حکمت بیماری
بی گمان ، عقل انسان نمی تواند احتمال وجود عوامل ناشناخته بیماری را انکار کند ، هر چند اثبات این عوامل هم نیازمند دلیل است . روایات اسلامی ، ضمن تأیید علل مادّی بیماری ها و تأکید بر این که برخی بخشی از بیماری ها می توان از طریق مبارزه با علل آنها ، پیشگیری کرد ، در کنار علل مادّی ، علل ناشناخته ای را برای بیماری ها اثبات می کنند . این علل ، در واقع ، حکمت بیماری ها در نظام آفرینش است .
درحکمت بیماری تردیدی وجود ندارد که در نظام هستی ، هیچ پدیده ای بی حکمت نیست ، هر چند این حکمت ، بر ما پوشیده مانده باشد .
امام صادق علیه السلام ، درباره حکمت بیماری فرموده است : بیماری بر چند گونه است: بیماری آزمون، بیماری کیفر و بیماری ای که علّت مرگ قرارداده شده است. امام صادق علیه السلام ، در این سخن ، سه حکمت برای بیماری ذکر کرده و این هر سه ، بر دانش طب ، ناشناخته است . در سطوری که پیش رو دارید ، مختصراً به حکمت نهفته در بیماری ها از دیدگاه روایات ، پرداخته شده است :
1 . تربیت
.تربیت مهم ترین حکمت بیماری ، نقش سازنده تربیتی آن در زندگی انسان است . از پیامبر خدا روایت شده که در این زمینه فرمود : بیماری ، تازیانه خدا در زمین است که با آن ، بندگان خویش را ادب می کند. آنچه در سخن امام صادق علیه السلام در تبیین گونه نخست از گونه های بیماری آمده ، یعنی «بیماریِ آزمون» و این خود ، اشاره ای به همین حکمت است ؛ زیرا کلمه «بلوی» در متن عربی روایت ، به معنای آزمایش است و از سوی دیگر ، فلسفه همه امتحان های الهی نیز تربیت انسان و رشد و شکوفایی استعدادهای نهفته در درون اوست . البته ، نه فقط حکمت بیماری ها تحقّق امتحان الهی است ؛ بلکه فلسفه تن درستی و سلامت نیز همین است . به دیگر سخن ، هر یک از دو حالت تن درستی و ناتن درستی ، آثار تربیتی مثبتی دارند و برای تکامل انسان نیز ضروری اند . در این موضوع ، حکایت جالبی از امام صادق علیه السلام نقل شده که امیرمؤمنان به بیماری ای گرفتار شد . جمعی ایشان را عیادت کردند و از حال وی پرسیدند و گفتند : ای امیرمؤمنان ، به چه حالتی شب را به روز درآوردی؟ امام علیه السلام ، بر خلاف عادت متعارف فرمود : أصبَحتُ بِشَرٍّ . با بدی شب را به صبح آورده ام . آنان از این سخن ، شگفت زده شدند و گفتند : سبحان اللّه ! آیا این ، سخن چون تویی است؟ امام علیه السلام در پاسخ آنان فرمود : خداوند متعال می فرماید : «وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ» فَالخَیرُ : الصِّحَّهُ وَالغِنی ، وَالشَرُّ : المَرَضُ وَالفَقرُ ، ابتِلاءً وَاختِبارا . یعنی در این سخن خداوند ، خیر ، همان تن درستی و بی نیازی ، و شر نیز همان بیماری و فقر است که آزمون و امتحان هستند .
1/1 پاکسازی جان : در مورد خطاکاران ، نقش تربیتی بیماری در پاره کردن پرده های غفلت ، بیدار کردن آنها و تزکیه جانشان از ناپاکی ها و آلودگی ها تجلّی می یابد ، چونان که امیرمؤمنان فرموده است : «چون خداوند ، بنده ای را مبتلا به بیماری کند ، به اندازه بیماری اش از گناهان او فرو می کاهد» .
1/2: تکامل انسان : امّا بیماری نیکوکاران و پرهیزگاران ، مرتبه آنان در پیشگاه خداوند را بالاتر می برد و به تکاملشان می انجامد ، چنان که از پیامبر خدا نقل شده است که فرمود : مرد ، گاه دارای مرتبه ای [منظور] در پیشگاه خداوند است، که به عمل خویش بدان نمی رسد تا آن هنگام که به ابتلایی در جسم خود آزموده شود و بدین واسطه به آن مرتبت برسد. با توجّه به آث ار تربیتی بیماری در زندگی انسان ، این که شخص در همه عمر سالم بماند و هیچ گاه بیمار نشود ، از دیدگاه روایات رسیده از معصومان ، پدیده ای نکوهیده است . پیامبر خدا در این باره می فرماید : کَفی بِالسَّلامَهِ داءً . درد همین بس که [هماره] سلامت باشد .همچنین در حدیث دیگری این گونه آمده است : إنَّ اللّهَ یُبغِضُ العِفرِیَّهَ النِّفرِیَّهَ الَّذی لَم یُرزَأ فی جِسمِهِ ولا مالِهِ . خداوند ، آن بد نهاد بدکرداری را که به هیچ بلایی در تن و دارایی خویش گرفتار نمی آید ، دوست ندارد . البته باید به این نکته هم توجّه داشته باشیم که مطلق بیماری ، همانند مطلق تن درستی ، دارای آثار تربیتی مثبتی در انسان نیست . از همین رو ، موسی علیه السلام در دعای خویش چنین از خداوند ، طلب می کرد : یا رَبِّ ! مَرَضٌ یُضنینی ولا صِحَّهُ تُنسینی ، ولکِن بَینَ ذلِکَ ، أمرِضُ تارَهً فَأَشکُرُکَ ، وأصِحُّ تارَهً فَأَشکُرُکَ . خداوندا! نه آن بیماری ای که مرا زمینگیر کند و نه آن تن درستی ای که به فراموشی [تو] در افکند ، بلکه حالتی میانه [می خواهم] ؛ گاه بیمار شوم تا پس از آن شکر تو گویم و گاه تن درست باشم تا سپاس تو بگزارم . از داوود نبی علیه السلام نیز نقل شده است که در دعای خویش چنین می گفت : اللّهُمَّ لا صِحَّهً تُطغینی ولا مَرَضا یُضنینی ولکِن بَینَ ذَینِکَ . خداوندا! نه تن درستی ای می خواهم که به طغیانم کشانَد و نه بیماری ای که زمینگیرم سازد ؛ بلکه حالتی میان این دو را خواهانم . امیرمؤمنان نیز چنین دعا می کرد : اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ .. . مِن سُقمٍ یَشغَلُنی ، ومِن صِحَّهٍ تُلهینی. خداوندا ! به تو پناه می برم . . . از ناتن درستی ای که به خویش مشغولم دارد و از تن درستی ای که به بازی ام سرگرم سازد .
2 . کیفر
کیفردر نظام حکیمانه هستی مشاهده می کنیم که بیماری برای کسانی که زمینه تربیتی را در نفس و روان خویش تباه نساخته اند چنان که توضیح داده شد به کنار زدن پرده های غفلت و آگاهی افزون تر و سازندگی می انجامد ؛ امّا برای کسانی که بدان پایه از آلودگی روحی دچار شده اند که جانشان اصلاح و تربیت را بر نمی تابد ، همین بیماری ، نوعی کیفر الهی به شمار می رود ، چنان که امام صادق علیه السلام ، در حدیثی که گذشت ، از آن با عنوان «بیماری کیفر» یاد کرد . امام رضا علیه السلام نیز درباره نقش بیماری برای آنان که استعداد بهره گیری مثبت از آن را دارند و آنان که چنین قابلیتی را دارا نیستند ، فرموده است : بیماری برای مؤمن ، تطهیر و رحمت ، و برای کافر ، عذاب و لعنت است .
3 . عامل مرگ.
عامل مرگ گاه در بیماری ، نه حکمتی تربیتی نهفته است ، و نه فلسفه ای کیفری ، بلکه مرگ را در پی می آورد . امّا در نظام آفرینش ، مرگ هم بدون حکمت نیست ؛ چه ، همه باید بمیرند : « کُلُّ نَفْسٍ ذَآئقَهُ الْمَوْتِ » . هر کس طعم مرگ را می چشد . از دیدگاه احادیث اسلامی ، هر بیماری ای درمانی دارد و یگانه دردی که هیچ درمانی ندارد ، مرگ است . در حدیث نبوی آمده است : خداوند ، هیچ دردی را فرو نفرستاده (یا هیچ دردی را نیافریده) ، مگر این که درمانی نیز برایش فرو فرستاده (یا آفریده) است و کسانی از آن آگاهی یافته اند و کسانی نیز از آن ناآگاه مانده اند ، مگر مرگ . در پرتو این رهنمودهاست که می گوییم : دانش پزشکی ، به قلّه کمال خویش دست نمی یابد ، مگر هنگامی که برای همه بیماری ها درمان کشف کند . امّا با این همه ، بی گمان ، دانش یاد شده نمی تواند برای مرگ ، دارو و درمانی فراهم سازد . از همین جاست که امام صادق علیه السلام در گفتگوی خود با مدّعی ای که می پنداشت می تواند با مراقبت درست و کامل از بدن و خوردن غذاهای مناسب ، مانع مرگ شود ، بر این نکته تأکید می کند که درمان آن بیماری ای که مقرّر است به مرگ بینجامد ، امکان ندارد . ایشان ، به تسلیم شدن سه تن از طبیبان و حکیمان بزرگ در برابر مرگ ، اشاره کرد و فرمود : قَد ماتَ أرَسطاطالیسُ مُعَلِّمُ الأَطِبّاءِ ، وأَفلاطونُ رَئِیسُ الحُکَماءِ ، وجالینوسُ شاخَ ودَقَّ بَصَرُهُ ، وما دَفَعَ المَوتَ حینَ نَزَلَ بِساحَتِهِ ، ولَم یَألوا حِفظَ أنفُسِهِم، وَا لنَّظَرَ لِما یُوافِقُها . ارسطو ، که استاد طبیبان بود ، و افلاطون ، که سرآمد حکیمان بود ، و جالینوس ، که پیر و پرتجربه بود ، امّا نتوانست مرگ را آن گاه که در آستانه وی فرود آمد ، از خویش براند ، همه مُردند ، در حالی که در حفظ خویش و در اندیشیدن به آنچه با بدن سازگار است ، از هیچ کوششی فروگذار نکردند .
منبع: دانشنامه احادیث پزشکی ، صص 127 الی132