اگه میخواهی خدا همنشین تو باشد
آیت الله بهجت (قدس سره):
بارها گفته ام و بار دگر مي گويم:
« کسي که بداند هر که خدا را ياد کند، خدا همنشين اوست،
احتياج به هيچ وعظي ندارد، مي داند چه بايد بکند و چه بايد نکند؛
مي داند که آنچه را که مي داند، بايد انجام دهد،
و در آنچه که نمي داند، بايد احتياط کند. »
بخشی ازیك نامه از آیت الله شیخ حسنعلی نخودكی اصفهانی (متولد 1297 هـ.ق)
و در میان تمام مطالب دو مطلب را اهتمام نماید که اصل و مبنای عمل حقیر همین دو است: اول حلیت غذا، که تا میتواند دقت کند، اما نه آنقدر که از کار بیفتد بلکه به قدر مقدور. دوم حضور قلب است در نماز و اهتمام به نماز اول وقت که: «الصّلوةُ عَمُودُ الّدینِ… اِنْ قُبِلَت قُبِلَ مَا سِواهَا» 1.
بینالطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکی اذکار و تسبیح، دیگر ادعیه، سوم قرائت قرآن، و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بودهاید شکر کنید و اگر خدای نکرده ابتلا به معصیتی یافتهاید استغفار کنید. دیگر آنکه هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شبها قدری در بیاعتباری دنیا و انقلاب آن فکر نمایید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک میکند. میگویند انسان سه نوع خورش دارد، همانطور رفقای انسان نیز باید سه نوع باشند: یک نوع به منزله غذای هر روزه است، نوع دیگر به منزله دوا که سالی یک مرتبه لازم میشود، و نوع سوم حکم سم دارد که باید از آن اجتناب کرد.
نخست موعظه پیر مِی فروش این بود که از معاشر ناجنس احتراز کنید
پینوشتها:
1- نماز ستون دین است… اگر پذیرفته شود سایر اعمال نیز پذیرفته میشود. بحارالانوار: ج10 ص 394.
آیا انسان دو دهان دارد ؟
علامه حسن زاده آملی
انسان دو دهان دارد: یكى گوش كه دهان روح او است و دیگر دهان كه دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم اند. انسان باید خیلى مواظب آنها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهان ها را خیلى مراقب باشد. آنهاییكه هرزه خوراك می شوند، هرزه كار می گردند. كسانى كه هرزه شنو میشوند، هرزه گو میگردند. وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و كثیف مىشود. یعنى قلم او هرزه و نوشته هایش زهرآگین خواهد شد. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بی نیاز نیست و آبها گوناگونند. هر آبى كه پاك است، آن نبات هم پاك و میوهاش شیرین خواهد بود; و هر آبى كه پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است. خود عمل، حاكى است كه از چه آبى روییده شده است.
چهار مرض خاص انسان
انسان در گذر زمان دچار برخی بیماریهای جسمی میشود ؛ وی در هنگام مواجهه با بیماریها تمام تلاشش را میکند تا دوباره سلامت گردد .بنی بشر برای مبتلا نشدن به بیماری ، عوامل بروز آن را شناسایی میکند تا با پیشگیری ، از ابتلا به آن جلوگیری نماید .
اما جای بسی تأسف، که در روزمرگی این دنیا چنان غرق جسم میشویم که گاه روح را از یاد میبریم و دچار بیماریهای روحی میشویم، این بیماریها چنان قلب انسان را به عفونت گناه آلوده میکند که پس از مدتی ریشه انسانیت را در وجود انسان میخشکاند و آنگاه است که قرآن در توصیف موجودی که خداوند او را اشرف مخلوقات خواندش؛ چنین میفرماید: «اولئک کاالانعام بل هم أضلّ.» کاش انسان، در میان هیاهوی این دنیا، ساعتی را به خود بیاندیشد که آیا روح الهیاش آلوده به زخمهای چرکین کفر، نفاق، شرک، شک و … شده است؟
در این مقاله به ذکر برخی بیماریهای قلب ، که در میان آیات نورانی قرآن به آن اشاره شده است ، میپردازیم :
1- کفر
قلب، گاهی بر اثر بیتوجهی انسان نسبت به حقایق و دور ماندن از اندیشه صحیح دچار کفر می گردد.
انکار از روی عناد، انکار بعد از معرفت و ایمان، صرف کردن نعمت در مسیر شیطان، از مصادیق کفر است؛ قرآن در این سه زمینه آیات متعددی دارد، برای نمونه میخوانیم:
[فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ] «آل عمران ، 56». اما کسانی که کافر شدند، آنان را در دنیا و آخرت به عذابی سخت شکنجه میکنم و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود.
[إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ] « آل عمران ، 90 ».
آنان که بعد از ایمان کافر شدند و بر کفر خویش افزودند، هرگز توبه آنان پذیرفته نیست و اینان در حقیقت گمراهانند.
[ َالَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ] « ابراهیم ، 24».
آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند.
منافقین، مردان و زنانی هستند که به زبان و به پارهای از اعمال خود را مسلمان نشان می دهند، ولی قلباً به هیچ صورت به خدا و پیامبر و احکام الهی ایمان ندارند.اینان ، مردمی هستند که با مسلمان نشان دادن خود، خویشتن را در همه شئون با مسلمانان همراه کرده تا در تمام امور مسلمانان ایجاد اخلال کنند
[وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ] «نمل ،40».
و هر کس که سپاس گزاری کند به سود خود سپاس گزاری میکند و هر کس ناسپاسی ورزد [زیانی به خدا نمی رساند]؛زیرا پروردگارم بینیاز و کریم است.
این مرض خطرناک وقتی عارض قلب شود ، انسان را از نظر جایگاه در عالم خلقت بدتر از حیوانات کرده و روزنههای نور را به روی آدمی می بندد و شاخ و برگ انسانیّت را میخشکاند و از انسان، درندهای خطرناک و دیوی مهیب به وجود می آورد .
2- نفاق
از دیگر بیماریهای قلب، نفاق است، نفاق یعنی دورویی، دو رنگی و دو چهره بودن و برابر با آیات قرآن و روایات، نفاق از بدترین گناهان است منافق در قیامت به بدترین عذابها دچار است:
[إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً] « سوره مبارکه نساء ، 145».
بیتردید منافقان در پایینترین طبقه از آتش اند، و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت.
در معرفی این افراد باید چنین گفت :
منافقین، مردان و زنانی هستند که به زبان و به پارهای از اعمال خود را مسلمان نشان می دهند، ولی قلباً به هیچ صورت به خدا و پیامبر و احکام الهی ایمان ندارند.اینان ، مردمی هستند که با مسلمان نشان دادن خود، خویشتن را در همه شئون با مسلمانان همراه کرده تا در تمام امور مسلمانان ایجاد اخلال کنند.
منافقین، کوردلانی هستند که با ارتباط با مسلمانان، از اسرار مسلمانان آگاه شده و آن اسرار را علیه مسلمانان به ثمن بخسی با کفار معامله میکنند.
منافقین در برخوردهای خود با مسلمانان از روباه مکارتر، از خوک بیغیرت تر، از سگ پارس کننده تر و از گرگ درنده ترند.
قرآن مجید در بسیاری از آیات وضع منافقین را نشان می دهد و در کمتر آیهای است که به عذاب سخت فردای قیامت آنان اشاره نکندچنانکه در سوره نساء چنین آمده :
[بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً] «سوره مبارکه نسا
ء ، 138». منافقان را بشارت ده که عذابی دردناک برای آنان است.
[إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً] سوره مبارکه نساء ، 140».
یقیناً خدا همه منافقان و کافران را در دوزخ گرد خواهد آورد.
منافق در مسئله ایمان به خدا و در انجام فرائض الهی با خدا دورویی میکند و با خلق خدا هم در تمام روابطش دو روست.
3- شرک
از دیگر گناهان قلب، شرک است.شرک دارای اقسامی است که در قرآن و روایات ، به طور مفصل به شرک اشاره شده است.
ریا نوعی شرک است، چیزی را در جنب خدا جهت عبادت قرار دادن شرک است، پیروی از علمای سوء ، شرک است، هواپرستی از مصادیق بارز شرک است . شرک، گناه بزرگی است که اگر تا وقت مرگ قلب انسان به آن آلوده باشد، از آمرزش و رحمت حق محروم خواهد بود .
[إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً] « سوره مبارکه نساء ، 48 ».
مسلماً خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمی آمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می آمرزد. و هر که به خدا شرک بیاورد، مسلماً گناه بزرگی را مرتکب شده است.
کاش با آگاهی از بیماریهایی که مانع رشد و کمال روح و قلب انسان میشود ، خود را در برابر این بیماریها واکسینه کنیم تا از عفونت و آلودگی میکروبی این بیماریها در امان باشیم .
4- شک
از دیگر گناهان قلب، شک است، البته شک در علوم ظاهری چندان عیب ندارد، ولی در مسائل حقی که حق بودنش با استدلال و برهان عقلی، یا با قرآن، یا با روایات صحیحه روشن است، شک جا ندارد و شککننده از میدان انصاف به طور کامل دور است و این حرکت ناصواب قلب بر خلاف حقیقت عقل و فطرت و وجدان است.
یک پیامبر، برای اثبات صدق گفتارش به اذن حضرت حق دارای معجزه است، چنانچه قرآن میفرماید که مرده زنده میکند؛ کور مادرزاد شفا می دهد؛ مرض پیسی را از بین می برد؛ از غیب خبر می دهد؛ عصا به سنگ میکوبد، از آن دوازده چشمه آب می جوشد؛ ماه را دو نیمه میکند؛ از دل کوه شتر زنده بیرون می آورد؛ قطعه خاک را با دم خدایی تبدیل به پرنده زنده میکند و در آخرین مرحله قرآن را به عنوان آخرین معجزه و به عنوان معجزه ابدی ارائه میکند، و میگوید: با این دلایل حقّه من فرستاده خدایم. آنگاه یک انسان این همه واقعیتهای روشنتر از روز را ببیند و در مرز دودلی قرار بگیرد که آیا این انسان راست میگوید یا نه؟!! قلب چنین آدمی واقعاً مریض است و شک او در برابر حق زمینه ساز هر نوع بدبختی اوست.
راستی در برابر حق ِ آشکار ، حق ِ بر مبنای برهان و حجت ، حق ِ فروزنده تر از آفتاب، جای شک و تردید است ؟!
کاش با آگاهی از بیماریهایی که مانع رشد و کمال روح و قلب انسان میشود ، خود را در برابر این بیماریها واکسینه کنیم تا از عفونت و آلودگی میکروبی این بیماریها در امان باشیم .
تجدید پیمان با شهدا
به مناسبت ایام الله دهه ی فجر ایام نور و پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی دوشنبه مورخ 20/11/93
( با عنوان روز حاکمیت ارزشهای اسلامی) و تجدید پیمان با شهدا معاونت فرهنگی تربیتی مدرسه علمیه فاطمیه کرمان باهمکاری پایگاه مقاومت بسیج ،مدیر ،اساتید و کادر و طلاب این مدرسه بر مزار مطهر شهدا گرد هم جمع آمده واز بیانات سخنران محترم جناب حجه الاسلام ربانی از یادگاران و فعالان دوران انقلاب اسلامی استفاده نموده و پس از آن جهت قرائت فاتحه وغباررویی مزار مطهر شهدا وتقدیم یک شاخه گل و تجدید پیمان با این عزیزان نمودند.
امید است که خداوند منان ما را در انجام به وظایف مان موفق و سربلند بدارد و توفیق ادامه راه شهدا را عنایت فرماید.
بخوان لذت می بری
)بسم الله الرحمن الرحیم
الف:با تکرار آگاهانه کلمه الرحمن به معنای بخشنده ،صفت بخشندگی از ضمیر خود آگاه به ضمیر ناخودآگاه ما نفوذ می کند و در نتیجه ما تبدیل به یک انسان بخشنده در تمامی جهات می شویم.
ب:با تکرار آگاهانه کلمه الرحیم به معنای مهربان ،صفت مهربانی و عطوفت از ضمیر خود آگاه به ضمیر ناخودآگاه ما نفوذ می کند و در نتیجه ما تبدیل به یک انسان مهربان و دوست داشتنی می شویم.
2)تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها
الف)الله اکبر:با تکرار این جمله که خدا بزرگ است این درس به ما داده می شود که ما هم باید به شویه ای زندگی کنیم که همیشه بزرگ مردی و عزت خود را حفظ کنیم و عزت و بزرگ مردی نیز جز از راه اطاعت خداوند متعال بدست نمی آید.
ب)الحمد لله:با تکرار این جمله که تمام موجودات، خداوند متعال را ستایش می کنند این درس به ما داده می شود که ما هم به شویه ای زندگی کنیم که مورد حمد و مدح دیگران قرار بگیریم و دیگران از ما به نیکی یاد کنند .
ج)سبحان الله:با تکرار این جمله که خداوند متعال از تمام عیوب و نقائص مبرا است این درس به ما داده می شود که ما هم به شویه ای زندگی کنیم که عیوب و نقائص خود را به حداقل ممکن برسانیم.
خلاصه کلام اینکه، ما با تکرار بعضی از جمله ها و کلمات می توانیم مفهوم آنها را از ضمیر خود آگاه به ضمیر ناخودآگاه خود منتقل کنیم و در مرحله بعد این مفاهیم می توانند در وجود ما منشأ انرژی باشند و شخصیت ما را تحت تاثیر خود قرار بدهند.
خلاصه ای از بیانات استاد حافظان نور در حلقه معرفت، مربوط به تاریخ 91/03/24
اخلاق فرماندهی
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به اخلاقى آراسته بود كه خداوند او را چنين مى ستايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم».
موصوف بودن به اين اخلاق، از او يك فرمانده موفّق ساخته بود كه مى توانست او را به مقصود رسانده و در بسيارى از جنگها پيروزى را براى او به ارمغان آورد.
آن حضرت به تمامى مردم مهربان بود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا مى كرد، راستگويى امين، وفادار به عهد و پيمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو مى برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشيده و مى گذشت.
او بين مردم «صلح و دوستى» برقرار مى ساخت و از آنان كينه، دشمنى و فتنه را دور مى كرد و هر كسى را در جايگاه خود قرار مى داد.
برجسته ترين صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از: تدبير، تفكّر و دور انديشى.
اين صفات در عملكردهاى او نمايان است.
با تفكّر و انديشه در مورد وضع قوم او مى توان فهميد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) عاقلترين مردم جهان بوده است; زيرا قومى را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خويىاى كه داشتند، چنان تربيت و رهبرى كرد كه، با همه اين اوصاف، از حاميان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، روشهاى جديدى را در جنگ، حكومت، مديريت، سياست، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد.
در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت، در غزوه حديبيّه با قريش مذاكره كرد و با انعقاد پيمانى به نتايج عملى آن، كه بعدها نمايان شد، دست يافت و به همين گونه در هر ميدان جنگى به ابتكارى جديد دست مىزد كه او را در پيروزى بر دشمن يارى مىكرد و آنان را از اقدامات و تاكتيكهاى خود در بُهت و سرگردانى فرو مى برد.
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) موفّق گرديد حاكميّتى از هر جهت با شكوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهايى از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند.
دعوت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به اسلام، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى كه قساوت دشمن و سختگيرى آنان بر مسلمانان زياد شد، مورد توجّه قرار نمى داد.
در حقيقت، براى دفعِ زور، به زور متوسّل مى شد.
از اين رو، جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامى از آن غفلت نمى كرد، از جمله: دعوت مردم به دين جديد، انعقاد پيمان صلح و پرداخت جزيه يا فتح سرزمين آنان، و نبرد با كسانى كه با او دشمنى كنند.
حریم قانون
حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش مى شد عفو و اغماض مى نمود ولى در مورد اشخاصى كه به حريم قانون تجاوز مى كردند مطلقاً گذشت نمى كرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمى داشت.
زيرا قانونِ عدل، سايه امنيت اجتماعى و حافظ كيان جامعه است و نمى شود آن را بازيچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود.
در فتح مكّه، زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گرديد.
خويشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مى دانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذيرفت و فرمود:«اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعيض روا مى داشتند، قسم به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هيچ كس سستى نمى كنم، اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمى كرد و فوقِ قانون نمى شمرد.
روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمى نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از اين رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از ميان مردم شخصى به نام سوادة بن قيس به پاخاست و گفت: يا رسول الله! روزى كه از طائف برمى گشتى و عصا را در دست خود حركت مى دادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت.
فرمود: «حاشا كه به عمد اين كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسليم مى شوم!» فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى كه از بدن تو با اين عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همين نشئه دنيا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مى بخشم.
فرمود: «خدا نيز بر تو ببخشد.» آرى چنين بود رفتار يك رئيس و زمامدار تامّ الاختيار دين و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمايت از قانون.