اگر ناچارید در غربت زندگی کنید
08 مرداد 1395
گاهی انسان ناچار است در غربت زندگی کند،کارمند دولت است.
در ارتش یا شهربانی یا ژاندارمری انجام وظیفه میکند،فرهنگی است،تاجر یا پیشهور یا کارگری است که باید در غربت زندگی کند،این قبیلافراد ناچارند برای همیشه یا به طور موقت در غربت زندگی کنند،مردناچار است دوری از وطن را تحمل کند لیکن این موضوع با مذاق بعض خانمها جور نمیآید،زیرا دوست دارند نزد پدر و مادر و خویشان ودوستانشان باشند.
این عزیزان بیجهتبا این قبیل حرفها اعصاب شوهرشان راناراحت مینمایند،آن قدر کوتاه فکرند که شهر یا قریه محل تولدشان رابهترین نقطهای میپندارند که در آن میتوان زندگی کرد،گمان میکنند:تنهادر همانجا میتوان خوش بود و بس.
بشر به سطح وسیع زمین اکتفا نکرده به کرات آسمانی قدممیگذارد،اما این خانم تنگ نظر حاضر نیست چند فرسخ دورتر از محلتولدش زندگی کند،میگوید:چرا دوستانم را رها کنم و بروم در غربت تنهازندگی کنم؟گویا این خانم آنقدر برای خودش شخصیت قائل نیست کهبتواند در غربت نیز دوستان و آشنایان با وفا و صمیمی تهیه کند.
خانم محترم،دانا و بلند همت و فداکار باش،تنها به فکر خودتنباش،شغل مخصوص شوهرت ایجاب کرده که در غیر وطن زندگی کند،مستخدم دولت است مگر میتواند به محل ماموریتش نرود؟!تاجر یا کاسبیا کارگری است که در غربتبهتر میتواند کسب و کار کند، چرامزاحمش میشوی و نمیگذاری پیشرفت کند؟تو که میدانی شوهرت ناچاراست در خارج وطن زندگی کند چرا با ایراد و بهانههای بیفائده اسبابناراحتی و کدورتش را فراهم میسازی؟وقتی دیدی شغلش ایجاب میکند که به شهر یا ده یا کشور دیگری منتقل شود فورا اظهار موافقت کن،اثاثمنزل را جمع و جور کرده ببندید و در ماشین بگذارید و با صفا و رفاقتبهمحل جدید بروید،خودت را اهل همانجا حساب کن و با دلگرمی وبشاشت طرح زندگی نوین را بریز،وضع خودت را با اوضاع و شرائطمحیط موافق ساز،با زنهای پاکدامن و خوش اخلاق طرح دوستی و الفتبریز لیکن چون تازه وارد هستی و به اخلاق و روحیات اهالی آنجا کاملاآشنا نیستی در انتخاب دوستان تازه احتیاط کن و در این باره حتما باشوهرت مشورت کن،خودت را یک فرد غریب حساب نکن،بلکه سعیکن با محیط تازه و ساکنان آنجا مانوس شوی.
هر مکانی امتیازات ویژهای دارد،میتوانی با تماشای مناظر طبیعییا بناهای دیدنی آنجا رفع خستگی کنی،با اظهار مهر و محبت کانونخانوادگی را گرم و با صفا کن،شوهرت را دلداری بده.به کسب و کارتشویقش کن،وقتی با محیط آشنا شدی خواهی دید که برای زندگی هیچعیبی ندارد بلکه شاید از محل تولدت بهتر باشد،در بین دوستان تازه،افرادی را پیدا میکنی که از دوستان سابق بلکه پدر و مادر و خویشانتمهربانتر و دلسوزتر خواهند بود.
اگر در قریه یا دهی اقامت نمودهاید که اسباب و تجملات زندگیشهری را ندارد خودت را از قید آنها آزاد کن،با زندگی بیآلایش و طبیعیآنجا انس بگیر،خوبیها و مزایای آن گونه زیستن را در نظر بگیر،گر چهبرق و کولر و پنکه و یخچال ندارد لیکن آب و هوای سالم و غذاهایبیتقلب دارد که در شرها کمتر پیدا میشود،خیابان اسفالت و تاکسیندارد لیکن از سر و صدا و دود ماشینها و کارخانجات نیز در امان هستی. قدری در زندگی هموطنان و همکیشانت تامل کن،ببین چگونه درخانههای محقر و خشت و گلی،با کمال مهر و صفا و خوشی زندگیمیکنند،و به اسباب و لوازم شهری و کاخهای زیبا اصلا اعتنا ندارند،درحوائج ضروری و محرومیتهای آنها بیندیش و اگر میتوانی خدمتی انجامدهی دریغ مدار.به شوهرت نیز سفارش کن برای رفاه و آسایش آنهاکوشش کند.
اگر عاقل و دانا باشی و به وظیفهات عمل کنی میتوانی با کمالآسایش و راحتی خاطر،در غربت زندگی کنی و به پیشرفت و ترقیشوهرت کمک نمایی،در آنصورت یک بانوی شریف شوهردار و یکخانم فداکار معرفی میشوی،نزد مردم و شوهرت عزیز و محترم خواهیبود و بدینوسیله رضایتخدا را نیز فراهم خواهی نمود.