چرا کودکان می پرسند ؟
از آغاز کودکی حس کنجکاوی شدیدی کودکان را تحریک میکند که از هر چیزی سر در بیاورند ،آنان پیش از آن که به حرف زدن آشنا گشته و راه رفتن را بیا موزند ، با لمس کردن اشیاء و خراب کردن آنها می خواهند از آنها اطلاع پیدا کنند ،وآنها را بشنا سند .کودکان وقتی به سن سه و چهار سالگی می رسند به جای لمس کردن و خراب نمودن ،این اطلاع و آشنایی را به وسیله ی پرسشهای گوناگون انجام می دهند ،لذا در این دوره کلمات (چرا و چطور) زیاد از زبان آنها شنیده می شود. این پرسشها از مو ضوعات بسیار ساده و کم اهمیت شروع شده ، بتدریج به سئوالات پیچیده منتهی می گردد،مثلاً بسیاری از کودکان می پرسند ستاره چیست ؟خدا کجا است ؟ چرا خداوند دیده نمی شود ؟… عطش شناسایی و درک نه تنها در طبقه ی کودکان وجود داردبلکه این تجسس فکری از مختصات انسان بوده در هر دوره و زمانی انسان ها می کوشند از هر چیزی سر در آورده ، مجهولات خود را کاهش دهند و به دانستنی های واقعی خود بیفزایند ، بسیاری از تمایلات انسان دوره ای و فصلی است ،یعنی در موقعی شروع و در زمانی پایان می یابد ، مثلاً بازی کودکان آغاز و انجامی دارد ولی حس کنجکاوی و درک انسان پایانی ندارد ، وتازه هر چه علم و دانش بشری فراوان تر می گردد ، ابهام و سئوال انسان ها نیز تو سعه بیشتری می یابد .
ولادت و دوران کودکی سلمان فارسی
سلمان در خانوادهای زرتشتی و صاحب نفوذ، در روستای “جی” از توابع اصفهان به دنیا آمد. پدرش نام او را “روزبه” گذاشت.
پدرش روحانی زرتشتی، کدخدای روستای “جی” و یکی از ثروتمندان آن ناحیه بود. او آتش پرستی متعصب و سرسخت بود، و چون آتشکده داشت، مردم آن ناحیه برای پرستش آتش نزد او می رفتند؛ به همین خاطر نزد مردم از منزلت سیاسی مذهبی خاصی برخوردار بود.
سلمان وقتی به شام رسید، سراغ داناترین و متدین ترین مرد مسیحی را گرفت، مردم او را به سمت رهبر مذهبی خود در کلیسا راهنمایی کردند.
او به کلیسا رفت و به رهبر مذهبی آن قوم گفت: من دوست دارم به دین شما روی بیاورم و در خدمت شما باشم تا اصول و احکام این دین را از شما یاد بگیرم.
او درخواست سلمان را قبول کرد و بدین صورت او یکی از خدمتکاران و شاگردان آن رهبر مذهبی شد.
کم کم سلمان پی برد که آن کشیش، مردی خیانتکار و بد کردار است؛ زیرا او مردم را به صدقه دادن تشویق می کرد ولی صدقاتی را که از مردم برای فقرا جمع می کرد، پس انداز می کرد و به مستمندان نمی رساند؛ در واقع آنچه به مردم می گفت، شعاری بیش نبود.
به همین خاطر سلمان از دست او بسیار خشمگین بود، بعد از مدتی که کشیش ریاکار از دنیا رفت و سلمان مردم را از عمل زشت او مطلع ساختند، مردم به جای او دانشمند دیگری را برگزیدند که زاهد و عبادتکار بود و همیشه به کمک مستمندان و ناتوانان می شتافت.
سلمان او را بسیار دوست داشت و با اخلاص کامل در خدمت او ماند، تا وقتی که زمان مرگ او فرا رسید؛ قبل از این که بمیرد، سلمان بر سر بالین او رفت و خواست که او را به دانشمند شایسته ای همانند خودش راهنمایی کند؛ او هم سلمان را به عابد دانشمندی راهنمایی کرد و به او گفت: که آن شخص انجیلی صحیح و بدون تحریف در اختیار دارد و می تواند تو را به حقیقت برساند.
مصرف سالاد با غذا
دکتر رسول چوپانی، متخصص طب سنتی و عضو هیئتعلمی دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
در دومین سمینار تخصصی طب سنتی در زمینه اصلاح سبک زندگی، تاکید کرد که تداخلهای غذایی باعث ایجاد اختلال در
دستگاه گوارشی و سوءهضم میشوند: «بر اساس مطالعههای انجام شده در طب سنتی یکی از بدترین عادتهای
خوراکی این است که چند غذای مختلف از نظر رنگ، طعم و کیفیت را در یک نوبت غذایی مصرف کنیم.»
بر اساس این گفته، بهتر است که مصرف انواع سالاد همراه غذای اصلی تا حد ممکن محدود و مصرف سالادها به کمی قبل
یا بعد از صرف غذای اصلی، موکول شود.
دکتر چوپانی به این نکته هم اشاره کرد که مصرف یکی، دو بار سالاد همراه غذا، مشکلی ایجاد نمیکند اما استمرار این
عادت، میتواند مشکلات گوارشی مختلفی را در درازمدت برای افراد به وجود بیاورد.
خوب شد پول نداشتم
قرآن یک قصهای دارد كه میگوید: خیلی آه نكشید. میگوید: قارون وقتی رفت و آمد میكرد. مردم او را میدیدند و آه
میكشیدند. میگفتند: كاش من هم مثل قارون پول داشتم. او كیف میكند. اما زمانی كه در زمین فرو رفت، گفتند:
چه خوب شد كه ما پول نداشتیم. نعمتها خوب است به شرطی كه به دست آدم عاقل بیفتند.
دل نسل سومی ها...
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند.
آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که
دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم.
افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت
روان شناسی شخصیتها از دیدگاه قرآن
۱- از دیدگاه قرآن، سه نوع شخصیت اساسی وجود دارد؛ مؤمن، کافر و منافق؛( آیات ۲ تا ۲۰ سوره بقره )
۲- شخصیتهای مؤمن، خود دارای سه درجه شخصیتی میباشند؛ آنان که به خود ظلم میکنند، آنان که میانه رو هستند و آنان
که پیشتازانند؛ ( فاطر/ ۳۲ )
۳- مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشهاش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه
متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است.
۴- خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشهای در ظاهر و باطن است؛ به همین دلیل، مبتلا به شک و
تردید و عدم قدرت تصمیمگیری و ناتوانی در قضاوت میشود؛ ( بقره و ۸ تا ۲۰ منافقون )
خاطره های نیمه جان
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم
لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم - نان در آوردیم -
برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم *
به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی خانمان در آوردیم
و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم، نان در آوردیم
برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم
و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
نماز در نهج البلاغه
در نهجالبلاغه چنین آمده است «خداوند بندگان مؤمن را با نمازها و زکاتها و روزههای دشوار از کبر و خودبینی
محافظت و حراست میکند به پیکر آنان آرامش میبخشد، به دیدگان آنان فروتنی میدهد، نفس آنان را رام
میسازد، دلهای آنان را افتادگی میآموزد و خودپسندی را از آنان دور میکند».