نوشیدن آب آلبالو درد عضلانی ناشی از ورزش را کاهش میدهد.
مطالعات نشان میدهد که نوشیدن آب آلبالو پس از ورزش کردن میتواند درد حاصل از کشیدگی ماهیچهها را تسکین دهد.
در یک پژوهش محققان امریکایی، 14 فرد داوطلب را که برای یک دوره 7 روزه ورزش کردند، مورد آزمایش قرار دادند.
شرکت کنندگان در این پژوهش، ترکیبی از آب آلبالو و آب سیب یا هر نوشیدنی بدون آب آلبالو را به مدت 3 روز قبل از ورزش کردن و 4 روز دیگر پس از ورزش کردن، نوشیدند. پس از 2 هفته همین آزمایشات با ایجاد تغییرات در ترکیب نوشیدنیهای مصرف شده تکرار شد. مصرف یک لیوان آب آلبالوی بدون قند در صبح به خواب بهتر در شب کمک میکند.
نتایج مطالعات پس از پرس و جو از شرکت کنندگان نشان داد افرادی که هر نوع نوشیدنی غیر از آب آلبالو مصرف کرده بودند 22 درصد از توان عضلانی خود را از دست دادند در حالی که افرادی که آب آلبالو مصرف کرده بودند تنها 4 درصد دچار ضعف عضلانی شده بودند.
همچنین درد ناشی از کشیدگی عضلانی در اثر ورزش کردن در افرادی که آب آلبالو مصرف کرده بودند به مراتب کمتر از سایرین بود. به علاوه پس از گذشت 96 ساعت افرادی که آب آلبالو مصرف کرده بودند، توان عضلانی بیشتری به دست آوردند.
از غیر خدا چی دیدی؟
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:
“ای انسان !چرا غیر خدا را می خواهی؟! مگر از غیر او چه دیده ای؟ اگر او نخواهد، هیچ چیز موثر نیست، و برگشت تو به سوی اوست.
خدا را وا گذاشته ای و غیر خدا را را تحصیل می کنی؟؟
چرا این قدر دور خودت چرخ میخوری؟!خدا را بخواه و همه ی خواستنی ها را مقدمه وصول به او قرار بده. مشکل اینجاست، که ما همه چیز را برای خود می خواهیم، حتی خدا را!
علم بدون کار، و علم بی عمل
انواع علم در کلام مقام معظم رهبری مدظله العالی
شاید در بین روزهایی که در جمهوری اسلامی نام و عنوانی پیدا کرده است، هیچ روزی مثل این روز نباشد؛ چون دو عنوان خیلی مهم، حساس، کارآمد و خیلی عزیز، با هم در این روز مجتمع شده است. یکی عنوان علم و دیگری عنوان کار است. هم روز علم است و هم روز کار. واقعاً هم اگر درست نگاه کنیم، دنیا و آخرت هر امّت، جمعیت و همچنین هر فردی، به این دو چیز بستگی دارد. هر کدام بدون دیگری، خاصیت کامل خود را ندارد. علم بی کار، همان علم بی عمل است. “العامل بلا عمل، کالشجر بلا ثمر. ” درختی روییده است؛ مظهر قدرت الهی است؛ این میوه ندارد. از آن طرف هم “المتعبد بلا علم کحمار الطاحونه. ” وقتی کسی بدون علم کار کند، از آن طرف هم عبادت خدا باشد، باز هم فایده ای ندارد. مثل حرکت دورانی: کسی بدون پیشرفت، دور خودش چرخ می خورد. کشور، هم به علم و هم به کار احتیاج دارد. خدای متعال هم، هر دوی این ها را حسنه قرار داده و برای آن ها اجرا و ثواب معین کرده است.
خوب؛ وقتی که ما از علم تعریف می کنیم، این در واقع تعریف از معلم است. چرا؟ چون اوست که علم را به دیگران می بخشد. اگر معلم نباشد، علم به دست نمی آید: “هر که چیزی یاد گیرد. باید از استاد گیرد. ” علم بدون معلم، معنی ندارد. کار نیز همین طور است. هر کس از کار تعریف کند، از کارگر تعریف کرده است؛ چون کار بودن کارگر، معنی ندارد. درست توجه کنید، ببینید این مفاهیم چقدر به هم مرتبط است! علم و کار برای یک ملت، دو بال است. ملت بی علم و بی کار، پیش نخواهد رفت.
بنده، بدین خاطر، بارها عرض کرده ام که ملت ایران باید از اعماق دل به دو سلسله ی پادشاهی پهلوی و قاجار، لعنت بفرستد که این دو سلسله خبیث، دو بال مملکت و پیکره ی عظیم این ملت کهن، باهوش و با استعداد را بریدند. نه علم و نه کار، هیچ کدام را برای این ملت فراهم نکردند. کاری که بود، کارهای بی ارزش یا کم ارزش بود. علمی که بود، علم تقلیدی و دست دوم بود. آن کاری را که از دل می جوشد و حقیقتاً پوشش و حلیه ی حیات می بخشد و کارهای اساسی در مملکت صورت می دهد، ترویج نکردند. هر چه توانستند قلع و قمع هم کردند و بساط علمی را که از دل می جوشد و در آن ابتکار هست، برچیدند. آن خاندان ها این جرائم را دارند. نتیجه این شد که ملت ایران که در مسابقه ی علم و پیشرفت تمدن و دانش و تجربه، یا از دیگران جلوتر بود یا اقلا کسری نداشت، سال ها عقب ماند. حال ما باید تلاش و کوشش کنیم که بالاخره گلیم خودمان را از آب بیرون بیاوریم. انشاء الله به همت شما مردم، این کار را خواهیم کرد؛ که نشانه هایش الان هم پیداست.
اول خانواده ی قاجار از ناصرالدین شاه به بعد، بعدش هم خانواده پهلوی این پدر و پسر حقیقتاً چوب حراج به موجودی این ملت و کشور و سرمایه های معنوی اش زدند. “تلک امه قدخلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم ” آن ها رفتند و سر و کارشان با خداست. سزای اعمالشان را هم می بینند. حالا نوبت من و شماست. “و لکم ماکسبتم ” البته از اول انقلاب تا امروز، حقاً و انصافاً، در زمینه ی علم و کار، خیلی تلاش شده است. اگر کسی این را انکار کند، مثل این است که بگوید “الان به چه دلیل روز است ؟ ” این قدر واضح است. اگر کسی به سطح کشور نگاه کند، افزایش دانش آموز، معلم، استاد، متخصص، دانشجو و کارگاه های فراوان، کار کشاورزی، صنعتی، کارهای دقیق و برجسته، ابتکارها و اختراع های زیادی می بیند اما شورشی نمی گذاشت! سیم خاردار دیگر چیست؟! چه وسیله ای، دفاعی تر از سیم خاردار؟! از خودش هم نخریده بودند که مثلاً بگوید ” نمی فروشم. ” بلکه از جای دیگر خریده بودند.
شما ببینید با جمهوری اسلامی چه کردند! گلوله ی آر.پی. جی. دم دستی کم اهمیت را به ما نمی فروختند. اصلاً کسی باور می کند؟! خوب؛ این جمهوری اسلامی، همان کشوری است که در آن وقت این محدودیت ها را داشت. می دانید نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که به فضل پروردگار و به حول و قوه ی الهی، جوانان مؤمن این مملکت، به گوشه ی انبارها و کارگاه ها رفتند؛ درها را روی خودشان بستند و مشغول کار شدند. اما امروز برخی از پیچیده ترین ابزارهای جنگی را که دشمن به عقلش هم خطور نخواهد کرد، خودمان در داخل تهیه می کنیم. البته ما را به ساختن بمب اتمی و شیمیایی متهم می کنند که این ها دروغ است. خودشان هم می دانند که دروغ است. آنچه را که واقعیت دارد. آن ها نمی دانند و به عقلشان هم نمی رسد.
ترکیب علم و کار، ترکیب زیبایی است. شاید بشد و این را به عنوان یک حرکت نمادین تلقی کرد؛ برای این که در جمهوری اسلامی، ما راه خود را بهتر و بیشتر پیدا کنیم. یعنی علم، واقعی تر و با صحنه ی کار نزدیک تر پیش برود و کار، عالمانه تر و از تجارب و اندوخته های علمی، بهره مندتر شود. انشاء الله همت خواهید کرد و همچنان که تا امروز، شما دو قشر، تلاش و مجاهدت کردید و زحمت کشیدید، بعد از این هم با حرکت سریع تر و روان تر، جامعه را نخواهید ساخت؛ چون این کشور متعلق به شماست
این کاررا نکن ، مردم ملامتت می کنند؟
ﺷﺒﻲ “ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭﯾﺲ ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ . ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﻣﺨﺼﻮﺻﺶ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ . ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻩ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ !
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ” ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ” ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ . ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ، ” ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ ” ﻭ “ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ ” ﺑﻮﺩ !
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ .
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ” ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ ” ﻭ ﺍﺯ “ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ” ﻫﺴﺘﯽ !
“ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ : ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭ
ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ ،ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ .
ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ “ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ ” ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ ! ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ : ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ” ﻏﺴﻞ ” ﻭ ” ﮐﻔﻨﺖ ” ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!
“ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ ” ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ ” ﻫﺴﺘﻢ . ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ …
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ “ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ “ﻋﻠﻤﺎ ” ﻭ ” ﻣﺸﺎﯾﺦ ” ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺰﺕ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !
ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ” ﺣﺴﻦﻇﻦ ” ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ !
موسیقی دلم را نرم می کند؟!
هدف اصلی در نظام آفرینش حیات بر پایه کمال و بالندگی است. براین اساس ، نقش آفرین هستی در تدارک این مقصود ، بهترین ابزار انتقال را در خدمت بشر قرار داده تا برای دریافت هدایت و سوق او در طریق سعادت، به شایستگی، او را کفایت نماید.
عمده ترین مراکز اداره زندگی بشر در درون وی ، یکی پایگاه تفکر و اندیشه یعنی«مغز» است که تدبیر زندگی به دست اوست و دیگری «قلب» است که مرکز رشد عواطف و احساسات و معنی و پایگاه تبلور عشق و ایمان می باشد و مجرای ورود به هر دوی اینها از طریق دو حس عظیم بینایی و شنوایی ممکن و مقدور می گردد.
قصور نسبت به هرکدام مسئولیت آور است و به تعبیر قرآن کریم “همانا گوش و چشم و دل انسان هر یک مورد سوال قرار می گیرد. (اسراء، 36)
از دیدگاه روانشناسی قرآنی گاه این مجاری با تعاملات ناشایست رفتاری بسته می شوند و گاه عواملی موجب انبساط آن می شود و به تبع قبض و بسط این مجاری ، انبساط و انقباض در روان انسان ایجاد می گردد.
بنابراین ممکن است یک شنیدنی موجب سرور و نشاط و از سویی عامل بسط شکوفایی ذوق و قریحه در انسان گردد. به تعبیر قرآن کریم گاه یک نغمه الهی در درون بشر ، مبدأ تحول و دگرگونی می گردد به صورتی که «اِذا تُلِیَتُ عَلَیْهِم آیاتُهُ زادَتْهم ایمانا…» ( انفال، 2) ؛ هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود، ایمانشان فزونتر میگردد .
یا «وَجَلت قلوبُهُم» ؛ دلهاشان ترسان میگردد.
و گاه آنچنان این دریچه مسدود می شود که روح هر گونه انبساط و شادابی را از دست می دهد و به قبض و کدورت می گراید، و این جا است که این ها موسیقی را به ابتذال مبدل می سازند و از مسیر حقیقی به انحراف می کشانند.
ترانه لذتی کاذب ایجاد می کند؛ اما غزل شهدی است که لذت صادق را به همراه دارد و تا پایان عمر با انسان همراه است. غزل های حافظ و سعدی چنین است.
گاه مناجات، یک جوان را اداره می کند. گاه نیز یک غزل یا قصیده، کمبودهای درونی او را ترمیم می کند. غزل شهدی است که لذت صادق را به همراه دارد و تا پایان عمر با انسان همراه است. غزل های حافظ و سعدی چنین است.
به هر حال، اگر کسی خود را با ترانه سرگرم کند، در سنین بالاتر، خود متوجه می شود که با ذائقه او هماهنگ نیست، در حالی که انسان با مناجات و غزل انس دیگری دارد. غزل حافظ همیشه می ماند و هر چه سن بالاتر برود، انسان با آن بیشتر مأنوس می شود.
همه می دانیم که آهنگ های طرب انگیز، خوی حیوانی را در ما زنده می کند. آهنگ هایی که فرشته مَنِشی را در آدم احیا می کند، به انسان سبکباری می دهد و بشر را از شهوت و غضب دور می کند نیز می شناسیم. به آهنگ های مشکوک گوش نمی دهیم.
* موسیقی بر سه قسم است:
۱. موسیقی هایی که حالتی روحانی در انسان ایجاد میکند که اشکال ندارد.
۲. موسیقی هایی که به مجالس لهو و لعب اختصاص دارد و شهوت را تحریک می کند که این دسته نامشروع است.
۳. دسته ای از موسیقی ها هم مشکوک است، پس با داشتن راه صحیح، دیگر به دنبال مشکوک نمی رویم.
خواندن غزل ها و مناجات ها با صدای خوب، خصیصه ما ایرانیان است. ما ایرانیان به آواز بیش از نواختن علاقه داریم که بسیار خوب است و بیش از آن هم نیاز نیست.
در فرهنگ شیعی ما، مستحب است کسی که اذان می گوید، «صیّت»، یعنی خوش صوت باشد تا نیاز قوه سامعه تأمین شود.
اشعار خوبی وجود دارد که اگر با صدای خوش خوانده شود، این نیاز انسان را تأمین می کند.
از طرفی، اشعاری که در اثر پیمودن این راه فرا گرفته، همه عمر برای او می ماند و هر چه سن بالاتر می رود، بهره او از این اشعار بیشتر می شود.
اسلام مکتب هنر و زیبایی
برخلاف تصوّر برخی که گمان نمودهاند ، اسلام با هنر و زیبائی و خواندن و احساس و لطافت ذوق سازگار نیست و روح تقدس را دوری از زیبائی می دانند، باید گفت اسلام مکتب روح و عواطف و احساسات پاک فطری است و قوانین و احکام آن با آهنگ موزون فطرت هماهنگ است.
خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید:
بگو ای پیغمبر ، چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان آفریده ، حرام کرده و از روزی حلال منع کرده است. (اعراف، 32)
امام صادق علیه السلام در این زمینه بیانی دارند که:
خداوند پیامبری را برنیانگیخت، مگر آنکه صدای خوشی داشته باشد.(وافی، ج 2، جزء 5)
به هرحال این همه زینت و جمال بر در و دیوار هستی جهت بهره مندی و ابزاری برای هدایت و تعدیل اوست لذا افراط در بهره وری از زیبایی ها و پذیرا شدن خواهش های نفسانی و محاسن را به استخدام رذایل درآوردن مذموم است چنانچه فرو بستن چشم و گوش از دریافت زیبایی ها و حرام پنداشتن حلال ها هم پسندیده نیست بلکه شایسته است در سایه فقه پویا و بالنده و با در نظرگرفتن زمان و مکان به بهزیستی مادی و معنوی پرداخت.
خواندن با صدای خوب، اگر غنا نباشد، از بهترین برکت ها است. شعر حافظ حالی صادق در آدم پدید می آورد و یک سلسله معارف است. حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: اگر بخواهید از صوت داوود در بهشت استفاده کنید و او برای شما قرآن بخواند، مواظب گوشتان باشید که چه می شنود .
این مدیر عامل را کنترل کنید
روح ما عدل و ظلم، خوب و بد، امانت و خیانت، صدق و کذب و … را به خوبی تشخیص می دهد، اما گرایش جان ما به طرف صدق و صفا و عدل است.
ما برای تنظیم “دستگاه دانش و بینش” خویش، راه های برهانی داریم. بهترین راه منطق و ریاضیات است که می تواند ذهن را شکوفا کند تا انسان بالاتر برود و به حکمت و کلام برسد.
بخش “گرایش” غیر از دانش است و کارهای عملی مربوط به عقل عملی را شامل می شود.
عقل عملی “مدیر عاملی” است که تمام تصمیم گیری ها به عهده او است و کارهایی چون عزم، اراده، محبت، نیت و اخلاص دارد.
اگر این مدیر عامل را نرمخو و معتدل کردیم، دیگر گریزپا نیست و برابر فتواهایی که عقل یا نقل (شریعت) دارد، خاضع است؛ چون معتدل است و خودسر نیست.
اگر خودسر باشد، برای تصمیماتش از غضب (دافعه ی تعدیل نشده) و شهوت (جاذبه ی تعدیل نشده) کمک می گیرد نه از مرکز فرهنگی و فکری خود.
ما برای نرم کردن این مدیر عامل راه های فراوان داریم؛ در دعای کمیل آمده است مومن اسلحهاش در مقابل دشمن درونی آه است؛ یعنی اهل اشک و ناله است.
انسان ناله کننده در تنهایی، دیگر خود سر نیست.
همچنین موسیقی و خواندن می تواند این “مدیر عامل” را رام کند.
البته رام کردن دو گونه است: این مدیر عامل یا با دعای کمیل نرم می شود که نرمش صادق است و یا با حشیش و امثال آن که نرمش کاذب است.
ادبیات از بهترین ابزارهای تعدیل این مدیر عامل است. خواندن و گفتن شعر و نثرهای دلپذیر برای این کار بسیار سودمند است.
پیامبر (صلی الله و علیه وآله)، آشنا بودن با اشعار پر مغز را حکمت می دانند. اشعار پر مغز انسان را نرم می کند .
ما شرقی ها، به خصوص ما ایرانیان شیعه، از ادبیات و شعر موزون و خوش آهنگ بیشتر لذت می بریم. بهتر است سعی کنیم از نواختن به خواندن منتقل شویم؛ چون نواختن نرمش یا اشک کاذب می آورد.
گاه انسان فقط با شنیدن مارش عزا می گرید. وقتی انسان با شنیدن مارش عزا می گرید، نمی داند چه اتفاقی افتاده است؛ این گریه کاذب است. آهنگ ها می توانند نرمش کاذب ایجاد کنند.
خواندن با صدای خوب، اگر غنا نباشد، از بهترین برکت ها است. شعر حافظ حالی صادق در آدم پدید می آورد و یک سلسله معارف است. حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: اگر بخواهید از صوت داوود در بهشت استفاده کنید و او برای شما قرآن بخواند، مواظب گوشتان باشید که چه می شنود .
مفاسد اخلاقی، در اثر فاصله گرفتن از مساجد و مجالس دینی
به تجربه اثبات شده و آمار نیز گواهی میدهد که افراد مرتبط با مسجد، نماز جماعت، مجالس دینی، رساله مرجع تقلید و کتب مذهبی، معمولاً افراد صالح و شایستهای هستند و کمتر اتفاق میافتد اهل فساد و جنایت باشند. اینگونه افراد در موارد نادری با دادگاه سر و کار دارند؛ زیرا نزاع، داد و فریاد و اختلافات خانوادگی در بین آنان بسیار کم است.
ممکن است در موارد نادری پیروان علما و کسانی که اهل مسجد و منبر و محراب هستند نیز مرتکب فساد و جنایت شوند، ولی چون جامعه چنین انتظاری از آنان ندارد، گناه و فسادشان در جامعه جلوه پیدا میکند و به چشم میآید، وگرنه در مقام مقایسه، تعداد مفسدان مرتبط با مسجد و روحانیت، از تعداد مفسدان گریزان از دین و علمای ربّانی بسیار کمتر است.
عواقب ناشی از عالم گریزی
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» در روایتی، عواقب ناشی از عالم گریزی را متذکر شدهاند و این روایت شریف همیشه مصداق داشته و دارد.
«سَیأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا یفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْیاءَ الْأَوَّلُ یرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ یخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلَا إِیمَان»[1]
آن حضرت میفرمایند: کسانی که سر و کار با منبر و محراب ندارند، کسانی که سرو کار با دین و عالم دینی ندارند و از علما گریزانند، به سه مصیبت مبتلا می گردند: مصیبت اوّل اینکه اموال آنان برکت ندارد و صرف گناه و تجمّلات میشود. مصیبت دوّم اینکه ظالمی بر آنان مسلّط میشود که بر اساس روایت دیگری، نه علم دارد، نه رحم دارد و نه حلم دارد.[2] امّا مصیبت سوّم که دردناکتر است و مربوط به بحث ما میشود، اینکه چنین افرادی منحرف میشوند و چون نمیتوانند در راه مستقیم حرکت کنند، دچار سقوط شده و بدون ایمان از دنیا میروند.
از جوانان عزیز تقاضا دارم که مواظب خودشان باشند و اگر میخواهند سقوط نکنند، به جای سر و کار داشتن با فیلمهای بیهوده و به جای سرگرم شدن با تلفن همراه مفاسدی که در آن است و به جای دوستی و رفت و آمد با رفیق ناباب و جنس مخالف، با مسجد و معنویات سر و کار پیدا کنند. با علمای ربّانی انس بگیرند و به مطالعه کتب دینی بپردازند. نسبت به احکام، اعتقادات و اخلاق اسلام آگاه شوند. دین اسلام ریشهدار است، شجره طیبه قرآن، میوهدار است و میوههای آن شیرین و موجب رستگاری است.
اگر شجره طیبه قرآن در عمق جان انسان رسوخ کند، سقوط نخواهد کرد و رسوخ این شجره طیبه در عمق ذات انسان، با سر و کار داشتن با علمای ربّانی و روحانیت متّقی و راهیافته و با سر و کار داشتن با مساجد و جلسات وعظ و مجالس عزاداری و همچنین با سر و کار داشتن با کتابهای دینی که مبین احکام، اخلاق و اعتقادات اسلام هستند، میسّر خواهد شد.
______________________________
1. جامع الاخبار، ص 130
2. بحارالأنوار، ج 22، ص 454.
موانع كسب بصيرت
برخي از امور و گرايش ها در وجود انسان مانع از بصيرت يافتن وي مي گردد بگونه ايكه با وجود يقين به حقانيت موضوعي ، آن را ناديده گرفته و چشم بصيرت خود را نسبت به آن فرو مي بندد كه در اينجا به دو مورد اشاره مي كنيم :
1.دلبستگي به دنيا :
حضرت علي عليه السلام در اين خصوص مي فرمايد : انّ الدّنيا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر اليها اعمته…
بدرستي كه دنيا خانه محنتهاست، و جايگاه فتنه هاست، كسي كه طلب كند آن را هلاكش كند؛ و كسي كه به دنبالش نباشد را ، با او بنيكوئي همراهي كند ؛ و هر كه نظر كند بسوي آن ، كور گرداند او را ( چشم بصيرت را از او مي گيرد)….(شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غرر الحكم ج 2 ص 637(
2.گرفتار شدن به شهوات و لذت ها
اميرالمومنين علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : ذا أبصرت العين الشّهوه عم ي القلب عن العاق به (137/ 3).هرگاه چشم ظاهري ، شهوت را ببيند چشم دل انسان نسبت به عاقبت كار كور گردد . (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص305)
لذا مي بينيم مقام معظم رهبري در سخنراني هاي مكرر خود نسبت به تهاجم فرهنگي هشدار داده و در يكي از اين سخنراني ها فرموده اند : سياست امروز سياست اندلسي كردن ايران است (مقام معظم رهبري، 6 فروردين 1381)چراكه وقتي جامعه اي مشغول و گرفتار شهوات شد ديگر بصيرت خور را نسبت به مسائل پيراموني از دست مي دهد و همچون اندلس ممكن است كشور را تقديم كفار نمايد .