هر چی رهبرمون بگه!
بچه ها آورده بودنش جلوي دوربين براي مصاحبه
قد و قواره اس ، صورت بدون مويش ، صدای بچه گانه اش، همه چیز جور بود؛
همان طور که عراقی ها می خواستند.
ازش پرسیدند: قبل از اینکه بیایی جنگ چیکار می کردی؟
گفت: درس می خوندم.
گفتند: کی تو رو به زور فرستاده جبهه؟
گفت: چی دارید میگید؟! قبول نمی کردند بیام جبهه؛ خودم به زور اومدم؛ با گریه و التماس.
گفتند: اگر صدام آزادت کنه، چیکار می کنی؟
گفت: ما رهبر داریم؛ هر چی رهبرمون بگه.
فقط همین دو تا سؤال را پرسیده بودند که یک نفر گفت:کات!
با جواب هایش نقشه ی عراقی ها را به آب داد.
کتاب دانش آموز، مجموعه آسمان مال آن هاست، ص49
شيعيان ما با ولايت ما در اماناند
فصل دعا
امام هادي عليه السلام در پاسخ به نحسي برخي روزهاي هر ماه مي فرمودند :
« شيعيان ما با ولايت ما در اماناند. اگر با ولايت ما در دل امواج درياهاي ژرف و ميان درندگان و گرگان و دشمنان جن و انس در دل دوردستترين بيابان راه پيمايند، به برکت ولايت ما از خطرات در امان خواهند ماند. پس به خداي سبحان توکل کن و ارتباط با امامان پاک خود را خالص دار و هر جا خواستي برو و هر چه خواستي انجام ده».
برگرفته از كتاب فرهنگ جامع سخنان امام هادي عليه السلام
قطعه از بهشت در کلام او
صدوق(ره) با سند خود از صقر بن دلف نقل مي کند که گفت: از سرورم امام علي النفي الهادي عليه السلام شنيدم که مي فرمود:
« هر کس به سوي خدا حاجتي دارد در طوس قبر جدم امام رضا عليه الاسلام را با غسل زيارت کند و بالاي سر او دو رکعت نماز بخواند و در قنوت آن از خدا حاجتش را بخواهد. که اگر خواسته ي او در گناه و قطع رحم نباشد به اجابت مي رسد.جاي قبر او قطعه اي از بهشت است که هيچ مومني آن را زيارت نمي کند مگر آن که خدا او را از آتش آزاد مي کند و به بهشت فرود مي آورد.»
السلام عليک يا سلطان، يا علي بن موسي الرضا
عيون اخبار الرضا،ج 2، ص 293
آشنایی که با او غریبه ایم
سعید ثعلبی همان رزمنده شجاعی است که این روزها به دلیل ضایعه شیمیایی و خس خس گلویش به ناچار از کپسول اکسیژن استفاده می کند.
به نقل از این رزمنده عزیز:
… قبل از مجروحیت ام، در عملیات بیت المقدس برای آزادی خرمشهر از ناحیه دست چپ زخمی شدم و یک بار دیگر دچار موج انفجار شده بودم، با این همه دوباره به جبهه برگشتم. سال 62 در عملیات خیبر شیمیایی شدم.
… سال 65 نیز در شلمچه دچار مجروحیت شیمیایی عامل گاز اعصاب شدم. عراقی ها بعد از این که فاو را گرفتند، می خواستند شلمچه را هم بگیرند که ما آنجا بودیم. برای همین هواپیماها آمدند و ده تا ده تا بمب های گاز اعصاب ریختند. ما توی سنگرمان بودیم، رفتیم ماسک زدیم اما دیگر فایده ای نداشت. سه نفر بودیم که هر سه تشنج کردیم… و …
برای بهبود حال این رزمنده شیمیایی عزیز سه صلوات بفرستید.
ماهنامه فرهنگی، اجتماعی آشنا | نیمه دوم مرداد ماه 1390 | شماره 171
دعوت به ميهماني خدا
شب شهادت آقا، ساعت يك بعد از نيمه شب تلفن زنگ زد. يكي ازعرفاكه دوست آقاي مطهري بود، احوال ايشان را پرسيد، گفتم: «ترور شده اند.» پس از چند لحظه سكوت با ناراحتي گفتند:
«خانمي از شاگردان بنده به من اطلاع دادند، كه درساعت 11 شب خواب ديده اند كه يك قبر سبز را به ايشان نشان داده و مي گويند اين قبر را زيارت كنيد، با پرس و جو متوجه مي شود، اين قبر اباعبدالله علیه السلام است».
قبر سبز ديگري را نيز به او نشان داده و مي گويند اين قبر آقاي مطهري است، آن را زيارت كنيد سپس ايشان را عروج مي دهند، و به جاي بسيار وسيعي مي برند. در آن جا تخت بسيار زيبايي وجود داشته كه عده اي در اطرافش صلوات مي فرستادند، به ايشان مي گويند. آن مكان جاي اولياء است. ناگهان آقاي مطهري وارد شده و بر تخت مي نشيند، اين بانو از آقا مي پرسند: «شما در اين جا چه كار مي كنيد؟» شهيد مطهري با متانت پاسخ مي دهند: «من تازه وارد شده ام، من از خدا يك مقام عالي خواستم ولي خدا يك مقام متعالي به من عنايت فرمود.» متوجه شديم كه درست در همان لحظه اي كه آقا مرتضي به شهادت رسيدند. اين شخص خواب را ديده است.
راوي: همسر شهيد - سایت شهید مطهری(ره): www.m-motahari.com
اندوه فراقت همیشه با ما خواهد بود
نگرانی پیامبر (ص) از بازگشت امتش به گذشته:
در آخرین ساعت های زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی غم و اضطراب و دلهره سراسر مدینه را فرا گرفته بود و یاران باوفای آن حضرت با دیدگانی اشک بار و دل های آکنده از اندوه در کنار خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جمع شده بودند تا از سرانجام کسالت آن حضرت آگاه شوند دختر گرامی رسول خدا حضرت فاطمه علیها السلام در کنار بستر پدر با قلبی سوزان و دیده گریان به زمزمه کردن اشعاری که حضرت ابوطالب علیه السلام در وصف آن حضرت سروده بود مشغول شد. چون به این بیت رسید که می گوید:
ای صاحب آن چهره نورانی که به احترام آن، مردم از ابرها باران درخواست می کنند و شخصیتی که پناهگاه یتیمان و بیوه زنان و درماندگان است، ناگهان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چشم خود را باز کردند و با صدای آهسته به دختر بزرگوارشان فرمودند: دخترم به جای این اشعار آن آیه را تلاوت کن که می گوید: محمد پیامبر خداست و پیش از او نیز پیامبرانی آمدند و رفتند. آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به آیین و اعتقادات قبلی خود باز می گردید؟ بدانید هر کس دست به چنین کاری بزند به خدا زیان نمی رساند.
● سخنان علی علیه السلام در سوگ پیامبر (ص):
نقل کرده اند وقتی علی علیه السلام بر طبق وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از رحلت آن حضرت مشغول غسل و کفن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شدند درحالی که اشک از دیدگانشان جاری بود با این جمله ها درد فراق پیامبر را تسکین می بخشید: پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته ای بریده شد که جز در مرگ تو چنان گسستنی دیده نشده است. با مرگ تو رشته پیامبری و فرود آمدن پیام های آسمانی از هم گسست. مصیبت رحلت تو دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایی وا داشت و همگان را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر تو خود ما را به شکیبایی امر نمی کردی آنقدر اشک می ریختیم که اشک دیدگان با گریستن بر تو پایان پذیرد با این همه درد جانکاه فراق تو همیشه با ما خواهد بود و این اندوه هرگز از ما جدا نخواهد شد و صد البته که این در مقابل عظمت مصیبت فقدان تو امر ناچیزی است اما چه می شود کرد؟ نه امکان بازگرداندن دوباره زندگی میسر است و نه می توان مانع وقوع مرگ شد.
● راه رهایی از فتنه ها در کلام رسول خدا (ص):
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلمپس از برگشتن از حجه الوداع به مناسبت های مختلف از رحلت خود سخن به میان می آوردند و یاران و پیروانشان را آماده می کردند که اوضاع پس از رحلت پیامبر را بتوانند تحمل کنند. نقل می کنند در این ایام فراوان خطبه می خواندند و مردم را نصیحت می کردند و از فتنه های پس از خود با خبر می ساختند. از جمله به آنها توصیه می کردند: مبادا پس از من از سنت من دست بردارید و به بدعت گذاری در دین بپردازید. بدانید که بعد از من با فتنه ها و آزمایش های زیادی مواجه خواهید شد. اگر می خواهید در همه این پیشامدها از خطر در امان باشید از کتاب خدا و عترت من دست برندارید. ای مردم، من در بین شما این دو چیز را به یادگار می گذارم و در روز قیامت از آنها سوال خواهم کرد.
● وصیت پیامبر (ص) به حضرت علی (ع):
شیخ مفید می نویسد: پس از آنکه افراد از پیش آن حضرت صلی الله علیه و آله بیرون رفتند فرمود: برادرم علی بن ابی طالب و عمویم را پیش من بیاورید. آن دو را فراخواندند و آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شدند. آن حضرت رو به عمویش کرد و پرسید: ای عباس، ای عموی رسول خدا، آیا وصیت مرا می پذیری و به وعده هایم عمل می کنی و دیون مرا می پردازی؟
عباس گفت: ای رسول خدا، عموی تو، پیرمردی پا به سن گذاشته و عیالوار است و تو همانند ابری سخاوتمند و کریم بوده ای و ممکن است بر عهده تو وعده ای باشد که عموی تو نتواند آن را انجام دهد! پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله رو به علی علیه السلام کرد و پرسید: ای برادر من، آیا وصیت مرا می پذیری و به وعده هایم عمل می کنی و دیون مرا می پردازی و پس از من به انجام کارهای خانواده ام اقدام می کنی؟
علی علیه السلام فرمود: بله ای رسول خدا.
آن گاه فرمود تا شمشیر، زره و تمام لوازم شخصی و حتی پارچه ای را که در جنگ ها به شکم می بست بیاورند. پس از آنکه این وسایل را حاضر کردند همه آنها را به علی علیه السلام سپرد. سپس انگشترش را از دست بیرون آورد و فرمود: این را هم بگیر و به دست کن. آن گاه علی علیه السلام را در آغوش کشید و سپس فرمود: با نام خدا به منزل برو.
عمار دوباره پرسید: پدر و مادرم به فدایت! اگر این واقعه رخ داد چه کسی بر شما نماز بخواند؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله رو به علی علیه السلام کرد و فرمود: ای پسر ابوطالب پس از آنکه روح از بدنم جدا شد بدنم را به خوبی غسل بده و مرا در این دو پارچه (که پارچه های مستعملی بودند) یا میان پارچه سفید مصری و برد یمانی کفن کن و مرا در پارچه گران قیمت کفن نکن سپس جنازه ام را تا کنار قبرم حمل کنید. در این هنگام اول جبرئیل و میکائیل و اسرافیل همراه ملائکه بسیاری که جز خدای متعال تعداد آنها را نمی داند سپس کسانی که عرش را در بر گرفته اند سپس ساکنان آسمان های هفت گانه یکی پس از دیگری و آن گاه تمام اهل بیتم و زنانم به ترتیب بر من نماز می خوانند. آنها به من اشاره می کنند و بر من سلام می فرستند. پس شما هم با گریه و زاری مرا اذیت نکنید.
انگشت و انگشتر
چند روزي ميشد كه در اطراف كانيمانگا در غرب كشور كار ميكرديم؛ شهداي عمليات والفجر چهار را پيدا ميكرديم. اواسط سال 71 بود.
از دور متوجه پيكر شهيدي داخل يكي از سنگرها شديم. سريع رفتيم جلو. همان طور كه داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تير يا تركش به او اصابت كرده و شهيد شده بود. خواستيم كه بدنش را جمع كنيم و داخل كيسه بگذاريم، در كمال حيرت ديديم در انگشت وسط دست راست او انگشتري است؛ از آن جالبتر اين كه تمام بدن كاملاً اسكلت شده بود ولي انگشتي كه انگشتر در آن بود، كاملاً سالم و گوشتي مانده بود.
همهي بچهها دورش جمع شدند. خاكهاي روي عقيق انگشتر را پاك كرديم. اشك همهمان درآمد، روي آن نوشته شده بود:« حسين جانم »
منبع: كتاب تفحص
شهيدي كه در مراسم خود شركت ميكند
در شهر اسدآباد خبر مي پيچد كه علي حاتمي شهيد شده است . پوستر شهادت او به عنوان «باي ذنب قتلت» نصب ميشود. خيل جمعيت بعد از ظهر روز 18 اسفند 64 آماده تشييع پيكر پاسدار شهيد علي حاتمي بودند . همه زنان و فاميل هاي شهيد صورت هاي خود را خراشيده و طبق سنت خود خون آلود كرده بودند و مردانشان هم سر و شانه هايشان را به گل سرخ آراستند. پاسداري با بلندگو به مردم اعلام مي كند با تشكر از امت شهيد پرور به اطلاع ميرساند پيكر پاك پاسدار شهيد علي حاتمي به مشهد انتقال يافته و اشتباهاً شهيدي مشهدي را به اسدآباد فرستاده اند … .
چند روز بعد علي حاتمي كه در جبهه فاو خدمت مي كرده به مرخصي مي آيد و همه را مبهوت مي كند .
اشتباه برادران تعاون در ثبت پلاك شهيد باعث اين امر شده است.
پلاك Dj 353-423 شهيد مشهدي بوده .
و پلاك Aj 353-423 علي حاتمي .
برادران تعاون به جاي ثبت Dj ، Aj را ثبت مي كنند و با توجه به اطلاعات پلاك ، پيكر شهيد را به اسدآباد همدان ميفرستند .
كرامات شهدا