????????ادب خواجه از زبان علامه حسن زاده آملی
????علامه حسن زاده آملی نقل می کند. بنده حدود سي سال پيش صحبتي با يك رياضيدان داشتم تا اين كه كلام كشيد به اين شكل هندسي قطاع من از او، به خاطر ????غرض الهي كه در نظرم داشتم ، سؤال كردم : عزيز من ! از اين شكل چند حكم هندسي مي توان استفاده كرد ؟
????گفت: شايد هفت تا ده تا حكم.
☄گفتم: مثلاً بيست تا چطور ؟
????گفت: شايد. ممكن است.
☄گفتم: دويست تا چطور؟ به من نگاه مي كرد كه آيا دويست حكم هندسي مي توان از آن استنباط كرد و توقف کرد
????گفتم : دويست هزار چطور ؟ خيال مي كرد كه من سر مطايبه و شوخي دارم و به مجاز حرف مي زنم. بعد به او گفتم: آقا! اين خواجه نصيرالدين طوسي كتابي دارد به ☄نام كشف القناع عن اسرار شكل القَطاع .
????و جناب خواجه از اين شكل، چهارصد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حكم هندسي استنباط كرده ؛ يعني قريب نيم ميليون.
????بعد به او گفتم: اين خواجه نصير طوسي كه راجع به يك شكل هندسي، يك كتاب نوشته و قريب پانصد هزار حكم از آن استنباط كرده، شما آن كتاب و خود خواجه را مي ????شناسي؟
????گفت: نخير.
????بعد راجع شخصيت خواجه صحبت كرديم و به او گفتيم: اين خواجه وقتي كه در بغداد حالش دگرگون شد و ديد دارد از اين نشانه به جوار الهي ارتحال مي كند، وصيیت ????كرد: مرا از كنار امام هفتم، باب الحوائج الي الله، از اين معقل و پناهگاه بيرون نبريد و در عيبه به خاك بسپارند و روي قبر در پيشگاه امام هفتم؛ مثلاً نوشته نشود، آيت ????الله، علامه، اين امام است، حجت الله. قرآن ناطق و امام ملك و ملكوت است. روي قبر من بنويسيد: وَ كَلبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيهِ بِالوَصِيد.
????
❤️و اين عالمي است صاحب اين همه كتاب در حكمت، فلسفه، عرفان، رياضيات، فقه و اصول، علوم غريبه، معماري و مهندسي و بناكننده رصدخانه مراغه و صاحب زيج ❤️ايلخاني و بالاخره خواجه نصير الدين طوسي و استاد بشر و استاد كلّ في الكل. اما در پيشگاه امام هفتم وصيت مي كند اين طور روي قبرش بنويسند. (منبع: سيره ❤️امامان در آثار علامه حسن زاده آملي)
ناسپاسی بنده...
مناجات
دلتنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!
دیگر دلم برای شما پر نمی زند
برگرد و بال تازه بیاور برای من
عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این
نزدیک تر شده است به تو لحظه های من
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
حتی نیامدست به کارت دعای من
اشکت اگر به نامۀ اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یا ربنای من
یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک
وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من
یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها
مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من
(برگرفته از سایت صاحب الزمان)
مناجات با خدا
الهـي
باز آمديم با دو دست تهي چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي
الهـي
گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني
الهـي
هر دلشده اي با ياري و غمگساري و من بي يار و غريبم
الهـي
چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني
الهـي
جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـي
اين چيست كه با دوستان خود را كردي كه هر كه ايشان را جست ترا يافت و تا ترا نديد ايشان را نشناخت
الهـي
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـي
بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن
الهـي
چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر وچون بخود تگريم خاكيم و از خاك كمتر
الهـي
هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت
خواجه عبدالله انصاری
آنگاه که دوست داریکسی به یادت باشد
حدیث قدسی
ای فرزند آدم آنان که با من قهر کرده اند و از من بریده اند اگر می دانستند
چه اندازه به دیدارشان مشتاقم و انتظارشان را می کشم
آنان که با من به دشمنی برخواسته و در مقابل اقتدار و عظمت من
تیغ پیکار و کارزار کشیده اند اگر می دانستند چه مایه به دوستی
و مهرشان دل بسته ام آنانکه روی از درگاه من برگردانده اند
اگر می دانستند چقدر دلم برایشان تنگ شده است اگر می دانستند
بند بند وجودشان به شوق من از هم می گسست
و پاره های جانشان به اشتیاق از هم می گسیخت
و دل و قلبشان از خوشی آب می شد اگر می دانستند
خدایا!
خدایـــــــــــــا؛
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛
بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛
بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛
بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛
مرا ببخش …
الهی هر چه هست ، تو هستی ؛ یا هو
الهی ای همه ی بود و وجود و نمود من ای که به دنبال هر چه می گردم در اقیانوس بی کران وجود تو جستجو می کنم و هر چه می یابم لجّه ای از امواج بحر وجود تو را ادراک می کنم وقتی به آسمان ها می نگرم آنچه دیده می بیند تویی و وقتی در اعماق زمین به فکر فرو می روم آنچه به نظر می آید تویی که هر مشاهده کننده و متصوّری جز در آغوش تو توان جولان در حوزه دید و تصوّر وتعقّل و مشاهده ندارد که هم قوّه دیدن از تو و به تو و با توست و هم هرآنچه بروز و ظهوری هم دارد از تو و به تو و با توست. گرچه تو محدود به دیدن و تصوّر و تعقّل و شهود هیچ مخلوقی نمی گردی . ای خدایی که وقتی با تو به نجوا می نشینم نجوا گر و نجوا شنونده و نجوا تویی! که حرکت حبّی دوری است همان طور که در کعبه ات هم همه به حالت دور در گردشند .
ای بحر مواج و بی قرار وجود که هر آن و کمتر از آنی موج تازه ای از وجود در خلایق می دمی و حیرت اندر حیرت که چطور این لجّه موج ادراک خودیت می کند در حالی که جز تو نیست و حیرت از چگونگی ادراک حلاوت وجود که مدرِک و مدرَک و ادراک تویی . ای نقطه جمع کثرات ای احد ! ای مجمع اضداد، ای اوّل و ای آخر، ای ظاهر و ای باطن، ای هادی و ای مُضِل !
چه زیباست صحنه برخورد این امواج متضاد در وجود تو در حالی که به سکون و سکوت می رسند و جز ((هو)) باقی نمی ماند!
ای خدای الصّمد که هیچ جای خالی برای غیر باقی نگذاشته ای .
ای خلاّق بی نظیر که با این همه خلق باز هم همان گنج پنهانی ! گرچه هر چه خلق می فرمایی آشکار تر می شوی و رسواتر، ولی در عین حال هر چه کثرات بیشتر می شوند تو پنهان تر می شوی . الهی تو را با قالب های محدود شناخت و معرفت چه کار که عنقا شکار هیچ کسی نشود دام پس گیرید!
معصوم چه خوش فرمود : الهی واجعلنی فی لجّه بحر احدیّتک و طمطام یمّ وحدانیتک و قونی به قوت سطوت سلطان فردانیّتک . الهی چه خوب راه ادراک وجودت را که یکسره حیات است به ما نشان داده ای آنجا که حسینت را ثارالله خواندی که خون، حیات است و ثارالله می شود حیات خدا . به حسین، خدا برای مخلوقات حیات دارد و با حسین حیات خدا ادراک می شود؛ لذا السّلام علیک یا ابا عبد الله …
شایدخانه خدا باشد
دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد…….!!!!!
کسی را تحقیر نکن شاید محبوب خدا باشد…….!!!!!
هیچ گناهی را کوچک ندان شاید خشم خدا در آن باشد….!
از هیچ غمی ناله نکن شاید: امتحانی از سوی خدا باشد….!