دریافت سرمایه حلال از دست امام زمان (عج)
مرحوم حاج شیخ می فرمودند:«وقتی مقدمات کارم تمام شد و بایستی از آنجا به بعد به وسیله دعا به رفع حوایج مردم می پرداختم، دانستم که شرط اول دعا، خوردن غذای کاملا حلال است وتهیه چنین غذایی که صدرصد مورد اطمینان باشد، محال است وتنها یک راه دارد و آن این است که از دست مبارک ولی (امام زمان ) سرمایه ای گرفته شود، زیرا آن حضرت به تملیک الهی مالک واقعی همه چیز است. از این رو یک سال تمام به عبادت و ریاضت پرداختم و درخواست من این بود که شرفیاب حضور آن حضرت شوم وسرمایه ای از آن حضرت بگیرم.
پس از یک سال، شبی به من الهام شد که فردا در بازار خربزه فروشان اصفهان اجازه ملاقات داده شد. در اصفهان بازارچه ای بود که تمام دکان های اطراف آن خربزه فروشی بود وبعضی هم دکان نداشتند، خربزه را تکه تکه می کردند ودر طبقی می گذاشتند و خرده فروشی می کردند.
فردای آن شب، پس از غسل کردن و لباس تمیز پوشیدن، با حالت ادب روانه بازار شدم. وقتی داخل بازار شدم از یک طرف حرکت می کردم و اشخاص را زیر نظر می گرفتم. ناگاه دیدم آن در یگانه عالم امکان در کنار یکی از این کسبه فقیر که طبق خربزه فروشی دارد نوزول اجلال فرموده است. مودب جلو رفتم و سلام عرض کردم، جواب فرمودند و با نگاه چشم فرمودند«منظور چیست» عرض کردم:«استدعای سرمایه دارم». آن حضرت خواستند چندک (پول خرد آن زمان) به من عنایت کنند. من عرض کردم:«برای سرمایه می خواهم !» از پرداخت آن خوداری کرد و مرا مرخص کردند. وقتی به حال طبیعی آمدم، فهمیدم تصرف خود آن حضرت بوده که من چنین سخنی بگویم و معلوم می شد هنوز قابل نیستم. دوباره یک سال دیگر به عبادت و ریاضت مشغول شدم.
پس از آن روز، گاهی به دیدن آن مرد عامی خربزه فروشی می رفتم وگاهی به او کمک می کردم. روزی از او پرسیدم:«آن اقا که فلان روز این جا نشسته بود، که هستم؟»
گفت:«او را نمی شناسم، مرد بسیار خوبی است. گاه گاهی اینجا می آید و کنار من می نشیند وبا من دوست شده و بعضی از اوقات که وضع مالی من خوب نیست، به من کمک می کند.» سال دوم تمام شد، باز به من اجازه ملاقات در همان محل عنایت فرمودند. این دفعه آدرس را می دانستم. وقتی به کنار طبق آن خربزه فروش رفتم، حضرتش روی ککرسی کوچکی اجلال نموده بودند. سلام عرض کردم وجواب مرحمت فرمودند ومن گفتم، سپاس گذاری کردم و مرخص شدم.
با آن چندک را مرحمت فرمودند و من گرفتم، سپاسگزاری کردم و مرخص شدم.
با آن چندک مقداری پایه مهر خریدم و در کیسه ای ریختم و چون فن مهر کنی را بلد بودم، هر وقت به غذای حلال مطمئن دست نمی یافتم، کنار بازار می نشستم و چند عدد مهر برای مشتری ها می کندم، البته با حفظ قناعت و به اندازه کفایت. همواره به موقع نیاز، از آن کیسه که در جیبم بود، پایه مهر برمی داشتم، بدون آنکه به شماره آنها توجه کنم. سال های سال، موقع اضطرار، کار من استفاده از آن پایه مهرها بود و تمام نمی شد و در حقیقت بر سر سفره احسان آن بزرگوار مهمان بودم.
آرزوی خدمت به امام زمان (عج) درپایان عمر
آرزوی جناب شیخ حسنعلی نخودکی، با آن همه فضیلت و عظمت فوق العاده روحی و معنوی، در اواخر عمر پر برکتشان این بوده است که ای کاش تمام ورد و ذکر وتمام ریاضت ها و تلاش های شبانه روزی من، فقط و فقط با نیت تقرب به ساحت امام زمان (عج) و خدمت گذاری به آستان شریف ایشان صورت می گرفت.
حضرت شیخ، تمام اذکار وختوماتی را که از ابتدای سیر و سلوک تا پایان عمر خویش داشته اند، در کتابی مستقل به رشته تحریر درآورده و در انتهای این کتاب چنین نگاشته اند: «ای کاش این اذکار و این اوراد و این ختومات و این زحمات را فقط در راه نزدیک شدن با تقرب به امام زمان (عج) انجام می دادم».
توصیه جناب شیخ برای توفیق در سیر وسلوک معنوی وتقرب به ساحت امام زمان (عج)
۱-پرهیزشدید از گناه :«اگر در این راه، تقوا (پرهیز از گناه) نباشد، ریاضات و مجاهدات را هرگز اثری نیست و جز خسران و دوری از درگاه حق تعالی ثمری نخواهد داشت»،
۲-نماز اول وقت:«سفارش می کنم نماز های یومیه خویش را در اول وقت بجای آوری.اگر آدمی ، یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح او غذا شود، نتیجه آن اربعین، هباء منثورا (گرد و غبار هوا) خواهد گردید»؛
۳-خدمت به خلق خدا: «در آنجام حوایج مردم، هر قدر که می توانی، بکوش و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست؛ زیرا اگر بنده خدا در راه حق گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد کرد. بیهوده تصور مکن که خدمت به خلق، تو را از ریاضت و عبادت و تحصیل علم باز می دارد! تنها تکلیف و ریاضت تو، خدمت به خلق خداست»؛
۴- احترام و خدمت به سادات : «سادات را بسیار گرامی و محترم شمار! و هرچه داری، در راه ایشان صرف وخرج کن، از فقر و درویشی در این راه پروا منما! که اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه ای نیست»؛
۵- تحصیل علم و معرفت:«به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی!»