حضرت حمزه علیه السلام در احتجاج امیرمؤمنان با دانشمند یهودی
در روایت مشروحی که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) از پدران خود از حضرت حسین بن علی(علیهما السلام)نقل کرده، چنین آمده است:یکی از دانشمندان یهود، پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در مدینه در جلسه ای که گروهی از صحابه؛ از جمله امیرمؤمنان(علیه السلام)حضور داشتند، شرکت نمود و در تفضیل حضرت ابراهیم(علیه السلام)و بعضی انبیای گذشته بر پیامبر اسلام، به صورت مناظره دلایلی ذکر کرد و امیر مؤمنان(علیه السلام) به یکایک دلایل او پاسخ گفت؛
...
از جمله مسائلی که آن دانشمند مطرح نمود این بود که:«فانّ هذا ابراهیم قد اَضجع وَلَدَهُ و تلّه للجبین…»«این ابراهیم بود که فرزند خود اسماعیل را برای اجرای امر خداوند بر زمین انداخت و صورت دلبندش را به روی خاک گذاشت و آماده ذبح او گردید، ولی در پیامبر شما چنین حرکتی وجود نداشته است.»امیر مؤمنان(علیه السلام) در پاسخ وی فرموده:«لَقَدْ کانَ کَذلکَ وَ لَقَدْ اُعْطیِ اِبْراهیم بعد الأضجاع الفداء و محمد اصیب بأفجع منه فجیعة انّه وقف عَلی عَمِّه حمزة اسدالله و اسدالرسول و ناصر دینه و قد فرّق بین روحه و جسده فلم یبیّن علیه حرقةً و لم یفضِ علیه عبرةً و لم ینظر الی موضعه من قلبه و قلوب اهل بیته لیرضی الله عزّوجلّ بعبده و یَسْتَلِم لأمره فی جمیع الفعال و قال: لولا أن تحزن صفیّة لترکته حتّی یحشر من بطون السِّباع و حواصل الطّیر لولا أن یکون سنةً بعدی لفعلت ذلک».«این مطلب را که در باره حضرت ابراهیم گفتی صحیح است، ولی خداوند برای جبران این ناراحتی، بلافاصله فدیه و عوض (گوسفند بهشتی) را بر وی فرو فرستاد. اما محمد(صلی الله علیه وآله) بر مصیبتی بالاتر از آن مبتلا گردید؛ زیرا در کنار جسد بی روح و مثله شده عمویش و ناصر و یاور دینش، حمزه اسدالله و اسدالرسول قرار گرفت ولی برای جلب رضای خداوند و تسلیم امر او صبر و شکیبایی را در پیش گرفت، نه اظهار ناراحتی کرد و نه اشکی جاری ساخت و نه به جایگاه و محبوبیت حمزه که در دل پیامبر و خاندانش از آن برخورداربود، توجّه نمود و چنین فرمود: اگرنبود حزن و اندوه صفیه و اینکه پس از من مردم از این روش پیروی کنند، پیکر حمزه را دفن نمی کردم تا از شکم درندگان و پرندگان محشور شود.» [ مشروح این مناظره در احتجاج طبرسی، ج1، صص335-318؛ بحار، ج10 صص17، 49، 51 و 298-273.] .
فرم در حال بارگذاری ...
15 شوال
فرم در حال بارگذاری ...
صبر و بردباری
نوجوان باید خود را بسازد چون روح «تربیتپذیری» دارد
نوجوان باید آیندهنگر بوده و خود را برای فردای بهتر آماده کند.
نوجوان باید روابط اجتماعی خود را تنظیم کند
نوجوان باید انواع آگاهی و علوم را به دست آورد
اما چگونه؟
و با چه روشهائی میتوان به برتریهای یاد شده دسترسی پیدا کرد؟
امام علی علیهالسلام میفرماید تمام مراحل یاد شده را تنها با صبر و بردباری میتوان سپری کرد.
و تمام ارزشهای یاد شده را با صبر و تحمل مشکلات میتوان در جان خویش پیاده ساخت.
ضرورت صبر و بردباری
قال علی علیهالسلام:
«و عود نفسک التصبر علی المکروه»
(نفس خویش را بر استقامت در برابر مشکلات عادت ده). نامهی 16/31 نهجالبلاغه المعجمالمفهرس.
انواع صبر
امام پس از آنکه به یکی از رهآوردهای صبر و بردباری اشاره فرمود، انواع صبر را مورد ارزیابی قرار میدهد، و این حقیقت را طرح میفرماید که، صبر و بردباری هیچگاه به ضرر و زیان کسی نخواهد بود، پس باید بر همهی سختیها و مشکلات بردبار بود.
قال علی علیهالسلام:
«الصبر صبران، صبر علی ما تکره و صبر علی ما تحب»
(صبر و بردباری دو قسم است، یکی صبر بر انجام کاری که خوش نداری و دیگری صبر بر کاری که دوست داری) .حکمت 55 نهجالبلاغه المعجمالمفهرس.
پس عامل اساسی، در مباحث نوجوانان، و به بارنشستن ارزشها، در خودسازی و تربیت نفس، صبر و بردباری و تحمل مشکلات است.
نوجوانان باید خویشتن را با صبر و بردباری عادت دهند و از عجله و شتابهای دروغین بپرهیزند.
انشاءالله
فرم در حال بارگذاری ...
حضرت حمزه علیه السلام از دیدگاه قرآن
در قرآن مجید چون به آیاتی مانند آیه شریفه (وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا أُوْلَئِکَ هُمْ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ) [1] می رسیم، حمزة بن عبدالمطلب را در رأس این مؤمنان حقیقی مشاهده می کنیم:ایمان آوردن در وضعیت سخت، یاری کردن و پناه دادن به رسول خدا در مقابل دشمنان، آنگاه که همه مشرکان و دشمنان بر علیه او بسیج شده بودند.
...
و باز چون به آیه شریفه (لاَ یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنْ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا…) [2] می رسیم حضرت حمزهرا در اوّل این صف از مؤمنان می بینیم که قبل از فتح، جان خویش را در طبق اخلاص گذاشت و با دشمنان به قتال و جهاد پرداخت و به خیل اوّلین شهدای اسلام پیوست؛ قتال و شهادتی که با مثله و قطعه قطعه شدن اعضای بدنش توأم گشت و علف های بیابان بر پیکر خونینش کفن گردید.و آیات متعدد دیگری که سیدالشهدا، حمزه(علیه السلام) مصداق روشن و نمودار بارزی از این آیات است.ولی در قرآن مجید آیات متعدد دیگری وجود دارد که طبق نظر مفسران و محدثان و بر اساس مضمون روایات از ائمه هدی(علیهم السلام) بخصوص درباره حضرت حمزه سیدالشهدا نازل شده و خداوند سبحان در این سند آسمانی و از طریق وحی بر ایمان و پایداری او در دفاع از اسلام مهر تأیید زده و استقبال او از شهادت در راه خدا را ستوده است که در این زمینه به نقل شش آیه بسنده می کنیم:1 ـ (هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَار یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمْ الْحَمِیمُ) [3] .«اینان دو گروهند که در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند، کسانی که کافر شدند، لباس هایی از آتش برای آنها بریده شده و مایع سوزان و جوشان بر سرشان ریخته می شود.»در صحیح بخاری [4] و صحیح مسلم [5] و سنن ترمذی [6] و ابن ماجه [7] و منابع دیگراز اهل سنت و شیعه [8] آمده که حضرت ابوذر(رحمه الله) فرموده است: این آیه در باره دو گروه؛ گروهی حامی و مدافع سرسخت اسلام و گروه دیگر دشمن کینه توز و سرسخت اسلام نازل گردیده است. گروه اوّل امیرمؤمنان و حمزه و عبیده [9] و گروه دوم ولید، عتبه و شیبه از سران قریش می باشند که در جنگ بدر مقابل هم قرار گرفتند.در تفسیر فرات کوفی نزول آیه شریفه را از طریق سُدیّ از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل و اضافه می کند که رسول خدا پس از نزول این آیه فرموده است:«هؤلاءِ الثلاثة یَوم القیامة کواسطة القلادة فِی الْمُؤمنین و هؤلاءِ الثلاثة کَواسطة القلادة فی الکفّار.» [10] .«در روز قیامت این سه تن در میان مؤمنان همانند مهره درشت گردن بند خواهند درخشید، همانگونه که این سه تن دیگر در میان کفّار و مشرکین مانند مهره درشت گردن بند خواهند بود.»2ـ (مِنْ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا). [11] .«در میان مؤمنان مردانی هستندکه بر عهدی که با خدا بسته اند، صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و گروهی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.»در تفسیر قمی ابن ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که این آیه در باره حمزه و جعفر و علی(علیهم السلام) نازل گردیده است. منظور از«مَنْ قَضَی نَحْبَهُ» حمزه و جعفر و منظور از «مَنْ یَنْتَظِر»علی بن ابی طالب است. [12] .ابن حجر مکی نقل می کند امیرمؤمنان(علیه السلام) در کوفه بر فراز منبر بود که از ایشان درباره این آیه پرسیدند. حضرت فرمود:«أللّهمَّ غُفْراً» این آیه در باره من و عمویم حمزه و پسر عمویم عُبیده نازل شده است که عبیده در بدر و حمزه در اُحد به شهادت رسیدند و اما من منتظر شقی ترین این امّتم تا محاسنم را از خون سرم خضاب کند. این پیمانی است که حبیبم ابوالقاسم(صلی الله علیه وآله) از آن خبر داده است. [13] .3 ـ (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الاَْرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ). [14] .«آیا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، همچون مفسدان در زمین قرار دهیم یا پرهیزکاران را همچون کافران؟!»در تفسیر فرات کوفی از ابن عباس نقل می کند که این آیه در باره سه تن از مؤمنان متقی که عمل صالح انجام داده بودند؛ علی بن ابی طالب و حمزه و عبیده و سه نفر مشرک مفسد؛ عتبه و شیبه و ولیدبن عتبه نازل گردیده است. ابن عباس اضافه می کند این دو گروه بودند که در جنگ بدر با هم به مبارزه برخاستند؛ علی(علیه السلام) ولید را کشت، حمزه عتبه را و عبیده شیبه را. [15] .4 ـ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ) [16] .«ای کسانی که ایمان آورده اید، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.»مرحوم طبرسی در باره مصداق «صادقین» که در پایان آیه شریفه آمده است، چند احتمال ذکر نموده و می گوید: و گفته شده است که منظور از صادقین در این آیه همان افرادی است که خداوند در آیه دیگر از آنها یاد کرده و فرموده است: (رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ…) یعنی حمزة بن عبدالمطلب و جعفربن ابی طالب و «وَ مِنْهُم مَنْ یَنْتَظِرُ» یعنی علی بن ابی طالب(علیه السلام). [17] .5 ـ (وَمَنْ یُطِعْ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقاً). [18] .«و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان، و آنها رفیق هایی خوبی هستند.»شیخ طوسی از انس بن مالک نقل می کند که روزی با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نماز صبح را بجای آوردیم، آن حضرت پس از نماز رو به ما نشست، من عرض کردم: ای فرستاده خدا، اگر صلاح بدانید تفسیر این آیه (وَمَنْ یُطِعْ اللهَ…) را بیان کنید. پیامبر فرمود: مصداق «نبِیِّینَ» من هستم و مصداق «صِدِّیقِینَ» برادرم علی است و مصداق «شهداء» عمویم حمزه و اما مصداق «صالحان» دخترم فاطمه و دو فرزندش حسن و حسین می باشند. [19] .6 ـ (مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللهِ لاَت وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ - وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ…). [20] .«کسانی که امید به دیدار و لقای پروردگار و رستاخیز دارند، (در اطاعت او می کوشند) زیرا سر آمدی که خدا تعیین کرده، فرا می رسد. و کسی که (در راه خدا) جهاد و تلاش می کند برای خود جهاد می کند.»حسین بن سعید از ابن عباس نقل می کند که این آیه در باره بنی هاشم نازل گردیده که از آنها است حمزة بن عبدالمطلب و عبیدة بن حارث. ابن عباس می افزاید: درباره آنها این آیه نیز نازل گردیده است؛ (وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ…) [21] .پی نوشتها:
[1] «و آنان که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مؤمنان حقیقی اند، برای آنها آمرزش«رحمت خدا» و روزی شایسته ای است.» انفال: 74.
[2] «کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند با کسانی که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند، یکسان نیستند، آنها بلند مقام تر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند.» حدید: 10.
[3] حجّ: 19.
[4] ج4، تفسیر سورة حج.
[5] به تفسیر الدر المنثور و المیزان، تفسیر سوره حج مراجعه شود. [
[6] به تفسیر الدر المنثور و المیزان، تفسیر سوره حج مراجعه شود.
[7] به تفسیر الدر المنثور و المیزان، تفسیر سوره حج مراجعه شود.
[8] به تفسیر الدر المنثور و المیزان، تفسیر سوره حج مراجعه شود.
[9] عبیده بن حرث بن عبدالمطلب، پسر عموی رسول خدا است. او از شجاعان عرب و از مدافعان اسلام بود که در جنگ بدر به شهادت رسید.
[10] تفسیر فرات کوفی، ص271.
[11] احزاب: 23.
[12] تفسیر قمی، ج2، ص188.
[13] صوائق محرقه، ص80.
[14] ص: 28.
[15] تفسیر فرات کوفی، ص359، چاپ سال 1410 هـ. تهران.
[16] توبه: 119.
[17] مجمع البیان، ج3، ص81، چاپ صیدا.
[18] نساء: 69.
[19] کنز الفوائد، به نقل بحارالانوار، ج24، ص31.
[20] عنکبوت: 5 و 6.
[21] تفسیر فرات کوفی.
فرم در حال بارگذاری ...
نگاهی کوتاه به دوران زندگی حضرت حمزه علیه السلام
حمزة بن عبدالمطلب ملقّب به «سیدالشهدا»، «اسدالله» و «اسدالرسول» کنیه او ابوعماره و ابویعلی است. مادرش هاله دختر «وهیب» و دختر عموی «آمنه» بنت وهب، مادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است.حضرت حمزه عموی پیامبر اسلام و برادر رضاعی او است؛ زیرا هر دو از سینهمادری بنام ثُوَیْبه شیر خورده اند.حضرت حمزه، بنابر نظر مشهور دو سال از رسول خدا بزرگتر بود
...
و بنا به گفته مشهور مورّخان، او در سال دوم بعثت، اسلام را پذیرفته است.بنا به نقل ابن اثیر و گروهی از مورّخان، چون حمزه سیدالشهدا ایمان خویش را اظهار کرد، سردمداران قریش فهمیدند که پیامبر از این پس نیرومند شده و اسلام دارای مدافع قوی گردیده است و با گرویدن وی به اسلام، از طرح ها و نقشه های زیادی که بر علیه اسلام و مسلمین ترسیم کرده بودند منصرف شدند.حضرت حمزه همزمان با هجرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مدینه، هجرت نمود و در صف مهاجرینِ اوّلین قرار گرفت. او اولین فرمانده و پرچمدار اسلام است که از سوی رسول خدا در رأس گروهی از مسلمانان برای پاسخ گویی به حمله مشرکان، به محلّی بنام «سیف البحر» اعزام گردید.در جنگ های متعدد دیگر مانند بدر و احد شرکت نمود و در بدر امتحان سختی را از سرگذراند و از سران قریش چند نفر، از جمله شیبة بن ربیعه و طُعَیمة بن عدی را به دست خود هلاک ساخت و در قتل یکی دیگر از مشرکان نامی؛ یعنی «عتبة بن ربیعه» با امیرمؤمنان(علیه السلام) شرکت جست.شجاعت حضرت حمزه در جنگ ها زبانرد خاص و عام و مورد تأیید دوست و دشمن است ولذا در جنگ بدر و اُحُد وی با هر دو دست و با دو شمشیر می جنگید.حضرت حمزه در میدان جنگ با نصب کردن «پرِ شترمرغی» به سینه اش از دیگر فرماندهان و جنگجویان مشخص و برجسته بود و به همین جهت در جنگ بدر یکی از سران دشمن پس از آنکه به اسارت مسلمانان در آمد و چشمش به حمزه افتاد، پرسید: این کیست؟ گفتند: حمزة بن عبدالمطلب. وی با تعجب گفت «ذلِکَ فَعَلَ بِنا الأفاعِیل» او بود که صفوف ما را تار و مار کرد و ما را به روز سیاه نشاند!حضرت حمزه در سال سوم هجرت در جنگ احد پس از کشتن سی و یک تن از سران دشمن به مقام ارجمند شهادت نایل گردید.
فرم در حال بارگذاری ...
قهر مقدّس
ماجرا به صد سال پيش برمي گردد . آقا سيّد مرتضي موسوي فرزند مرحوم آقا سيّد محمّد، معروف به «آستانه دار» از خادمين حضرت ، به ايوان آئينه تكيه كرده ولَم داده بود . با آستيني از عبا بيرون و قبايي يله و از بند بازشده . چرا رعايت ادب نمي كني ؟ مي داني كجا نشسته اي ؟ نگاهش كه به صاحب صدا افتاد ، يكّه خورد ، دكمه قبا را بست ، دست از آستين قبا در آورد و خود را به ادب جمع و جور كرد . او را خوب مي شناخت ، دوست قديمي پدرش و زائر هميشگي و منظّم سيّدالكريم عليه السّلام ، از زماني كه به خاطر داشت او را ديده بود كه هر شب جمعه از تهران به حضرت عبدالعظيم عليه السّلام مي آمد ، شب را ميهمان پدرش آقا سيّد محمّد بود .
...
بعد ، صبح جمعه زيارتي و باز مي گشت . قبل از آنكه اذن دخول بخواند ، آهسته به آقا سيّد مرتضي گفت : اگر بعد از عشاء به منزل دعوتم كني ، هم علّت پرخاشم را خواهم گفت و هم يادي از پدرت خواهد بود كه پنجاه سال مرتّب در چنين شبي ميهمانش بودم … نيمه شب كه آقا سيّد مرتضي درب حرم را بست ، زائر منتظرش بود . باهم به منزل رفتند . شام مختصري ، و سيّد در التهاب شنيدن آنچه كه كنجكاويش تمام روز افكارش را در هم ريخته بود. و زائر ماجرا را تعريف كرد : يكي از شبهاي جمعه كه به حرم آمدم ، پدرت آقا سيّد محمّد را نديدم . سراغ گرفتم ، گفتند سفر مشهد رفته است . از اين خبر خشكم زد و هم دلگير ! چطور شده بود كه وقتي جمعه گذشته از او جدا شدم و حرفي از سفر مشهد نزد ؟! آخر ، آن روزها سفر مشهد به همين سادگيها نبود و حداقّل نيار به يكي ، دو ماه تدارك قبل از سفر داشت . سه ماه گذشت و مثل هميشه شب جمعه به زيارت آمده بودم كه ديدم سيّدمحمّد گوشه حرم ايستاده است . سلامي و عليكي و البتّه گلايه اي سخت ، كه اين است رسم دوستي ، گفت : از من دلگير نباش ، صبر كن تا شب ، برايت تعريف كنم . مثل هميشه ، شب آقا سيّد محمّد درب حرم را بست و با هم راهي منزل شديم . مثل امشب من و تو . روبرويم نشست و گفت : رفيق مي دانم از من دلگيري ، امّا بدان سفري كه رفتم به اختيار خودم نبود ! همه حواسم ، چشم و گوش شده بود كه هر دو رابه او دوخته بودم . و پدرت كه حال و روز مرا و كنجكاويم را خوب حس كرده بود ، استكاني چاي به دستم داد و در تعريف ماجراي خود معطّل نكرد . شام فرداي آن جمعه اي كه تو از من جدا شدي ، مثل هميشه درب حرم را بستم و به منزل آمدم . همان شب در عالم خواب ديدم داخل حرم حضرت عبدالعظيم عليه السّلام هستم ، وجود شريف آن حضرت داخل ضريح ايستاده و به صندوق تكيه داده است .سلام كردم ، آقا رويش را از من برگردانيد و بعد با لحني قاطع فرمود : سيّدمحمّد صبح به آستانه نيا ! با اين سخن ، چشم از خواب باز كردم . وقت هميشگي رفتن و گشودن درب حرم بود . غرق در تفّكر و ترديد ، به جاي خود خشكيده لحظاتي گذشت ، كه صداي كوبيدن در خانه به خودم آورد. خادم «آقا مير متولّي باشي»، توليّت آستان بود . سلام كرد ، سر پايين انداخت و با طنيني شرمسار گفت : مرا آقا متولّي باشي فرستاد و فرمود كليد را از شما بگيرم و بگويم به آستانه نياييد ! دگر پرده هاي ترديد فرو افتاد . آن خواب عجيب و اين پيغام عجيب تر بيداري ! به درون خودم فرو رفتم ، در افكاري پر التهاب و مبهوت . بي اختيار ، انگار كسي از سينه ام مرا خواند كه عازم ساحت مقدّس حضرت رضا عليه السّلام بشو ، و آن وجود شريف را واسطه قرار ده . آفتاب تازه طلوع كرده بود كه عيال و كودكانم را به سمت راه خراسان حركت دادم . تا بعدازظهر سر راه ايستاده بوديم كه قافله اي از راه رسيد و به سوي مشهد ، همراه شديم … . حدود چهل روز كه در مشهد مقيم بودم . هرشب به آن وجودمقدّس التماس مي كردم كه بين من و سيّدالكريم عليه السّلام شفاعت كند . شب چهلم كه به منزل بازگشتم ، در عالم خواب ديدم كه در شهر ري داخل حرم حضرت عبدالعظيم عليه السّلام هستم و حضرت نيز ، مثل حالت قبل داخل ضريح ايستاده اند ، ولي اين بار وقتي سلام كردم ، تبسّمي كرد و فرمود :« آقا سيّدمحمّد حركت كن به سمت آستانه» . چشم كه گشودم از آنچه كه در خواب ديده بودم فريادي از شادي كشيدم به طوري كه عيال و كودكانم از خواب بيدار شدند . جريان را برايشان تعريف كردم . بارديگر به حرم مطهّر حضرت رضا عليه السّلام مشرّف شديم تا پس از آن آماده بازگشت به ري شويم . اقامت طولاني ، توشه سفر را به پايان برده بود . نان و پنيري براي صبحانه تهيّه كردم . آفتاب كه بر روي صحن و حياط افتاد، به راه افتادم ، شايد همشهري و آشنايي بيابم و خرج سفر از او قرض كنم . در همان خوف و رجاء از بازار «سرشور» مي گذشتم كه يكي از كسبه با اشاره مرا به سمت خود خواند . به او سلام كردم . نامم را پرسيد . گفتم : سيّدمحمّد هستم . اهل كجايي ؟ شهرري . با شنيدن اين پاسخ با كمال تواضع مرا به داخل مغازه برد و بدون مقدمه مبلغ 50 تومان دو دستي در مقابل من قرار داد . با اينكه نيازمند پول بودم ، از دريافت آن خودداري كردم . گفت : تعارف نكن ، اين پول از آن توست ، كه آقا علي بن موسي الرضاعليه السّلام ديشب امر فرمود به شما بلاعوض بپردازم تا به وطن خود بازگردي ! به شهرري كه رسيدم ، دو روز اوّل دوستان و آشنايان به ديدنم آمدند. روز سوّم ، باز همان خادم آقا مير متولّي باشي دقّ الباب كردو خبر داد كه متولّي باشي براي ديدار به منزل شما مي آيد . ساعتي بعد ، ايشان وارد منزل شد .
پس از احوالپرسي خطاب به من گفت : آقاسيّدمحمّد! مبادا از من دلگير شده باشي . آن سحر كه پيك را نزد تو فرستادم تا كليد آستانه را از تو بگيرد ، اين كار را به دستور مستقيم شخص حضرت عبدالعظيم عليه السّلام بود كه در عالم رؤيا به من چنين امري فرمود . و حالا هم به دستور ايشان كليد حرم را به شما مي دهم تا از امشب به خدمت خود ادامه دهيد . تطبيق خواب من و متولّي باشي و كاسب خراساني و اتّفاقاتي كه در اين سه ماه گذشته رخ داده بود ، همواره فكر مرا مشغول داشت تا خلافي را كه ارتكاب به آن موجب قهر آقا شده بود ، بيابم . پرونده آن روز جمعه را مرور كردم … به نكته اصلي رسيدم . آن روز عصر براي تجديد وضو از حرم به منزل رفتم ، درب خانه باز بود و من سر زده داخل شدم . خاله ام در حياط مشغول شستن رخت بود ، كه چشمم به سينه خاله ام افتاد و همة آنچه بر سرم آمده بود به خاطر همان نگاه بود … حالا ، آقا سيّدمرتضي ، فرزند عزيزم ، اين ماجرا را برايت تعريف كردم تا شما نيز از خدا بخواهي همانند پدر مرحومت ، نعمت مراقبت بر اعمال به ما عنايت كند و هيچگاه ما را به خود وانگذارد … .
فرم در حال بارگذاری ...
شهاب معرفت
خفـتـه در ايـن بـارگـــه دُرّ خوشـاب معــرفـت
مظـهـــر ذات الــهـــي آفِـتــــابِ مـعــرفـت
روشني بخش دل عالم، شهاب معرفت
چشمه سار روح افزاي سحاب معرفت
اوسِتاد آگه علم الكتاب معرفت
اَنتَ مولانا بحق، اي ماهتاب معرفت
برمشام جان رسد بوي گلابِ معرفت
گر بنوشـد (صالح) از شهد شراب معرفــت
مي درخشد بارگاهش تا فراسوي زمان
ريزش باران رحمت بر كويرستان دل
حافظ آيات حق و ناقل علم حديث
روحبخــش اهـل ايمان حضرت عبدالعظيم
در جوارت حمزه و طاهر بُوَد كز خاكشان
مي بَــرَد ره تا حـريم كبـريـاي منـزلــت
سیّد محمّد صالحی کوشا
فرم در حال بارگذاری ...
سخن ائمه اطهار علیهم السلام درباره حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: هر کس قبر او (عبدالعظیم حسنى) (علیه السلام) را زیارت کند، بهشت بر او واجب مى شود.( حدث نورى، مستدرکالوسائل ج ۱۰، ص ۳۶۸، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۸ هـ ق، وَ فِی حَوَاشِی الْخُلَاصَهِ لِلشَّهِیدِ الثَّانِی، (رحمه الله علیه) هَذَا عَبْدُ الْعَظِیمِ الْمَدْفُونُ فِی مَسْجِدِ الشَّجَرَهِ فِی الرَّیِّ وَ فِیهِ یُزَارُ وَ قَدْ نَصَّ عَلَى زِیَارَتِهِ الْإِمَامُ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَهُ وَجَبَتْ لَهُ.)
مردى از شهر رى مى گوید: در سامرا به حضور امام هادى (علیه السلام) رسیدم، آن بزرگوار از من سؤال فرمود: کجا بودى؟ عرض کردم: من به زیارت حسین بن على (علیه السلام) رفته بودم و اکنون از کربلا می آیم، آن حضرت فرمود: توجه داشته باش، اگر قبر حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را که نزد شما است زیارت می نمودى، مثل این بود که حسین بن على (علیه السلام) زیارت کرده باشى!( الإمامُ الهادیُّ (علیه السلام) لَمّا دَخَلَ علَیهِ بَعضُأهلِ الرَّیّ: أینَ کُنتَ ؟ فَقُلتُ: زُرْتُ الحُسینَ (علیه السلام)، قالَ: أما إنّکَ لو زُرْتَ قَبرَ عبدِ العظیمِ عِندَکُم لَکُنتَ کَمَن زارَ الحُسینَ بنَ عَلِیٍّ (علیه السلام.)
فرم در حال بارگذاری ...