انگشت و انگشتر
28 فروردین 1391
چند روزي ميشد كه در اطراف كانيمانگا در غرب كشور كار ميكرديم؛ شهداي عمليات والفجر چهار را پيدا ميكرديم. اواسط سال 71 بود.
از دور متوجه پيكر شهيدي داخل يكي از سنگرها شديم. سريع رفتيم جلو. همان طور كه داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تير يا تركش به او اصابت كرده و شهيد شده بود. خواستيم كه بدنش را جمع كنيم و داخل كيسه بگذاريم، در كمال حيرت ديديم در انگشت وسط دست راست او انگشتري است؛ از آن جالبتر اين كه تمام بدن كاملاً اسكلت شده بود ولي انگشتي كه انگشتر در آن بود، كاملاً سالم و گوشتي مانده بود.
همهي بچهها دورش جمع شدند. خاكهاي روي عقيق انگشتر را پاك كرديم. اشك همهمان درآمد، روي آن نوشته شده بود:« حسين جانم »
منبع: كتاب تفحص