نبوغ و استعداد حضرت زینب سلام الله علیها
در تاریخ آمده كه روزى امیرمؤ منان (ع) در میان دو فرزند خردسالش عباس و زینب نشسته بود كه رو به عباس نموده فرمود: (( قل واحد )) بگو یك .
عباس آن را گفت .
سپس فرمود: (( قل اثنان )) بگو دو.
عباس در پاسخ گفت : (( استحیى ان اقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان )) ؛ شرم دارم با زبانى كه یكى گفته ام ، دو بگویم .
آن گاه امیرمؤ منان (ع) چشمان عباس (ع) را بوسه زد؛ چرا كه كلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خداى تعالى و توحید او مى كرد.
سپس رو به زینب (س) كرد، ولى زینب منتظر سؤ ال پدر نمانده ، خود سؤ الى مطرح كرد و گفت : پدر! ما را دوست دارى ؟
امیرمؤ منان (ع) فرمود: آرى دخترم ، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند.
زینب (س) با این مقدمه ، وارد سؤ ال اصلى شد و پرسید: پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمى گیرد. پس اگر باید دوست داشته باشى ، شفقت و مهربانى را نثار ما كن و محبت خالص را تقدیم خداوند.
على (ع) كه این درك ، و شناخت و استعداد را در این دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد. )) زینب (س) به دلیل همین نبوغ و استعداد و دیگر كمالاتى كه در وجودش بود، از احترام ویژه خانواده پدر برخوردار شد
بین توبه و عمل صالح چه رابطه و نسبتی است ؟ ما می خواهیم عمل صالح انجام بدهیم . چکار کنیم که شروع خوبی داشته باشیم ؟
پاسخ - آموزهای دینی و فرهنگ قرآنی ما وقتی می خواهد راه را برای کسی که بیراهه رفته اند ، باز کند می گوید که الان این راه باز است و بن بستی ندارد .
یعنی اگر خلافی کردی برای همیشه ناامید مباش . باز آی ، باز آی . بعد از برگشت ، نیاز به بازسازی است ، بالاخره یک جاهایی کم گذاشته ای .
اصلا معنی گناه یعنی اینکه کارهایی را که باید می کردم ، نکردم و بالعکس . خلا هایی بوجود آمده است و جای خالی هایی گذاشته ایم و نقصی را در خودمان بوجود آورده ایم ، حالا برگشته ایم و باید عمل صالح انجام بدهیم . یعنی جای خالی ها را پر کنیم . من در را به رویت باز گذاشته ام ، ناامیدت نمیکنم ولی تو هم کم لطفی نکن ، بی تفاوت نباش ، حالا که قرار است برگردی ، درست برگرد . جبران کن .
عمل کاملی که می تواند جبران گناه ما را بکند ، همان عمل صالح است . این نقص درکجا بوجود آمده است ؟ این نقص در روح و روان ما بوجود آمده است ، عمل صالح یعنی عملی که با روح و روان ما سازش داشته باشد . بعضی از اعمال با جسم ما سازش دارد . مثل خوردن و خوابیدن که اینها اموری متناسب با جسم است . یکسری رفتارهایی را باید انجام بدهیم که با روح انسانی ما همخوانی داشته باشد . کسی که روح فعال دارد از گناه بدش می آید ، با هویت انسانی هماهنگ باشد ، عملی که در آن شائبه فساد و بدی نباشد . الذین آمنوا و عملو الصالحات . یعنی ایمان تنها کافی نیست و برای رشد احیتاج به عمل صالح دارید . قبل از توبه عمل فاسد کردید حالا که توبه کردی ، عمل صالح انجام بدهید . یک روایت است که محمد بن مسلم از امام باقر (ع) در مورد آیه 70 سوره ی فرقان الا من تاب و آمن و عمل الصلحا … سوال می کند .
این آیه شریفه در مورد انسانهای آلوده بحث میکند و بعد استثنا میکند . مگر کسانیکه توبه کنند و ایمان بیاورند وعمل صالح انجام بدهند ، خداوند در روز قیامت بدیهای آنها را به خوبی تبدیل می کند . محمد بن مسلم سوال کرد که مقصود از این آیه چیست ؟ امام فرمود : گناه کرده اما در آن حدی نبوده که ایمانش نابود بشود . گناه آفت بزرگی برای ایمان است . گناه آفت سنگینی برای ارزش هاست . حالا اگر کسی این قدر گناه کرد که روحش مرده باشد و هیچ احساس بدی از گناه نمی کند و ایمانش هم از بین رفته است که هیچ ولی کسی که گناه میکند اما احساس شرمندگی دارد و می فهمد که این کاری که کرده اشتباه است ، بعد از اینکه گناه کرد ، تنفر دارد ، پشیمان می شود و از خودش بدش می آید ، این می شود مومن مُذنب .
گاهی ممکن است گناهان زیاد باعث بشود که کم کم درجه ی ایمان پایین بیاید تا آنجایی که به صفر برسد . توصیه ای که علمای اخلاق و اساتید عرفان دارند این است که مراقبت کنید و هوای خودتان را داشته باشید ، ممکن است به جایی برسید که این ایمان از بین برود . ولی اگر گناهی مرتکب شدید ، نا امید نشوید . یعنی بین این دو حالت باشید . در عین اینکه مراقبت میکنید ، حواستان باشد که آن را از بین نبرید و اگر گناهی کردید توبه کنید . حالا کسی از این دنیا رفت و آنقدر گناه نکرده که تمام ایمانش از بین رفته باشد ، در روز قیامت خدا او را می آورد تا اینکه در جایگاه محاسبه قرار می گیرد . امام باقر (ع) می فرماید : خداوند متولی حسابرسی او خواهد شد . هیچ کس متوجه او نیست و فقط خداست . یکی یکی گناهان را به یادش می آورد بدون اینکه این مجلس شاهدی داشته باشد . وقتی به یادش می آورد این بنده اعتراف می کند که نافرمانی کردم ولی نمی خواستم سرکشی کنم . از روی عناد نبود و نمی خواستم به ربوبیت تو و بزرگی تو جسارت کنم ،
در بیانیات امام سجاد (ع) هست که خدایا اگر ما گناه می کنیم نه به بخاطر این است که تو را احمد الناظرین می بینیم و یک کسی می بینیم که بگوییم ولش کن ، نه گرفتار شقاوت نفس شده ایم ، نفس مان فریب مان داده است . پس اعتراف می کند و بعد ازاعتراف به گناهش ، خداوند به کاتبان دستور میدهد که این بدیها را به خوبی ها تبدیل کنند . این درصورتی است که خلاف ها را قبول دارد و جلوگیری کرده است نه اینکه خلاف کند و بگوید : روز قیامت این اتفاقات می افتد . اگر گناه روی گناه بیاید ، بدون ایمان از دنیا می رود و دیگر این اتفاقات برای او نمی افتد . و بعد خدا میگوید که حساب او را روی پرده بیاورید و او را به مردم معرفی کنید . وقتی این اتفاق افتد و مردم می گویند : این چه بشری است که یک گناه هم ندارد . بعد دستور می دهد که او را به بهشت ببرید . پس کسی که گناه کرده و بعد توبه می کند و عمل صالح انجام میدهد ، چنین سرنوشتی در انتظار اوست . پس نگران نباشید ، جایی برای بازگشت داریم . مصادیق عمل صالح چیست ؟ جبران هر عمل باید متناسب با همان عمل باشد . اگر کسی دیواری را خراب کرد و سوراخ کرد ، حالا می خواهد جبران بکند ، آیا میتواند برود دیوار دیگری را رنگ کند ؟ خیر . اولین کاری که می کنی این است که این سوراخ را پر کنی و بعد همه را رنگ کن ، اشکالی ندارد . اولین نوع نگاهت به اینجا باشد چون ممکن است از این سوراخ باز هم گزیده بشوی . یک ماری یکب از از این سوراخ بیرون آمده و به تو نیشی زده ، اول این را پُرش کن . اول این عنصر خطر و جایگاه لغزش را پر کن که خاطرت جمع باشد . لباس نشانه ی کرامت انسانهاست . روایت داریم که خدا برای حیوانات پوشش قرار نداده ولی برای انسانها بخاطر تکریم آنها پوشش قرار داد . حجاب هم برای خانمها است و هم برای آقایان . بعضی ها تا اسم حجاب می آید یاد خانم ها می افتند . خیر این طور نیست . مردان هم باید حجاب داشته باشند . حد و حدود پوشش مرد و زن هم مشخص شده است . حالا کسی آمد و این را رعایت نکرد ، نمی خواهد با خدا بجنگد و سرکشی کند ، فریب خورده و فکر می کند که این جوری قشنگ تر است و مقداری مویش را بیرون گذاشته و مقداری هم آرایش کرده است و حتی نمازش را هم می خواند . هستند خانم هایی که حجاب را رعایت نمیکنند ولی نماز می خوانند و زیارت هم می روند ، دعا هم می خواند ولی توجه ندارد که از این سوراخ دارد گزیده زده میشود . از این جهت هویتش مختوش می شود . مگر خدا نمیگوید که من از لحاط جنبه کرامت برای تو پوشش قرار دادم ؟ حالا به این ارزش پوششی توجه نکرده واین باعث میشود که نوع نگاهش عوض بشود در حالیکه خدا را قبول دارد ، قیامت و حساب را قبول دارد ، ارتباط با خدا هم دارد ، نماز هم می خواند ، در بیرون ظاهر سازی می کند و مرز حجابش را از دست می دهد . این یک عمل فاسد میشود . یعنی عملی که متناسب با تو نیست . اگر در چنین فردی در پیشگاه ولی خدا قرار بگیرد ، یک نگاهی به او میکند و میگوید که حیف نمی دانی چه کسی هستی ؟ اگر می دانستی که چقدرارزش داری ، این جور عمل نمی کردی ، از خودت فاصله گرفته ای ، از خود مثبت و کریمانه ات فاصله گرفته ای ، تو یک عروسک در دست دیگران نیستی ، تو انسان هستی ، نفس کریمانه داری ، بزرگواری و حیثیتت را باید حفظ کنی . برگرد . خوب حالا این خانم برگشته ، عمل صالح این چیست ؟ آیا برود بیشتر نماز و قرآن بخواند ؟ بله این کار خوب است ولی حواسش باشد که از اینجا نیشی به او خورده است . مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود . اینجا یک تخریبی صورت گرفته است ، منی که می خواهم توبه کنم اول باید این خلأ را پُر کنم . این خانم در حجاب ضعیف بوده است و حالا توبه کرده است و عمل صالح این خانم این است که حجاب را بیشتر دقت بکند و این خلأ را پر کند . به این عمل حواسش بیشتر باشد . البته این منافاتی با زیباسازی دیگر ابعاد وجودی ندارد . ولی دراین یکی باید بیشتر دقت کند . مراقبت کند تا ملکه بشود یعنی این سستی که پیدا کرده بود مثل کسی که برای تعلیم رانندگی می رود ، راه راست رفتن را خوب می رود ولی پارک کردنش بد است . خوب ایشان باید پارک را بیشتر تمرین کند . باید نقطه ضعف را باید تمرین کند . پس هر جا می بیند که ضعف است و می خواهد عمل صالح انجام بدهد ، باید ضعف را به قوت تبدیل بکند . نقص را تبدیل به کمال بکند . در هر کاری همین جور است . دانش آموزی نمره ی فیزیک کم آورده است ، خوب برود شیمی بخواند ؟ بله شیمی هم بخواند ولی فیزیک را بیشتر بخواند و آنرا تقویت کند تا کمبود نمره را جبران کند . پس اول اینجا را پر می کند و بعد همه جا را فضاسازی میکند . گاهی خلاف انسان ، عامل های متعدد داشته است ، باید تمام این عوامل را مطالعه کند و ببیند چه عواملی باعث شد که او گرفتار این گناه بشود ؟ مثلا در مورد حجاب ، باید ببیند که چه عواملی باعث شد که به طرف بدحجابی برود ؟ عوامل را شناسایی کند و جلوی آن عوامل را بگیرد . این از بهترین اعمال صالح است . یعنی ریشه ی آن مرض را بخشکاند . مثلا غیبت ، عمل صالح غیبت این است که اولا از کسانی که بدگویی کرده و بعد از همه ، سعی کند خوبی های آنها را بگوید . ما نمی توانیم انسانی پیدا کنیم که مطلقا بد باشد . بَد مطلق نباشد در جهان ، بَد به نسبت باشد این را هم بدان . مولانا میگوید : بدی نسبی است . پس جنبه های مثبت را پیدا کنم . روایتی است که حضرت عیسی با یارانش می رفتند و سگ مرده ای در راه افتاده بود . بوی بد این سگ همه فضا را پر کرده بود و همه میگفتند : چه بوی بدی میدهد و حضرت گفت : عجب دندانهای سفیدی دارد . یعنی به دنبال چیزهای بد دراطرافتان نباشید و جنبه های مثبت را ببینید . مثلا در مورد نماز ، کسی نماز نمیخوانده و حالا توبه کرده ، خوب باید اول نماز را تقویت کند و نماز را سر وقت بخواند و نکته ای که باید توجه داشت این است که باید بتدریج تقویت کند . یعنی حالا که من می خواهم عمل صالح انجام بدهم ، پس یک برنامه سنگین بردارم . خیر . این وسط راه می بُرد . مثلا در نماز خواندن نگوید من باید نمازم را طولانی کنم و سر وقت بخوانم و با تمام تفاضیل بخوانم ، خوب این خیلی جالب و خوب است اما اگر الان سنگین بردارد ممکن است در وسط راه ولش کند و نتواند ادامه بدهد . بگوید من نماز اول وقتم را می خوانم و بعد کم کم جماعت را اضافه میکند و البته این همت مضاعف هم می طلبد . البته ظرفیت انسانها باهم فرق می کند . پس برای نقطه مقابل خلاف هایی که کرده ایم ، برنامه ریزی کنیم . عمل صالح ارتباط با نامحرم ، این است که اول روی عواملی که باعث لغزش او میشده فکر کند و عوامل آن را بدست بیاورد . حفظ کرامت نفس مهم است . بعد از اینکه توبه کرد ، توبه و عزت و کرامتش را حفظ کند و هوای خودش را داشته باشد که من در پی این ارتباطات چه چیزی من بدست می آورم ؟ پیرامون این مسائل فکر کند ، تمرین کنند تا اینکه ملکه بشود . کافی است که ما راه بیفتیم ، خدا به ما کمک میکند . خدا می گوید : تو یک قدم بطرف من بیا ، من ده قدم به طرف تو می آیم . یعنی اگر تو شکر این زیبایی و نعمتهایی که بتودادم بجا بیاوری و در فضای درست حرکت کنی ، من ده برابر به تو می دهد . تو قدم اول را به هر مقداری که میتوانی بردارد و ده دقیقه این عمل را به تاخیر بینداز ، شاید دیگر تو نتوانی این عمل زشت را انجام بدهی و فرصت برای تو پیش نیاید . پس شناخت موانع مهم است .(حجة الاسلام و المسلمین مهندسی در برنامه سمت خدا)
مهدی جان
خلیفه الله است، مثل آدم.
عمر طولانی دارد، مثل نوح.
کفار به دستش هلاک می شوند، مثل هود.
تولدش پنهان بود؛ مثل ابراهیم.
بشارت آمدنش را داده اند، مثل اسماعیل.
فرشتگان به یاری اش می آیند، مثل لوط.
در عزای حسین گریان است، مثل یعقوب.
زیباترین خلق است، مثل یوسف.
حکومتش جهانی است، مثل سلیمان.
صبر دارد، مثل ایوب.
در گهواره سخن گفت، مثل عیسی.
نام و کنیه ی محمد است
و شبیه ترین فرد در خلق و خو به او.
آنچه خوبان همه دارند
تو یکجا داری…
موجبات عزت در پرتو احادیث
1. اطاعت مطلق از خداوند: حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ ميفرمايند هر كه ميخواهد بدون داشتن مال و ثروت و ايل و تبار عزتمند گردد ميبايست از معصيت الهي دوري و به اطاعت او روي آورد. ايشان در تأييد اين مطلب در جاي ديگر ميفرمايند: خداوندمتعال خطاب به داود ـ عليهالسّلام ـ فرمودند: اي داود من عزّت را در اطاعت خود قرار دادهام در حالي كه مردم آن را در خدمت به سلطان جستجو ميكنند و لذا آن را نمييابند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز در حديثي عزّت را در پروا داشتن از خداوند ميدانند و در حديث ديگر خوار بودن در برابر حق را به عزّت نزديكتر ميدانند تا عزّت يافتن به وسيله باطل.
2. قطع طمع از مردم: حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ بالصراحة عزّت را با قطع طمع همراه ميدانند. امام صادق ـ عليهالسّلام ـ نيز عزّت را تنها در خانهاي ميدانند كه اهل آن خانه چشم طمع به دست مردم اندوخته باشند. امام باقر ـ عليهالسّلام ـ نيز چشم نداشتن به دست مردم را موجب عزّت ديني مؤمن ميدانند. همچنين در حديث است كه لقمان در نصيحت به فرزند خويش فرمود: اگر ميخواهي عزّت دنيا را به دست آوري، طمع خويش را از آن چه مردم دارند قطع كن زيرا پيامبران و صديّقان به سبب بركندن طمع خويش به آن مقامات رسيدهاند.
3. در احاديث گوناگون ديگر موجبات عزّت در عواملي همچون انصاف، بخشش، پايبندي به حق، گذشت، فروتني، مناعت طبع، توكل، حفظ زبان، فروخوردن خشم، شكيبائي، قناعت و غيره آمده است. به عنوان نمونه حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ رفتار منصفانه با مردم را باعث عزّت دانسته و در احاديث ديگر شجاعت و قناعت را از عوامل نيل به عزّت برميشمارند، همچنين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ عفو و بخشش را مايه رسيدن به عزّت و در حديث ديگر فروتني و مناعت طبع را ماية عزّت مؤمن ميدانند امام باقر ـ عليهالسّلام ـ نيز توكل به خدا را موجب عزّت مومن ميدانند و در جاي ديگر صبر و شكيبائي را مايه عزّت ميشمارند.
چرا گاهی خدا به ما پس گردنی می زند؟!
گاهی وقت ها آنقدر خوشحالیم و اوضاع بر وفق مرادمان هست که می خواهیم زمان را در همان حال نگه داریم تا هیچ چیز تغییر نکند، گاهی همه کارها پشت سر هم ردیف می شود، آنقدر راحت که تصور می کنیم قانون هستی همین است …
در این حالت خیلی از خودمان تشکر می کنیم که چقدر خوبیم ما… چقدر توانایی داریم و به بمب اعتما به نفس تبدیل می شویم.
اینقدر در این خودبینی غرق می شویم که یادمان می رود گاهی هم انصاف داشته باشیم و از گرداننده اوضاع باب میل خودمان تشکر کنیم ….و اولین مانعی که در مسیرمان پیش بیاید آن وقت است که به زمین و زمان بد می گوییم.
همه را متهم کرده و محکوم می کنیم، همه حتی خداوند را و تنها کسی که تقصیری ندارد ، فقط خودمان هستیم و بس…
یک حکایت آموزنده
روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند…
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمی شود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین میاندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمیدارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ میگذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش میشود. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش میگذارد!!!
ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا میاندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد میکند. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ میکند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ میکند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او میگوید..!!
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ میفرستد ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﺱﮔزﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮمان میافتد ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽﺁﻭﺭﯾﻢ. بنابراین هر ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺱگزاﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﻔﺘﺪ.
از آیت الله قاضی بیاموزیم
آقا سید علی قاضی استاد عرفان آیت الله بهجت مستأجر بود و صاحبخانه اثاث منزلش را ریخته بود وسط کوچه. آن بزرگوار در حالی که بشّاش بود می فرمود: «خدا خیال کرده ما هم آدمیم»؛ یعنی خدا آدمها را سختی می دهد ، و گویا خدا ما را هم آدم حساب کرده که به ما سختی می دهد.
نکته اینجاست که ما این سختی ها را به هیچ وجه نمی خواهیم بپذیریم و چنان در مقابل آن ها می ایستیم و بی تابی می کنیم که گویی دنیا بهشتی است که قرار نیست در آن رنج و سختی ای پیش بیاید.
در دامنه های ناهموار زندگی دنیا، گاه ما در سربالایی قرار می گیریم و با تلاشی طاقت فرسا باید حرکت کنیم و گاه در سراشیبی که بدون هیچ زحمتی به راحتی و با شتاب، امکان حرکت فراهم است، و این بسته به دید ماست که با هر شرایطی چگونه کنار بیایم.
روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند… ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین میاندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمیدارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ میگذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش میشود. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش میگذارد!!!
اگر ما سختی ها را به چشم دشمنانی نگاه کنیم که قصد جان ما را کرده اند و می خواهند نابودمان کنند در نهایت خودمان را آنقدر به در و دیوار می زنیم که هر لحظه زندگی برایمان طاقت فرسا می شود، اما اگر این سختی ها را به عنوان بخشی از زندگی بپذیریم که قرار است درسی بزرگ به ما بدهند تمام وجودمان چشم و گوش می شود تا درس را هر چه بهتر بیاموزیم و از این مراحل به سلامت بگذریم.
خدواند متعال در قرآن کریم به خوبی ما را آگاه می کند به این ناهمواری ها و مژده می دهد که پایان این راه شیرینی و راحتی است.
میفرماید: «و لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَ الأْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»(بقره:155)؛ «قطعا همه ی شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و كاهش در مالها و جانها و میوه ها آزمایش میكنیم، و بشارت ده به استقامت كنند گان…».
بیایم و ملکه ذهن خود کنیم که خداوند حکیم است و همه کارهایش هم از روی حکمت و مصلحت است، اگر گاهی که ما برای خود سرمستانه و مغرور مشغول خوشگذرانی هستیم، یا با بی مبالاتی قوانین هستی را نادیده گرفته و کار خود را می کنیم اگر یک پس گردنی از خداوند متعال خوردیم تعجب نکنیم، چشممان به دست خداوند متعال باشد که چه خیری قرار است برای رقم بزند.
زندگی را به خاطر سختی های ریز و درشت که بالاخره دیر یا زود می گذرند بر خود زهر نکنیم، این سختی ها مسیر تبدیل شدن سنگ وجود ما به الماس های درخشان انسانیت و کمال است.
امام علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «هر گاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیری داشته باشد، پس آن بنده گناهی کند، به دنبال آن گرفتاری ای پیش می آید و استغفار را به یادش می آورد.
كوتاه دیدگان همه راحت طلب كنند عارف بلا، كه راحت او در بلای اوست
بگذار هر چه داری و بگذر كه هیچ نیست این پنج روز عمر كه مرگ از قفای اوست
هر آدمی كه كشته شمشیر عشق شد گو غم مخور كه ملك ابد خونبهای اوست
از دست دوست هر چه ستانی شكر بود سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست
فاطمه محمدی
شرط بهره مندی از هدایت قرآن
شرط اول تابش هدایت قرآن بر عقول توجه به حجاب ها و سعى براى بركنار نمودن آنهاست، چنان كه آیاتى از قرآن با تعبیرات مختلف به این حجاب ها اشاره نموده است:
اسراء/45 و 46: “وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَكَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُوْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا * وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا “؛ “و چون قرآن بخوانى در میان تو و كسانى كه به آخرت ایمان نمى آورند حجاب پوشیدهاى قرار می دهیم و بر قلب هاى آنان از اینكه به خوبى درك كنند پوشش و در گوش هاى آنان سنگینى قرار می دهیم".
انعام/25: “وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْاْ كُلَّ آیَةٍ لاَّ یُوْمِنُواْ بِهَا"؛ “بعضى از این ها كسانى هستند كه به تو گوش فرا می دهند و بر قلب هاى آنان پوشش هایى از اینكه بفهمند قرار دادیم و در گوش هاى آنان سنگینى است، و هر آیهاى را اگر بنگرند ایمان نخواهند آورد".
محمد/24: “أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا"؛ “آیا به آیات قرآن نمى اندیشند؟ یا [مگر] بر دل هایشان قفل هایى نهاده شده است؟”
این آیات و مانند آن از حجاب هایى كه مانع هدایت آیات است یاد می کنند. برای این حجاب ها دو حالت می توان در نظر گرفت:
1ـ مربوط به یكى از مدارك باطنى باشد: حجابى كه عمق ضمیر را فرا می گیرد، یا پیرامون آن را می پوشاند، یا گوش و چشم باطن را از شنوایى و بینایى باز می دارد.
2ـ حجاب نفسانى غیر اكتسابى است: مانند كسانى كه عقل فطرى آنها از جهت عدم تفكر بیدار نگشته و دیدشان در محیط ظواهر زندگى دنیا محدود مانده است. معلومات و دانش هاى غرور انگیز اكتسابى نیز حجاب هایى است كه از تدبر در آیات و فرا گرفتن هدایت باز می دارد.
اینگونه حجاب هاست كه ذائقه فهم هر حقیقتى را فاسد و از لذت درك آن باز می دارد و طنین آیات حق را وا می تاباند و مانع نفوذ آن در ضمیر انسانى مى شود.
به همین دلیل است که در آغازین آیات مصحف شریف هدایت قرآن، به گروهی خاص به نام “متقین” اختصاص یافته است:
بقره/2: “ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ"؛ “این است كتابى كه در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقوا پیشگان است".
تا مرحلهاى از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدایت كتاب هاى آسمانى و دعوت انبیاء بهره گیرد.
قرآن در اولین برخوردش با مومنین آنان را چنین در مى یابد كه در دریاى غفلت فرو رفته، و موج حیرت از هر سو به آنان احاطه یافته و در نتیجه باطن آنان را به ظلمت هاى شك و ریب تاریك ساخته و دل هایشان را به انواع رذائل و صفات و حالات خبیثه بیمار ساخته، لذا با مواعظ حسنه اندرزشان مى دهد و از خواب غفلت بیدارشان مى كند و از هر نیت فاسد و عمل زشت نهیشان نموده، به سوى خیر و سعادت وادارشان مى سازد
به طور کلی افراد فاقد ایمان دو گروهند:
1ـ گروهى هستند كه در جستجوى حقند و این مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد كه هر جا حق را ببینند پذیرا مى شوند.
2ـ گروه دیگرى افراد لجوج و متعصب و هوی پرستى هستند كه نه تنها در جستجوى حق نیستند، بلكه هر جا آن را بیابند براى خاموش كردنش تلاش مى كنند.
مسلّماً قرآن و هر كتاب آسمانى دیگر تنها به حال گروه اول مفید بوده و هست و گروه دوم از هدایت آن بهرهاى نخواهند گرفت.
سرزمین وجود انسانى تا از لجاجت و عناد و تعصب پاك نشود، بذر هدایت را نمى پذیرد. چهره حقیقت هر قدر آشكار و درخشان باشد تا در برابر دیده بینا قرار نگیرد، درك آن ممكن نیست.
به تعبیر دیگر براى شناخت حقایق دو چیز لازم است، آشكار شدن چهره حق و دارا بودن وسیله دید و درك.
حکایت خواندنی
(جاء اعرابی یوما یطلب منه شیئا فاعطاه(ص) ثم قال له:
احسنت الیک.
فقال الاعرابی: لا, لا اجملت.
قال: فغضب المسلمون و قاموا الیه و اشار الیهم ان کفّوا ثم قام و دخل منزله و ارسل الی الاعرابی و زاده شیئا.
ثم قال: احسنت الیک؟
فقال الاعرابی: نعم فجزاک الله من اهل و عشیرة خیرا
فقال له النبی(ص): انک قلت ما قلت و فی نفسی اصحابی شیء من ذلک فان احببت فقل بین ایدیهم ما قلت بین یدی حتی یذهب من صدورهم ما فیها علیک.
قال: نعم.
فلما کان من الغد, او من العشی, جاء.
فقال النبی(ص) إن هذا الاعرابی قال ما قال. فزدناه فزعم أنه رضی لذلک.
فقال الاعرابی: نعم فجزاک الله من اهل و عشیرة خیرا.
فقال(ص) :إن مثلی و مثل هذا الرجل الاعرابی کمثل رجل کانت له ناقة شردت علیه فاتبعها الناس فلم یزیدوها الا ّنفورا فناداهم صاحب الناقة خلّدا بینی و بین ناقتی فانّی أرفق بها و اعلم. فتوجه الیها صاحب الناقة بین یدیها فاخذلها من قمام الارض فردّها هوناً هوناً حتی جاءت و استناخت و شدّ علیها رحلها و استوی علیها و انّی لو ترکتکم حیث قال الرجل ما قال, فقتلوه دخل النار.
روزی مردی بادیه نشین نزد رسول خدا آمد و از ایشان چیزی خواست.
رسول خدا به وی چیزی بخشید.
سپس فرمود: به تو احسان کردم.
مرد عرب گفت: خیر. احسان نکردی!
راوی می گوید: در این هنگام مسلمانان پیرامون رسول خدا خشمگین شدند و به سوی او خیز برداشتند.
رسول خدا به ایشان اشاره فرمود, دست بردارید, واگذاریدش.
سپس برخاست و وارد منزل شد و به سوی مرد بادیه نشین فرستاد و به وی کمک بیش تری کرد.
سپس فرمود: به تو احسان کردم.
مرد بادیه نشین گفت: بله. خداوند از اهل و عشیره ات به تو جزای خیر دهاد.
رسول خدا به آن مرد فرمود: تو آن چه خواستی گفتی, اما در دل اصحاب من از این رویداد, چیزی پیدا شده, حال اگر دوست داشتی, در بین ایشان حاضر شو و آن چه اکنون در نزد من گفتی, به آنان نیز بازگو. تا آن چه در سینه شان نسبت به تو پدید آمده, از بین برود.
مرد بادیه نشین گفت: بله خواهم گفت.
همین که فردا شد, یا شامگاه, آن مرد آمد.
رسول خدا فرمود: این مرد بادیه نشین, گفت آن چه گفت. ولی بعد که ما بیشتر به او بخشیدیم خشنود گردید.
مرد بادیه نشین گفت: بله. خداوند از اهل و عشیره ات, به تو جزای خیر دهد.
آن گاه رسول خدا فرمود: داستان من و داستان این مرد بادیه نشین مانند داستان مردی است که برای او شتری بود, گریخت. پس مردم در پی آن افتادند و با این کار چیزی به سود صاحب شتر نمی افزودند جز فرار بیشتر شتر او. در این هنگام صاحب شتر فریاد برآورد هان مردمان, خالی کنید بین من و شترم را و بین من و شترم جدایی میفکنید که من به آن مهربان تر و به حال آن داناترم.
در این هنگام صاحب شتر از سمت جلوی شتر, در حالی که مقداری خار و خاشاک از زمین برداشت, آهسته آهسته به حرکت درآمد. تا آن جا که شتر به پیش او آمد و زانو زد و صاحب شتر بار برپشت آن نهاد و بست و خود هم بر آن سوار شد!
من اگر شما را وامی گذاردم, آن گاه که او گفت آن چه گفت, او را می کشتید و داخل آتش می شد. . محجة البیضاء مولی محسن کاشانی, ج4/149.
عفو و انتقام
وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ (شوری- 40)
ترجمه:
كيفر بدى، مجازاتى است همانند آن؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد!
خلاصه تفسیر:
یکی از بزرگترین فضائل اخلاقی که رسیدن به آن کار آسانی نیست عفو و گذشت به هنگام قدرت و ترک انتقام جویی است. بسیاری از مردم کینهها را در سینه های خود پنهان میکنند و به طور دائم در انتظار روزی هستند که بر دشمن پیروز شوند و چندین برابر از او انتقام بگیرند نه فقط بدی را به بدی پاسخ گویند بلکه یک بدی را به چندین بدی پاسخ دهند و از همه بدتر اینکه گاه به این صفت رذیله و بسیار زشت افتخار هم میکنند.
در آيه مورد بحث خداوند نخست اشاره به مسأله مقابله به مثل مى فرمايد و آن را حق مؤمنين مى شمرد (تا دشمن وافراد خطاكار خود را در امنيت نبينند) سپس اشاره به مسأله عفو و گذشت وترك انتقامجويى مىكند و مىگويد كيفر بدى مجازاتى همانند آن است و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خدا است و خداوند ظالمان را دوست ندارد (وَ جَزآءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مَثلُها فَمَنْ عَفى وَ اصْلَحَ فَاجْرُهُ عَلَى اللَّهِ انَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ).
با توجه به اين كه سوره شورى از سوره هايى است كه تمام آن در مكه نازل شده و مى دانيم در آن زمان مؤمنان مورد تعرض وسيع و گسترده مخالفان قرار مى گرفتند، قرآن در آيه 39 اين سوره به آنها دستور مىدهد كه در برابر ظلم تسليم نشوند، و هنگامى كه مورد ستم قرار مىگيرند از ديگران يارى بطلبند و به كمك يكديگر بشتابند، سپس در آيه 40 به اين حقيقت اشاره مىكند كه مبادا به خاطر اين كه بعضى از دوستان شما مورد ستم قرار گرفتند در مقام انتقام جويى برآييد و از حد بگذرانيد و خود نيز در صف ظالمان قرار گيريد، حتى اگر در آنجا كه عفو آثار سويى ندارد عفو و اصلاح كنيد بهتر است.
در اين كه منظور از اصلاح كه در اين آيه به دنبال عفو آمده چيست؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند، بعضى اصلاح ميان خود و خدا را ذكر كردهاند، و بعضى اصلاح ميان مظلوم و ظالم تا اين مسأله بار ديگر تكرار نگردد، و بعضى اصلاح خويشتن را از انتقام جويى و خشم و غضب و بعضى ترك قصاص را ذكر كرده اند.
جمع ميان اين معانى در تفسير كلى اين آيه نيز بعيد به نظر نمى رسد. و به هر حال آيه به روشنى اين حقيقت را ثابت مى كند كه عفو و اصلاحى كه به دنبال آن صورت مى گيرد تا ريشه كينه ها براى هميشه كنده شود، و تعبير «فَاجْرُهُ عَلَى اللّهِ» (پاداش او بر خدا است) بدون اين كه اجر معينى حتى بهشت را تعيين كرده باشد نشان مى دهد اجر و پاداش چنين كسى به قدرى عظيم است كه جز خدا نمى داند.