شهادت عصا بر امامت
یحیی بن اكثم از علمای دربار عباسی می گوید :
روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم كه امام جواد (ع) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره كردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند : بدون آنكه سئوالت را بپرسی من پاسخ آن را می دهم . تو می خواهی بپرسی امام كیست ؟
گفتم : آری به خدا سوگند همین است ؟!
فرمود: منم.
گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید ؟
در این لحظه عصایی كه در دست امام بود به سخن آمد و گفت :
” اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجة “
همانا مولای من حجت خدا وامام این زمان است.
-الكافی ،ج1،ص 353
- الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد ، ص 72
آزادی از زندان
اباصلت می گوید : پس از دفن حضرت رضا(ع) ، به دستور مأمون یك سال زندانی شدم. پس از یك سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم ، دعا كردم و برای رهایی از زندان به محمد(ص) و آل محمد (ص) متوسل شوم. از خداوند خواستم به بركت آل محمد (ص)در كار من گشایشی انجام دهد .
هنوز دعایم به آخر نرسیده بود كه حضرت ابی جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم ، وارد زندان شد و فرمود: ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شده ای ؟
عرض كردم: به خدا سوگند سخت بی تابم .
فرمود: برخیز، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت و از كنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی كه مرا نظاره می كردند ، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم.
سپس حضرت فرمود : برو در امان خدا كه هرگز نه دست مأمون به تو می رسد و نه دست تو به مأمون.
اباصلت می گوید : همانگونه كه حضرت فرمود تا حال مأمون را ندیده ام.!!
عیون اخبار الرضا (ع) ،ج 2، ص678
بيان نوراني امام رضا(ع) درباره صفت و فضل امام
كتاب شريف عيون أخبار الرضا شامل روايات زيبايي از امام هشتم شيعيان حضرت علي ابن موسي الرضا(عليهما السلام) است.
نقل از همين كتاب (ترجمه غفارى و مستفيد، ج1 ص 444 باب 20)، شريف درباره صفت امام، امامت، فضل و رتبه امام است.
عبد العزيز بن مسلم گويد: در زمان علىّ بن موسى الرّضا عليهما السّلام در مرو بوديم، از آغاز ورود - روز جمعه- در مسجد جامع آن شهر گرد آمده بوديم و مردم در باره امامت و اختلافات زياد مردم در آن مورد، بحث و گفتگو مىكردند، من نزد آقا و سرورم حضرت رضا- عليه السّلام- رفتم و گفتوگوهاى مردم را به عرض ايشان رساندم.
حضرت تبسّمى كرده فرمودند: اى عبد العزيز! مردم اطّلاعى ندارند، از دين خود به نيرنگ گمراه شدهاند، خداوند تبارك و تعالى پيامبر خود را قبض روح نكرد مگر بعد از اينكه دين را براى او كامل گردانيد و قرآن را كه بيان همه چيز در آن است، بر او نازل فرمود، حلال و حرام، حدود و احكام و جميع نيازمندىها را به طور تمام و كمال در آن بيان فرمود و گفت: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» (در كتاب هيچ چيز را فروگذار نكرديم- انعام: 38)
و در حجّة الوداع كه در آخر عمر حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله واقع شد اين آيه را نازل فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» (امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين، براى شما پسنديدم- مائده: 3) و مسأله امامت، تمامكننده و كاملكننده دين است، و حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله قبل از وفات خود، دين را براى مردم توضيح داده، تبيين فرمود، و راه آن را براى آنان آشكار كرد، آنان را در مسير حقّ قرار داد و علىّ عليه السّلام را بعنوان امام و راهنما برايشان تعيين فرمود، و تمام آنچه را كه مردم به آن نيازمندند، بيان فرمود، هر كس گمان كند خداوند دين خود را كامل نكرده، در حقيقت كتاب خدا را ردّ كرده است، و هر كس كتاب خدا را ردّ كند كافر است، آيا مردم به قدر و ارزش امامت و موقعيّت آن در بين امّت آگاهند تا انتخابات آنان در آن مورد قابل قبول باشد؟!
امامت، جليل القدرتر، عظيم الشّأنتر، والاتر، منيعتر و عميقتر از آن است كه مردم با عقول خود آن را درك كنند، يا با آرا و عقائد خويش آن را بفهمند يا بتوانند با انتخاب خود امامى برگزينند، امامت چيزى است كه خداوند بعد از نبوّت و خلّت (مقام خليل اللّهى) در مقام سوم، ابراهيم خليل عليه السّلام را بدان اختصاص داده به آن فضيلت مشرّف فرمود، و نام او را بلند آوازه كرد، خداوند مىفرمايد: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (اى ابراهيم! تو را براى مردم، امام برگزيدم- بقره: 124) و ابراهيم عليه السّلام از خوشحالى گفت: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي» (آيا از فرزندان و نسل من هم امام برگزيدهاى؟ بقره: 124) خداوند فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (عهد من به ظالمين نمىرسد- بقره: 124) و اين آيه امامت هر ظالمى را تا روز قيامت ابطال مىكند. و بدين ترتيب امامت در خواصّ و پاكان قرار گرفت.
سپس خداوند با قرار دادن امامت در خواصّ و پاكان از نسل او، وى را گرامى داشت و فرمود: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ» (اسحق و نيز يعقوب را- اضافه بر خواستهاش- به او بخشيديم، و همگى آنان را از صالحين قرار داديم، آنان را امامانى قرار داديم كه به دستور ما هدايت مىكردند و انجام كارهاى نيك و اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرده دستور داديم، و ما را عبادت مىكردند- انبياء: 73/ 74). و امامت به همين ترتيب در نسل او باقى بود و يكى بعد از ديگرى نسل به نسل آن را به ارث مىبردند تا اينكه پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله وارث آن گرديد.
امامت زمام دين و باعث نظم مسلمين و صلاح دنيا و عزّت مؤمنين است. امامت پايه بالنده اسلام و شاخه و نتيجه والاى آن است، توسّط امام است كه نماز و زكات و روزه و حجّ و جهاد به كمال خود مىرسد، و فىء و صدقات وفور مىيابد، و حدود و احكام جارى مىشود، و مرزها حفظ و حراست مىشود، امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام ميكند، و حدود او را جارى مىنمايد و از دين خدا دفاع كرده، با حكمت و موعظه نيكو و دليل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا مىخواند، امام همچون خورشيد درخشان جهان است، خورشيدى كه دور از دسترس دستها و چشمها در افق قرار دارد، امام، ماه نورانى، چراغ درخشان، نور ساطع و ستاره راهنما در دل تاريكىها و صحراهاى خشك و بىآب و علف و موجهاى وحشتناك درياها است.
امام همچون آب گوارا بر تشنگان است، راهنماى هدايت و منجى از هلاكت است. امام همچون آتشى است در بلندىهاى بيابانها، كسى كه از سرما به آن آتش پناه برد، او را گرم مىكند، و در مهلكهها راهنمايى مىكند، هر كس از او دست بكشد، هلاك خواهد شد.
امام ابر پر باران و باران پر بركت است، خورشيد درخشان و زمين گسترده است، او چشمه جوشان و باغ و بركه است.
امام امينى است همراه، پدرى است مهربان، او برادر تنى است، در مصائب پناه بندگان است.
امام امين خدا در زمين و حجّت او بر بندگان است، او خليفه خدا در كشور اوست، امام دعوتكننده مردم بسوى خدا و مدافع حرمتهاى الهى است.
امام از گناهان پاك است و از عيوب مبرّى، علم به او اختصاص دارد، حليم و بردبار است، مايه نظم دين و عزت مسلمين است، باعث خشم منافقين و هلاكت كافرين است.
امام در دوران خود نظير ندارد، كسى به او نزديك نيست، هيچ دانشمندى با او همتراز نيست، بدل ندارد، مثل و مانند ندارد، بدون اينكه به دنبال فضيلت باشد و يا خود فضيلت بهدست آورده باشد، فضيلت به او اختصاص يافته است و خداوند بخشاينده با فضيلت، فضل را به او اختصاص داده است.
هر گاه خداوند، بندهاى را براى اداره امور بندگانش برگزيند، به او شرح صدر و آمادگى كامل اين كار را عنايت مىفرمايد، و در قلبش چشمههاى جوشان حكمت قرار مىدهد، و علم را كاملا به او الهام مىفرمايد، و بعد از آن از هيچ پاسخى در نمىماند و از رفتار و گفتار صحيح دور و منحرف نمىشود. او معصوم است و مؤيّد، خداوند او را توفيق مىدهد و در راستى و درستى پا برجا و محكم نگه مىدارد.
از خطاى لغزش و سقوط در امان است، خداوند فقط او را اين گونه قرار داده است تا حجّت خدا باشد بر بندگانش و گواه او باشد بر خلقش، و اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مىدهد، و خداوند داراى فضلى بزرگ است، حال آيا بر چنين چيزى توانايى و دسترسى دارند تا بتوانند او را برگزينند؟ يا فرد منتخب آنان چنين اوصافى دارد تا او را بر ديگران مقدّم بدارند؟ قسم به خانه خدا كه از حقّ تجاوز كردهاند، و كتاب خدا را به پشت سر انداختهاند، گويا هيچ نمىدانند! در كتاب خدا، شفاء و هدايت است و آنها آن را كنار گذارده و از هواى نفس خود پيروى كردهاند، و لذا خداوند آنان را نكوهش فرموده و مورد نفرت و غضب نموده و هلاك كرده، مىفرمايد:
چه كسى گمراهتر از آنكه بىراهنماى الهى خودسرانه عمل كند و خدا ستمكاران را راه ننمايد و فرموده «فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» (هلاكت باد بر آنان و خداوند كارهايشان را در بيراهه و گمراهى قرار داد- محمّد: 8) و نيز فرموده است:
«كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»
(بزرگ نفرت و دشمنى است نزد خدا و نزد مؤمنين، اين گونه خداوند بر هر قلب انسانهاى متكبر و جبار مهر مىنهد- مؤمن: 35).
افسانههای زندگی فردوسی
افسانههای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه گفته شده که بیشتر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاهنامهخوانان پدید آمدهاند. بیپایه بودن بیشتر این افسانهها بهآسانی با بهرهگیری از بنمایههای تاریخی یا با بهرهگیری از سرودههای شاهنامه روشن میشود.
از این دست میتوان داستان راه یافتن نسخه پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستانهای سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بودهاست به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد.
بزرگداشت و گرامیداشت فردوسی
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند.
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شدهاست. هر سال در این روز آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میشود.
سرودههای جوانی
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند، اما با درنگریستن به توانایی فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداختهاست و چه بسا سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایه داستانهای کهنی که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند، آغاز کردهاست.[۱۳] این گمانه میتواند یکی از سببهای ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد، به این سان که ویرایشهای کهنتری از این داستانهای پراکنده دستمایه نسخهبرداران شده باشد. از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمهکاره ماندن گشتاسبنامه سرودهٔ او (که به زمانهٔ زرتشت میپردازد)، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری که به نثر بوده و بنمایهٔ دقیقی توسی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به شعر در آورد. فردوسی در این سفر «شاهنامهٔ ابومنصوری» را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بودهاست و «شاهنامه ابومنصوری» به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخهای از آن را در اختیار فردوسی نهاد
سكوت شعار محققين
زبان مضزترين و شريرترين عضو هاست
رسول اكرم (صلي الله عليه واله )فرمود :هركس سكوت كند ،نجات يابد
وبا زدر كلامي ديگر رسول خدا فرمود:مردمان سه گروهند :
غانم (=بهره دار) سالم وشاحب (=مريض رنگ پريده ) غانم كسي است كه به ياد خدا مي باشد ،سالم كسي است كه خاموش مي باشد ،و شاحب كسي است كه خوض در باطل مي كند
لطافت طبيعت
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
مدرسه علميه فاطميه جهت استفاده طلاب از طبيعت بهاري و كسب شادابي ونشاط اقدام به برگزاري اردوي يك روزه درون استاني(بيد خون بردسيركرمان ) در تاريخ 24/2/91 نمود كه مورد استقبال شايان اساتيد و طلاب قرار گرفت وخواهان برگزاري مجدد اين اردوه ها براي تقويت روحيه وكسب نشاط داشتند
هفت آسمان تجلّي...
البشارت كه عيان مهر فروزان آمد
ظاهر از پرده عصمت رخ جانان آمد
سر زد از برج نبوت مه رخشنده دين
روشن از نور رخش عالم امكان آمد
به مناسبت سالروز ولادت با سعادت بانوي دو عالم حضرت زهراء سلام الله عليها ، مراسم جشني با حضور طلاب مقطع سطح 2 و 3 حوزه ي علميه فاطميه كرمان و عموم مردم در تاريخ 21/2/91 با تعداد بالغ بر 50 3 نفر در سالن مركز فرهنگي بصيرت برگزار گرديد .
پيام هاي مهم برگرفته شده از سخنان سخنران سركار خانم يزدانپناه استاد حوزه ودانشگاه ومشاوره حرم كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه (س) :
1- از مهمترين عوامل پرورش روح توجه به قرآن و روايات است .
2- تمام توفيقات حاصله براي انسان ها از اين دو گوهر گرانبها است .
3- قرآن درس زندگي و پيام خدا است .
4- عمل به قرآن عامل آرامش در زندگي است .
5- در عالم هر چيزي زيبايي دارد ، زيبايي عالم خلقت به وجو فاطمه زهرا سلام الله عليها است.
6- زن مظهر زيبايي و گل واژه ي محبت است .
7- زن تمام وجودش زيبايي است . امّا زيباترين زينت زن ، گوهر عبوديت است .
8- تمام زيبايي هاي ظاهري محدود به دنياست. زيبايي عبوديت ابدي است .