لینک ثابت
يكى از همسران رسول خدا به نام ((ماريه قبطيه )) فرزندى به دنيا آورد كه پيامبر نام او را ابراهيم نهاد. اين پسر مورد علاقه شديد رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله قرار گرفت اما هنوز هجده ماه از عمر اين كودك نگذشته بود كه از دنيا رفت .
پيغمبر كه كانون عاطفه و محبّت بود از اين مصيبت به شدت متاءثر شد و اشك ريخت و فرمود: اى ابراهيم ! دل مى سوزد و اشك مى ريزد و ما محزونيم به خاطر تو، ولى هرگز بر خلاف رضاى خدا چيزى نمى گوييم .
تمام مسلمين از اين مصيبت متاءثر بودند زيرا آنها مى ديدند كه غبارى از حزن و اندوه بر دل پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نشسته است آن روز تصادفا خورشيد هم گرفته بود، با مشاهده اين وضع مسلمين همگى ابراز داشتند كه : گرفتن خورشيد نشانه هماهنگى عالم بالا با عالم پايين و رسول خدا مى باشد لذا اين اتفاق جز به خاطر فوت فرزند پيغمبر چيز ديگرى نمى تواند باشد. البته اين مطلب - فى ذاته - مانعى ندارد، بلكه به خاطر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله ممكن است دنيا هم زير و رو شود اما در آن موقع اين اتفاق روى اين جهت نبود و در حقيقت يك مساءله طبيعى بود ولى مردم چون اين حادثه را در يك روز مشاهده مى كردند با هم مربوط مى دانستند و در نتيجه سبب مى گرديد كه ايمان و اعتقاد آنها به رسول خدا بيشتر شود.
اين مطلب به گوش پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله رسيد به جاى اينكه آن حضرت از اين تعبير مردم خوشحال شود و مثل بسيارى از سياست بازها موقع را براى تبليغات غنيمت شمرد و از اين عواطف و احساسات مردم به نفع اسلام استفاده كند، نه تنها كه چنين نكرد، بلكه سكوت را هم جايز ندانسته به مسجد آمد و پس از آن به منبر رفتند و مردم را آگاه نمودند و صريحا اعلام داشتند كه خورشيد گرفته است اما هرگز به خاطر بچّه من نبوده است .
زيرا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله هرگز نمى خواست حتى براى هدايت مردم و پيشرفت اسلام هم از نقاط ضعف و جهالت جامعه استفاده كند بلكه تلاش مى نمود تا از نقاط قوّت و علم و معرفت و بيدارى مردم استفاده شود.
چون قرآن به ايشان دستور داده است كه :
ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن .
يعنى اى پيامبر! دعوت كن مردم را به سوى راه پروردگارت با حكمت و موعظه و…
بنابراين آن حضرت تصور هم نكرد كه خوب مردم اينطور فهميده اند، پس بنابراين من هم سكوت اختيار كنم ، هدف مهم است وسيله هر چه مى خواهد باشد آن حضرت با عمل خود اين منطق پست را رد كردند حتى از سكوتشان هم نمى خواستند سوء استفاده نمايند.
زيرا اولاً اسلام احتياجى به چنين چيزهايى ندارد و افرادى بايد از اينگونه مسائل استفاده كنند كه دين و مكتبشان برهان و منطق و دليل ندارد و آثار و حقانيّت دينشان روشن و نمايان نيست .
ثانيا: همان كسانى هم كه از اين گونه مسائل استفاده مى كنند در نهايت امر اشتباه مى نمايند. زيرا همان مثل معروف است كه : همگان را هميشه نمى شود در جهالت نگاه داشت ، بعضى از مردم و يا همه مردم را در يك زمان محدود مى توان در جهالت و بى خبرى نگاه داشت اما همگان آن هم براى هميشه مقدور نيست .
و ثالثا: خداوند به پيامبران و مسلمانها چنين اجازه اى نمى دهد زيرا از حق بايد براى حق استفاده كرد وگرنه حق را با باطل آميختن حق را از بين مى برد.
منبع :حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى محمّد جواد صاحبى
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود: در شب معراج وارد بهشت شدم ، فرشتگانى ديدم كه بنائى مى كنند، خشتى از طلا و خشتى از نقره ، و گاهى هم از كار كردن دست مى كشيدند. به ايشان گفتم : چرا گاهى كار مى كنيد و گاهى از كار دست مى كشيد؟
پاسخ دادند: تا مصالح بنائى برسد.
پرسيدم : مصالحى كه مى خواهيد چيست ؟ گفتند: ذكر مؤ من كه در دنيا مى گويد سبحان اللّه و الحمدللّه و لا آله الا اللّه و اللّه اكبر. هر وقت بگويد، ما مى سازيم و هر وقت خوددارى كند، ما نيز خوددارى مى كنيم .
در حديث ديگر آمده است كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند:
((هر كس كه بگويد سبحان اللّه ، خدا براى او درختى در بهشت مى نشاند و هر كس بگويد الحمدللّه ، خدا براى او درختى در بهشت مى نشاند و هر كس بگويد لا آله الا اللّه ، خدا براى او درختى در بهشت مى نشاند، و هر كس بگويد اللّه اكبر، خدا براى او درختى در بهشت مى نشاند.
مردى از قريش گفت : پس درختان ما در بهشت بسيار است . حضرت فرمودند: بلى ولى مواظب باشيد كه آتشى نفرستيد كه آنها را بسوزاند، و اين به دليل گفتار خداى عزوجل است كه : اى كسانى كه ايمان آورديد خدا و فرستاده او را فرمان بريد و عملهاى خويش را باطل نكنيد.
منبع :حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى محمّد جواد صاحبى
معنى دعا: دعا يعنى صدا زدن و مدد خواستن در حل مشكلات از خالق خود. دعا كردن يكى از بهترين اعمالى است كه هم خداوند كريم در قرآن و هم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام سفارش بسيار نموده اند. آيات قرآن راجع به دعا كردن 1 - (اعراف آيه 80): براى خدا نامهاى نيك است پس او را به وسيله آنها بخوانيد و دعا كنيد. 2 - (غافر آيه 60): مرا بخوانيد و درخواست كنيد تا پاسخ دهم . 3 - (انعام 53): اى پيامبر نبايد آنان را كه هر صبحگاه و شبانگاه خدا را مى خوانند از پيش خود برانى . 4 - (فرقان 77): اى رسول من بگو اگر به سوى خدا متوجه نشويد و دعا نكنيد پروردگارم به شما اعتنا نخواهد كرد. سخنان ائمه معصومين عليه السلام راجع به دعا رسول اكرم صلى الله عليه و آله : دعا حربه مومن است براى دفع دشمنان و عمود دين است كه به آن دين مومن بر پا است و نور آسمان و زمين است . (بحار الانوار جلد 93، ص 288) امام صادق عليه السلام : دعا همان عبادتى است كه خداوند درباره اش فرموده همانا كسانى كه از عبادت و پرستش من تكبر كنند بزودى با ذلت و خوارى وارد جهنم خواهند گشت پس فرمود دعا كن خدا را بخوان و مگو كارها بر حسب تقدير الهى انجام خواهد شد. (وسائل الشيعه ) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا كردن ناتوان باشد. (مشكاه الانوار) امام رضا عليه السلام : دعا از نيزه كارگرتر است و دعا بر مى گرداند قضا را هر چند از آسمان نازل شده باشد و محكم شده باشد و دعا كليد همه رحمت ها است . امام صادق عليه السلام : خداوند عزوجل خوشش نمى آيد كه بندگانش از همديگر خواهش و درخواست كنند و همين مطلب را درباره خودش دوست دارد چون خداوند عزوجل خوشش مى آيد كه از او سوال و درخواست كنند و نعمتهاى خداوندى را از وى بخواهند. (ص 1109، ح 2، ب 20) امام محمد باقر عليه السلام : هيچ چيزى نزد خدا برتر از سوال و درخواست آنچه كه در نزد اوست نمى باشد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله : كسى كه به دعا توفيق يابد بدبختى ندارد و وقتى خدا توفيق خود را براى دعا فراهم نمود علامت آن است كه درهاى رحمت را بروى او گشوده است . (وسائل الشيعه ) امام صادق عليه السلام : هنگامى كه بنده مومن دعا كند خداوند عزوجل به فرشتگان گويد با اين كه دعاى اين بنده مستجاب است در عين حال حاجتش را ديرتر بر آوريد چون من دوست دارم آوازش را بشنوم . امام رضا عليه السلام : به اصحاب خود فرمود بر شما باد به سلاح انبياء گفتند: سلاح انبياء چيست ؟ فرمود: دعا. امام موسى كاظم عليه السلام : فرمود: كه از براى هر مرض دوا و دعائيست . هرگاه خداى تعالى به خاطر بيمار رساند كه دعا كند به تحقيق اذن داده است در شفاى او. فوايد دعا از سخنان ائمه معصومين عليه السلام
یکی از عذاب های ابن ملجم که پس از مرگ او، از سوی خداوند نازل گردید، توسط پرنده ای صورت می گرفت، به نحوی که شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است: یک روز وقتی در مسجدالحرام بودم دیدم مردم در مقام حضرت ابراهیم (ع) جمع شده اند و در آن جا یک مرد نشسته بود. از مردم سؤال کردم که آن مرد کیست؟ به من گفتند: آن یک راهب است که اسلام آورده است. راوی می گوید: به او نزدیک شدم و یک پیرمرد با عبای پشمی را دیدم که در مقام حضرت ابراهیم نشسته بود و شنیدم که می گفت: من رئیس راهبان در صومعه هستم. روزی پرنده ای شبیه عقاب دیدم که یک قسمت از بدن یک نفر را از حلقومش را بیرون انداخت، پس قسمت دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند. پس من از آن شخص سؤال کردم: تو چه کسی هستی؟ هیچ جوابی به من نداد. به او گفتم: تو را قسم می دهم به آن کسی که تو را آفرید، به من بگو تو چه کسی هستی؟ او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم، به او گفتم تو چه گناهی نموده ای که به طور پیوسته تکه های بدنت را این پرنده پس می اندازد و مجدد از هم جدا کرده و فرو می برد؟ به من گفت: من قاتل علی بن ابی طالب هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید. راهب می گوید: در حال حرف زدن بودیم که یکباره همان پرنده آمد و آن را قطعه قطعه برداشت تا وقتی که همه ی قسمت های او را برداشت و من منتظر شدم تا وقتی که پرنده پایین آمد و آن را آورد و مجدد از بدن خود تکه های او را خارج نمود. پس از او سوال کردم: علی بن ابی طالب (ع) کیست؟ جواب داد: علی بن ابی طالب (ع) پسر عمو و وصی پیامبر اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) است. (مدینة المعاجز، ج1: 544، حدیث 540)
روایات متعدّدى در فضیلت تلاوت این سوره بعد از سوره حمد در نماز وارد شده است و به کسى که آن را در نماز واجب بخواند خطاب میشود: «غفر اللّه لک ما مضى فاستأنف العمل؛ خداوند گذشته تو را بخشید، از نو آغاز کن«.
(وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۷۹)
امام رضا علیهالسلام فرمود: کسى که در زیارت قبور مؤمنین، سوره قدر را هفت مرتبه بخواند، خداوند آن مردگان و کسى که این سوره را تلاوت کرده است، میآمرزد.
(تفسیر نورالثقلین(
ابوالفرج در «مقاتلالطالبيين» روايت كرده كه پس از ضربت خوردن امير مؤمنان، اطباى كوفه را به بالين آن حضرت آوردند و در ميان آنها، هيچ يك در معالجه زخم و جراحى استادتر از اثير بن عمرو نبود و او متخصص در معالجه زخمها و جراحات بود و از جمله چهل نفر جوانى بود كه در زمان ابوبكر در عين التمر به دست خالد بن وليد اسير و در كوفه ساكن شده بود.
اين طبيب همين كه زخم سر آن حضرت را ديد، دستور داد شُش گوسفندى را بياورند و از ميان آن رگى را بيرون آورد و آن رگ را در زخم مزبور نهاد و پس از اندكى بيرون آورد و آن را مشاهده كرد. سپس رو بدان حضرت كرده، گفت: «اى امير مؤمنان، هر وصيتى دارى، بكن كه ضربت شمشير اين دشمن خدا به مغز سر رسيده و معالجه سودى ندارد.»
در اين وقت بود كه امير المؤمنين كاغذ و قلم و دواتى طلبيد و شروع به وصيت كرد.
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيتنامه اى است كه اميرالمؤمنين، على بن ابيطالب بدان وصيت مىكند: گواهى مىدهد كه معبودى جز خدا نيست كه يگانه است و شريك ندارد و نيز گواهى میدهد كه محمد(ص) بنده و رسول اوست، كه خداوند او را به راهنمايى و دين حق فرستاد تا بر همه اديان پيروزش كند، هرچند مشركان آن را ناخوش دارند. درود و بركات خدا بر او باد! «همانا نماز و پرستش و زندگى و مرگ من از آن خداوندى است كه پروردگار جهان است و شريكى براى او نيست و بدان مأمور گشتهام و منم از نخستين مسلمانان».
اى حسن! من تو را و تمام فرزندان و خاندانم و هر كسى كه اين وصيتنامه به او برسد، به تقوا و ترس از خداوندى كه پروردگار شماست، سفارش مى كنم و بايد نميريد جز اينكه مسلمان باشيد و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد، زيرا به راستى من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيدم كه مى فرمود: اصلاح دادن ميان مردمان از همه نماز و روزه بهتر است و آنچه دين را تباه ساخته و از بين مىبرد، افساد ميان مردمان است، ولا قوه الا بالله العلى العظيم [نيرويى جز به وسيله خداى بزرگ نيست].
به خويشان و ارحام خويش توجه داشته باشيد و به آنان پيوند كنيد، صله رحم كنيد تا خداوند در روز قيامت حساب را بر شما آسان گرداند.
الله الله فى الايتام، فلا تغبوا افواههم، ولا تضيعوا بحضرتكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، درباره يتيمان، پس براى دهنهاشان به سبب سنگدلىتان نوبت قرار ندهيد (كه گاهى سير و گاهى گرسنه نگاهشان داريد).
الله الله فى جيرانكم، فانهم وصيه نبيكم…: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره همسايگانتان كه رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش كرده و پيوسته درباره آنان توصيه مى فرمود، به اندازه اى كه ما گمان كرديم براى همسايگان از همسايه خود ارث قرار م ىدهد و حرمت آنان به اندازهاى است كه سهمى در مالشان براى همسايه تعيين كرده!
الله الله فى القرآن، فلايسبقكم الى العمل به احد غيركم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره قرآن مبادا كسى به عملكردن بدان بر شما سبقت جويد.
الله الله فى الصلاه فانه خير العمل وانها عمود دينكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره نماز، زيرا كه نماز ستون دين شماست.
الله الله فى بيت ربكم لاتخلوه ما بقيتم…: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره خانه پروردگارتان (خانه كعبه)، مبادا تا زنده هستيد، آن خانه از شما خالى بماند، كه اگر رها شد، مهلت داده نمىشويد و به عذاب دچار مىشويد و اگر از شما خالى ماند، كيفر خداوند فرصت زندگى به شما نمىدهد.
الله الله فى الزكاه فانها تطفى غضب ربكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد در دادن زكات اموال خود كه زكات خشم پروردگار را فرو نشاند.
الله الله فى شهر رمضان فان صيامه جُنه من النار: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره روزه ماه رمضان، زيرا كه آن براى شما چون سپرى است از آتش دوزخ.
الله الله فى الفقراء والمساكين فشاركوهم فى معاشكم…: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره بينوايان و مسكينان و آنها را در زندگى خود شريك سازيد و از خوراك و لباس خود به آنها نيز بدهيد.
الله الله فى الجهاد باموالكم وانفسكم والسنتكم: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره پيكار كردن در راه خدا به مالها و جانها و زبانهاى خويش.
الله الله فى ذريه نبيكم…: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره امت پيغمبرتان، مبادا در ميان شما ظلم و ستمى واقع شود.
الله الله فى اصحاب نبيكم…: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره اصحاب پيغمبرتان؛ زيرا كه رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش فرموده.
الله الله فى النساء و فيما ملكت ايمانكم…: از خدا بترسيد، از خدا بترسيد درباره زيردستانتان، غلامان و كنيزان، زيرا كه آخرين سفارش و وصيت رسول خدا(ص) اين بود كه فرمود: «من شما را درباره دو دسته ناتوان كه زيردست شما هستند، سفارش مىكنم».
آنگاه فرمود:
الصلاه الصلاه، لا تخافوا فى الله لومه لائم…: نماز! نماز! درباره خداوند از سرزنش مردمان نهراسيد؛ چه، هر كس به شما ستم كند يا انديشه بد داشته باشد، خداوند شر او را كفايت فرمايد.
با مردم به نيكى سخن بگوييد، همان گونه كه خدا فرمود. امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد كه رشته كار از دست شما بيرون شود، آنگاه هر چه دعا كنيد و از خداوند دفع شر خواهيد، پذيرفته نشود و به اجابت نرسد.
بر شما باد هنگام معاشرت، به فروتنى و بخشش و نيكويى درباره يكديگر و زنهار از جدايى و تفرقه و پراكندگى و روى گردانيدن از هم و در نيكوكارى، يار و مددكار يكديگر باشيد و بر گناه و ستمكارى كمك مباشيد كه شكنجه و عذاب خدا بسيار سخت است.
خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پيغمبرش را در حق شما حفظ فرمايد، اكنون با شما وداع مىكنم و شما را به خدا مىسپارم و سلام و رحمتش را بر شما مىخوانم.
فرزندان آن حضرت پس از آنكه جسد مطهرش را در نجف اشرف دفن كردند، گرد آلود با چهره هاى پريشان به كوفه بازگشتند و حضرت امام حسن(عليه السلام) به مسجد كوفه آمد و برفراز منبر رفت و در حالي كه جمعيت در مسجد موج می زد خطبه مفصلى ايراد فرمود. در ابتداى خطبه گريه گلويش را گرفت.(3) و سپس بعد از درنگ و حمد بر خداوند فرمود: اى مردم! بدانيد كه ديشب پدر من از دنيا رفت؛ همان شبى كه وصى حضرت عيسى، يوشع بن نون از دنيا رفت. پدر من از دنيا رفت نه درهمى باقى گذاشت و نه دينارى؛ لَا صَفْرَآءَ وَ لَا بَيْضَآءَ (نه زردى و نه سپيدى) جز هفتصد درهم كه می خواست براى اهل خود خادمى بخرد.
حاكم در «مستدرَك» چنين آورده است كه: خَطَبَ الحسنُ بنُ على النَّاسَ حينَ قُتِلَ على، فَحَمِدَ اللَهَ و أَثنَى عليهِ، ثُمَّ قال: لَقد قُبِضَ فى هذهِ الليلَةِ رَجُلٌ لا يَسبِقهُ الاوَلونَ بِعَملٍ، و لا يدرِكُهُ الاخِرُونَ. و قد كانَ رسولُ اللَهِ صلَّى اللَهُ عليهِ و آلهِ و سَلَّمَ يُعطيهِ رَايَتَهُ، فَيُقاتلُ و جِبريلُ عَن يَمينهِ و ميكائيلُ عن يسارِهِ، فما يَرجعُ حتّى يَفتحُ اللَهُ علَيهِ. و ما تَرَكَ علَى أَهلِ الارضِ صفراء و لا بيضاءَ إلَّا سبعَ مِئةِ درهمٍ فَضلَت مِن عطاياهُ أَرادَ أَن يبتاعَ بِها خادمًا لاهلهِ. ثُمّ قالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ عَرفَنِى فَقد عَرفَنِى؛ و مَن لَم يَعرِفنى فأَنا الحَسنُ بنُ على، و أَنَا ابنُ النّبِى، و أَنا ابْنُ الوصىّ، و أَنا ابنُ البَشيرِ، و أَنا ابنُ النّذيرِ، و أَنا ابنُ الدّاعى إلَى اللَهِ بِإذنِهِ، و أَنا ابنُ السّراجِ المُنِيرِ، و أَنا مِن أَهلِ البيتِ الَّذِى كانَ جبريلُ يَنزِلُ إلينَا و يَصعَدُ مِن عندنا، و أَنا مِن أَهل البيتِ الَّذِى أَذهَبَ اللَهُ عنهُمُ الرِّجسَ و طهَّرهُم تَطهيرًا، و أَنا مِن أَهلِ البيتِ الَّذِى افترَضَ اللَهُ مَوَدّتَهُم على كُلّ مُسلمٍ فقال تَباركَ و تعالَى لنَبيّهِ صلَّى اللَهُ علَيهِ و آلهِ و سلَّمَ: قُل لا أَسئلكُم علَيهِ أَجرًا إِلَّا المَودّةَ فى القُربَى و من يَقتَرِفْ حَسنَةً نَزِد له و فيها حُسنًا؛ فاقتِرافُ الحَسنَةِ مَوَدّتُنا أَهلَ البيت.
«بعد از شهادت أميرالمؤمنين(عليه السلام)، امام حسن مجتبى(عليه السلام) خطبه اى ايراد فرمودند و پس از حمد و ثناى حضرت بارى تعالى شأنه چنين به سخن پرداختند: به تحقيق كه در اين شب گذشته، روح مردى به سراى جاودانى شتافت كه هيچ يك از پيشينيان به كردار و عمل او نرسيده اند و در ميدان مسابقه تقوى و عمل صالح از برابرى و پيشى گيرى بر او عاجز و فرو مانده اند و نيز هيچ يك از پسينيان در اين مضمار سبق به او نخواهند رسيد. مردى بود كه رسول الله(صلّى الله عليه و آله و سلّم) رايت جنگ را به او ميداد و در ميدان كارزار با دشمنان خدا مى جنگيد در حالي كه جبرائيل از طرف راستش و ميكائيل از جانب چپش او را مدد مى نمودند و هيچ گاه پشت به جنگ نمى نمود و از نبرد باز نمى گشت مگر وقتي كه خداوند به دست او فتح می كرد و براى مردم روى زمين به عنوان ارثيه چيزى نگذاشت نه سفيدى و نه زردى مگر هفتصد درهم كه از عطايا و بخششهاى او زياد آمده بود و مي خواست با آن براى اهل خود خادمى بخرد.
سپس فرمود: اى مردم! هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و كسى كه مرا نمى شناسد پس من حسن بن على هستم و من فرزند پيغمبر خدايم و من فرزند وصى رسول الله ام و من فرزند بشارت دهنده به بهشت هستم و من فرزند ترساننده از عذاب خدا هستم و من فرزند دعوت كننده مردم به سوى خدا به اذن او هستم و من فرزند چراغ تابناك و مشعل فروزان هدايتم و من از اهل بيتى هستم كه جبرائيل در خانه ما هبوط مي كند و از منزل ما از نزد ما صعود مى نمايد و من از اهل بيتى هستم كه خداوند اراده كرده است هر گونه رجس و پليدى را از آنان بردارد و آنها را به مقام طهارت مطلقه برساند و من از اهل بيتى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است و خداوند تبارك و تعالى به پيامبرش چنين خطاب فرموده است: بگو من از شما هيچ مزدى را نمى خواهم مگر مودت به ذوى القُرباى من و كسي كه مرتكب حسنه اى گردد، ما نيكویى را درباره او زياد مي گردانيم؛ ارتكاب حسنه مودت ما اهل بيت(ع) است.»
مقاتل الطّالبيّين» ص 52
تلخيص از روايت وارده در أمالى صدوق
مستدرك حاكم، باب فضآئل حسن بن على عليهما السّلام، ج 3،
نه تنها حضرت على عليه السلام بالين محتضر حاضر مى شود و شهادت مى دهد كه آيا اين شخص از شيعيان و دوستان من هست يا نه . بلكه موقع سئوال نكير و منكر هم ، حاضر مى شود و همان شهادت را مى دهد: اگر ميت از شيعيان او باشد او را نجات مى دهد و اگر از معاندين و دشمنان آن حضرت يا از كسانى كه معتقد به امامت ايشان نيستند باشد او را شفاعت نمى كند و دستور مى دهد كه او را تازيانه زنند. سيد حسين پسر حسن طالقانى نقل كرده : شخصى مورد اعتماد به من گفت : زن جوانى را ديدم كه تمام موى سرش سفيد شده بود. از علت سفيد شدن موى او در جوانى از ايشان سئوال كردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبى و دشمن على بوديم ، من خيلى به برادرم علاقه داشتم و وقتى برادرم فوت شد و مى خواستند او را دفن كنند. از شدت علاقه اى كه به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن كنيد؟ آخر الامر قرار شد كه او را در سردابه گذارند و روزنه اى در آن قرار دهند كه من نميرم و اگر هم خواستم خارج شوم بتوانم و مرا هم داخل آن سردابه كنار برادرم گذاشتند. بعد از برگشتن آن جماعت ، ديدم كرسى گذاشتند و مردى خوش سيما و خوش صورتى آمد و بر آن نشست . در اين حال ديدم نكير و منكر به صورت و هيئت ترس ناكى وارد شدند در حالى كه به دست هر كدام از آنان تازيانه اى بود. ايشان كنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتى كردند: از جمله ، از پروردگارش سئوال كردند. جواب نداد. آن شخص نورانى كه بر كرسى نشسته بود به او فرمود: بگو خداى من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پيغمبرش سئوال كردند: باز جواب نداد. همان شخص فرمود: بگو محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال كردند؟ نتوانست جواب دهد و ساكت ماند. آن شخص به يكى از آن دو ملك فرمود: سينه او را بو كن ببين آيا چيزى از محبت ما در آن هست يا نه ؟ وقتى بو كرد. عرض نمود: نه ، چيزى از محبت شما در آن نيست . فرمود: او را با تازيانه بزن آن ملك اطاعت كرد و او را زد. عرض كردم : كيستى ؟ فرمود: على بن ابى طالبم . عرض كردم : علت چه بود كه دو سئوال را به او تلقين كردى اما سئوال سوم را تلقين نفرمودى ؟ فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امام قبول نداشت . (در اين حال من متنبه شدم و خواستم كه مرا تعليم امامت دهد و دستورات مذهب را به من بياموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شيعيان ماست سئوال كن ! (عمه من شيعه بود ولى مذهب خود را كتمان مى كرد) بعد آن دو ملك چنان صيحه اى بر من زدند گفتند: از اين جا بيرون رو، وقتى مرا بيرون آوردند ديدم در اثر ترس و وحشت از صيحه آنان تمام موهاى سرم سفيد شده است نام كتاب : انسان از مرگ تا برزخ مؤ لف : نعمت اله صالحى حاجى آبادى