عیدمولا مبارک
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.
ضمانت امیرالمومنین
عید ولایت مبارک
و چه افتخاری بالاتر از ولایت شما که اگر تک تک ثانیه های عمرم را به شکرگذاری این نعمت بگذرانم باز هم از عهده شکرش بر نخواهم آمد.
مولا جان
چه خوب که دنیایم به نامتان گره خورده و چه امیدوارم به همنشینی با شما در آخرت
در لطف و کرم شما همین بس که بی لیاقتی چون مرا به طمع واداشته که آرزوی همنشینی با شما را بکنم.
مولای من
سروریتان بر ما مبارک
کسی که حلم ندارد، از باطن انسانی محروم است.(قسمت پنجم)
گاهی آدم عاشق بیماری خودش میشود و از بیماری خودش لذت میبرد. وقتی یک متخصص یا کارشناس میخواهد آن بیماری را از او بگیرد، عمدا دستورات را اجرا نمیکند که آن لذت مریض بودن را از دست ندهد.
در روایت داریم خدا هیچ بندهای را به جهنم نمیبرد، مگر اینکه خودش بخواهد جهنم برود. همه کسانی که سر از جهنم در میآورند، کسانی هستند که جهنم را انتخاب میکنند؛ یعنی هر چه به او میگویی این کار حرام است، این کار تو را ساقط میکند، باز ادامه میدهد و خوشش میآید به جهنم برود.
حضرت می فرماید حلم را یاد بگیرید که بردباری دوست تو است. یعنی انس با او، به تو لذت و آرامش و قدرت و شادی میدهد.
بردباری وزیر هم هست. وزیر از وزر میآید، یعنی کسی که بارهای سنگین تو مثل مصائب و فجایعی که در زندگی تو اتفاق بیفتد را برمیدارد.
آدمی که حلم ندارد و نمیتواند جلوی غلبه احساساتش را بگیرد، حالا یک دفعه به سرازیری می افتد که نمیشود جمعش کرد.
پس حلم هم خلیل است و هم وزیر. هم یک دوست است که میتوانی با او انس بگیری و از او لذت ببری وهم به تو آرامش میدهد و تنهایی ها و بیکسیها و غربتهایت را پر میکند. جاهایی که ممکن است خدای نکرده سالها دچار تنهایی و غربت بشوی حلم به یاریت می آید.. از یک طرف هم وزیر است، یعنی یک بارکش خوبی برای تو است.، بارهای زیادی را از روی تو برمی دارد.
میخواهم بگویم وقتی ما راجع به خانواده آسمانی مان صحبت میکنیم، اگر حلیم نباشیم، کلاً از چادر آنها بیرون میافتیم و دیگر نمیتوانیم به آنها ملحق بشویم. حلم مثل وضو برای نماز است. اگر نباشد، نمازی هم نیست. حلم اگر نباشد، امورت نظام ندارد. هیچ چیز برایت نمیماند، نه نمازت، نه عبادتت، نه جهادت، نه زحماتت، نه فداکاریهایت، نه خرج کردنهایت.
پایان
برگرفته از سلسله سخنرانی های شرح زیارت جامعه کبیره استاد محمد شجاعی