالب دژ محكم من است، پس هر كس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
27- جانشين پيامبر رسول خدا(ص) فرمود: اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. تو پيشواى امت من و جانشين من در اين شهرى، كسى كه اطاعت تو كند سعادتمند است، و كسى كه تو را نافرمانى كند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زيان كرده است.
28- ده هزار شاهد امام صادق(ع) فرمود: اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدير) نتوانستحق خود را بگيرد، در حالى كه شخص با دو شاهد حق خود را مىگيرد.
29- على(ع)، مفسر قرآن پيامبر اكرم (ص) روز عيد غدير فرمود: على(ع) تفسير كتاب خدا، و دعوت كننده به سوى خداست، آگاه باشيد كه حلال و حرام بيش از آنست كه من معرفى و به آنها امر و نهى كنم و بشمارم. پس دستور داشتم كه از شما عهد و پيمان بگيرم كه آنچه را در مورد على اميرمؤمنان، و پيشوايان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذيريد. اى مردم! انديشه كنيد و آيات الهى را بفهميد، در محكمات آن دقت كنيد و متشابهات آن را دنبال نكنيد. به خدا قسم هرگز كسى نداهاى قرآن را نمىتواند بيان كند و تفسير آن را روشن كند، جز آن كسى كه من دست او را گرفتهام (و او را معرفى كردم).
منابع: 1- قرآن كريم. 2- امالى شيخ صدوق، كتابخانه اسلاميه. 3- قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحميرى، آل البيت. 4- مصباح المتهجد، شيخ طوسى، مؤسسة فقه الشيعه. 5- وسايل الشيعه، شيخ حر عاملى، مكتبة الاسلامية. 6- سفينة البحار، شيخ عباس قمى، اسوه. 7- جامع الاخبار، محمد سبزوارى، آل البيت. 8- بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الكتب الاسلاميه. 9- حماسه غدير، محمدرضاحكيمى، مؤلف. 10- اقبال الاعمال، سيد بن طاووس مؤسسة الاعلمى. 11- اصول كافى، كلينى، دار الكتب الاسلاميه. 12- الغدير، علامه امينى دار الكتب الاسلامية.
عباس براتیپور تا شد به روي دست نبي (ص) مرتضي (ع) بلند شد رايت جلال خدا برملا بلند بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول» گرديد منبري همه از پشتهها بلند مرآت پاك لميزلي، آيت جلي شد بر سرير دست حبيب خدا بلند آيين پاك ختم رسل ناتمام بود گر بر نميشد آن مه برج ولا بلند هنگامه شد به كوري چشمان دشمنان شد بانگ مرحبا ز همه ما سوي بلند خورشيد دين، سپهر يقين، ختم مرسلين شد زين سبب ميان همه انبيا بلند تا شد به عرش دست نبي ماه عارضش شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند تكميل شد شريعت پاك محمدي چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند اي مظهر صفات خداوند لايزال وي از تو آسمان ولايت به پا بلند هرجا كه بود پيكر هر ناتوان به خاك هر جا كه بود ناله هر بينوا بلند هر جا كه بود طفل يتيمي سرشكبار هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند از بهر دستگيري آنان سپندوار يكباره ميشد يد مشكلگشا بلند تا خانهزاد خود كُنَدَت كردگار پاك بهرت نمود خانه خود را بنا بلند آهنگ «تفلحوا» چو شنيدي ز كوي دوست و آواز خوش چو شد ز حريم حرا بلند يكباره دست بيعت خود را از روي شوق كردي به سوي شمس رُسل، مصطفي بلند مدحتگر تو ذات جلالت مأب حق مدح تو كرده با سخن «هل اتي» بلند پا بر حريم خانه چون بگذاري از شرف فرياد شوق ميشود از بوريا بلند با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود دست بلند شير خدا، «لافتي» بلند ما ريزهخوار خوان ولاي توايم و بس از لطف توست اين كه بُوَد بخت ما بلند خمّ غدير بود و به قدرت خدا نمود جاه و جلال آن دُر يكدانه را بلند در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كين همواره بود آيت شمس الضّحي بلند باب المراد اهل جهاني و ميكنند بر آستان قدس تو دست دعا بلند اي نفس قدرت ازلي، - يا علي - نماي نخل شكوه نهضت «روح خدا» بلند ما پيروان مكتب سرخ ولايتيم گر ميزنيم گام سوي كربلا بلند عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان تيغي كه گشت بر سر آن مقتدا بلند تا مست جام توست «براتي» به روزگار سر ميكند به عشق تو روز جزا بلند
پروانه نجاتي دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ» تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را عطر «من كنتُ…» و غوغاي «علي مولاه» قافله قافله راند اين همه كوشيدن را
مهدي رحيمي دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست دست همه قوم صميمانه به هم خورد «لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت «لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد پس باده پريد از سر مستان و پس از آن بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد
نادر بختياري السلام اي غدير! مَهبَط عشق! مقصد دولت مسلّط عشق! السلام اي غدير! مقصد يار! وي گلافشان ز موجموج بهار! چه بهاري توراست؟ كز خُم تو مست عشقيم در تلاطم تو؟ تشنگان ولايتيم همه عطش بينهايتيم همه لب خشكم ارگ ترَك خوردهست غيرتم بارها محك خوردهست قصه اهل كوفه بودن چيست؟ مست آب و علوفه بودن چيست؟ لب، اگر تر كند علي (ع)، تيغيم حنجرِ عارفانه تبليغيم از ولايت هر آن كه دم نزند نفس از بام صبحدم نزند عشق را وقت استماع رسيد وحي در «حجةالوداع» رسيد ما علي (ع) را گرفتهايم هنوز تا نبي (ص) را چو خويش، گُم نكنيم از سبو مي زديم تا ديگر جام را در شراب خُم نكنيم ورنه «مروان»، «معاويه»، «هارون» همگي از نبي (ص) سخن گويند من، ولي، دستِ آن كسان بوسم كز نبي (ص) زينبي (س) سخن گويند غير آل علي (ع) كه ميداند؟ دين احمد، به تيغ، پابرجاست حقِّ بدعتگذار، شمشير است جايِ احساس و عشق، ديگر جاست «ابن ملجم» نكشت، مولا را مرگ، طاقت نداشت پيش علي (ع) همه گفتند: امام را كشتند ليك زنده است تا هميشه علي (ع) لفط بر لفظ، من نميبافم هر طرف بنگرم، علي (ع) بينم نه در آن كوچه يا در اين خانه هركجا بگذرم، علي (ع) بينم اوست نوري زلامكان و زمان كه جهان در شعاعهاش، گُم است گر به دنبال ديدن اويي عكسش افتاده در «غدير خُ«» است شيعه، سنيترين مذهبهاست زان كه سنت، ملاك هر شيعهست زين سبب هركه اهل سنت شد دم ز حيدر زند، اگر شيعهست سني و شيعه را اگر فرقيست اندك است آن چنان كه دشنه و تيغ هر دو در قلب خصم، خواهد شد تا كه خورشيد، سرزند زستيغ آفتاب، آفتابِ اسلام است بر سرِ ي، سرِ حسين (ع) ببين دين، به تيغ دو تيغه، مديون است «خيبر» و «خندق» و «حنين» بين ذوالفقارِ ستيز! مولا كوفيانه را به قعرِ گور فرست جوشِ رجّالههاست از شش سو سيصد و سيزده غيور فرست همرهانم! برادران! ديريست دشمنان، در كمين ما هستند نه به دنبال، شوكت مايند در پي مسخ دين ما هستند بين ما، تا شكاف اندازند فرقهها ساختند، بيهوده اشتراكات را نهان كردند چون چراغي كه ميزند دوده روشنايي بجو، كه تاريكي تيه گمراهي است باور كن مصطفي، آن كه ماه كامل ماست هم ستاره عليست، آري چون، علي (ع) آيينه خداوند است عشق از او، انعكاس مييابد نور، بر گِرِد قامتش پيچد ماهِ من، ناشناس ميتابد ياد كن خلوتِ فقيران را در شبِ سرِ يثرب و كوفه گريهها، گريههاي مولاوار رازها، رازهاي مكشوفه پرده برداشت حيدر از اسرار هرچه بود و نبود، با من گفت غصهها را و زخمها را سرخ دردها را كبود، با من گفت بعد از آن صحبت غريبانه اسمان را بنفش، ميبنيم آخرين مرد، خواهد آمد و من آسب و تيغ و درفش، ميبينم آخرين مرد، آخرين اميد آخرين حامي ولايت حق آخرين گردبادِ نوراني انتشار عدالت مطلق
رضا اسماعيلي اي علي، اي ارتفاعت تا خدا بي نهايت، بيكران، بيانتها اي علي، اي همسر بانوي اب جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب اي علي اي خوب، اي تنهاترين اي ملايك با نگاهت همنشين اي علي، اي آفتاب حق سرشت اي قسيم روشنيهاي بهشت اي فراتر از تصور، ازخيال بحر عرفان، آفتاب بيزوال اي تو خورشيد نهان در زير ابر كوه علم و كوه حلم و كوه صبر چون تو مردي نيست در اين روزگار هيچ تيغي نيز، همچون ذوالفقار جان ما را كن ز عشقت منجلي اي فدايت جان عالم، يا علي كاش ميكرديم بيعت تا بهار ميشكفتيم از كرامات علي در بهارستان او گل ميشديم زائر آواز بلبل ميشديم از غدير خم، سبويي ميزديم در صراط عشق، هويي ميزديم زائر كوي تولا ميشديم جرعه نوش عشق مولا ميشديم با نزول سوره سبز غدير باز ميكرديم، بيعت با امير با علي، آيينهدار سرنوشت وارث بوي خدا، بوي بهشت شد غدير خم، هلا، اي عاشقان! ميوزد عطر علي از آسمان چيست تفسير غدير خم؟ علي عشق را، مولا، عدالت را، ولي چيست تفسير غدير خم؟ ولا رستخيز عشق، بيعت با خدا چيست تفسير غدير خم؟ حريم رو به روي ما، صراط مستقيم چيست تفسير غدير خم؟ اميد مژده رحمت به امت، بوي عيد چيست آيا اين غدير خم؟ سحر صبح صادق، نور لبخند ظفر چيست آيا…؟ساقي و ساغر، شراب اتشي در جان هستي، عشق ناب چيست آيا… ؟ خنده فتح المبين روز اكمال رسالت، عيد دين چيست آيا…؟ سيب سرخي ناگهان سهم ما از عشق، آري عاشقان در غدير خم خدا شد منجلي در دل خورشيدي مولا علي چيره شد فرمانرواي آفتاب گشت سهم آفرينش، نور ناب عشق باريد و زمين آيينه شد مهرباني وارد هر سينه شد خاك را بوي نجيب گل گرفت عالم هستي، تب بلبل گرفت آسمان شد با زمين همسايه باز شد زمين مهمانسراي اهل راز چشمها با نور همبستر شدند قلبها با هم صميميتر شدند قبله توحيد، آن جان جهان روح ايمان ، خاتم پيغمبران در غديرستان خم، اعجاز كرد راز معصوم خدا را باز كرد گفت پيغمبر: علي نور خداست بعد من، او پيشوا و مقتداست اي شمايان! امت سبز زمين در ميان خلق عالم، بهترين حرف حق اين است و در آن شبهه نيست هم علي حق است و هم حق با عليست عشق را در قلب خود دعوت كنيد با علي،نور خدا، بيعت كنيد اين حقيقت از كسي مستور نيست جانشين نور، غير از نور نيست در غدير خم ولايت شد قبول برد بالا دست مولا را رسول رفت بالا دست خورشيد غدير شد امام و متداي ما، امير عشق، بيعت كرد با نور خدا شد عدالت، سرور و مولاي ما نور احمد، برگرفت از رخ نقاب «آفتاب آمد، دليل آفتاب» زين بشارت، آسمان خنديد مست نور باريد و طلسم شب شكست شد جهان، آيينه باران علي عالم هستي، چراغان علي جون علي، آيينه عدل است و داد دست در دست علي بايد نهاد چون علي، نور خداي سرمد است بيعت ما با علي، با احمدست شد ز عشق حق، وجودش صيقلي هر كه بيعت كرد، با نور علي باز دل در كوي مستي گم شده عالم هستي، غدير خم شده باز هم مستيم، از جام غدير باده مينوشيم با نام امير باز فصل شور و شيدايي شده در زمين از عشق، غوغايي شده آمده عيد ولايت، عاشقان روز اكمال رسالت، عاشقان در غدير خم، بيا كامل شويم «ياعلي» گوييم و صاحبدل شويم «ياعلي» گوييم تا بالا شويم قطرهها، اي قطرهها دريا شويم با علي، نور خدا، بيعت كنيم عشق را در قلب خود، دعوت كنيم با علي، هم عهد و هم پيمان شويم هم زبان و هم دل قرآن شويم با علي، قرآن ناطق، بوتراب سوره عصمت، امام آفتاب چون كه احمد گفت: او نور جليست بعد من، اي عاشقان! مولا، عليست
محمدعلي مجاهدي چون وجود مقدس ازلي شاهد دلرباي لم يزلي وقت پيمان گرفتن از ذرات با صدايي رسا و بانگ جلي «اولست بربكم» فرمود پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي تا بسنجد عيارشان، افرودخت آتشي در كمال مشتعلي داد فرمان، روند در آتش تا جدا گردد اصلي از بدلي فرقهيي ز امر حق تمرد كرد گشت مطرود حق ز پر حيلي با شقاوت قرين و مد شد شد پريشان ز فرط منفعلي فرقه ديگري در آتش رفت ز امر يزدان قادر ازلي نادر شد بهرشان چو خلد برين كه بود اين سزاي خوش عملي با سعادت قرين شد و همدم گشت مقبول حق ز بي خللي بهر اين فرقه حق عيان فرمود جلوات نبي و نور ولي كه منم نور احمد مختار مهر من نيست غير مهر علي ناگهان شد عيان در آن وادي نور مولا علي ز بي حللي چون به خود آمدند، ميگفتند در حضور خداي لم يزلي كه: علي دست قادر ازليست رشته ما سوا به دست عليست
نصرالله مرداني قسم به جان تو اي عشق اي تمامي هست كه هست هستي ما از خم غدير تو مست در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود به خمسراي ولايت خراب و باده پرست به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود به دور سرمديات هر كه مست شد پيوست بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست هنوز اشك تو بر گونه زمان جاريست ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست ز حجم غربت تو ميگريست در خود چاه از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو زمانه از غم تنهاييات به گريه نشست دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد دل تمامي آيينهها ز غصه شكست
مرتضي اميري اسفندقه صداي كيست چنين دلپذير ميآيد؟ كدام چشمه به اين گرمسير ميآيد؟ صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟ كه بود و كيست كه از اين مسير ميآيد؟ چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟ صداي كاتب و كلك دبير ميآيد خبر به روشني روز در فضا پيچيد خبر دهيد:كسي دستگير ميآيد كسي بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست به دستگيري طفل صغير ميآيد علي به جاي محمد به انتخاب خدا خبر دهيد: بشيري به نذير ميآيد كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره كسي كه به نرمي موج حرير ميآيد كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست كسي شبيه خودش، بينظير ميآيد خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت خر دهيد به ياران: غدير ميآيد به سالكان طريق شرافت و شمشير خبر دهيد كه از راه، پير ميآيد خبر دهيد به ياران:دوباره از بيشه صداي زنده يك شرزه شير ميآيد خم غدير به دوش از كرانهها، مردي به آبياري خاك كوير ميآيد كسي دوباره به پاي يتيم ميسوزد كسي دوباره سراغ فقير ميايد كسي حماسهتر از اين حماسههاي سبك كسي كه مرگ به چشمش حقير ميآيد غدير آمد و من خواب ديدهام ديشب كسي سراغ من گوشه گير ميآيد كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش به ديده بوسي عيد غدير ميآيد شبيه چشمه كسي جاري و تبپنده، كسي شبيه آينه روشن ضمير ميآيد علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول امير عشق هميشه امير ميآيد به سربلندي او هر كه معترف نشود به هر كجا كه رود سر به زير ميآيد شبيه آيه قرآن نميتوان آورد كجا شبيه به اين مرد، گير ميآيد؟ مگر نديدهاي آن اتفاق روشن را؟ به اين محله خبرها چه دير ميآيد! بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است به عرصه گاه قيامت اسير ميآيد بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي هنوز از دهنش بوي شير ميآيد علي هميشه بزرگ است در تمام فصول امير عشق هميشه امير ميآيد…
ابوالقاسم حسينجاني آسمان، سرپناه مولا بود و زمين، كارگاه مولا بود عاشقي، پابهپاي او ميرفت چشم نرگس، نگاه مولا بود هرچه ميكرد، دلبري ميكرد مهرباني، سپاه مولا بود عدل و آزادگي، كه گم ميشد چشم مردم، به راه مولا بود روز، هر چيز داشت؛ از او داشت و شبان، شاهراه مولا بود روز و شب را، به كار، وا ميداشت: اين، سپيد و سياه مولا بود! آب، از الغدير، برميداشت مَشربي، كه گواه مولا بود كوفه، هرچند هم، كه بد ميكرد باز هم، در پناه مولا بود! پدر خاك بود و، خاكي بود بيگناهي، گناهِ مولا بود!
محمود اكرامي به آتش ميكشم آخر زبان سربهزيرم را به توفان ميسپارم اسمانهاي اسيرم را منم من، گردبادي خستهام، زنداني خويشم بگيريد آي مردم دستهاي ناگزيرم را تمام عمر باقي ماندهاش را گريه خواهد كرد اگر توفان بخواند خندههاي دور و ديرم را درختان گردبادي رو به خورشيدند، از آن دم كه خواندم در مسير باد، اندوه غديرم را شبي اندوه تابان علي (ع) از چاه بيرون شد شبي سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را
|