ازغصه نجاتم دادند
15 فروردین 1395
دوش وقت سحر ازغصه نجاتم دادند واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخوداز شعشعه پرتوذاتم کردند باده ازجام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری وچه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعدازاین روی من وآیینه وصف جمال که درآنجا خبرازجلوه ذاتم دادند
من اگرکامروا گشتم وخوشدل چه عجب مستحق بودم واینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که برآن جوروجفا صبرثباتم دادند
این همه شهدوشکر کزسخنم می ریزد اجرصبری ست کزان شاخ نباتم دادند
همت حافظ وانفاس سحرخیزان بود که زبند غم ایام نجاتم دادند
حافظ