مهدویت در کلام آیت الله بهجت(ره)
دعای فرج، دوای دردهای ما است
دعای تعجیل فرج دوای دردهای ما است، در روایت است که: در آخر الزمان همه هلاک می شوند،« إِلاّ مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ. » مگر کسانی که برای [تعجیل] فرج دعا کنند.
ائمّه ی ما علیهم السّلام با این بیان خیلی به اهل ایمان و شیعیان عنایت کرده اند تا خود را بشناسند. علامت گذاری برای آن ها است، یعنی اگر برای فرج دعا می کنید، علامت آن است که هنوز ایمانتان پا برجاست. دستورهای عجیب و غریب دیگر هم داده اند، زیرا در آخرالزمان گرفتاری اهل ایمان خیلی سخت می شود به حدّی که در روایت آمده است:
« بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا. » بعد از آن که زمین از جور و ستم پر می شود.
و شاید در روایت وارد شده باشد که:
« یُنْکِرُهُ أکْثَرُ مَنْ قالَ بإِمامَتِهِ! » « لاِءَنَّهُ یَقُوُم بَعْدَ… ارْتِدادِ أَکْثَرِ الْقائِلِینَ بِإِمامَتِهِ. »؛ (زیرا او بعد از… بازگشت بیشتر معتقدان به امامتش قیام می کند.)
بیشتر کسانی که اعتقاد به امامت آن حضرت دارند، او را انکار می کنند. یعنی بیشتر مردم از اعتقاد وایمان به امامت بر می گردند. هم چنین فرموده اند که در آخرالزمان این دعای فرج را که دعای تثبیت در دین است، بخوانیم: « یا أللّهُ،یَا رَحْمانُ، یَا رَحیمُ، یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبی عَلی دینِکَ. » ای خدا، ای رحمت گستر، ای مهربان، ای زیر و رو کننده ی دل ها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار گردان. یعنی آن مرتبه ای از ایمان را که به من منّت نهادی، حفظ کن، نه این که مسلمان باشد و به همان باقی باشد، چون این معنا تثبیت در دین نیست.
این توسّلات، عزاداری ها، سوگواری ها و زیارت قبور اهل بیت علیهم السّلام علامت آن است که اهل ایمان به آن ها اتّصال و الصاق دارند و هنوز از آن ها منحرف نشده اند؛ لذا کفّار و دست نشانده های آن ها دستور داشتند که بین مسلمانان و قرآن تا چه برسد به مساجد و تکایا و مجالس عزا و روضه خوانی جدایی بیندازند، زیرا همه ی این ها ضدّ خواسته های سلاطین جور بود، لذا فرمان هدم قبور یا تعطیلی مجالس روضه خوانی را دادند. روز هشتم ماه شوّال که روز هدم قبور ائمه ی بقیع علیهم السّلام است قاعدتا روز تعطیلی حوزه ی علمیه نجف بود، ولی ما کم کم عادت کردیم و برای ما عادی شد.!
علّت غیبت امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف خود ماییم
سبب غیبت امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف خود ما هستیم زیرا دستمان به او نمی رسد، وگرنه اگر در میان ما بیاید و ظاهر و حاضر شود چه کسی او را می کُشد؟!
آیا جنّیان آن حضرت را می کشند، یا قاتل او انسان است؟!
ما از پیش در طول تاریخ ائمّه علیهم السلام ، امتحان خود را پس داده ایم که آیا از امام تحفّظ، و اطاعت می کنیم، و یا این که او را به قتل می رسانیم؟!
انحطاط و پستی انسان به حدّی است که قوم حضرت صالح علیه السّلام ناقه ی صالح را با این که وسیله ی ارتزاق و نعمت آن ها بود، پی کردند، چنان که قرآن کریم درباه ی آن می فرماید:
«لهَا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ»(سوره ی شعراء، آیه ی 155) یعنی، یک روز آب سهم شما باشد و روز دیگر سهم آن. آن ناقه، یک روز آب چاه را می خورد و در عوض به آن ها شیر می داد!
بنابراین، همان گونه که ممکن است عُقلا خزینه و انبار نعمت خود را نابود کنند، هم چنان که ناقه ی صالح را کشتند، امکان دارد که ما انسان های عاقل(!) نیز امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را که تمام خیرات از او است و از ناقه ی صالح بالاتر و پر فیض تر است برای اغراض شخصیّه ی خود به قتل برسانیم!
در فکر آن باشیم که با حضرت غائب عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف رابطه داشته باشیم
یکی از امور مهم بلکه از اهمّ امور این است که بدانیم چه کار کنیم تا مثل کسانی از علما و متشرعه و صلحای تابع علما باشیم که فرج شخصی و ارتباط خاصّ با حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف داشته اند، و محتاج نبوده اند که در امور خودشان یا غیر خودشان فی الجمله عدل عمومی را خواستار باشند. از قبیل نوّاب اربعه و علمای معاصر آن ها که مقامات و کراماتی داشته اند که ما نداریم، به طوری که نمی توانیم بگوییم مثل آن ها هستیم.
باید مجالسی تشکیل دهیم و با رفقا و اصدقا بنشینیم و مذاکره کنیم که به چه راهی می شود به آن حضرت رسید و با آن حضرت رابطه داشت.
زیرا بلاکلام هر فیضی به ما می رسد چه خصوصی و چه عمومی و چه داخلی و یا خارجی، و چه جسمانی و چه روحی فقط از ناحیه ی همان یک فیض است و توجّه به همه ی ائمّه علیهم السّلام هم به او راجع می شود؛ لذا شخصی به حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم توسّل نمود و حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم او را به فلان امام و فلان امام و در آخر به امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف حواله داد.
تلازم انتظار فرج با عمل به قرآن و تبعیّت از عترت و دعا برای دوستان گرفتار امام زمان(ع)
قرآن کتابی است که تمام نور است، و هادی به سوی امام علیه السّلام .
امکان ندارد حجّت در میان ما نباشد و مردم بدون امام علیه السّلام باشند. اگر به آن چه در دسترس ما است(قرآن و عترت.) عمل کنیم، انتظار فرج جا دارد.انتظار ظهور و فرج امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف با اذیّت دوستان آن حضرت سازگار نیست. دوستان آن حضرت از هر دو طرف در این جنگ (جنگ عراق علیه ایران.) چند سال است که از بین می روند و او می بیند و متأثّر می شود، ولی به حسب ظاهر دستش بسته است نمی تواند کاری بکند؛ امّا چه قدر حضرت مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند، از پدر و مادر هم به آنها مهربانتر است.
اگر ما غافل باشیم و دعا و تضرّع نکنیم، و همه این بلاها را ندیده بگیریم و کَالْعَدَم حساب کنیم، یا آنها را باید مسلمان به حساب نیاوریم و یا خود را! و اگر به آنها ترحم نکنیم، کسی به ما ترحم نخواهد کرد.
مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره)
بزرگداشت خيام نيشابوري
چون مرده شوم خاك مرا گم سازيد / احوال مرا عبرت مردم سازيد
حكيم عمر خيام نيشابوري، از حكما، رياضيدانان و شاعران بزرگ ايران در اواخر قرن ٥ و اوايل قرن ٦ است كه طرز بيان مسلك و فلسفه او تاثير به سزايي در ادبيات فارسي به جاي نهاده و ميدان وسيعي براي جولان انديشه ديگران فراهم كرده است.
حكيم عمر خيام كه بيشك از مفاخر ملي ايران و از نوابغ فلسفه جهان است، سال ٤٣٠ هجري در يكي از قريههاي نيشابور متولد شد. گفته شده است حكيم ابوالفتح يا ابوحفص عمر ابراهيم خيام كه القابي نظير خواجه امام، حجهالحق، سيدالحكما و فيلسوفالعالم را به او نسبت دادهاند، علاوه بر رياضيات و نجوم، در علم حكمت و تفسير و حديث نيز مهارت داشته است.
در حكايتي آمده است كه روزي خيام بر شهابالاسلام عبدالرزاق پسر ابوالقاسم عبدالله بن علي وزير سلجوقي و برادرزاده نظامالملك وارد شد كه در آن مجلس از اختلاف قرائتها در مورد آيهاي از قرآن سخن ميگفتند كه خيام نيز وجهي از اين قرائتها را بر وجوه ديگر ترجيح داد.
خيام را تالي و پيرو ابوعليسينا در علوم حكمت دانستهاند كه در رسالهاي به نام كون و تكليف كه در سال ٤٧٣ هجري در جواب ابونصر نسوي شاگرد ابنسنا تقرير كرده، از شيخ با عنوان معلم من و افضلالمتاخرين ياد كرده است. قديميترين ماخذي كه از خيام نامي به ميان آورده، كتاب چهار مقاله نظامي عروضي است كه در سال ٥٠٦ در كوي بردهفروشان بلخ او را ديده است.
در ادامه نيز به قولي از خواجه عمر خيام اشاره شده است كه ميگفت: گور من در موضعي باشد كه هر بهاري شمال بر من گلافشان ميكند و نظامي افزوده است كه وقتي در سال ٥٣٠ به نيشابور رسيده، چند سالي بوده كه از وفات او گذشته است.
از همين روايت به مهارت خيام در علم نجوم نيز اشاره ميشود. چنان كه ميگويند در كارهاي بزرگ علمي مانند ترتيب رصد ستارگان و اصلاح تقويم به او رجوع ميكردهاند.
در گذشته بيشتر خيام نيشابوري به عنوان رياضيدان و منجم مطرح بوده است كه با همكاري ابوالعباس لوكري و ابوالفتح خازني زيجالسنجري در نجوم را تاليف كرده است.
وي رسالهاي در معراج دارد و خطبه الغراء ابن سينا را به فارسي ترجمه كرده است. از آثار مشهور او در رياضي به رساله جبر و مقابله كه به زبان فرانسوي نيز ترجمه شده است، ميتوان اشاره كرد كه غلامحسين مصاحب در سال ١٣٣٦ آن را ترجمه كرده است.
از كتابهايي كه رباعيات خيام را ضبط كردهاند، ميتوان به مرصادالعباد، جهانگشاي جويني، تاريخ گزيده، مونسالاحرار و نزههالمجالس كه بعد از مونس الاحرار تحرير شده است، اشاره كرد. خيام از برجستهترين كساني است كه شعر را براي تفكرات فلسفي خود به كار برده است؛ چنان مينمايد كه ضرورت روحي او را به اين كار كشانده است.
زندگي از ديد او زودگذر و اتفاقي است و خواب و خيالي بيش نيست و از حيث ايجاز و فشردگي مطلب و توالي جملهها بسيار عالي و از ويژگي بارز سخن او سادگي و عاري بودن از بازيهاي لفظي و صنايع شعري است.
یازده دستورالعمل ماندگار از آية الله العظمي بهجت
دستورالعمل اول
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم »
وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین.
مشهد، ربیع الثانی 1420
دستور العمل دوم
مشهد ربیع الثانی 1420.
بسمه تعالی
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن علی أعدائهم أجمعین.
دستور العمل سوم
بسمه تعالی
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
دستور العمل چهارم
الأقل محمد تقی البهج
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله وحده، و الصلاة علی سید انبیائه و علی آله الطیبین، و اللعن أعدائهم اجمعین.
جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله:
1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناسها و همدیگر را نصیحت نمی کنند.
2. « من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم »؛ « [ من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم » ؛ ( والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا ).
آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید.
3. همه می دانند که « رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند:
« ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم. »
4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم »؛
مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است.
5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
« جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله. »
6. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است:
( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. )
عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است.
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به
« عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت » قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است.
البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد.
« و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت، و إلیه انیب ».
و الحمدلله أولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی
أعدائهم أجمعین »
17 ربیع المولود 1419
دستور العمل پنجم
بسمه تعالی
کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
العبد محمد تقی البهجة
دستور العمل ششم
بسمه تعالی
هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از « ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست. »
و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائمیه »، صورت نمی گیرد.
والله الموفق
العبد محمد تقی البهجة
دستور العمل هفتم
بسمه تعالی
من کلام علی علیه السلام:
« إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست »؛
علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقتهای آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود بسوی خدای تعالی؛ { در این صورت } سعادت را از دست نخواهید داد إن شاء الله تعالی.
وفقنا الله و ایاکم لمراضیه و جنبنا سخطه بمحمد و آله الطاهرین صلوات علیهم أجمعین.
دستور العمل هشتم
بسمه تعالی
جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که « بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند! » و این اشتباه است.
تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم » با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید.
بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند.
بعضی « التماس دعا » دارند، می گوییم « برای چه؟ » درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: « دعا کنید! »
دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد:
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم.
آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد.
به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
دستور العمل نهم
بسمه تعالی
آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟
آیا می دانید که: « هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید. »؟
آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟
آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: « با اعمال خودتان، دعوت به حق بنماید »؟
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟
آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم:
( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا )، و از کلام معصوم:« من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم » و « من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم »، [ روشن نمی شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نمائیم تا معلوم شود.
نباشیم از آنها که گفته اند:
پی مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
نشستند و گفتند و برخاستند
وما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه انیب.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
مشهد مقدس
یکشنبه 1375 هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول 1417 هـ.ق.
دستور العمل دهم
بسمه تعالی
همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [ که]:
بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد.
پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود.
و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.
پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.
وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.
الأقل محمد تقی بهجة
مشهد مقدس
چهارشنبه 1375 هـ ش
مطابق با ربیع الاول 1417 هـ ق
دستور العمل یازدهم
بسمه تعالی
الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین.
و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل.
آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:
« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
مشهد مقدس
چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول 1417 ه. ق.
ماخذ : کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب
در محضر يار
امروز چهار شنبه 27/2/91 مصادف با روز زن وولايت طلاب واساتيد مدرسه علميه فاطميه (سلام الله عليها )ميزبان استاد معظم اخلاق وعرفان حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين انصاريان بودند .
استاد بزرگوار در آغاز كلام خود با اشاره به آيه نفر از سوره توبه فرمودند براي طلاب لازم است علوم ديني را ياد گرفته وبه سوي قوم خود باز گردند آيه نفرموده كه به سوي قوم خود برگرديد بلكه به دامن ملت برگشته وآنان را توجه به انذار الهي دهيد . نه اينكه همواره به انان بشارت دهيد و از انذار الهي خبر ندهيد .و در ضمن از تنبلي و كسالت و كم كاري پرهيز نموده و همواره در تبليغ خود فقط يك ناظر داشته و خود را در مقابل همان مسئول بدانيد وآن هم خداي متعال است .ومن نيز در جلسات خود فقط خداي متعال را شاهد مي دانم .
پیام های فاطمه (س) درباره ولایت
امـامـت و ولایـت در اسـلام ، از پـایـه هاى اصلى اعتقادى و زیربناى زندگى سیاسى اجتماعىشهادت حضرت زهرا(س)تسلیت باد و فـرهـنـگى انسان به شمار مى آید.
مسلمانان با مذاهب مختلف و نظرات گوناگون ، در ضرورت امامت و رهبرى اتفاق نظر دارند. امّا ولایت در باور شیعه از جایگاه بلند و رفیعى برخوردار است تـا جـایـى كه از نماز، روزه ، حج و جهاد نیز برتر و بالاتر است . امام باقر(علیه السلام) در این باره مى فرماید:
“اسـلام بـر پـنـج چـیز پایه گذارى شده است ، بر نماز، زكات ، حج ، روزه و ولایت . زراره مى گوید: از امام (علیه السلام) سؤ ال كردم كدامیك از اینها برتر است ؟ فرمود: ولایت ! زیرا ولایت كلید همه آنهاست و والى ، دلیل و راهنماى آنهاست ."(1)
بـا تـوجه به روایات فوق ، ولایت و امامت را نمى توان باور یا حكمى جداگانه از احكام دینى دانـست ، بلكه بایدگفت تمامى دین به منزله جسم و ولایت روح آن است . دین بى ولایت دین نیست و انـسـان بـى ولایـت را نـمـى تـوان مـسـلمـان واقـعـى دانـسـت . بـر ایـن اسـاس اسـت كـه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مَن ماتَ و لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةَ الجاهِلِیَةِ(2)
هر كس كه امام زمان خویش را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلى از دنیا رفته است .
فاطمه (سلام الله علیها) و ولایت
حضرت زهرا(سلام الله علیها) ولایت و امامت را با تمام وجود درك كرده بود و نتیجه انحراف خلافت و امامت امت را بـه خـوبـى مـى دیـد. آن حـضـرت در خـطـبـه مـعـروف خـود بـه تـبـیـیـن جـایـگـاه رفـیـع اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مى پردازد و بیان مى دارد كه حكومت حق آنان است :
“شـما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام ، و حاملان دین و احكام ، و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقید. حقى را از خدا عهده دارید و عهدى را كه با او بسته اید بپذیرید. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت ، و تاویل كتابُ الله را به عهده ما گذاشت . حـجـت هـاى آن آشـكـار اسـت ، و آنچه درباره ماست پدیدار و برهان آن روشن و از تاریكى گمان بكنار.(3)
حـضـرت زهـرا(سلام الله علیها) پـس از تـبـیـیـن مـنـزلت و نـقـش مـحـورى اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در هدایت امت اسلامى و بیان احكام الهى ، به بحث درباره نظام امامت پرداخت و فرمود:
وَ جَعَلَ طاعَتَنا نِظاماً (لِلمِلَةِ) و امامتنا اءمناً مِنَ الفُرقَةِ وَ حُبَّنا عِزّاً لِلاِسْلامِ.(12)
خـداى متعال ، اطاعت ما اهل بیت را مایه نظام و انسجام ملت و امامت ما را ضامن وحدت و مانع افتراق و تشتت امت اسلامى و دوستى ما را مایه عزت اسلام قرار داد.(4)
حـضـرت فـاطـمـه (سلام الله علیها) با بیان فوق اشاره عمیقى به نقش نظام امامت در ایجاد همبستگى در بین مـردم كـرده اسـت و در واقـع یـكـى از مـهـمـتـریـن اهـداف تشكیل حكومت در جوامع بشرى را كه همانا ایجاد و گسترش نظم و انضباط در جامعه و جلوگیرى از تشتت و نابسامانى در بین اجتماعات انسانى مى باشد را مورد توجه قرار داده است .
حـكـومت هاى پدیدار گشته در جوامع مختلف در طول تاریخ هر یك به گونه اى براى دستیابى بـه نـظـم و انـسـجـام تـلاش كـرده و در راه تحقق این هدف گام برداشته اند، اما تاكید فاطمه زهـرا(سلام الله علیها) بـر ایـن نـكـتـه اسـت كـه اگـر امـامـت و رهـبـرى اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عنوان محور اصلى حكومت در جامعه مورد توجه قرار گیرد، دستیابى به ثبات و انسجام اجتماعى و جلوگیرى از نابسامانى و افتراق كه در واقع از ابتدایى ترین و بـدیـهـى تـریـن وظـایـف حـكـومـت اسـت ، بـه بـهـتـریـن شـكـل آن تـامـیـن خـواهـد گـردیـد و زمـیـنـه بـراى تـحـقـق اهـداف مـهـمـتـرى كـه از تشكیل حكومت مورد انتظار است فراهم خواهد شد.
حضرت فاطمه زهرا (ع)
مـحـور دیـگـر سـخـن حـضـرت زهـرا(سلام الله علیها) تـرسـیـم وضـعـیـت مـوجـود امـت اسـلامـى پـس از رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله) اسـت كـه وجـود تـشـتت و تفرقه در بین مسلمانان و نابسامانى امور آنها پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) معلول روى گردانى آنها از اهل بیت و انحراف از سیستم حكومتى مبتنى بر امامت و ولایت است .
در واقـع از دیـدگـاه فـاطـمـه (سلام الله علیها) ، امـامـت تداوم و استمرار رسالت است و (امام) در اداره امور مـسـلمـانـان و نـظـام اجـتـمـاعـى آنـان از هـمـان شـان و جـایـگـاهـى بـرخـوردار اسـت كـه (رسـول) بـرخـوردار بـود. لذا اگـر دیـده مـى شـود كـه نـظـام خـلافـت پـس از رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله) نـه تـنـها نتوانست نقش محورى رهبرى را در جامعه اسلامى حفظ كند، بلكه خود عـامـلى بـراى گـسـتـرش نـابـسـامانى گردید، بدین خاطر بود كه كسانى در مصدر امور قرار گرفتند كه فاقد صلاحیت رهبرى بودند و امام برحق را از حكومت و حق خود محروم ساخته بودند.
حـضـرت زهـرا(سلام الله علیها) چون بر لزوم وجود امام معصوم در كنار قرآن براى هدایت انسانها اعتقاد داشت بـه مـبـارزه بـا حـاكـمـان غـاصـب پـرداخـت ؛ چـنـانـكـه آن حـضرت در خطابه آتشین خود در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
شما با پیامبر محبوب و محمود خود پیمان بستید تا دین او را با دست خویش در جهان بگسترانید و جهان را بر محور این دین حنیف و شریف به گردش درآورید. قرآن را مى بینم كه به ظاهر آن احترام مى كنید. حقیقت این است كه در صفحات مقدس آن ، رازها و رمزها و خواندنى ها و شنیدنى هاى بـسـیـار وجـود دارد. امـا چـشـم به راه خطیب توانایى نشسته است كه راز پنهان بداند و رمز بسته بگشاید و خواندنى ها و شنیدنى ها را به جهانیان باز گوید.
از سـپـیـدى و سـیـاهـى ایـن كـتـاب ، كـجـا مـى تـوانـیـم راه بـه سـر مـنـزل مـقـصـود بریم ، تا دانشمندى روشنفكر و پرهیزكار، سپیدى را از سیاهى ها باز ننماید و شب را از روز امتیاز ندهد و نقاب ظلمت از چهره نور فرونكشد، ما همچنان حیرت زده و راه گم كرده خـواهـیـم مـاند، او همان دانشمند روشنگر و روشن بینى است كه گویا و بینا و شنواست . او كسى اسـت كـه آیات الهى را یكجا در پرده هاى سینه خویش پنهان ساخته است . و در نفس خود قرآنى بـزرگ و عـزیـز بـه وجـود آورده اسـت . او قـرآنـى گـویـا و شـنـوا و راه پیما و راهنماست . این گـنـجینه اسرار، كه اینجا و آنجا ذخایر گرانبهایش را گسترش دهد و تشنگان را به فرا خور خـویش سیراب كند همان پیشاهنگ سعادت و كاروان سالار ابدیت است . اوست كه پیروان خویش را به جانب مینوى جاویدان راهبرى خواهد كرد.(5)
درسـت هـمین ویژگی ها است كه زهرا(سلام الله علیها) را به دفاع از على (علیه السلام) برمى انگیزاند. دفاع حضرت زهـرا(سلام الله علیها) از امـیـر مـؤمـنـان نـسبت به زمامدارى جامعه اسلامى ، دفاع شخصى و خصوصى نبود، بلكه دفاع یك زن مسلمان متعهد و مسؤول از حق عظیمى بود كه غصب شده است .
فاطمه (سلام الله علیها) چون حـق حـكـومـت را از آن عـلى (علیه السلام) و اهـل بـیـت پـیـامبر(صلی الله علیه و آله) مى دید به دفاع از آن حضرت پرداخت و هـشـدارهـاى خـود را مـتـوجـه كـسـانـى كـرد كـه بـا اقـدام نـابـخـردانـه خـود حـاصـل تـلاشـها و مجاهدت هاى رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به بازى گرفته اند و اعلام خطر با نویى رنـجـدیـده اسـت كـه بـا شـجـاعـتـى وصـف نـاشـدنـى و اسـتـقـامـتـى سـتـودنـى در مـقـابـل مـنـحـرفـان مـى ایستد و امت اسلامى را از آینده مبهم و تاریك كه با انحراف در رهبرى در انتظار آنان است بر حذر مى دارد.
پی نوشت ها:
1. اصول كافى ، ج 2 ، باب دعائم الاسلام ، ح 5 .
2. الذخیره فى علم الكلام ، ص 495 .
3. زندگانى فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ، سید جعفر شهیدى ، ص 128 .
4. همان ، ص 129 .
۵. احتجاج طبرسى ، ج 1 ، ص 147 .
سه ويژگى برجسته مومن در کلام امام رئوف
مـؤمـن ، مـؤمـن واقعى نيست، مگـر آن كه سه خصلت در او بـاشــد:
سنتـى از پـروردگـارش، سنتـى از پيـامبـرش و سنتـى از امـامـش.
اما سنت پروردگارش ، پـوشاندن راز خود است.
اما سنت پيغمبرش ، مدارا و نرم رفتارى با مردم است.
اما سنت امامـش صبر كردن در زمان تنگدستـى و پريشان حالى است.
طلیعه نور هدایت
اعلام هویت توسط یک شهید گمنام...
من همان شهيد قبر وسطي بوستان نهج البلاغه هستم …
شهیدملامحسنی
شهيد حميدرضا ملاحسنی در سال 1344 در خانوادهاي متدين و انقلابي در تهران چشم به جهان گشود و تحت تربيت مكتب عاشورايي امام خميني (ره) رشد كرد و در سن 17 سالگي عازم مناطق عملياتي حق عليه باطل شد.
وي در عمليات «والفجر 4» در حالي كه 18 سال از بهار زندگياش ميگذشت به دست دشمن بعثي به شهادت رسيد و پيكر مطهرش مفقود شد.
بنا به اظهار تنها خواهر شهيد، مدتي قبل از تدفين شهداي گمنام در اين محل، هنگامي كه ايشان به زيارت قبور مطهر شهدا در بهشت زهرا (سلام الله عليها) رفته بودند، بر سر مزار شهيد «سيداحمد پلارك» حاضر شده و عكس برادرش را به همراه اين شهيد و چند رزمنده ديگر مشاهد ميكند و شهيد پلارك را به جدهاش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) قسم ميدهند كه عنايت بفرمايند خبري از برادر مفقودش برسانند تا خانواده از چشم انتظاري درآيند.
چند شب بعد از اين توسل، خواهر شهيد در رؤياي صادقه مشاهده ميكند كه شهيد حميدرضا در منطقه پونك با جمعيت زيادي در حال حركت است، وقتي علت را از ايشان جويا ميشود، ميگويد «اينها براي تشييع من آمدهاند و بنده هم به اذن خداوند همه آنها را شفاعت مي كنم».
بر اين اساس و طي تحقيقات ميداني از مراجع مربوطه مشخص شد، يكي از شهداي گمنام تدفين شده در بوستان نهجالبلاغه با عنوان پيك گروهان شهيد باهنر، گردان عمار، لشگر 27محمد رسول الله (صل الله عليه و آله) تحت فرماندهي شهيد والامقام محمد ابراهيم همت به همراه پدرش در جبهه شركت داشته است، در جريان عمليات «والفجر4» در منطقه كوهستاني پنجوين عراق، در تاريخ 12 آبان 62 مجروح و به همراه تني چند از همرزمان به دست نيروهاي بعثي افتاده است و طبق اعلام نيروهاي اطلاعاتي ايران، بعثيها مجروحين را به شهادت رسانده و در شهر «سيد صادق» عراق به خاك سپردهاند.
سه کلید طلایی تقویت ترس از خدا...
ترس از خدا
ابتدا باید توجه کنیم که معنای ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا به معنای ترس از مسؤولیت هایی است که انسان در برابر او دارد . ترس از این که در ادای رسالت و وظیفه خویش کوتاهی کند و به خوبی وظیفه اش را انجام ندهد و به عبارتی، ترس از گناهان خود است. حضرت علی(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «و لا یخافن الا ذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.»(نهج البلاغه، کلمه قصار 82 )
در کتاب های اخلاقی علمای ما بسیار آمده است که باید از خدا ترسید و این خوف از خدا یعنی شناختن او و درک عظمتش و از طرف دیگر هم شاهدیم که همین نترسیدن مردم از خداوند متعال باعث گستاخی انسان ها شده و سر به طغیان برداشته اند .
مشکل اینجاست که خیلی از مردم رحمت خداوند را به خوبی لمس کرده اند و به همین خاطر در کرم و بخشش او طمع می کنند این طمع در رحمت خدا از مکرهای شیطان است مسأله امید همراه با شناخت و عمل بسیار متفاوت از طمع بدون عمل است اینها دو مقوله جدایند یکی از فضایل و نیکی هاست و دیگری از رذایل است .
اکنون باید دید چگونه ما انسان های طمع کار می توانیم ترس از خدواند متعال را در وجود خود بارور کنیم چگونه می توانیم پیش از آنکه آن روی سکه به ما نشان داده شود خود با در دل داشتن ترس از خدا بیمه کنیم؟
خوف از خدا ممکن است منشأ فراوانى داشته باشد، ولى سرچشمه هاى عمده آن سه چیز است:
1ـ معرفت اللّه، انسان وقتى کنار کوه بلندى و یا دریاى وسیع و خروشانى قرار مى گیرد، خوفى در دل او ایجاد مى شود وحشتى به او دست مى دهد، نه به خاطر اینکه ضررى متوجه او مى شود، بلکه این درک عظمت است، موجود کوچک وقتى عظمت موجود بزرگى را درک کند خائف مى شود، مثلا وقتى ساختمان عظیمى را مى بینیم و آسمانخراشى را ملاحظه مى کنیم، خائف مى شویم. این براى چیست؟ چرا وقتى در برابر بزرگى قرار مى گیریم با اینکه فرد خوبى است ولى خود را باخته و خوفى در خود احساس مى کنیم، چرا ابهّت او ما را مى گیرد؟ این چیزى به جز درک عظمت نیست.
حال اگر انسان درک بلنداى عظمت الهى و دریاى خروشان ازلى و ابدى سرمدى او را کرد، و در علم و قدرت و شوکت و جلالت و عزت او غرق شد، چیزى جز او نمى بیند، و در نتیجه خائف مى شود، چنان مى شود که وقتى نام خدا مى شنود و یا ذکرى از او مى شود قلبش به هراس مى افتد (إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ): (1) اینان مؤمنان راستین و حقیقى در لسان قرآنند.(أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً)
معرفت اللّه، انسان وقتى کنار کوه بلندى و یا دریاى وسیع و خروشانى قرار مى گیرد، خوفى در دل او ایجاد مى شود وحشتى به او دست مى دهد، نه به خاطر اینکه ضررى متوجه او مى شود، بلکه این درک عظمت است، موجود کوچک وقتى عظمت موجود بزرگى را درک کند خائف مى شود
ذکر و یاد خدا، تداعى معانى بسیار براى او مى کند و خود را در پیشگاه با عظمت او ضعیف و ذلیل مى بیند و چه سرمایه اى براى ضعیف، جز ترس مى توان یافت!
2ـ ترس از دادگاه خدا، و به عبارت دقیق تر، ترس از پرونده اعمال خود و به بیانى ظریف تر، ترس از عاقبت خود، نمى داند چکاره است و به کجا مى رود!
عارف و پرهیزگار حقیقى، از عبادت خود هم ترسناک است، زیرا انتظارى که از عالم است از جاهل نیست، انتظارى که از پیر هست از جوان نیست، عبادت مراتب دارد، مسلم است که «ممکن» حق واجب و خالق را نمى تواند اداء کند، زیرا پیامبرش هم اقرار مى کرد که: «ما عَبَدْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ، ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک» چون او هم ممکن است و مخلوق، ولى توقعّى که از او هست، از ما نیست، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم خائف بود که شاید نتوانسته آن طور که باید اداء وظیفه کند؛ افراد بزرگ هم خوفشان این چنین خوفى است.
3ـ ترس از معاصى و صحیح تر ترس از عدالت خداوندى، خدا مى تواند براى یک معصیت عذاب کند، و این خلاف عدل نیست، ولو تمام عمر را شخص عبادت کرده باشد. در روایات داریم که در قیامت سه دیوان باز مى کنند: دیوان نعم، و دیوان عبادت و دیوان معاصى، دیوان عبادت مقابله و برابرى با دیوان نعم نمى کنند؛ علاوه بر این که دیوان معاصى بلاعوض باقى مى ماند.
این سه سرچشمه خوف، و به عبارت دیگر سه نوع خوف از بالا به پائین که مى آئیم درجه شخص مى شود یعنى پرهیزگاران و خائفین سطح بالا خوف نوع اول را دارند؛ گرچه جمع این خوفها منافاتى با هم ندارد.
عارف و پرهیزگار حقیقى، از عبادت خود هم ترسناک است، زیرا انتظارى که از عالم است از جاهل نیست، انتظارى که از پیر هست از جوان نیست، عبادت مراتب دارد، مسلم است که «ممکن» حق واجب و خالق را نمى تواند اداء کند
آن کس که از خدا ترسید، بهشت جایگاه او است (وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنْ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى): (2) و اما کسى که از مقام(3) پروردگارش ترسید و نفس را از اتّباع و پیروى هوى بازداشت، همانا بهشت جایگاه او است.
برادرم اشک خون بریز که هر قطره آن درّى درخشان است، در روایت بسیار جالبى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چنین رسیده است: «ما مِنْ قَطرة اَحَبّ الى اللّه تعالى مِنْ قطرةِ دمع من خَشْیَةِ اللّه او قطرة دم اُریقَتْ فى سبیل اللّه» «هیچ قطره اى محبوب تر در نزد خدا از قطره اشک از خوف خدا یا قطره خون ریخته شده در راه خدا نیست».(4)
چه زیبا و چه بلند است کلام آن زیباى بلندمرتبه که دو گوهر گرانبها را مثل آورده که یکى مثل دُرّ سفید و دیگرى چون یاقوت است.
پی نوشت ها :
1 . در دو جاى قرآن این تعبیر آمده است یکى در سوره انفال آیه 2 (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ …. أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً)و یکى در سوره حج، آیه 35.
2 . سوره نازعات، آیه 40 و 41.
3 . «مقام ربّ» را تفسیرهاى متعددى کرده اند که به تعدادى از آنها اشاره مى کنم: 1ـ مراد مواقف قیامت است که انسان براى حساب نزد خداوند مى ایستد پس مقام ربّه یعنى مقامه عند ربّه (ایستادن در پیشگاه خدا). 2ـ مقام علم و مراقبت خدا.
3ـ عدالت خداوند (تفسیر نمونه، جلد 26، ذیل همین آیه، صفحه 108). تفسیر چهارمى هم شده که مقام جلالت پروردگار باشد (تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 161) طبق نظر بعضى ممکن است همه اینها مراد آیه باشد.
4 . شرح ابى الحدید، جلد 10، صفحه 147.