خطبه امام حسن (عليه السلام) بعد از شهادت پدر
فرزندان آن حضرت پس از آنكه جسد مطهرش را در نجف اشرف دفن كردند، گرد آلود با چهره هاى پريشان به كوفه بازگشتند و حضرت امام حسن(عليه السلام) به مسجد كوفه آمد و برفراز منبر رفت و در حالي كه جمعيت در مسجد موج می زد خطبه مفصلى ايراد فرمود. در ابتداى خطبه گريه گلويش را گرفت.(3) و سپس بعد از درنگ و حمد بر خداوند فرمود: اى مردم! بدانيد كه ديشب پدر من از دنيا رفت؛ همان شبى كه وصى حضرت عيسى، يوشع بن نون از دنيا رفت. پدر من از دنيا رفت نه درهمى باقى گذاشت و نه دينارى؛ لَا صَفْرَآءَ وَ لَا بَيْضَآءَ (نه زردى و نه سپيدى) جز هفتصد درهم كه می خواست براى اهل خود خادمى بخرد.
حاكم در «مستدرَك» چنين آورده است كه: خَطَبَ الحسنُ بنُ على النَّاسَ حينَ قُتِلَ على، فَحَمِدَ اللَهَ و أَثنَى عليهِ، ثُمَّ قال: لَقد قُبِضَ فى هذهِ الليلَةِ رَجُلٌ لا يَسبِقهُ الاوَلونَ بِعَملٍ، و لا يدرِكُهُ الاخِرُونَ. و قد كانَ رسولُ اللَهِ صلَّى اللَهُ عليهِ و آلهِ و سَلَّمَ يُعطيهِ رَايَتَهُ، فَيُقاتلُ و جِبريلُ عَن يَمينهِ و ميكائيلُ عن يسارِهِ، فما يَرجعُ حتّى يَفتحُ اللَهُ علَيهِ. و ما تَرَكَ علَى أَهلِ الارضِ صفراء و لا بيضاءَ إلَّا سبعَ مِئةِ درهمٍ فَضلَت مِن عطاياهُ أَرادَ أَن يبتاعَ بِها خادمًا لاهلهِ. ثُمّ قالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ عَرفَنِى فَقد عَرفَنِى؛ و مَن لَم يَعرِفنى فأَنا الحَسنُ بنُ على، و أَنَا ابنُ النّبِى، و أَنا ابْنُ الوصىّ، و أَنا ابنُ البَشيرِ، و أَنا ابنُ النّذيرِ، و أَنا ابنُ الدّاعى إلَى اللَهِ بِإذنِهِ، و أَنا ابنُ السّراجِ المُنِيرِ، و أَنا مِن أَهلِ البيتِ الَّذِى كانَ جبريلُ يَنزِلُ إلينَا و يَصعَدُ مِن عندنا، و أَنا مِن أَهل البيتِ الَّذِى أَذهَبَ اللَهُ عنهُمُ الرِّجسَ و طهَّرهُم تَطهيرًا، و أَنا مِن أَهلِ البيتِ الَّذِى افترَضَ اللَهُ مَوَدّتَهُم على كُلّ مُسلمٍ فقال تَباركَ و تعالَى لنَبيّهِ صلَّى اللَهُ علَيهِ و آلهِ و سلَّمَ: قُل لا أَسئلكُم علَيهِ أَجرًا إِلَّا المَودّةَ فى القُربَى و من يَقتَرِفْ حَسنَةً نَزِد له و فيها حُسنًا؛ فاقتِرافُ الحَسنَةِ مَوَدّتُنا أَهلَ البيت.
«بعد از شهادت أميرالمؤمنين(عليه السلام)، امام حسن مجتبى(عليه السلام) خطبه اى ايراد فرمودند و پس از حمد و ثناى حضرت بارى تعالى شأنه چنين به سخن پرداختند: به تحقيق كه در اين شب گذشته، روح مردى به سراى جاودانى شتافت كه هيچ يك از پيشينيان به كردار و عمل او نرسيده اند و در ميدان مسابقه تقوى و عمل صالح از برابرى و پيشى گيرى بر او عاجز و فرو مانده اند و نيز هيچ يك از پسينيان در اين مضمار سبق به او نخواهند رسيد. مردى بود كه رسول الله(صلّى الله عليه و آله و سلّم) رايت جنگ را به او ميداد و در ميدان كارزار با دشمنان خدا مى جنگيد در حالي كه جبرائيل از طرف راستش و ميكائيل از جانب چپش او را مدد مى نمودند و هيچ گاه پشت به جنگ نمى نمود و از نبرد باز نمى گشت مگر وقتي كه خداوند به دست او فتح می كرد و براى مردم روى زمين به عنوان ارثيه چيزى نگذاشت نه سفيدى و نه زردى مگر هفتصد درهم كه از عطايا و بخششهاى او زياد آمده بود و مي خواست با آن براى اهل خود خادمى بخرد.
سپس فرمود: اى مردم! هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و كسى كه مرا نمى شناسد پس من حسن بن على هستم و من فرزند پيغمبر خدايم و من فرزند وصى رسول الله ام و من فرزند بشارت دهنده به بهشت هستم و من فرزند ترساننده از عذاب خدا هستم و من فرزند دعوت كننده مردم به سوى خدا به اذن او هستم و من فرزند چراغ تابناك و مشعل فروزان هدايتم و من از اهل بيتى هستم كه جبرائيل در خانه ما هبوط مي كند و از منزل ما از نزد ما صعود مى نمايد و من از اهل بيتى هستم كه خداوند اراده كرده است هر گونه رجس و پليدى را از آنان بردارد و آنها را به مقام طهارت مطلقه برساند و من از اهل بيتى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است و خداوند تبارك و تعالى به پيامبرش چنين خطاب فرموده است: بگو من از شما هيچ مزدى را نمى خواهم مگر مودت به ذوى القُرباى من و كسي كه مرتكب حسنه اى گردد، ما نيكویى را درباره او زياد مي گردانيم؛ ارتكاب حسنه مودت ما اهل بيت(ع) است.»
مقاتل الطّالبيّين» ص 52
تلخيص از روايت وارده در أمالى صدوق
مستدرك حاكم، باب فضآئل حسن بن على عليهما السّلام، ج 3،