عمه سادات سلام علیک
دهه کرامت مبارک
مرغ دلم راهی قم می شود
درحرم امن تو گم می شود
عمه سادات،سلام علیک
روح عبادات،سلام علیک
کوثر نوری،به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی
عمه سادات ،بگو کیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی
از سفر کرب و بلا آمدی
یا که به دیدار رضا آمدی
من چه کنم شعله داغ تو را
درد و غم شاه چراغ تو را
کاش شبی مست حضورم کنی
با خبر از وقت ظهورم کنی
کاش جاروکشی صحن نصیبم می شد
دل من خادم مولای غریبم می شد
فلسفه تأخیر ظهور با فراهم بودن شرایط
درطول تاریخ گاهی به شرایط وفرصت هایی بر می خوریم که گمان می رود زمینه ظهور فراهم شده مثلا استقبال مردم از دین و فداکاری در راه اسلام وبذل جان وشهادت به خاطر آن به قدری زیاد وباشور وهیجان است که به نظر می آید که نه تنها سیصد وسیزده نفر بلکه بیش از هزارها تفرآماده جان نثاری در رکاب امام«علیه السلام» هستند با وجود این، سر تأخیر ظهور چیست؟
پاسخ:راجع به فراهم بودن شرایط ظهور امام زمان«علیه السلام»
اولا:کسی که نمی تواند به طور یقین اظهار اطلاع کند یعنی بگوید همه شرایط فراهم شده است، زیرا خود این ادعا احتیاج به علم به جمیع شرایط دارد چون ممکن است احادیث متضمن بیان شرائط نباشد.
ثانیا: برفرض که شرایط، منحصردر آن موارد باشد که در روایات آمده است با این حال همان طور که صدوق«علیه الرحمة» فرموده است واقعا نمی توان مطمئن بود که فرضا همان سیصد وسیزده نفر اصحاب خاص وسائرشرایط موجود شده باشد.
چون اگر تمام اوضاع وشرائط بر حسب ظاهر حکایت از فراهم بودن زمینه ظهور داشت، بدون این که مثلا وجود افراد خالصی را که بتوانند در شمارسیصد وسیزده نفراز اصحاب حضرت صاحب«علیه السلام» باشند انکار کنیم.این ادعا را هم نمی توانیم بکنیم که همه افراد مانند«سلمان» و«ابوذر» و«مقداد» و «رشید هجری» و«اصحاب کربلا» می باشند.در وضعیت کنونی با همه ادعاهایی که در جامعه ما برای بازگشت به اسلام واسلام خواهی مطرح می شود والبته باعث افتخار است اما باز هم می بینیم احکام الهی را بسیاری از مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، خیلی ها زیر سؤال می برند وتا آن جا که بعضی احکام دین را که اختصاص به زمان و یا مکان خاصی ندارد مختص به همان عصر پیغمبر«صلی الله علیه وآله» می دانند به این بهانه از زیر بار تکلیف شانه خالی می کنند، با وجود چنین اشخاصی وحوادثی چگونه می توانیم بگوییم اوضاع برای ظهور آماده شده است تا چه رسد به این که از علت تأخیر سؤال کنیم.
بنا براین در این مسئله سزاوار است تسلیم حکم واراده خداوند عالم باشیم وفضیلت انتظار ظهور را از دست ندهیم و همان گونه که در روایت «علی بن مهزیار» اشاره شده است محجوب بودن آن حضرت را به اعمال خود نسبت بدهیم وهمیشه یاد آن حضرت را به در دل های مان زنده نگهدارم وسعی کنیم از طریق اصلاح اعمال خود ظهور حضرتش را هر چه بیشتر فراهم کنیم.
مشاهده شده در کتاب گفتمان مهدویت/صافی گلپایگانی/ ص203
تولد معجزه آسای امام زمان
درباره ولادت امام زمان«علیه السلام»معجزات وخوارق عاداتی نقل می نمایند که اعتبار این معجزات در چه حد وچگونه قابل اثبات است؟ وچرا بعضی تاریخ نویسان آن ها رانقل نکرده اند؟
پاسخ:
1-اصل ولادت حضرت مهدی«علیه السلام» امام دوازدهم-فرزند امام حسن عسکری«علیه السلام»- راتاریخ نگاران مثل سایر وقایع تاریخی ثبت وضبط کرده اند.
2- درباره برخی معجزات که در ولادت آن حضرت یا سائر رجال از انبیا واوصیا واقع شده است اگر منابع تاریخی متداول چیزی به دست نمی دهد. این نقص منابع مذکور محسوب می شود چرا که همین تاریخ نویسان در بسیاری از موارد به بعضی جوانب تاریخی اشاره کرده اند که به لحاظ اهمیت چندان مهم نبوده اند، این کم توجهی تاریخ نگار به بعضی جوانب یک مسأله گاهی ناشی از یک تعصب عقیدتی است، اما این کار به هر دلیلی که باشد به نقل قول های دیگران که با استاد به مصادر ومأخذ معتبر، انجام گرفته است ضرر نمی رساند.
تاریخ پیامبران آکنده از معجزه است وولادت ونشو ونماهای اغلب انبیا غیرعادی بوده است. به عنوان مثال: خلقت آدم، ولادت حضرت ابراهیم«علیه السلام»، تولد اسحاق وموسی وعیسی ویحیی وسخن گفتنش درگهواره همه از جمله حوادث غیرعادی است.
که این همه یک سلسله حوادث تاریخی اند، هرچند فلان مورخ آن ها را نقل نکرده باشد- از همین قبیل است تفاصیل ولادت امام عصر«علیه السلام» که از وقایع مسلم تاریخی است، که ترک نقل آن از سوی تاریخ نگارانی که یا مغرض بوده اند یا قصدشان اختصار ویا امور دیگر بوده است، به اصل مسأله صدمه نمی زند.
آن چه از سوی شیعه به امامان معصوم: نسبت داده می شود شبیه مطالبی است که در مورد حضرت ابراهیم واسحاق واسماعیل وموسی وعیسی ویحیی و…گفته شده است که البته همه دارای سند معتبری هم هستند.
وقایع مربوط به ولادت امام دوازدهم از بیشتر وقایعی که در تاریخ به چشم می خورد از نظر سند ومأخذ معتبرتر است.
مشاهده شده در کتاب گفتمان مهدویت/صافی گلپایگانی/ ص199
چرا شیعه حاجتش را از غیر خدا می خواهد؟
سوال
می خواهم از وضعیت حضرت عباس«علیه السلام» پسر علی ابن ابی طالب«علیه السلام» سؤال کنم. او باب الحوائج است، چرا خیلی از شیعیان مستقیما برای برآورده شدن خواسته خود از حضرت عباس«علیه السلام» استفاده می کنند؟ خصوصا مردم هند و پاکستان؟ آنها مشابه پرچمی که حضرت عباس«علیه السلام» در نبرد کربلا داشته است می بوسند و دائما از مشابه علم می خواهند که حاجتشان را برآورده کند. آیا این کمک ها فقط توسط خداوند برآورده نمی شود؟ آیا این بدان معناست که درخواست کمک از خداوند را متوقف کنیم و به جای آن از حضرت عباس جلب کمک کنیم؟
پاسخ
در مورد توسل و حاجت خواستن از غیر خداوند چند نکته را باید تذکر دهیم:
1-محور اصلی فکری و اعتقادی هر انسان موحد و مومن این است که در جهان هستی، مؤثری جز ذات خداوند وجود ندارد و همه تاثیر و تأثرات با اذن تکوینی خداوند صورت می گیرد. و اگر در این اصل اعتقادی ذره ای خلل وارد شود، فرد از دایره توحید و ایمان خارج خواهد شد.
2- همه انسان های موحد و مومن (حتی کسانی که منکر توسل هستند و خود را مؤمن واقعی می دانند) در زندگی روزانه خود عملا از غیر خداوند حاجت می خواهند، وقتی تشنه می شوند سراغ آب می روند و وقتی مریض می شوند، از راه طبابت و دارو، مریضی را برطرف می کنند. و هیچ فردی این امور را منافی با اصل توحید نمی داند. چون طبق نکته اول، مؤمن معتقد است همه اجزاء این عالم به اذن تکوینی الهی دارای تأثیر و تأثر هستند.
پس از اینها روشن شد که مرز میان شرک و توحید و یا کفر و ایمان، این است که کافر و مشرک، معتقدند که اجزاء عالم دارای استقلال وجودی اند و در تاثیر و تاثیر بی نیاز از غیرند و به اصطلاح، دارای فاعلیت عَرضی و مستقل هستند؛ اما انسان مومن و موحد معتقد است که همه موجودات عالم در اصل وجود و در صفات و آثار وجودیشان، وابسته به ذات متعالی خداوند و محتاج او هستند و از خود هیچ استقلالی ندارند. و به اصطلاح دارای فاعلیت طولی و ظلی هستند، و تاثیر و تاثر آنها ظل و سایه اراده و فاعلیت خداوند است و به اصطلاح اهل عرفان، عالم هستی تجلی و ظهور اسما و صفات خداوند است.
و این نیز روشن است که کسانیکه نتوانند این مرزهای دقیق میان ایمان و کفر را تشخیص دهند، در معرفت توحیدی ناقص هستند و خداوند را محدود می دانند و سیطره حکومت خداوند را نافذ در ذات و سرشت موجودات نمی دانند. در حالیکه آیات قرآن در عین اینکه محور اصلی دعوتش را توحید قرار می دهد، و هر مسلمانی وظیفه دارد هر روز در نمازهای پنجگانه خود حداقل دوبار بگوید «تنها تو را می پرستیم و تنها از تو کمک می خواهیم» در عین حال تاثیر اسباب و علل جهان هستی را می پذیرد. چه علل ظاهری و عادی باشند، مانند این که می فرماید: «خداوند از آسمان آب را فرستاد و به وسیله آن انواع گوناگون گیاهان را از زمین برآوردیم» . (سوره طه، آیه 53)
و یا علل غیر عادی مانند اینکه یوسف به برادرانش گفت: «این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیاندازید تا بینا شود» .( سوره یوسف، آیه 939
و روایات اهل بیت هم که مفسر قرآن است، می فرماید: «خداوند فقط از راه اسباب و علل، کارها را به جریان می اندازد »( بحار الانوار، ج 2، ص 90، باب 14)
و از نظر فلسفه و عرفان نیز ادله قطعی و برهانی دلالت بر چینش طولی و پله ای جهان هستی دارد که مشیت الهی از طریق وسائل فیض محقق می شود.
3- همان طوری که توسل و کمک خواستن از اسباب مادی برای رفع احتیاجات روزمره زندگی منافاتی با اعتقاد توحیدی ندارد بلکه برای بقاء حیات، واجب شرعی و دینی است، و در واقع عین توحید و عبودیت است. مثل این که کسی در اثر تشنگی در معرض هلاک و نابودی است اینجا آب خوردن واجب و عین توحید است. و هیچ کس در اینجا تکبر نمی ورزد که من با اینکه اشرف تمام مخلوقاتم، چگونه در حیات و زندگی خود محتاج موجود پست تر از خود یعنی آب می باشم؟ و آب خوردن چگونه می تواند یک نوع عبادت خداوند باشد؟ چون آب خوردن هر چند توصلی است، ولی اگر به قصد انجام امر خداوند صورت گیرد عبادت خواهد بود.
حال اگر ادله قطعی عقلی و آیات و روایات از پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین برای ما اقامه گردد که انسان برای رسیدن به کمالات وجودی خود ناچار از توسل به ذوات نوری پیامبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشد، آیا در این صورت جای شک و تردید وجود دارد که توسل به ایشان عین توحید و عبودیت خداوند است و در واقع کسی که توسل را نمی پذیرد، در معرفت توحیدی ناقص است و درونش هنوز از تکبر و خود پرستی و هوا پرستی خالی نشده است.
در اینجا به طور اختصار به چند دلیل از قرآن و روایات اشاره می کنیم:
4-آیه 64 سوره نساء: «هنگامی که به خود ستم می کردند به نزد تو (پیامبر) می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
پس خداوند شرط قبولی توبه را آمدن نزد پیامبر و استغفار پیامبر نیز قرار داده است.
5-آیه 35 سوره مائده: «ای کسانیکه ایمان آورده اید از خداوند بپرهیزید و وسیله ای برای تقرب به او بجوئید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید.»
در این آیه خداوند برای تقرب به او، داشتن وسیله را لازم می داند و در روایات وسیله به اهل بیت تعبیر شده است .( المیزان ج 5، ص 333.)
اما روایات:
در کتاب های شیعه، روایات وارده از اهل بیت علیهم السلام در این زمینه قابل شمارش نیست. برای نمونه به کتاب اصول کافی، کتاب الحجه مراجعه بفرمائید. اما روایات وارده از پیامبر از طریق اهل سنت نیز در حد تواتر است که برای نمونه چند روایت را نقل می کنیم:
6- سمهودی در کتاب وفاء الوفاء از جماعتی از راویان حدیث، از جمله «سنائی» و «ترمذی» دانشمندان معروف اهل تسنن، به عنوان شاهد برای جواز توسل به پیامبر اکرم نقل می کند که خلاصه اش این است: «مرد نابینایی تقاضای دعا از پیامبر برای شفای بیماریش کرد. پیغمبر به او دستور داد که چنین دعا کند:
«خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت (پیامبر رحمت) تقاضا می کنم و به تو روی می آورم ای محمد بوسیله تو به سوی پروردگارم برای انجام حاجتم متوجه می شوم، خداوندا او را شفیع من ساز. »( تفسیر نمونه، ج 4، ص 367)
7- سمهودی از بیهقی نقل می کند که در زمان خلیفه دوم، سالی قحطی شد. بلال به همراهی عده ای از صحابه بر سر قبر پیامبر آمد و چنین گفت:
«ای رسول خدا، از خدا برای امتت باران بخواه، که ممکن است هلاک شوند. »( تفسیر نمونه، ج 4، ص253)
مشاهده شده در حوزه نت
چراایام البیض ماه رجب؟
سؤال: چرا در عصر وزمان ما ، نسبت به اعتکاف در ماه مبارک رمضان ، مخصوصا دهه آخر آن توجه زیادی نمی شود ، واعتکاف در روزهای سیزدهم وچهاردهم وپانزدهم ماه رجب رایج گشته است؟
به تعبیر دیگر ،باتوجه به تاکید فراوان روایات معصومین «علیهم السلام» وسیره ی مستمره ی پیامبر عظیم الشان ، وفتاوای فقهای اسلام در مورد اعتکاف در ماه مبارک رمضان به ویژه دهه پایانی آن، فلسفه اعتکاف در روزهای سه گانه ماه رجب چیست؟
جواب:برای اعتکاف درماه رجب روایتی نیافتیم، وروایات موجود تنها نسبت به ماه رمضان ، ودر برخی از احادیث اهل سنت نسبت به ماه شوال تاکید دارند. اما در مورد ماه های دهگانه دیگر روایت خاصی وجود ندارد.
وشاید علت اعتکاف در خصوص ایام البیض ماه رجب سفارش فراوان روزه داشتن در این ایام ، وفضیلت زیاد دعا وبرآورده شدن حاجات در این روزها ومانند آن باشد.
وگرنه همانگونه که گذشت ، به روایت خاصی درمورد اعتکاف در غیر ماه مبارک رمضان وشوال دست نیافتیم.
اعتکاف عبادتی کامل،ابوالقاسم علیان نژادی،ص65
فلسفه تأخیر ظهور با فراهم بودن شرایط
درطول تاریخ گاهی به شرایط وفرصت هایی بر می خوریم که گمان می رود زمینه ظهور فراهم شده مثلا استقبال مردم از دین و فداکاری در راه اسلام وبذل جان وشهادت به خاطر آن به قدری زیاد وباشور وهیجان است که به نظر می آید که نه تنها سیصد وسیزده نفر بلکه بیش از هزارها نفرآماده جان نثاری در رکاب امام«علیه السلام» هستند با وجود این، سر تأخیر ظهور چیست؟
پاسخ:
راجع به فراهم بودن شرایط ظهور امام زمان«علیه السلام»
اولا:کسی که نمی تواند به طور یقین اظهار اطلاع کند یعنی بگوید همه شرایط فراهم شده است، زیرا خود این ادعا احتیاج به علم به جمیع شرایط دارد چون ممکن است احادیث متضمن بیان شرائط نباشد.
ثانیا: برفرض که شرایط، منحصردر آن موارد باشد که در روایات آمده است با این حال همان طور که صدوق«علیه الرحمة» فرموده است واقعا نمی توان مطمئن بود که فرضا همان سیصد وسیزده نفر اصحاب خاص وسائرشرایط موجود شده باشد.
چون اگر تمام اوضاع وشرائط بر حسب ظاهر حکایت از فراهم بودن زمینه ظهور داشت، بدون این که مثلا وجود افراد خالصی را که بتوانند در شمارسیصد وسیزده نفراز اصحاب حضرت صاحب«علیه السلام» باشند انکار کنیم.این ادعا را هم نمی توانیم بکنیم که همه افراد مانند«سلمان» و«ابوذر» و«مقداد» و «رشید هجری» و«اصحاب کربلا» می باشند.در وضعیت کنونی با همه ادعاهایی که در جامعه ما برای بازگشت به اسلام واسلام خواهی مطرح می شود والبته باعث افتخار است اما باز هم می بینیم احکام الهی را بسیاری از مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، خیلی ها زیر سؤال می برند وتا آن جا که بعضی احکام دین را که اختصاص به زمان و یا مکان خاصی ندارد مختص به همان عصر پیغمبر«صلی الله علیه وآله» می دانند به این بهانه از زیر بار تکلیف شانه خالی می کنند، با وجود چنین اشخاصی وحوادثی چگونه می توانیم بگوییم اوضاع برای ظهور آماده شده است تا چه رسد به این که از علت تأخیر سؤال کنیم.
بنا براین در این مسئله سزاوار است تسلیم حکم واراده خداوند عالم باشیم وفضیلت انتظار ظهور را از دست ندهیم و همان گونه که در روایت «علی بن مهزیار» اشاره شده است محجوب بودن آن حضرت را به اعمال خود نسبت بدهیم وهمیشه یاد آن حضرت را به در دل های مان زنده نگهدارم وسعی کنیم از طریق اصلاح اعمال خود ظهور حضرتش را هر چه بیشتر فراهم کنیم.
مشاهده شده در کتاب گفتمان مهدویت/صافی گلپایگانی/ ص203
دلایل عصمت ائمه(علیهم السلام)
چراامامان خودرامعصوم می دانید؟
به عصمت امامان شیعه ،که همگی اهل بیت پیامبرند،دلایل متعددی موجوداست وماازمیان آنهاتنها یکی رایادآور میشویم:
بنابرنقل دانشمندان شیعه وسنی ،پیامبر(صلی الله علیه وآله)درآخرین روزهای زندگانی خودفرمودند:((انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله واهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یرداعلی الحوض))
-من درمیان شما دویادگارسنگین وگرانبها بجای می گذارم؛یکی کتاب خدا(قرآن)ودیگری (اهل بیت من)واین دوهرگز ازیکدیگرجدانخواهند شدتاروزرستاخیز،درکنارحوض کوثربه من برسند.
دراینجا نکته ای است جالب وآن اینکه :بدون شک قرآن مجید ،ازهرگونه انحراف واشتباهی درامان است وچگونه ممکن است که خطا به وحی الهی راه یابد،درحالی که فرستنده آن خداوآورنده آن فرشته ی وحی ودریافت کننده ی آن پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله )است؟ زیرا عصمت هرسه بسان آفتاب روشن است ومسلمانان جهان ،پیامبر گرامی رادرمقام اخذوحی وحفظ وتبلیغ آن مصون ازاشتباه می دانندوروشن است که کتاب خدا از چنین عصمت راستین واستواربرخوردارباشد، اهل بیت رسول خدا نیزازهرلغزش واشتباه مصون خواهندبود.چراکه دراین حدیث ،عترت پیامبر،درجهت ارشادورهبری امت ،به عنوان قرین قرآن مجید قلمداد گردیده اند وبه حکم ((مقارنت))هردوازنظرعصمت،یک نواخت می باشند.
به بیان دیگر؛جهت ندارد که فرد یااافرادغیرمعصومی قرین کتاب خداشمرده شوند.
روشن ترین شاهد عصمت ائمه(علیهم السلام )همان عبارت پیامبر(صلی الله علیه وآله)است که فرمود:((لن یفترقا حتی یرداعلی الحوض))؛((این دو (درهدایت ورهبری)هرگز ازیکدیگرجدانخواهند شدتاروزرستاخیز،درکنارحوض کوثربه من برسند)).
هرگاه اهل بیت پیامبر ازلغزش ها درامان باشند ودرمواردی به خطا روند،ازقرآن که درآن خطا راه ندارد،جداگردیده وبی راهه می روند درحالی که رسول گرامی آن رابشدت نفی قرموده است.البته مقصودازاهل بیت درسخن پیامبر،همه بستگان نسبی وسببی آن حضرت نیستند؛زیراشکی نیست که همه آنان ازلغزش ها مصون نبودند.
بنابراین ،تنهاگروهی خاصی ازعترت وی ،چنین افتخاری راداشتند واین مقام وموقعیت برجمع معدودی ازآنان منطبق می باشد..آنان همان ائمه اهل بیت (علیهم السلام)هستند که درطول تاریخ روشنی بخش راه امت وحافظ سنت پیامبر ونگهبان شریعت اوبودند.(شیعه پاسخ میدهد،سیدرضاحسینی نسب،ص33)
تعطیلی حج بر اساس حکم حکومتی
آيا واقعا رفتن به حج در شرايط فعلي واجب است؟ يعني اين موضوع جز احکام ثانويه محسوب نمي شود؟ واقعا سالانه چقدر از ارزها از کشورمون خارج ميشه و به جيب اين وهابيها و صهونیست ها می رود؟
با سلام قبل از ورود به اصل پاسخ لازم است در ارزيابي اين موضوع به چند نکته توجه داشتيم:1 . اولين نکته توجه به ضرورت ديني و اهميت و آثار بسيار مهم و سازنده حج در ابعاد فردي و اجتماعي است .2 . نکته دوم تبيين فني و فقهي موضوع است و توجه به اينکه حج داراي اقسامي است؛ واجب و مستحب و در موارد تزاحم ميان اجراي هريک از اقسام حج با ساير ضرورت ها و مصالح ، حکم هر يک متفاوت است . 3 . بله ممکن است در مواردي به خاطر عناوين ثانويه يا احکام حکومتي ، حج تعطيل شود و ولیفقیه میتواند بر اساس مصالح اهم اسلام و مسلمین، موقتاً حکم به تعطیل یک حکم شرعی - اعم از عبادی و غیرعبادی - نماید.البته بايد دقت داشت مصلحتی که موجب تعطیل امر عبادی چون حج یا غیرعبادی میشود، باید از طريق کارشناختي و تخصصي ثابت شود که از مصلحت موجود در آن امر عبادی یا غیرعبادی مهمتر باشد.
4 . نکته ديگر نگاه تطبيقي و مصداقي به موضوع پرسش است که بايد ببينيم ، آيا مصلحت رفتن به حج علي رغم اينکه مي دانيم دولت سعودي از درآمدهاي ناشي از آن براي ترويج وهابيت و… استفاده مي کند ، با نرفتن به حج و ترک يکي از مهمترين فرايض الهي و آثار متعددي که به دنبال دارد در شرايط کنوني کدام داراي مصلحت مهمتري است ؟ البته با تفکيک ميان حج واجب و مستحب.
5. نکته بعدي نقد اين رويکرد است که آيا با تعطيلي حج توسط ايران مي توان جلوي فعاليت هاي وهابيت را گرفت ؟!! يا اينکه بايد از اين موقعيت استفاده نمود و با پربار نمودن حج و برپائي حجي ابراهيمي و تلاش براي بيداري جهان اسلام و… ، به خنثي سازي توطئه هاي دشمنان و گسترش اسلام ناب اقدام کرد ؟
اما اصل پاسخ :
کعبه خانه مردم و مکه حرم امن الهي ،مهبط فرشتگان ، محل نزول جبرئيل امين و حج عظيم ترين و شگفت انگيز ترين جلوه بارز اعتلاي دين حق و نمايشي از تماميت اسلام ناب محمدي صلوات الله عليه و آله است ، حج و مراتب معنوي آن سرمايه حيات جاويدان انسان است که او را به افق وحدانيت الهي نزديک مي کند. و از آن جا که اين عمل عبادي مورد اهتمام حضرت باريتعالي مي باشد لذا در کتب رساله فقها اگر مراجعه شود سه گونه حج را بيان مي دارند حج تمتع(حج براي سرزمينهاي دور از حجاز) ، حج قِران و ِافراد(که تقديم اعمال مني و عرفه براي عمره اي است که حجاج مقيم در مکه است و ساير شرايط که در رساله هاي عمليه به تفصيل پرداخته اند. و يک سفره عمره مفرده است که در ايامي بجز ماه هاي حج يعني ذي قعده و ذي حجه انجام مي گردد و اصولا در اين ماه هاي مذکور عمره مفرده ممنوع است. از شرايط حج داشتن تمکن مالي است به تعبير قراني من استطاع ،در بيان فقها برگرفته از روايت معصومين ،يعني استطاعت مالي و استطاعت جاني ،يعني توان سفر کردن داشته باشد،امنيت جان در سفر هم از ديگر شرايط است. بله اگر حاکم اسلامي تشخيص دهد که امنيت و جان حجاج در خطر است و تلاش انها در رفع موانع کافي نبوده مي تواند با صلاحديدي که دارند اين سفر معنوي را براي مدتي تعطيل کنند و به تعويض بياندازند ،در مواقع خاص و مصالح خاص. در مورد هديه، در روايات ما به کرات به اين مساله اشاره شده(باب آداب سفر در کتب روايي ما) که وقتي به مسافرتي و يا مکان دوري مي رويد سوغات و يا هديه اي تهيه کنند (در کلام نبي آمده،اذا خرج احدکم الي سفر ثم قدم علي اهله فليهدهم و ليطرفهم و لو بحجاره-بحار ج 76 ص 283 يادر روايت از امام صادق عليه السلام در المحاسن :اذا سافر احدکم فقدم في سفره فليات اهله بما تيسر و لو بحجر دارد). سفر عظيم حج با آن همه شور وشوق وصف نشدني ،وقتي حاجي راهي ميشود حلاليت مي طلبد ،رضايت ديگران را استدعا دارد ،مال و دارايي خويش را پاک(خمس و ذکات ) مي نمايد،با تک تک اعضاي خانه و فاميل سخن گفته و مي خواهد دوستي ها و صميميت ها بيشتر شود و . . . ، و ديگران التماس دعا مي کنند ،و هر کدام به تصور خود از سفر حج التماس دعايي دارند. حال حاجي راهي شده و در وادي امن الهي وارد شده و اعمال ظاهري و دقت و تامل و تفکرهاي معنوي دارد. اما چه کنيم ؟بگذاريد با روايتي توضيحي بدهيم ،در حديثي از نهج البلاغه (در خطبه 199 با ترجمه مرحوم دشتي) آمده؛ امام از قول نبي اکرم صلوات الله عليهم بيان مي دارند که: که مثل نماز خواندن در اسلام مانند فردي است که در طول شبانه روز پنج بار به آب گرم(حمام) رفته و خود را تمييز کند ،آيا رواست در بدن او چيزي از آلودگیها باشد. (شبهها بالحمه تکون علي باب الرجل فهو يغتسل منها في اليوم و الليله خمس مرات فما عسي ان يبقي عليه من الدرن؟) حال اگر کسي نماز بخواند و در پي کارهاي زشت و . . . . . . شما مي گوئيد بهتر است که وي نماز نخواند و چه فايده دارد يا . . ؟ حــال ؛حج با آن همه مناسک و اعمال آن ، و مکان هايي که يادآور عبادات و عذر و توبه حضرت آدم سلام الله عليها در مني و عرفه ،سختي ها و مجاهدت هاي حضرت ابراهيم و اسماعيل سلام الله عليها در مبارزه با بت ها و نمروديان ، مبارزات پيامبر خاتم صلي الله عليه و اله و سلم با کفار و بت پرستان ،مکان و فرصتي خاص براي کسب مقامات روحاني معنوي ،توبه و بازگشت به سوي خداوند غفار و کريم ،حال همه آنها را شما کنار گذاشته و به رفتار چند مسافر اين وادي که همه هم و غم خود را در برخي مظاهر و مفاخر دنيايي نموده و حج را تفرج گاه و سياحت تلقي نموده اند ،و نتيجه گرفته مي گوييد که آيا اين حج رفتن واجب است ؟ و با اين پول هاي زبان بسته ملت هاکه هر سالها ميليون ها دلار در جيب وهابيون مي رود و حال آن که بغض شديدي نسبت شيعيان دارند و چه ها و چه ها . . . . ؟. اصولا مگر دستورات الهي با رفتار و کردار ناپسند ديگران تغيير مي يابد ؟که اگر اين گونه بود تاکنون حتي نشاني از اسلام باقي نمي ماند ،دعايي ،و حتي از قرآن هم خبري نبود و از همه مهمتر مگر پول و ثروت عامل بقاي حکومت يا ملت است ،آن چه مورد بقا شماست وحدت کلمه و آن در کلمه توحيد است ،بهتر بود سوال شما را اين گونه طرح کنيم ،هدف الهي از حج چيست و جمهوري اسلامي ايران در مراسم حج دنبال چه اهدافي است ؟ براي آشنايي بيشتر شما با اهداف حج ،اشاراتي کوتاه فقط در پيام بنيانگذار انقلاب ، که بنيان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ، که همان اهداف اسلام ناب محمدي در حج مي باشد اشاره اي گردد حج:بزرگترين اجتماعي است که هيچ دولتي نمي تواند چنين اجتماعي بيافريند.(28/7/1359) حج:مکاني است براي ارتباط (مستقيم )با ساير مسلمين جهان ، براي رفع مشکلات مسلمين و تبادل نظر. (بهمن 1349) حج:زمينه ايجاد وحدت ،اخوت و مودت بين مسلمين(28/7/1359) که اين وحدت موجب وحشت استکبار است.(28/4/1364) حج:تلاش براي بيداري مسلمين ،اطلاع يافتن از گرفتاري هاي آنها ،تلاش براي رفع گرفتاري آنها و همدري با آنهاست .(7/7/1358) حج: زمينه اي براي مطرح شدن مسايل اساسي اسلام (که امروز تشنه حقايق و احکام نوراني اسلام است ـ6/5/1366-)است ثانيا مسايل خصوصي کشورهاي اسلامي و آگاهي از احوال مسلمين در زير يوغ استکبارند(28/4/1364) حج: سياستي نيست که ما درست کرده باشيم ،حج سياست اسلام است، همانطور که پيامبر اسلام بتها را شکست ،ما هم بتها را بشکنيم ،و اين بتها که در زمان ما هستند از آن زمان والاتر و بدترند. وبالاخره در کوتاه سخن: يكی از وظايف بزرگ مسلمانان پي بردن به اين واقعيت است كه حج چيست و چرا برای هميشه بايد بخشي از امكانات مادی و معنوی خود را برای برپايي آن صرف كنند. چيزی كه تا به حال از ناحيه ناآگاهان و يا تحليل گران مغرض و يا جيره خواران به عنوان فلسفه حج ترسيم شده است،اين است كه حج يك عبادت دسته جمعی و يك سفر زيارتی- سياحتی است. به حج چه كه چگونه بايد زيست و چطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيت در مقابل جهان سرمايه داری و كمونيسم ايستاد! به حج چه كه حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين بايد ستاند! به حج چه كه بايد برای فشارهای روحی و جسمی مسلمانان چاره انديشی نمود! به حج چه كه مسلمانان بايد به عنوان يك نيروی بزرگ و قدرت سوم جهان خودنمايي كنند! به حج چه كه مسلمانان را عليه حكومت های وابسته بشوراند، بلكه حج همان سفر تفريحی برای ديدار از قبله و مدينه است و بس! و حال آن كه حج برای نزديك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حركات و اعمال و لفظ ها نيست و با كلام و لفظ و حركت خشك، انسان به خدا نمی رسد. حج كانون معارف الهی است كه از آن محتوای سياست اسلام را در تمامی زوايای زندگی بايد جستجو نمود، حج پيام آور و ايجاد و بنای جامعه ای به دور از رذايل مادی و معنوی است، حج تجلی و تكرار همه صحنه های عشق آفرين زندگی يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست، و مناسك حج مناسك زندگی است و از آن جا كه جامعه امت اسلامی از هر نژاد و مليتی بايد ابراهيمی شود تا به خيل امت محمد – صلی الله عليه و آله و سلم - پيوند خورد و يكی گردد و يد واحده شود، حج تنظيم و تمرين و تشكل اين زندگی توحيدیاست. حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادی و معنوی مسلمانان است. حج بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند می شوند ولی انديشمندان و غواصان و درد آشنايان امت اسلامی اگر دل به دريای معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرورفتن در احكام و سياست هایاجتماعی آن نترسند، از صدف اين دريا، گوهرهای هدايت و رشد و حكمت و آزادگی را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت، ولی چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد، كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است، و به همان اندازه ای كه آن كتاب زندگی و كمال و جمال در حجاب های خودساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكری های ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگی و فلسفه زندگی ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است، حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتی كه ميليون ها مسلمان هر سال به مكه می روند و پا جای پای پيامبر و ابراهيم و اسماعيل و هاجر می گذارند، ولی هيچكس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمد عليهم السلام كه بودند و چه كردند، هدفشان چه بود،از ما چه خواسته اند؟ گويي به تنها چيزی كه فكر نمی شود به همين است. مسلم حج بی روح و بی تحرك و قيام، حج بی برائت، حج بی وحدت و حجی كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد، حج نيست، خلاصه همه مسلمانان بايد در تجديد حيات حج و قرآن كريم و بازگرداندن اين دو به صحنه هایزندگی شان كوشش كنند و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسيرهای صحيح و واقعی از فلسفه حج همه بافته ها و تافته های خرافاتی علماء درباری را به دريا بريزند.)پيام حج 29/4/1367). با اين بيان جامع و تام فکر ميکنيم نياز به شرح و بسط در اين مورد نداشته باشد.