تاثیر موسیقی بر روی عقل
اكنون زيان هاي موسيقي را از منظر دانشمندان و دين مطرح مي نماييم كه طبعا دانستن آنها تاثير بسزايي در ترك عادت به موسيقي خواهد داشت:تأثيرات موسيقى بر
عقل:
شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند از چاشنىهاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛
اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكه تاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مي شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مىشود.
«طَرب» تأثيرى است فوق العاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوق العاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مىشود.
و اين پيشامد، باعث مى شود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقع بينانه به دور بيفتد. جوانى كه موسيقى گرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگى اش، دُكمه
ضبط صوت را حركت مىدهد( ويا آلات موسيقي را به صدا در مي آورد) تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد!
اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود، افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مى كند تا با يافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود
فراهم سازد. جوانِ موسيقى گرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مى آورد.
اين چنين كسى كه خواستهاش را در «موسيقى» مى بيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش اين زحمت را نمى دهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه
محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ !!!
پس: «موسيقى، عقل را به خواب مى برد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشمها را بست.
موسيقى عقل را به خواب مى برد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى شود كه كمكم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمانها مى شود.
شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممكن است. ولى وقتى مى بينى موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مىبينى و ديگر هيچ!
اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مى كند و شما بيشتر به نوار (ويا نواختن آلات موسيقي) رو مى آوريد… و اين روند تا آنجا ادامه مى يابد كه از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقى اش رو مى كنى.