حرف های دل
حرف های دل …
مولای من : تو را امام غریب می نامند ، می دانم بد میزبانی بودند و در مهمان نوازی
وفا نكردند .
مولای من : بعد از گذشت روزگار ، حال تو میزبان ما هستی ؛ تو میزبان گریهها و نیازها ؛
غمها و دلتنگی های ما هستی .
تو كه غریبی را احساس كردهای ! حال غریبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان
پر مهرت توسل كردهاند .
مولای من : می خواهم از زائرانی بگویم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشته اند تا نفسی
مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند .
مولای من : می خواهم از سنگ فرش آستان مقدّست بگویم كه سجده گاه قدوم مهمانانت
شده است ؛ از كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاک تو می چرخند و تو را طواف می كنند ؛ از
نسیم بگویم كه بیرق گنبدت را بوسه باران می كند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را
به اوج افلاک می برد .
مولای من : می خواهم از آسمان بگویم كه هر روز نه ، هر ساعت نه ، هر لحظه و ثانیه از تو
جان می گیرد و در پیشگاه شكوه تو جان می دهد .
ای آفتاب مهربانی : می خواهم از خورشید بگویم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو
چنگ می زند و از ضریح تو نور می گیرد .
ای حجت خدا : خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را می شكند و خاک
پایشان را به سینه زخمآلود خود می زند كه عمری است از طواف تو جا مانده است .
خوش به حال رواقها ، درها و دیوارهایی كه از نفس مهمانانت پر می گیرند و به ضریح پاک تو
می رسند . خوش به حال مناره ها و كاشی ها ..