لینک ثابت
1. اطاعت مطلق از خداوند: حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ ميفرمايند هر كه ميخواهد بدون داشتن مال و ثروت و ايل و تبار عزتمند گردد ميبايست از معصيت الهي دوري و به اطاعت او روي آورد. ايشان در تأييد اين مطلب در جاي ديگر ميفرمايند: خداوندمتعال خطاب به داود ـ عليهالسّلام ـ فرمودند: اي داود من عزّت را در اطاعت خود قرار دادهام در حالي كه مردم آن را در خدمت به سلطان جستجو ميكنند و لذا آن را نمييابند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز در حديثي عزّت را در پروا داشتن از خداوند ميدانند و در حديث ديگر خوار بودن در برابر حق را به عزّت نزديكتر ميدانند تا عزّت يافتن به وسيله باطل.
2. قطع طمع از مردم: حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ بالصراحة عزّت را با قطع طمع همراه ميدانند. امام صادق ـ عليهالسّلام ـ نيز عزّت را تنها در خانهاي ميدانند كه اهل آن خانه چشم طمع به دست مردم اندوخته باشند. امام باقر ـ عليهالسّلام ـ نيز چشم نداشتن به دست مردم را موجب عزّت ديني مؤمن ميدانند. همچنين در حديث است كه لقمان در نصيحت به فرزند خويش فرمود: اگر ميخواهي عزّت دنيا را به دست آوري، طمع خويش را از آن چه مردم دارند قطع كن زيرا پيامبران و صديّقان به سبب بركندن طمع خويش به آن مقامات رسيدهاند.
3. در احاديث گوناگون ديگر موجبات عزّت در عواملي همچون انصاف، بخشش، پايبندي به حق، گذشت، فروتني، مناعت طبع، توكل، حفظ زبان، فروخوردن خشم، شكيبائي، قناعت و غيره آمده است. به عنوان نمونه حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ رفتار منصفانه با مردم را باعث عزّت دانسته و در احاديث ديگر شجاعت و قناعت را از عوامل نيل به عزّت برميشمارند، همچنين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ عفو و بخشش را مايه رسيدن به عزّت و در حديث ديگر فروتني و مناعت طبع را ماية عزّت مؤمن ميدانند امام باقر ـ عليهالسّلام ـ نيز توكل به خدا را موجب عزّت مومن ميدانند و در جاي ديگر صبر و شكيبائي را مايه عزّت ميشمارند.
گاهی وقت ها آنقدر خوشحالیم و اوضاع بر وفق مرادمان هست که می خواهیم زمان را در همان حال نگه داریم تا هیچ چیز تغییر نکند، گاهی همه کارها پشت سر هم ردیف می شود، آنقدر راحت که تصور می کنیم قانون هستی همین است …
در این حالت خیلی از خودمان تشکر می کنیم که چقدر خوبیم ما… چقدر توانایی داریم و به بمب اعتما به نفس تبدیل می شویم.
اینقدر در این خودبینی غرق می شویم که یادمان می رود گاهی هم انصاف داشته باشیم و از گرداننده اوضاع باب میل خودمان تشکر کنیم ….و اولین مانعی که در مسیرمان پیش بیاید آن وقت است که به زمین و زمان بد می گوییم.
همه را متهم کرده و محکوم می کنیم، همه حتی خداوند را و تنها کسی که تقصیری ندارد ، فقط خودمان هستیم و بس…
یک حکایت آموزنده
روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند…
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمی شود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین میاندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمیدارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ میگذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش میشود. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش میگذارد!!!
ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا میاندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد میکند. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ میکند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ میکند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او میگوید..!!
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ میفرستد ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﺱﮔزﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮمان میافتد ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽﺁﻭﺭﯾﻢ. بنابراین هر ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺱگزاﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﻔﺘﺪ.
از آیت الله قاضی بیاموزیم
آقا سید علی قاضی استاد عرفان آیت الله بهجت مستأجر بود و صاحبخانه اثاث منزلش را ریخته بود وسط کوچه. آن بزرگوار در حالی که بشّاش بود می فرمود: «خدا خیال کرده ما هم آدمیم»؛ یعنی خدا آدمها را سختی می دهد ، و گویا خدا ما را هم آدم حساب کرده که به ما سختی می دهد.
نکته اینجاست که ما این سختی ها را به هیچ وجه نمی خواهیم بپذیریم و چنان در مقابل آن ها می ایستیم و بی تابی می کنیم که گویی دنیا بهشتی است که قرار نیست در آن رنج و سختی ای پیش بیاید.
در دامنه های ناهموار زندگی دنیا، گاه ما در سربالایی قرار می گیریم و با تلاشی طاقت فرسا باید حرکت کنیم و گاه در سراشیبی که بدون هیچ زحمتی به راحتی و با شتاب، امکان حرکت فراهم است، و این بسته به دید ماست که با هر شرایطی چگونه کنار بیایم.
روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند… ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین میاندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمیدارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ میگذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش میشود. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش میگذارد!!!
اگر ما سختی ها را به چشم دشمنانی نگاه کنیم که قصد جان ما را کرده اند و می خواهند نابودمان کنند در نهایت خودمان را آنقدر به در و دیوار می زنیم که هر لحظه زندگی برایمان طاقت فرسا می شود، اما اگر این سختی ها را به عنوان بخشی از زندگی بپذیریم که قرار است درسی بزرگ به ما بدهند تمام وجودمان چشم و گوش می شود تا درس را هر چه بهتر بیاموزیم و از این مراحل به سلامت بگذریم.
خدواند متعال در قرآن کریم به خوبی ما را آگاه می کند به این ناهمواری ها و مژده می دهد که پایان این راه شیرینی و راحتی است.
میفرماید: «و لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَ الأْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»(بقره:155)؛ «قطعا همه ی شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و كاهش در مالها و جانها و میوه ها آزمایش میكنیم، و بشارت ده به استقامت كنند گان…».
بیایم و ملکه ذهن خود کنیم که خداوند حکیم است و همه کارهایش هم از روی حکمت و مصلحت است، اگر گاهی که ما برای خود سرمستانه و مغرور مشغول خوشگذرانی هستیم، یا با بی مبالاتی قوانین هستی را نادیده گرفته و کار خود را می کنیم اگر یک پس گردنی از خداوند متعال خوردیم تعجب نکنیم، چشممان به دست خداوند متعال باشد که چه خیری قرار است برای رقم بزند.
زندگی را به خاطر سختی های ریز و درشت که بالاخره دیر یا زود می گذرند بر خود زهر نکنیم، این سختی ها مسیر تبدیل شدن سنگ وجود ما به الماس های درخشان انسانیت و کمال است.
امام علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «هر گاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیری داشته باشد، پس آن بنده گناهی کند، به دنبال آن گرفتاری ای پیش می آید و استغفار را به یادش می آورد.
كوتاه دیدگان همه راحت طلب كنند عارف بلا، كه راحت او در بلای اوست
بگذار هر چه داری و بگذر كه هیچ نیست این پنج روز عمر كه مرگ از قفای اوست
هر آدمی كه كشته شمشیر عشق شد گو غم مخور كه ملك ابد خونبهای اوست
از دست دوست هر چه ستانی شكر بود سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست
فاطمه محمدی
شرط اول تابش هدایت قرآن بر عقول توجه به حجاب ها و سعى براى بركنار نمودن آنهاست، چنان كه آیاتى از قرآن با تعبیرات مختلف به این حجاب ها اشاره نموده است:
اسراء/45 و 46: “وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَكَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُوْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا * وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا “؛ “و چون قرآن بخوانى در میان تو و كسانى كه به آخرت ایمان نمى آورند حجاب پوشیدهاى قرار می دهیم و بر قلب هاى آنان از اینكه به خوبى درك كنند پوشش و در گوش هاى آنان سنگینى قرار می دهیم".
انعام/25: “وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْاْ كُلَّ آیَةٍ لاَّ یُوْمِنُواْ بِهَا"؛ “بعضى از این ها كسانى هستند كه به تو گوش فرا می دهند و بر قلب هاى آنان پوشش هایى از اینكه بفهمند قرار دادیم و در گوش هاى آنان سنگینى است، و هر آیهاى را اگر بنگرند ایمان نخواهند آورد".
محمد/24: “أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا"؛ “آیا به آیات قرآن نمى اندیشند؟ یا [مگر] بر دل هایشان قفل هایى نهاده شده است؟”
این آیات و مانند آن از حجاب هایى كه مانع هدایت آیات است یاد می کنند. برای این حجاب ها دو حالت می توان در نظر گرفت:
1ـ مربوط به یكى از مدارك باطنى باشد: حجابى كه عمق ضمیر را فرا می گیرد، یا پیرامون آن را می پوشاند، یا گوش و چشم باطن را از شنوایى و بینایى باز می دارد.
2ـ حجاب نفسانى غیر اكتسابى است: مانند كسانى كه عقل فطرى آنها از جهت عدم تفكر بیدار نگشته و دیدشان در محیط ظواهر زندگى دنیا محدود مانده است. معلومات و دانش هاى غرور انگیز اكتسابى نیز حجاب هایى است كه از تدبر در آیات و فرا گرفتن هدایت باز می دارد.
اینگونه حجاب هاست كه ذائقه فهم هر حقیقتى را فاسد و از لذت درك آن باز می دارد و طنین آیات حق را وا می تاباند و مانع نفوذ آن در ضمیر انسانى مى شود.
به همین دلیل است که در آغازین آیات مصحف شریف هدایت قرآن، به گروهی خاص به نام “متقین” اختصاص یافته است:
بقره/2: “ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ"؛ “این است كتابى كه در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقوا پیشگان است".
تا مرحلهاى از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدایت كتاب هاى آسمانى و دعوت انبیاء بهره گیرد.
قرآن در اولین برخوردش با مومنین آنان را چنین در مى یابد كه در دریاى غفلت فرو رفته، و موج حیرت از هر سو به آنان احاطه یافته و در نتیجه باطن آنان را به ظلمت هاى شك و ریب تاریك ساخته و دل هایشان را به انواع رذائل و صفات و حالات خبیثه بیمار ساخته، لذا با مواعظ حسنه اندرزشان مى دهد و از خواب غفلت بیدارشان مى كند و از هر نیت فاسد و عمل زشت نهیشان نموده، به سوى خیر و سعادت وادارشان مى سازد
به طور کلی افراد فاقد ایمان دو گروهند:
1ـ گروهى هستند كه در جستجوى حقند و این مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد كه هر جا حق را ببینند پذیرا مى شوند.
2ـ گروه دیگرى افراد لجوج و متعصب و هوی پرستى هستند كه نه تنها در جستجوى حق نیستند، بلكه هر جا آن را بیابند براى خاموش كردنش تلاش مى كنند.
مسلّماً قرآن و هر كتاب آسمانى دیگر تنها به حال گروه اول مفید بوده و هست و گروه دوم از هدایت آن بهرهاى نخواهند گرفت.
سرزمین وجود انسانى تا از لجاجت و عناد و تعصب پاك نشود، بذر هدایت را نمى پذیرد. چهره حقیقت هر قدر آشكار و درخشان باشد تا در برابر دیده بینا قرار نگیرد، درك آن ممكن نیست.
به تعبیر دیگر براى شناخت حقایق دو چیز لازم است، آشكار شدن چهره حق و دارا بودن وسیله دید و درك.
(جاء اعرابی یوما یطلب منه شیئا فاعطاه(ص) ثم قال له:
احسنت الیک.
فقال الاعرابی: لا, لا اجملت.
قال: فغضب المسلمون و قاموا الیه و اشار الیهم ان کفّوا ثم قام و دخل منزله و ارسل الی الاعرابی و زاده شیئا.
ثم قال: احسنت الیک؟
فقال الاعرابی: نعم فجزاک الله من اهل و عشیرة خیرا
فقال له النبی(ص): انک قلت ما قلت و فی نفسی اصحابی شیء من ذلک فان احببت فقل بین ایدیهم ما قلت بین یدی حتی یذهب من صدورهم ما فیها علیک.
قال: نعم.
فلما کان من الغد, او من العشی, جاء.
فقال النبی(ص) إن هذا الاعرابی قال ما قال. فزدناه فزعم أنه رضی لذلک.
فقال الاعرابی: نعم فجزاک الله من اهل و عشیرة خیرا.
فقال(ص) :إن مثلی و مثل هذا الرجل الاعرابی کمثل رجل کانت له ناقة شردت علیه فاتبعها الناس فلم یزیدوها الا ّنفورا فناداهم صاحب الناقة خلّدا بینی و بین ناقتی فانّی أرفق بها و اعلم. فتوجه الیها صاحب الناقة بین یدیها فاخذلها من قمام الارض فردّها هوناً هوناً حتی جاءت و استناخت و شدّ علیها رحلها و استوی علیها و انّی لو ترکتکم حیث قال الرجل ما قال, فقتلوه دخل النار.
روزی مردی بادیه نشین نزد رسول خدا آمد و از ایشان چیزی خواست.
رسول خدا به وی چیزی بخشید.
سپس فرمود: به تو احسان کردم.
مرد عرب گفت: خیر. احسان نکردی!
راوی می گوید: در این هنگام مسلمانان پیرامون رسول خدا خشمگین شدند و به سوی او خیز برداشتند.
رسول خدا به ایشان اشاره فرمود, دست بردارید, واگذاریدش.
سپس برخاست و وارد منزل شد و به سوی مرد بادیه نشین فرستاد و به وی کمک بیش تری کرد.
سپس فرمود: به تو احسان کردم.
مرد بادیه نشین گفت: بله. خداوند از اهل و عشیره ات به تو جزای خیر دهاد.
رسول خدا به آن مرد فرمود: تو آن چه خواستی گفتی, اما در دل اصحاب من از این رویداد, چیزی پیدا شده, حال اگر دوست داشتی, در بین ایشان حاضر شو و آن چه اکنون در نزد من گفتی, به آنان نیز بازگو. تا آن چه در سینه شان نسبت به تو پدید آمده, از بین برود.
مرد بادیه نشین گفت: بله خواهم گفت.
همین که فردا شد, یا شامگاه, آن مرد آمد.
رسول خدا فرمود: این مرد بادیه نشین, گفت آن چه گفت. ولی بعد که ما بیشتر به او بخشیدیم خشنود گردید.
مرد بادیه نشین گفت: بله. خداوند از اهل و عشیره ات, به تو جزای خیر دهد.
آن گاه رسول خدا فرمود: داستان من و داستان این مرد بادیه نشین مانند داستان مردی است که برای او شتری بود, گریخت. پس مردم در پی آن افتادند و با این کار چیزی به سود صاحب شتر نمی افزودند جز فرار بیشتر شتر او. در این هنگام صاحب شتر فریاد برآورد هان مردمان, خالی کنید بین من و شترم را و بین من و شترم جدایی میفکنید که من به آن مهربان تر و به حال آن داناترم.
در این هنگام صاحب شتر از سمت جلوی شتر, در حالی که مقداری خار و خاشاک از زمین برداشت, آهسته آهسته به حرکت درآمد. تا آن جا که شتر به پیش او آمد و زانو زد و صاحب شتر بار برپشت آن نهاد و بست و خود هم بر آن سوار شد!
من اگر شما را وامی گذاردم, آن گاه که او گفت آن چه گفت, او را می کشتید و داخل آتش می شد. . محجة البیضاء مولی محسن کاشانی, ج4/149.
وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ (شوری- 40)
ترجمه:
كيفر بدى، مجازاتى است همانند آن؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد!
خلاصه تفسیر:
یکی از بزرگترین فضائل اخلاقی که رسیدن به آن کار آسانی نیست عفو و گذشت به هنگام قدرت و ترک انتقام جویی است. بسیاری از مردم کینهها را در سینه های خود پنهان میکنند و به طور دائم در انتظار روزی هستند که بر دشمن پیروز شوند و چندین برابر از او انتقام بگیرند نه فقط بدی را به بدی پاسخ گویند بلکه یک بدی را به چندین بدی پاسخ دهند و از همه بدتر اینکه گاه به این صفت رذیله و بسیار زشت افتخار هم میکنند.
در آيه مورد بحث خداوند نخست اشاره به مسأله مقابله به مثل مى فرمايد و آن را حق مؤمنين مى شمرد (تا دشمن وافراد خطاكار خود را در امنيت نبينند) سپس اشاره به مسأله عفو و گذشت وترك انتقامجويى مىكند و مىگويد كيفر بدى مجازاتى همانند آن است و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خدا است و خداوند ظالمان را دوست ندارد (وَ جَزآءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مَثلُها فَمَنْ عَفى وَ اصْلَحَ فَاجْرُهُ عَلَى اللَّهِ انَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ).
با توجه به اين كه سوره شورى از سوره هايى است كه تمام آن در مكه نازل شده و مى دانيم در آن زمان مؤمنان مورد تعرض وسيع و گسترده مخالفان قرار مى گرفتند، قرآن در آيه 39 اين سوره به آنها دستور مىدهد كه در برابر ظلم تسليم نشوند، و هنگامى كه مورد ستم قرار مىگيرند از ديگران يارى بطلبند و به كمك يكديگر بشتابند، سپس در آيه 40 به اين حقيقت اشاره مىكند كه مبادا به خاطر اين كه بعضى از دوستان شما مورد ستم قرار گرفتند در مقام انتقام جويى برآييد و از حد بگذرانيد و خود نيز در صف ظالمان قرار گيريد، حتى اگر در آنجا كه عفو آثار سويى ندارد عفو و اصلاح كنيد بهتر است.
در اين كه منظور از اصلاح كه در اين آيه به دنبال عفو آمده چيست؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند، بعضى اصلاح ميان خود و خدا را ذكر كردهاند، و بعضى اصلاح ميان مظلوم و ظالم تا اين مسأله بار ديگر تكرار نگردد، و بعضى اصلاح خويشتن را از انتقام جويى و خشم و غضب و بعضى ترك قصاص را ذكر كرده اند.
جمع ميان اين معانى در تفسير كلى اين آيه نيز بعيد به نظر نمى رسد. و به هر حال آيه به روشنى اين حقيقت را ثابت مى كند كه عفو و اصلاحى كه به دنبال آن صورت مى گيرد تا ريشه كينه ها براى هميشه كنده شود، و تعبير «فَاجْرُهُ عَلَى اللّهِ» (پاداش او بر خدا است) بدون اين كه اجر معينى حتى بهشت را تعيين كرده باشد نشان مى دهد اجر و پاداش چنين كسى به قدرى عظيم است كه جز خدا نمى داند.
آیت الله بهجت (قدس سره):
بارها گفته ام و بار دگر مي گويم:
« کسي که بداند هر که خدا را ياد کند، خدا همنشين اوست،
احتياج به هيچ وعظي ندارد، مي داند چه بايد بکند و چه بايد نکند؛
مي داند که آنچه را که مي داند، بايد انجام دهد،
و در آنچه که نمي داند، بايد احتياط کند. »
و در میان تمام مطالب دو مطلب را اهتمام نماید که اصل و مبنای عمل حقیر همین دو است: اول حلیت غذا، که تا میتواند دقت کند، اما نه آنقدر که از کار بیفتد بلکه به قدر مقدور. دوم حضور قلب است در نماز و اهتمام به نماز اول وقت که: «الصّلوةُ عَمُودُ الّدینِ… اِنْ قُبِلَت قُبِلَ مَا سِواهَا» 1.
بینالطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید: یکی اذکار و تسبیح، دیگر ادعیه، سوم قرائت قرآن، و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بودهاید شکر کنید و اگر خدای نکرده ابتلا به معصیتی یافتهاید استغفار کنید. دیگر آنکه هر روز صدقه دهید، ولو به وجه مختصر. شبها قدری در بیاعتباری دنیا و انقلاب آن فکر نمایید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک میکند. میگویند انسان سه نوع خورش دارد، همانطور رفقای انسان نیز باید سه نوع باشند: یک نوع به منزله غذای هر روزه است، نوع دیگر به منزله دوا که سالی یک مرتبه لازم میشود، و نوع سوم حکم سم دارد که باید از آن اجتناب کرد.
نخست موعظه پیر مِی فروش این بود که از معاشر ناجنس احتراز کنید
پینوشتها:
1- نماز ستون دین است… اگر پذیرفته شود سایر اعمال نیز پذیرفته میشود. بحارالانوار: ج10 ص 394.
علامه حسن زاده آملی
انسان دو دهان دارد: یكى گوش كه دهان روح او است و دیگر دهان كه دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم اند. انسان باید خیلى مواظب آنها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهان ها را خیلى مراقب باشد. آنهاییكه هرزه خوراك می شوند، هرزه كار می گردند. كسانى كه هرزه شنو میشوند، هرزه گو میگردند. وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و كثیف مىشود. یعنى قلم او هرزه و نوشته هایش زهرآگین خواهد شد. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بی نیاز نیست و آبها گوناگونند. هر آبى كه پاك است، آن نبات هم پاك و میوهاش شیرین خواهد بود; و هر آبى كه پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است. خود عمل، حاكى است كه از چه آبى روییده شده است.