حکایتی ازیک مکاشفه
17 فروردین 1395
یکی ازفرزندان عارف کامل آیت الله العظمی حاج محمدعلی شاه آبادی (قدس سره)نقل می کردند که مرحوم پدرم فرمودند:درمحضرمیرزاهاشم رشتی درمدرسه مشیرالسلطنه تهران درس مصباح الانس می گرفتیم.برای مباحثه عرفان روزی درهمان مدرسه باهم مباحثی خودم بودم که من خیال کردم ایشان خوابش برده ؛اودرحالی که نشسته بودچشمهایش رابرهم نهاد.بعدازچنددقیقه ای چشم بازکردوگفت:می دانی،چه شده گفتم:نه،گفت:الان دیدم تمام علمای گذشته تاحالااز شیخ مفید تاحال ،آمده اند تامیرزای شیرازی راببرند درجایگاه خودش دربهشت،سپس بعدازساعتی تلگراف آمد که میرزای شیرازی (قدس سره)مرحوم شده است واین مطلب درهمان ساعتی بود که آن شخص چشم برهم نهاده بود وبه طور مکاشفه مطالب رادیده بود.
کرامات ابرار،عبدالرحمن باقرزاده بابلی،ص64