امام حسين (ع):
«مَن أحَبَّكَ نَهاكَ، ومَن أبغَضَكَ أغراكَ»
هر كس دوستت دارد، تو را [از كار زشت ] باز مىدارد و هر كس دشمنت دارد، تو را [به آن ]برمىانگيزد.
???? بحار،ج78،ص128
تبیان، رسانه ی زندگی:
???? 5 کار نهی شده در تجارت
پیامبر اعظم (ص) می فرمایند: مَن باعَ وَ اشتَرَی فَلیَحفَظ خَمسَ خِصال وَ إلّا فَلا یَشتَرین وَ لا یَبیعَنَّ: ألرّبا وَ الحَلفَ وَ کِتمانَ العَیب وَ الحَمدَ إذا باع وَ الذَّمَّ إذا اشتَرَی؛
هر که تجارت می کند باید از پنج چیز دوری گزیند وگرنه اصلاً خرید و فروش نکند:
* ربا
* قسم خوردن
* کتمان عیب
* تعریف از کالایی که می فروشد
* و بدگویی از کالایی که می خرد
???? کافی ج5 ص150
سفیرهدایت استادمنصورکمالی:
امام حسن مجتبى عليه السلام : كانَ رَسولُ اللّه صلي الله عليه و آله فَخْما مُفَخَّما… يَتَـكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِفَصْلاً لا فُضولَ فيهِ و لا تَقصيرَ. دمثا، لَيْسَ بِالجافى و لا بِالْمَهينِ تَعظُمُ عِنْدَهُالنِّعْمَةُ و اِنْ دَقَّت لا يَذُمُّ مِنها شَيئا غَيْرَ اَنَّهُ كانَ لا يَذُمُّ ذَواقا و لا يَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُالدُّنْيا و ما كانَ لَها، فَاِذا تُعوطىَ الحَقّ لَم يَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى ءٌ حَتّىيَنتَصِرَ لَهُ…
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند :
رسول اكرم صلي الله عليه و آله (در نظرها) با شكوه و بزرگوار بودند… سخنانى كوتاه، جامع و بى چون و چرا مى گفتند بدون كم و زياد، نرم خو و مهربان بودند، در حق كسى ظلم نمى كردند،كسى را خوار نمى شمردند، نعمت را اگر چه كم بود، بزرگ مى دانستند و چيزى از آن را نكوهش نمى كردند، از مزه غذا نه بد مى گفتند و نه تعريف مى كردند، دنيا و آنچه به آن مرتبط است ايشان را خشمگين نمى ساخت و هرگاه حقى ضايع مى شد، احدى راملاحظه نمى كردند و چيزى باعث رفع خشمشان نمى شد، تا آن كه حق را حاكم سازند.
آدرس این حدیث در کتابخانه:چهل چلچراغ (چهل چهل حديث) >حدیث شماره : 300055
اهمیت پوشش
رسول خدا -صل الله علیه واله-فرمود:
پوشش ولباس نشان بی نیازی است.
مشاهده شده در کتاب مفاتیح الحیاة /آیة الله جوادی آملی/ص155
پیروی از اهلبیت،راه رسیدن به عرفان حقیقی
هر چه شیئی نفیستر و با ارزشتر باشد، دشمن بیشتری دارد. هر قدر کالایی گرانبهاتر باشد، نوع تقلبی و غیر واقعی آن بیشتر ساخته میشود؛ مثلا، الماس چون سنگی قیمتی است، زیاد سعی میکنند تا سنگهای دیگری را مانند آن درست کنند و به جای الماس بفروشند. این مسأله به دلیل کمیاب بودن کالای اصلی از یک سو و ارزشمند بودن آن از سوی دیگر است. عرفان و سیر و سلوک واقعی راهی است دشوار و صعب الوصول که پیمودن آن نیاز به اخلاص کامل، استقامت و پشتکار دارد. گذشته از این، هر کس به قدر همت و ظرفیت خویش میتواند مراحلی از آن را بپیماید. ممکن است در میان میلیونها انسان، تنها چند نفر انگشت شمار بتوانند به مراتب عالیهی آن دست پیدا کنند. به دلیل محبوبیت این کالا و پرمشتری بودنش، زیادند افرادی که نوع بدلی و تقلبی آن را عرضه میکنند. متأسفانه امروز بازار عرفانهای تقلبی در دنیا رواج زیادی دارد، و این خلاف انتظار نیست. اکنون در این میان، چه باید بکنیم تا این نیاز فطریمان را اشباع کنیم و در رسیدن به کمال نهایی خود کامیاب باشیم؟
به نظر ما تنها راه برای رسیدن به این مهم شناخت هر چه بهتر و بیشتر اهلبیت علیهمالسلام و مکتب و روش آنان و محک زدن سایر چیزها با آن است. هر معرفتی که عرضه میشود و هر دستورالعملی که ارایه میگردد، باید با معارف و دستورات آنان بسنجیم؛ اگر متناسب با آنها بود حقیقی است، و گرنه بدلی و از نوع غیر واقعی است با این محک، میتوانیم بفهمیم در میان روشهایی که برای سیر و سلوک و تکامل انسان عرضه میشود، کدام یک سالمتر و مفیدتر است.
یکی از روایاتی که در این زمینه وجود دارد، وصیت امام صادق علیهمالسلام به یکی از اصحاب خاصشان به نام عبدالله بن جندب است که مقامات والایی در معنویات و معارف داشته است. در این وصیت، حضرت ابتدا هشدار میدهند و متذکر میشوند، کسانی که در مسیر صحیحی قرار میگیرند و میخواهند راه درست خداشناسی را طی کنند، باید توجه داشته باشند که خطرات بسیاری در پیش رویشان وجود دارد. طرح این نکته از سوی امام صادق علیهالسلام در ابتدای این روایت برای توجه دادن به این نکته است که گرچه بحمدالله، خداوند ایمان به خود را در دل ما قرار داده و ما در میان تمام ادیان آسمانی، کاملترین آنها، یعنی اسلام را پذیرفتهایم؛ هم چنین در میان مذاهب منسوب به اسلام نیز مذهب اهلبیت علیهمالسلام را انتخاب کردهایم و ظاهرا راه خود را یافتهایم و هیچ مشکلی نداریم، اما از یک نکته نباید غفلت کنیم.
باغستان روشن نور
هنوز کوچه های مدینه از خاطره گام های آهسته تو سرشار است.
هنوز سایه های آرام شب، از وزش نسیم حضور تو بیدارند.
هنوز خانه های بی نور و تهی از عطر مهر مادر و پدر، به لحن دلگشای تو مشتاق مانده است. کسی چه می دانست که آن شعر شبانه نان و طعام، از قلب غزل سرای نوازش توست که می تراود؟!
دریغا که تا بودی و هرم حضورت را به گمنامی اما به عشق، به خلق خدا پیشکش می کردی، از ادراک تو محروم ماندند! حالا پس از رفتن تو، یک شهر به اندازه همه آن چشیدگان جرعه های تو، تنهایی خویش را مرثیه می خواند و مویه می کند.
آن دلگرمی که در یأس فروتن دل ها از جانب تو می دمید و شفافیت آب را به روان خشک و خسته آنها می بخشید، حالا از دست رفته است و تو پرواز کرده ای به آشیانه مرغان بهشت. وقتی زبان می گشودی، گره فرو بسته صدها هزار پرسش بی امان می گشود و دفتر پربرگ ندانسته های اندیشه انسان، سطر به سطر، از واژه های معرفت و بلوغ، هستی می گرفت.
این کاروان بلند علم است که از باغستان روشن دریافت های تو آغاز شده و تا مرز تیرگی های جهل آدمی، توشه های دانایی و حکمت را روانه کرده است.
آن امیر ایمان آوردگان و معرفت شناسان بود که سرود و اینک تو که با صلابت و یقین، «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» را باز می خوانی و می خوانی.
ای امیر فضل و بزرگی و هنر!
تاریخِ پُرحجم روایت و نقل، به آن ده ها هزار جست وجوگر و راوی سخن های جانانه تو که در خویش دارد، به خود می بالد؛ به آن مرواریدهای نهفته کلامت که در حافظه دیرینه خویش، عزیزانه محفوظ داشته است.
ای صادق آل نبی! اکنون ماییم و میراث فاخر سخن های تو که بسان گنجینه رشد و آسمانی شدن، ما را و همه را و همیشه را فرا می خواند.
پیامک به مناسبت تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام
خون بریزید از دیده،ای دل،کعبه ی جان شد خراب
آستان پاک و نورانیِ جانان شد خراب
این اهانت ها از آن روزی شروع گردید که
بعدِ احمد در مدینه،بیت الاحزان شد خراب
عمریست دلم میل به جایی دارد
جاییکه زمین حال و هوایی دارد
یک روز میاید و ز جان میخوانم
ایوان بقیع عجب صفایی دارد
آقا بیا نواحی ممتد درست کن
جایی شبیه به مشهد درست کن
آن گنبد و مناره خاکی خراب شد
حالا بیا دوباره گنبد درست کن
از غربت تو اشک دمادم داریم
دائم به لب پنجره شبنم داریم
این درد دل ماست ، خودت می دانی
در خاک مدینه یک حرم کم داریم
ای زائر همیشه ی تو آسمان بقیع
ای آفتاب و ماه تو را سایبان بقیع
افزون ز نیم قرن گذشت از خرابی ات
کی می شوی بهار؟!،اسیر خزان بقیع
بار دیگر قلب مهدی غم گرفت
همچو مولا ،قلب زینب هم گرفت
یاد آن روزی که ویران شد بقیع
در جنان، حیدر به سر ماتم گرفت
درست لحظه دفنت دوباره کشته شدی
به جرم قدرت لحنت دوباره کشته شدی
مناره های شما خار چشم دشمن بود
عجب به خاطر صحنت دوباره کشته شدی