عبور از سیم خاردار
مرگ سرخ
یک لحظه تامل ..
وصیت نامه شهید حسن تویسرکانی
«ومن الرجال صدقوا ما عاهدالله الیه ومنهم من قضی نحوه ومنهم من ینتظر ومابدلوا تبدیلا»
باسلام به محضر فرمانده کل قوا حضرت ولی عصر«عجل الله تعالی فرجه الشریف» ونایب برحقش، امید مستضعفان، پیرجماران، حضرت آیت الله العظمی الامام خمینی وباسلام برمحضرملت قهرمان پرور وباسلام به خدمت پدر ومادر وخواهر عزیزم وصیت خود را شروع می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
پدر ومادر گرامیم سلام امیدوارم که سلام گرم وصمیمانه مرا از فرسنگها راه دور از میان سنگرهااز اعماق قلبم بپذیرید.پدر ومادر گرامیم از شما می خواهم که مرا که سالها به شما رنج وسختی داده ام ببخشید وازشما امید عفو دارم.
پدر ومادر من راهی را رفتم که هر انسانی باید برود،بهترآنکه انسان در راه خدا جان خود راتقدیم کند.
مادرم من که رفتم از شما می خواهم که در هنگام رسیدن خبرشهادت من به شما، خود را ازگریستن وناله وزاری بازداری ،چونکه از این گریه های شما دشمن شاد می شود ونتیجه می گیرد. مادرم از تو می خواهم که درشب شهادت من نقل وشیرینی پخش کنید.چونکه شب شهادت من شب ازدواج من با عروس زیبای شهادت است واز تو می خواهم که این عروس خود را درآغوش بگیریدوبگوئید که من با داشتن اینگونه عروسی افتخار می کنم وهرشب جمعه به دیدار عروس خود بیایید ولحظه ای در کنار او بنشینید وحمد وسوره ای بخوانید وباز برگردید.
مادرم وخواهرم از شما می خواهم که حجاب خود که زینت شماست حفظ کنید وهمیشه در راه اسلام وبرای پیش بردن اهداف اسلام کوشا باشید چونکه دشمن از حجاب شما وحشت دارد وامیدوارم که دراهدافتان پیروز باشید.
برادرم سلام عرض می کنم وامیدوارم که درزندگی خود پیروز ومؤید باشید.برادرانم از شما می خواهم که همیشه درهمه حال از ولایت فقیه وامام اطاعت کنیدو لحظه ای امام را تنها نگذارید وتمام فرامین او راانجام دهید. همواره پشتیبان روحانیت مبارز باشید وادامه دهنده راه شهیدان باشید.
پدرومادر عزیزم بار دیگر از شما تقاضای عفو می کنم چونکه پدرو مادر من در طی این 17 سال فرزند خوبی برای شما نبوده ام وهمیشه درپی این بوده ام که مصرف کننده باشمنه اینکه به شما کمک کنم.پدر جان درضمن من در حدود 112تومانی قرض دارمامیدوارم که شما آن ها را ادا کنیدواز شما می خواهم این مقدار را به برادر مقصودی بدهید که ایشان این مسؤلیت را قبول کرده است که به صاحبانشان برگرداند.ودیگ اینکه هرکس ادعای طلب کرد به ایشان پول بدهید. پدر ازشما می خواهم که از بابت بنده از تمام دوستان وآشنایان امیدعفو کنید.مخصوصا از آقا دایی من حلالیت می طلبم.
مساله دیگر اینکه پدر ومادر از شما می خواهم که هیچ وقت دعای برای امام زمان از یادتان نرود.حتی وقتی که بر سر مزار من می آییداول دعا به جان امام کنیدوبعد برای من حمد وسوره ای بخوانید چونکه ما هرچیز داریم از این مرداست که دنیا درمقابل این ابرمردقرار گرفته وهمه در صدد این هستند که این انقلاب ما را نابود کنند. دیگر عرضی ندارم جز اینکه دعا بجان رهبر از یادتان نرود.
پدر جان ،مادرجان وبرادرجان وخواهرجان خداحافظ
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی تو رابجان مهدی خمینی رانگهدار
درمسلخ عشق جزءنکو رانکشند روبه صفتان زشت خو رانکشند
گرعاشق صادقی زمردن محراس مردار بود هرآنکس او رانکشند
1/11/61برادر محقرشماحسن
شهادت امیرصیادشیرازی
بخشی از پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت شهادت امیر سپهبد صیاد شیرازی
امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید.
این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمانهای بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته است، قرار میگیرد و دست خائن خودفروختهای، نهال ثمربخش انسان والایی را قطع میکند. او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند، همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا روی دست داشتند.
سرزمینهای داغ خوزستان و گردنههای برافراشته کردستان، سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگی او حفظ کرده است.
خطر مرگ کوچکتر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد، کوردلان منافق بدانند که با این جنایتها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا هم چون صیاد شیرازی و شهید لاجوردی، بدنامی و سیاهرویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد.
شیرزنانی که فاطمه(سلام الله علیها)رااسوه خودقراردادند
کبری پژوهان،مادرشهید محمدرضاآباده ای
درنیمه فروردین 1327درروستای حسین آباد سیرجان چشم به جهان گشود.ازکودکی بادنیای سختی هاوفقرروبروبود.پدرش حسن مردی
باایمان ومادرش خاورزنی خداشناس وسخت کوش بود.باهم تلاش می کردندتازندگی بچه هارااداره کنند.دستان حسن ازکارخسته وپینه بسته
بود.کبری هروقت دستان پدررامی دید،آن هارامی بوسید واشک درچشمانش حلقه می زد.کبری فرزندبزرگ خانه بود.درجمع خانواده با سه
برادروچهارخواهرزندگی می کرد؛اوازکودکی بادستان کوچکش به کمک خانواده شتافت تادستان خسته پدررایاری نماید.حسن راهی
سیرجان شددرآنجا مشغول به کارشد تازندگی تازه ای برای فرزندان درآنجاآغاز کند .سعی کردتافصلی تازه درزندگی ایجادکند.همت
وایمان وپشتکارحسن توانست برسختی هاغلبه کند.وبرای فرزندان زندگی بهتری رافراهم کرد.
کبری به سن ازدواج رسید.جوانی به خواستگاریش آمدوپدررضایت دادوبااین رضایت بودکه درسال 1346کبری بااحمدآباده ای ازدواج
کرد.حاصل این ازدواج ابتدافرزندی پسربودکه مایه شادمانی خانواده احمدشد وهمچنین پدربزرگش حسن راشادباش داد چون اواولین نوه
خانواده بود نامش رامحمدرضا گذاشتند.زندگی آن هاباشادمانی می گذشت ،دست اجل این شادمانی رابامرگ حسن به سردی کشاندوزندگی
کبری دگرگون.پس ازمدتی احمد سرناسازگاری گذاشت وپس ازچندی ازدواج مجددکرد.کبری که ازمرگ پدرافسرده بود،داشتن هوو نیز
خستگی روحش راافزون کرد.اداره زندگی وبچه ها بردوش اوسنگینی می کرد وهمسرش نیزبخاطر مخارج زیادزندگی نمی توانست به آن
ها کمک نماید.این امردلبستگی اورابه فرزندش محمدرضابیشتروبیشترمی کردوبه او انگیزه می داد تابیشترتلاش کند وهرکارسختی را
متحمل شود.درخانه نان می پخت .بوی نان تازه همیشه فضای خانه اورامعطر میکرد درکنار نانوایی به هرکاری که درتوان داشت روی
می آورد.شادمان بود وبه عشق بچه ها ادای وظیفه می کرداما دیدن قدوبالای محمدرضا خستگی ازتنش بیرون می کرد.
زمانه زودگذشت حالامحمدرضاجوانی رشید شده بود برای خدمت به نظام مقدس وملت شریف آماده شد.درلباس رزم بادشمن،آن دشمنان
بشریت درمبارزه قرارگرفت ومدتها مبارزه کرد تااینکه درمأموریتی در مبارزه باسوداگران مرگ درحوالی گلباف کرمان به شهادت رسید
ومادر رابه عزای خودمبتلاکرد هرچندکبری دلبسته اوبود اماشهادت او که مایه افتخار ملت وکشور است مرهم دل مادرشد وتسلی
خاطراو.تازه آرامشی یافته بودتادسترنج خودراجاودانه ببیند.این جهان گذری بیش نیست. خوش به حال آنان که جاودانه شدند ونکونام ازاین
سرا گذرکردند.
را محفوظ ماندن ار آتش جهنم
با شهداء
وسط جمع بچه ها ، نشسته بود . با دست به تک تک بچه ها اشاره می کرد و می گفت : فلانی تو شهید می شی …. تو مجروح می شی … تو شهید نمی شی و…. حتی به برادرش اشاره کرد و گفت : حسین ! تو هم شهید می شی . همین طور که به بچه ها اشاره می کرد ، نحو ه ی شهادت آن ها را هم بر ایشان می گفت : شب عملیات ، خودش همان طورشهید شد که قبلا گفته بود .