بیماری هایی که با استفاده از موبایل به آنها مبتلا می شویم!
بیماری هایی که با استفاده از موبایل به آنها مبتلا می شویم!
دانشمندان و کارشناسان اعلام کرده اند که استفاده بیش از حد از تلفن های هوشمند و تبلت موجب بروز بیماری های مختلف و حتی توموری مغزی می شود!
بیماری های مرتبط با گوشی موبایل و تلفن های هوشمند
کارشناسان اعلام کرده اند استفاده از تلفن همراه رابطه مستقیمی با ابتلا به بیماری هایی چون آلزایمر، پارکینسون، سردرد، سوزش پوست صورت و بدن دارد.
گفتنی است، دانشمندان اثرات خطرناک تابش اشعه از دستگاه های تلفن همراه هوشمند و تبلت را به اثبات رسانده اند.
بررسی ها نشان می دهند، براساس تحقیقات اشعه تابش شده از این وسایل سبب ایجاد نوعی فرایند مخرب در بدن می شود که در نتیجه آن انواع بیماری های مزمن غیرواگیردار در بدن به وجود می آید.
این اشعه ها باعث نوعی برهم خوردن تعادل شیمیایی دربدن می شود و تابش امواج فرکانس رادیویی به سلول های زنده بدن سبب تخریب DNA سلولی می شود.
پژوهشگران آکادمی ملی علوم اوکراین که در این تحقیق حضور داشته اند اعلام کرده اند سایر اختلالات جزئی مانند سردرد، خستگی و سوزش پوست نیز ارتباط مستقیمی با استفاده از تلفن همراه دارد.
کارشناسان هشدار می دهند افراد نباید بیش از 15 ساعت درماه از گوشی تلفن همراه هوشمند خود استفاده کنند.
بنابر تحقیقات نوع اشعه استفاده شده در وسایل الکترونیکی از نوع تابش غیریونیزه است که دارای انرژی کافی برای تغییر سلو ل های بدن و سرطانی کردن آنها است.
کارشناسان بویژه نوع خاصی از تومور مغزی به نام گلیوم را در ارتباط مستقیم با استفاده از وسایل الکترونیکی دارای پرتوهای تابش دارای فرکانس رادیویی RFR و مایکروویو دانسته اند.
امواج این دستگاه ها سبب آسیب سلولی، پیرشدن سلول ها و ایجاد رادیکال های آزاد در بدن می شود که در نتیجه آن DNA سلولی آسیب دیده و موجب بروز انواع سرطان ها بویژه تومورهای مغزی می شود.
استفاده از تلفن همراه تنها به مدت 20 دقیقه در روز می تواند در عرض 5 سال سبب افزایش خطر ابتلای افراد به یکی از انواع سرطان ها و تومورهای مغزی شود.
چکارکنم فرزندم زیبا شود(4)
این موارد هم كم مصرف شوند
زعفران
جعفری
غوره
آبغوره
مارچوبه
انسیون
زیره
دارچین
اگر ازدواج واجب است ،چرا حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها ) ازدواج نکردند؟
احتمالات و نظریات مختلفی برای ازدواج نکردن آن حضرت بیان شده است که به برّرسی و صحت و سقم هر یک میپردازیم.
1. وصیّت موسی بن جعفر(علیه السلام )
یکی از احتمالات که در واقع یکی از پاسخها به پرسش فوق است، این است که خود حضرت موسی بن جعفر به دخترانش وصیت کرده تا ازدواج نکنند!
ابن واضح یعقوبی طرفدار این نظریه است. سخن او در این باب چنین است: موسی بن جعفر را هیجده پسر و 23 دختر، پسران عبارت بودند از : علیرضا، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، عبیدالله، حمزه، زید، عبدالله، اسحاق، حسین، فضل و سلیمان.
موسی بن جعفر وصیت کرد که دخترانش شوهر نکنند و هیچ کس از آنان شوهر نکرد، مگر ام سلمه که در مصر به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد در آمد و در اینباره میان قاسم و خویشاوندانش جریان سختی پیش آمد؛ تا آنجا که قاسم قسم خورد که جامه از وی دور نکرده است و جز آنکه عقد موقتی بسته شده برای محرمیّت در مسیر رفتن به حج رفتن منظوری نداشته است.[ تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح)، وزارت فرهنگ و آموزش عالی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 421]
کسی جرئت نداشت برای پرسیدن مسائل شرعی به در خانه موسی بن جعفر(علیه السلام ) مراجعه کند، تا چه رسد به اینکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمی با خانواده موسی بن جعفر(علیه السلام ) داشته باشد؛ چرا که همین ارتباط نسبی زمینهای را فراهم میساخت تا هارون به اذیت و آزار او بپردازد
در پاسخ به سخنان یعقوبی اولاً، باید گفت: چنین وصیّتی برخلاف سنت رسول الله(صلی الله عله و آله ) و سیرة امامان اهل بیت عصمت و طهارت است و هرگز چنین وصیتی از امام معصوم صادر نمیشود.
ثانیاً، متن وصیت حضرت موسی بن جعفر غیر از آن چیزی است که یعقوبی ادّعا دارد. برای قضاوت در این زمینه، ابتدا متن وصیت حضرت را مرور میکنیم. ابراهیم بن عبدالله از موسی بن جعفر(ع) نقل کرده که آن حضرت جمعی را مانند اسحاق بن جعفر، ابراهیم بن محمد و جعفر بن صالح و … را بر وصیت خود شاهد گرفت و فرمود:
اُشْهِدُ هُمْ اَنّ هَذِهِ وَصِیَّتی … اَوصَیْتُ بها اِلی عَلَیٍٍّ اِبْنی … و اِنْ اَرادَ رَجَلٌ مِنْهَم اَنْ یُزَوِّجَ أختَهُ فَلَیْسَ لَهُ اَنْ یُزَوِّجَها الاّ بِاِذْنِهِ وَ اَمْرِهِ … وَ لا یُزَوِّجَ بَناتی اَحَدٌ مِنْ اِخْوتِهِنَّ وَ مِنْ اُمّهاتِهِنَّ وَ لا سُلْطانٌ وَ لا عَمِلَ لَهُنّ اِلاّ بِرأیِهِ وَ مَشْوَرتهِ ، فَاِنْ فَعْلُوا ذلِکَ فَقَدْ خالَفُوا الله تَعالی وَ رَسُولَهُ (ص) وَ حادُّوهُ فی مُلْکِهِ وَ هُوَ اَعْرَفُ بِمنالحِ قَوْمِهِ اِنْ اَرادَ اَنْ یَزَوِّجَ زَوَّجَ، وَ اِنْ اَرادَ اَنْ یَتْرَکَ تَرَکَ…
[ بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، ج 48، ص276 ـ 280؛ عیون الاخبار، ج 1، ص 26؛ عوالم، ج 21، ص 475؛ اصول کافی، ج 1، ص 317]؛
شاهد میگیرم آنها را که این وصیّت من است که به فرزندم علی وصیت کردهام… (از جمله وصیتم این است) اگر مردی از شما خواست خواهرش را شوهر دهد، این حق را ندارد، مگر با اجازه و فرمان او (علی) و نه دختران من (حق دارند) که یکی از خواهران خود را شوهر دهند و یا مادران آنها و نه سلطانی، و نه کاری برای آنها انجام دهد، مگر اینکه با نظر و مشورت او (علی) باشد. اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، به راستی با خدا و رسولش مخالفت و در سلطنت او منازعه کردهاند و او (حضرت رضا) به مصالح قومش در امر ازدواج آگاهتر است. اگر خواست به کسی شوهر دهد، شوهر میدهد و اگر خواست رد کند، رد میکند.
امام موسی بن جعفر
در این وصیتنامه، حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام ) با صراحت به فرزندان اعلام میدارد که حجّت خدا بعد از او علی بن موسی(علیه السلام ) است و خواهران باید در هر کاری از جمله مسئله ازدواج از او اطاعت کنند و هر فردی را که علی بن موسی مناسب دید، آنان با او ازدواج کنند؛ چرا که آن حضرت به مسائل ازدواج آگاهتر و به وضعیت بستگان آشنایان آشناتر است. در اینجا هرگز سخن از ترک ازدواج دختران موسی بن جعفر و خواهران حضرت رضا(علیه السلام ) نیست؛ سخن در این است که بر ازدواج آنان حضرت رضا(علیه السلام ) باید نظارت داشته باشد.
بنابراین نظریه یعقوبی بیاساسی است و نمیتوان بر آن اعتماد کرد و به همین جهت، برخی محققین صریحاً سخن یعقوبی را مجعول و بی اساس دانستهاند.[ . ر. ک : حیاة الامام موسی بن جعفر، قرشی، ج 2، ص497]
2. همتا نداشتن
نظریه دوم این است که دختران حضرت موسی بن جعفر مخصوصاً فاطمه معصومه(سلام الله علیها ) از نظر کمال علمی و معنوی در حد بالایی قرار داشتند و کسی همسنگ و همسر آنها پیدا نمیشد و یکی از اموری که در تزویج دختر مورد توجه قرار میگیرد، هم کفو بودن است.
این نظریه نیز نمیتواند قابل تأیید باشد؛ زیرا اولاً سیرة ائمه اطهار این نبوده که دختران خود را به جهت پیدا نشدن همسنگ در خانه نگه دارند و مانع ازدواج آنان شوند، بلکه آنان، هم در قول، و هم در عمل خود، مؤمن و مؤمنه رکفو یکدیگر میدانستند. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) نقل شده است که آن حضرت فرمود: هر گاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دینداری و امانتداری او را میپسندید (هر چند در حد دختر شما نباشد) شوهر دهید و اگر شوهر ندهید، در زمین فتنه و فساد بزرگ بر پا میشود.[ منتخب میزان الحکمه، ص234؛ بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج 103، ص237، حدیث25]
ثانیاً، در عصر امام کاظم(علیه السلام ) جوانان شایستهای از تبار امام حسن مجتبی(علیه السلام ) و حضرت سیدالشهدا(علیه السلام ) و نیز در میان شیعیان افرادی وجود داشتند که میتوانستند همسران مناسب برای آنان باشند.
3. اختناق هارونی
احتمال و نظریه سوم آن است که اختناق هارون الرشید و وجود خفقان در آن دوران، چنان شدید بود که حتی کسی جرئت نداشت برای پرسیدن مسائل شرعی به در خانه موسی بن جعفر(علیه السلام ) مراجعه کند، تا چه رسد به اینکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمی با خانواده موسی بن جعفر(علیه السلام ) داشته باشد؛ چرا که همین ارتباط نسبی زمینهای را فراهم میساخت تا هارون به اذیت و آزار او بپردازد.
ارتباط موسی بن جعفر(علیه السلام ) کنترل میشد و از طرفی زندانی شدن امام نیز، انگیزه خواستگاری از دختران آن حضرت را کاهش میداد
البته با اینکههارون در مواردی تظاهر به دینداری میکرد، ولی ستمگری بیرحم بود. یکی از مورّخین میگوید:هارون هنگام شنیدن وعظ از همه بیشتر اشک میریخت و در هنگام خشم و تندی از همه ظالمتر بود.[ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج5، ص241] و همین مرد دو هزار کنیز داشت که سیصد نفر آنان مخصوص آواز خوانی و رقص و خنیاگری بودند.[ تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام، مؤسسه امیرکبیر، ص162]
شیعیان در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند و کسانی چون علی بن یقطین در تقیه به سر میبردند و کوچکترین حرکاتشان زیر نظر بود. نمونه بارز آن داستان لباسی است که هارون به علی بن یقطین داد. این لباس ویژه خلفا بود و علی بن یقطین آن را به موسی بن جعفر(علیه السلام ) اهدا کرد. حضرت آن را قبول نکرد و فرمود: این لباس را نگهدار و از دست مده؛ زیرا در حادثهای که برایت پیش میآید، به کار میآید.
چندی بعد یکی از خدمتگزاران علی بن یقطین، نزد هارون شکایت کرد و گفت : لباس مخصوص را به موسی بن جعفر اهدا کرده است. هارون بلافاصله او را احضار کرد و از لباس پرسش کرد. او گفت: آن را در بقچهای نگه داشتهام. هارون دستور دارد تا فوراًَ آن را بیاورد. وقتی که نگاهش به لباس افتاد، گفت: بعد از این هرگز سخن سعایت کنندهای را درباره تو باور نخواهم کرد.[ الارشاد، شیخ مفید، بصیرتی قم، ص 293؛ شبلنجی ، نورالانوار، ص 150، با اختصار]
این گونه قضایا نشان میدهد که ارتباط موسی بن جعفر(علیه السلام ) کنترل میشد و از طرفی زندانی شدن امام نیز، انگیزه خواستگاری از دختران آن حضرت را کاهش میداد. بعد از شهات امام وحشت بیشتری بر مردم حاکم شد و حضرت رضا(علیه السلام ) نیز تحت نظر قرارگرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از یک سال، حضرت معصومه(سلام الله علیها ) و جعمعی از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه، حضرت معصومه(سلام الله علیها ) پیش از دیدن برادر، دار فانی را وداع کرد و امر ازدواج او هم تحقق نیافت.
بنابراین راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصیت پدر باید جستجو کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شدید هارونی و مأمونی بود که باعث شد احدی جرئت نکند به راحتی به خانه موسی بن جعفر و بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف دیگر، زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام ) و سرانجام شهادت او، و احضار شدن حضرت رضا(علیه السلام ) به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزید بر این علت بود.
من شیعه ام !!
در آمارها تعداد شیعیان را چند صد میلیون نفر برآورد کرده اند. بسیاری از مردم نیز خود را شیعه و دیگران را غیرشیعه می- دانند؛ اما باید دید ملاک این تقسیم بندی به شیعه و غیرشیعه چیست؟ اگر به ماهیت این تقسیم بندی ها دقت کنیم درمی یابیم که ملاک اصلی در شیعه بودن در عبارتهایی “من شیعه ام"، باور و اعتقاد به عصمت و سرپرستی امام علی و فرزندان معصومش علیهم السلام و به صورت ویژه اعتقاد به این مورد که امامت امیرالمومنین نص صریح از طرف خداوند می باشد. به عبارت دیگر کسانی که اینگونه می اندیشند، شیعه را یک مسأله اعتقادی می دانند که مربوط به طرز فکر و اندیشه است و به رفتار و عمل ربطی ندارد.
حقیقت آن است که ائمه اطهار علیهم السلام به ما آموختهاند که شیعه بودن مفهومی بسیار گسترده تر از “باور زبانی” به ولایت امام علی و اولاد معصومش علیهم السلام است؛ بلکه شیعه یک مسأله بسیار عمیق و اصیل است که علاوه بر باورها و طرز فکر، در رفتار و اعمال شیعیان حضور دارد. بی جهت نیست که عبادت، امانتداری، راستگویی، خوش خلقی، خوب همسایه داری همه جزو نشانه های شیعه می باشد.
در اینجا می خواهیم به یکی از علائم مهم شیعه توجه کنیم.
شیعه و یک “ترین” مهم
ابی زید می گوید: نزد ابی عبدالله (امام ششم) علیه السلام بودم که عیسی بن عبدالله قمی وارد شد (حضرت ایشان را اکرام نمودند و به او فرمودند:) جزو شیعیان ما و کرامت داران نیست کسی که در شهری ساکن باشد که جمعیت آن صدهزار یا بیشتر باشد و در آن شهر یک شخص دیگر از او با ورع تر باشد.(1)
حضرت صادق علیه السلام در اینجا به “ورع” توجه داده اند. “ترین بودن” معمولا در امور دنیایی است اما از امام صادق علیه السلام می آموزیم که شیعیان می کوشند جزو “ترین” ها باشند، آن هم درباره صفت مهمی به نام “ورع".
درباره اهمیت این موضوع همین بس که با فضیلت ترین کارها در ماه رمضان، “ورع از محارم الهی"(2) و نیز ائمه اطهار علیهم السلام از شیعیان خود انتظار ورع دارند، بنابراین لازم است که درباره ورع بیشتر بدانیم.
«ورع»، روشنی بخشِ زندگی
ورع مفهومی نزدیک به تقوا دارد و نوعی نگهداری و محافظت از رفتار و گفتار و افکار است به گونه ای که شخصی که اهل ورع است، هم از حرامهای الهی خود را نگه می دارد و هم از مواردی که برایش روشن نیست، دوری می جوید.
منظور از شبهه ها، مواردی است که برای ما روشن نیست، نه اینکه حرام باشد. اگر ما مفتخر به روحیه “ورع” بشویم، نه تنها خود را از حرامهای الهی دور نگه می داریم، روش زندگی خود را به گونه ای تنظیم می کنیم که همه کارهای خود را در روشنی انجام دهیم.
“اهل ورع” همیشه یک قدم در مراقبت از خود پیشقدم هستند. آنها هیچگاه نمی گذارند به مرحله بحرانی برسند تا مجبور به مدیریت بحران شوند بلکه در اموری که خدا حرام کرده است همواره یک حاشیه امن برای خود ایجاد کرده- اند تا به حرام های الهی نیفتند
شخصی که ورع دارد در روشنی زندگی می کند. کاری را نمی کند که سرانجام در گناه بیفتد. صبر می کند تا امور برایش روشن شود و البته به کمک نوری که از ایمان خود کسب کرده است، عاقبت روشن و تاریک رفتارها و گفتارهای خود را می- فهمد و اگر به تاریکی بینجامد از ارتکاب آنها جلوگیری می کند.
این روحیه از صفات بسیار ارزشمندی است که جزو صفات مهم شیعیان است. یعنی اگر بخواهیم در عمل شیعه باشیم باید این صفت را در خود تقویم کنیم که در رفتارها و گفتارهای خود عجول نباشیم و منتظر “روشنی” بمانیم و به عبارت دیگر از “شبهه” دوری کنیم تا اینکه شبهه برطرف شود و راه ما روشن شود.
ورع و تقوا، دو کلید راهگشا
به نظر می رسد که «تقوا» و «ورع» معانی نزدیک به هم داشته باشند. این دو مفهوم بسیار برای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام مهم بوده است و آیات فراوانی نیز درباره تقوا نازل شده است. منظور از “ورع” روحیه ای است که بر اثر ایمان مستمر و تکرار اعمال خداپسند برای ما به وجود می آید. و “تقوا” روحیه ای است که باعث می شود از گناهان دوری کنیم و واجبات الهی را انجام دهیم.
از ائمه اطهار علیهم السلام می آموزیم که ایمان بدون تقوا در معرض خطر است و سودی نمی رساند و حتی در هنگام مرگ از دست انسان می رود. تقوا و ورع دارای مراتبی است. نگهداری خود از انجام گناهان و عمل به واجبات از مراتب ورع و تقواست و نگهداری خود از انجام شبهات از مراتب بعدی ورع و تقوا.
چند مثال:
همگی می خواهیم که به وعده هایمان وفا کنیم اما شخصی که اهل ورع است مراقب است که کاری نکند که وعده ها به مرحله خلف وعده نزدیک شود. عواملی که باعث می شود نتواند به وعده اش عمل کند را با همت فراوان نابود می کند.
همگی می خواهیم حق الناس در اموالمان پیدا نشود اما “با ورع ها” مراقبند به این مرحله حتی نزدیک هم نشوند.
همگی دوست داریم نمازهایمان را در وقت مقرر بخوانیم اما شخصی که اهل ورع است مراقب است که کاری نکند که وقت نماز در معرض خطر قرار گیرد؛ بنابراین از هیجانها و بیدار خوابیها و روحیات خود نیز مراقبت می کند.
هیچیک دوست نداریم در امر معاش خود محتاج دیگران شویم اما شخصی که اهل ورع است مراقبت می کند که حتی در معرض آن حالت هم قرار نگیرد. یعنی قبل از اینکه وضع اقتصادی اش نامساعد شود به فکر تنظیم مخارج و یافتن درآمدهای حلال می باشد.
نمی خواهیم گناهی از ما سر بزند اما “ورع ورزان” مراقب اصل امیال و نیازهای خود هستند و قبل از اینکه به مرحله خطر برسد برای آنها چاره جویی می کنند.
هرگز در قلب خود راضی نیستیم ذلیل شویم اما “باورعان” آنگونه زندگی می کنند که در نزدیکی آن حالت هم قرار نگیرند که کاری کنند که ذلیل شوند؛ مثلا قبل از اینکه قولی بدهند صبر می کنند تا ببینند که از عهده وعده خود بر می آیند و اگر همه جوانب برای آنان روشن بود اقدام به کار می کنند.
به عبارت دیگر “اهل ورع” همیشه یک قدم در مراقبت از خود پیشقدم هستند. آنها هیچگاه نمی گذارند به مرحله بحرانی برسند تا مجبور به مدیریت بحران شوند بلکه در اموری که خدا حرام کرده است همواره یک حاشیه امن برای خود ایجاد کرده- اند تا به حرام های الهی نیفتند.
ممکن است فکر کنیم که این مراقبت شدید باعث می شود که در خانه بمانیم و هیچ کاری نکنیم و هیچ حرفی هم نزنیم؛ زیرا هر کاری ممکن است ما را دچار وادی شبهه و سرانجام حرام بیندازد، اما امیرالمومنین علیه السلام چنین چیزی از ما نخواسته اند و خود نیز اینگونه نبوده اند. ایشان ما را در کنار ورع به “اجتهاد” نیز سفارش کرده اند
وقتی شبهه، مفهومی شبهه ناک شود!
تعریف خلاصه از ورع عبارت است از دوری از شبهه ها به منظور در امان ماندن از محرمات؛ اما متأسفانه کلمه “شبهه” به خوبی فهم نمی شود و در بسیاری از موارد، مردم به کارهایی که علم ندارند یا نسبت به آن وسواس دارند، نام شبهه را می گذارند.
در حقیقت شناخت شبهه ها، خود نیازمند مراقبت و شناخت نفس است. اگر به کاری علم نداریم، باید درباره آن مطالعه و پرس و جو کنیم و نیز از خدا بخواهیم که حقیقت آن را برای ما روشن کند نه اینکه به صرف اینکه فلان کار شبهه ناک است از آن دوری کنیم. بی توجهی به این امر باعث می شود که بسیاری از حلالها را به اسم “شبهه” ترک کنیم و بسیاری از اهمال ها و تنبلی ها و پیگیری نکردن های خود را به نام “دوری از شبهات” توجیه کنیم.
ورع به همراه سخت کوشی
ممکن است فکر کنیم که این مراقبت شدید باعث می شود که در خانه بمانیم و هیچ کاری نکنیم و هیچ حرفی هم نزنیم؛ زیرا هر کاری ممکن است ما را دچار وادی شبهه و سرانجام حرام بیندازد، اما امیرالمومنین علیه السلام چنین چیزی از ما نخواسته اند و خود نیز اینگونه نبوده اند. ایشان ما را در کنار ورع به “اجتهاد” نیز سفارش کرده اند(3) یعنی در عین اینکه مراقبتمان شدید است، باید سختکوشیمان نیز شدید باشد. کارمان نیز زیاد باشد.
بنابراین برای اینکه پرکار باشیم و خود را بسیار در خدمت خدا قرار دهیم و در عین حال اهل ورع و دوری از شبهه ها نیز باشیم نیاز مبرمی به نور ایمان داریم. نوری که بر اثر ایمان در وجود ما شکل گرفته است و باعث میشود که راه زندگی خود را بشناسیم و از کارهایی که باعث افتادن ما به حرام میشود، قبل از آنکه پیش بیاید، دوری کنیم.
پی نوشت:
1- کافی، ج2، ص 78: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیُّ فَرَحَّبَ بِهِ وَ قَرَّبَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ قَالَ یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لَا كَرَامَةَ مَنْ كَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ كَانَ فِی ذَلِكَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ.
2- وسائل الشیعه، ج10، ص313: قَالَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ ع فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ.
3- نهج البلاغه، ص 416: أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ.
نامه غواص شهید در مورد دخترش
نامه شهید حجتالاسلام محمد شیخ شعاعی خطاب به همسرش در مورد دخترش، از جمله یادگارهای این شهید است. شهید شیخ شعاعی از جمله شهدایی است که پس از گذشت 29 از شهادتش شناسایی شد.
خانواده این شهید ساکن قم هستند. او متولد سال 1334 در کرمان است و در سال 65 در جریان عملیات کربلای 4 به شهادت رسیده است.پیکر پاک این شهید روز گذشته در کرمان تشییع شد.
متن نامه شهید شیخ شعاعی خطاب به والدین و همسر:
پیامی به همسر گرامی و والدین ارجمندم
به دخترم دروغ نگویید!.
نگویید من به سفر رفتهام.
نگویید از سفر باز خواهم گشت.
نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد.
به دخترم واقعیت را بگویید.
بگویید بخاطر آزادی تو.
هزاران خمپاره دشمن.
سینۀ پدرت را نشانه رفتهاند.
بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش.
پریشان شده است.
بگویید موشکهای دشمن.
انگشتان پدرت را در سومار.
دستهای پدرت را در میمک.
پاهای پدرت را در موسیان.
سینه پدرت را در شلمچه.
چشمان پدرت را در هویزه.
حنجرۀ پدرت را در ارتفاعات الله اکبر.
خون پدرت را در رودخانۀ بهمنشیر.
و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کردهاند.
اما ایمان پدرت در تمام جبههها میجنگد.
به دخترم واقعیت را بگویید!.
بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و
نفرت همیشگی از استعمار در آن بدواند.
بگذارید دخترم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کردهاند.
چرا مادر دیگر نخواهد خندید.
چرا گونههای مادر بزرگش همیشه خیس است.
چرا عموهایش، محبتی بیش از پیش به او دارند.
و چرا پدرش به خانه بر نمیگردد.
بگذارید دخترم بهجای عروسک بازی.
نارنجک را بیاموزد.
بهجای ترانه، فریاد را بیاموزد.
و بهجای جغرافیای جهان
تاریخ جهان خواران را بیاموزد.
به دخترم دروغ نگویید.
نمیخواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهانخواران باشد.
به دخترم واقعیت را بگویید.
میخواهم دخترم دشمن را بشناسد.
امپریالیسم را بشناسد.
استعمار را بشناسد.
به دخترم بگویید من شهید شدم.
بگذارید دخترم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد.
سلام مرا به دخترم برسانید.
و این اشعار را که نوشتم
برایش نگهدارید که بزرگتر شد
خودش بخواند.
شهیدان زندهاند الله اکبر.
بخون غلطیدهاند الله اکبر.
ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها)
حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها ) در اوّلین روز ماه ذى القعده سال 173 هـ ق، 25 سال بعد از تولد حضرت امام رضا (علیه السلام ) در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.
از میان فرزندان بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر(علیه السلام )، دو فرزند ایشان یعنى حضرت امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) و حضرت فاطمه کبری (سلام الله علیها) ملقّب به معصومه، از ویژگی های خاص برخوردار بوده اند تا ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند.
آن حضرت به همراه امام رضا (علیه السلام) هر دو در دامان پاک یک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون (سلام الله علیها ) که از مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش یافته اند. این در حالى است که پدر بزرگوارشان پیوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان زندان، هنگامى که حضرت معصومه (سلام الله علیها) در سن ده سالگى بود، به شهادت رسیدند و از آن زمان به بعد حضرت معصومه (سلام الله علیها) تحت مراقبت برادرش امام رضا (علیه السلام) قرار گرفت.[1]
حضرت معصومه (سلام الله علیها)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رود نبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است
اطلاق «معصومه» بر فاطمه دختر موسی بن جعفر (علیه السلام )
نام حضرت معصومه، فاطمه است. در کتاب های روایی و تاریخی نیز، از آن حضرت با عنوان فاطمه بنت موسى بن جعفر (علیه السلام ) یاد شده است،[2] امّا صدها سال است که آن حضرت با این لقب مشهور هستند،[3] و این لقب نزد ایرانیان تبدیل به اسم برای ایشان شده است.
حضرت معصومه (سلام الله علیها)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رود[4] نبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است.[5]
لازم به ذکر است که عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،[6] می توان مرتبه ای از عصمت – نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شود.
ورود حضرت معصومه (س) به قم
در سال 2ظ ظ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (علیه السلام ) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه خود بیاورند راهى خراسان شدند.
حضرت معصومه یک سال بعد از هجرت تبعید گونه حضرت رضا (علیه السلام ) به مرو، در سال 201 هجری قمری، به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت، به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. در شهر ساوه عده اى از مخالفان اهل بیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند، سر راه کاروان آنان را گرفته و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت (سلام الله علیها) معصومه را نیز مسموم کردند.
عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،می توان مرتبه ای از عصمت – نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شود
به هر حال، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها ) بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود، قصد شهر قم را نمود. حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 2ظ 1 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. و در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود در منزل «موسى بن خزرج» فرود آمدند و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد. محل زندگی و عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» بود که هم اکنون محل زیارت ارادت مندان آن حضرت است.[7]
پی نوشت ها :
[1] . برگرفته از سایت http://haram.masoumeh.com
[2]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام )، ج 2، ص 267، چاپ اول، نشر جهان، تهران، 1378 ق.
[3]. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج 106، ص 168,
[4]. معصوم کسی است که به لطف خدا از هرگونه آلودگی به گناه و کارهای زشت و ناشایست و پلید امتناع کند، آن هم نه به گونه جبری، بلکه در حالی که توان انجام آنها را داشته باشد، نیز از هرگونه اشتباه و خطایی به دور است. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) در این خصوص می فرماید: “المعصوم؛ هو الممتنع بالله من جمیع المحارم. و قد قال الله تبارک و تعالی: و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم؛ معصوم کسی است که توسط خدا از همه گناهان حفظ می شود و خداوند در این باره فرمود: هر آن که به حفظ الاهی بپیوندد، به یقین به راه راست هدایت شد، شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 132، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1361 هـ ش، برگرفته از نمایه مفهوم عصمت و امکان عصمت افراد شماره 249 در سایت اسلام کوئست.
[5]. عاملى، شیخ حر، وسائلالشیعة، ج 14، ص 576، ح 94، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام )، قم، 1409 هـ ق، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی ثَوَابِ الْأَعْمَالِ وَ عُیُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام ) عَنْ زِیَارَةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (علیه السلام ) بِقُمَّ فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّة.
[6]. ر. ک: حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 14، ص 576، ح 19850 و 19851,
[7].بر گرفته از سایت حضرت معصومه با تلخیص.
تشخیص درون منافقین
إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (منافقون/1)
«وقتی منافقین(میانه بازان) پیش تو بیایند خواهند گفت که ما گواهی می دهیم که تو واقعاً فرستاده خدا هستی، خدا نیز می داند که تو فرستاده او هستی، ولی خدا گواهی می دهد که منافقین دروغ می گویند(یعنی به دروغ می گویند که پیامبری محمد را قبول دارند)».
کسی که دینی را از خودش در می آورد به خوبی می داند که از درون دیگران اطلاعی ندارد و هیچ گاه نمی آید کسی یا کسانی را منافق بخواند. چون اگر آن ها واقعاً منافق نمی بودند (یعنی واقعاً به پیامبری محمد ایمان می داشتند) حتماً به خود و به دیگران می گفتند که: ما واقعاً به تو ایمان داشتیم، ولی حالا که ما را منافق خواندی روشن می شود که تو پیامبر نیستی و این حرف حرف خدا نیست، که اگر می بود خدا منطقاً می بایست از درون ما اطلاع می داشت و می فهمید که ما واقعاً به تو ایمان داریم. در حالی که هیچ کدام از آن ها هیچ گاه چنین اعتراضی نکرده اند و روشن بوده که خودشان هم می دانسته اند که میانه باز هستند.
فرق بیش فعالی با افسردگی و تیزهوشی
کودک بیش فعال از فعالیت بدنی غیر معمول و بسیار بالا برخوردار است
شیوع بیش فعالی حدود 5 درصد است. این اختلال اغلب با افسردگی و تیزهوشی اشتباه گرفته می شود. همچنین عواملی مانند نداشتن تغذیه با شیر مادر، بد از شیرگرفتن کودک و سزارین می تواند در ابتلا به این اختلال موثر باشد.
استکی، روانشناس کودک، در پاسخ به سوال، درباره بیش فعالی و نقص توجه، اظهار داشت: اختلال بیش فعالی و نقص توجه سه دسته است که معمولاً زیر 7 سالگی تشخیص داده می شود برخی مبتلایان فقط دچار بیش فعالی هستند، برخی نقص توجه دارند و برخی نیز دچار بیش فعالی و نقص توجه هستند.
وی افزود: برخی مبتلایان فقط دچار نقص توجه هستند که معمولاً حواسپرت خوانده می شوند و معلمان درباره آنها از عبارت انگار در کلاس حضور ندارد استفاده می کند برخی نیز دچار تکانشگری هستند و قبل از اینکه سوال معلم تمام شود می خواهند پاسخ دهند. تعدادی هم دچار تکانشگری و نقص توجه هستند.
این متخصص گفت: شیوع بیش فعالی و نقص توجه در افراد هر جامعه حدود 5 درصد است اما به نظر می رسد در ایران تشخیص بیش فعالی بیش از میزان شیوع آن در جهان است.
وی ادامه داد: در تحقیقی که به تازگی انجام شده است، حدود 460 پسر و دختر توسط والدین و معلمان بر اساس معیار پرسشنامه بررسی شدند که در مورد 260 نفر آنها اختلال بیش فعالی و نقص توجه (ADHD) داده شد. این تحقیق نشان داد که ما در کشور بیش فعالی و نقص توجه را بزگ تر می بینیم و معیارهایمان برای تشخیص این اختلال با معیارهای جهانی متفاوت است.
علائم اختلال بیش فعالی
این روانشناس کودک تصریح کرد: کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی و نقص توجه باید حداقل 6 ماه در 2 یا 3 مکان مختلف علائمی مانند تکانش گری را نشان دهد. مثلاً کودک مبتلا رفتارهای خطرناکی از خود نشان می دهد، یکی از این رفتارها پریدن در قسمت عمیق استخر بدون داشتن مهارت شنا کردن است. همچنین برخی از این کودکان دست خود را در ماهیتابه داغ فرو می کنند تا سیب زمینی بردارند.
کودک بیش فعال توانایی دقّت و تمرکز بر روی یک موضوع را نداشته و یادگیری در او کند است
فرق بیش فعالی با افسردگی و تیزهوشی
استکی با بیان اینکه گاهی کودک علائم افسردگی را دارد اما به اشتباه بیش فعال تشخیص داده می شود، اظهار داشت: علائم افسردگی در کودکان با بزرگسالان متفاوت است گاهی کودک به افسردگی مبتلاست و رفتارهای تکانشی و پرخاشگرانه از خود نشان می دهد اما به اشتباه بیش فعال تلقی می شود.
وی ادامه داد: همچنین در برخی موارد تیزهوشی با ADHD اشتباه گرفته می شود برخی از کودکان درس را زودتر از سایر دانش آموزان یاد می گیرند و تحمل ماندن بیشتر سر کلاس و توجه به حرف های معلم را ندارند.
استکی افزود: همچنین گاهی والدین حوصله کودک را ندارند و هر علامتی را ADHD می بینند.
مبتلایان به بیش فعالی و نقص توجه دلبستگی آسیب دیده دارند
این متخصص حوزه بهداشت روان با اشاره به اینکه یکی از علائم مبتلایان به بیش فعالی و نقص توجه دلبستگی ناایمن است، اظهار داشت: دلبستگی عاملی است که از دوران بارداری و تولد شروع می شود، نوازش والدین موقع شیر خوردن کودک موجب شکل گیری دلبستگی اولیه می شود که تغذیه حسی خوانده می شود. هر چند که این عامل به عدم ابتلا مادر به اضطراب مربوط است و چنانچه مادر دچار اضطراب باشد نمی تواند کودک را به لحاظ حسی به خوبی تغذیه کند.
استکی گفت: عواملی مانند عدم تغذیه با شیر مادر، بد از شیرگرفتن کودک و سزارین نیز می تواند در شکل گیری تغذیه حسی نامناسب موثر باشد.
وی افزود: چنانچه کودک حس اولیه خوبی نداشته باشد دچار دلبستگی ناایمن می شود و وقتی والدین او از کنارش می روند تصور می کند که دیگر باز نخواهند گشت همچنین برخی از این کودکان نسبت به رفتن والدین خود بی اعتنا هستند، این در حالی است که کودکانی که دارای دلبستگی ایمن هستند پس از اینکه والدینشان آنها را ترک می کنند منتظر بازگشت آنها خواهند بود.
درمان بیش فعالی
این روانشناس کودک ادامه داد: دارو درمانی به موازات درمان های روانشناختی در بهبود مبتلایان به بیش فعالی و نقص توجه موثر است. هر چند که دارو درمانی موجب سرعت در جواب دادن به این اختلال می شود اما اگر درمان های روانشناختی در کنار آن نباشد بعد از حدود 5 ماه شاهد بازگشت علائم خواهیم بود زیرا مغز شروع به ایجاد ارتباط سیناپسی جدید می کند و نیاز به داروی بیشتری وجود دارد. در واقع درمان دارویی صرف علاوه بر اینکه در یادگیری تاثیری ندارد موجب افزایش میزان دارو می شود.
استکی اظهار داشت: درمان های روانشناختی تا حدود 12 سالگی موثر هستند و می توان به والدین یاد داد که با ایجاد ارتباط اولیه زمینه درمان کودک را فراهم کنند اما به دلیل پایین بودن انعطاف پذیری مغز در سنین بالا نیاز به درمان طولانی تری وجود دارد مثلاً اگر کودک 4 ساله نیاز به 4 ماه درمان روانشناختی دارد این درمان برای کودک 8 ساله باید این درمان را طی 8 ماه باشد.