لینک ثابت
مفهوم حجاب چيست و از نظر قرآن و حديث، حجاب و پوشش اسلامي داراي چه ابعاد و اقسامي است؟
حجاب در لغت به معناي مانع، پرده و پوشش آمده است[1]. استعمال اين كلمه، بيشتر به معني پرده است[2]. اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش ميدهد كه پرده، وسيلهي پوشش است، ولي هر پوششي حجاب نيست؛ بلكه آن پوششي حجاب ناميده ميشود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد[3].
در اين نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامي است، و مراد از پوشش اسلامي زن، به عنوان يكي از احكام وجوبي اسلام، اين است كه زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوهگري و خودنمايي نپردازد.
بنابراين، حجاب، به معناي پوشش اسلامي بانوان، داراي دو بُعد ايجابي و سلبي است. بُعد ايجابي آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبي آن، حرام بودن خودنمايي به نامحرم است؛ و اين دو بُعد بايد در كنار يكديگر باشد تا حجاب اسلامي محقق شود؛ گاهي ممكن است بُعد اول باشد، ولي بُعد دوم نباشد، در اين صورت نميتوان گفت كه حجاب اسلامي محقق شده است.
گاهي مشاهده ميكنيم كه بسياري از زنان محجبه در پوشش خود از رنگهاي شاد و زيبا و تحريك برانگيز استفاده ميكنند كه به اندامشان زيبايي خاصي ميبخشد و در عين پوشيده بودن بدن زن، زيبايياش آشكار است، گويي كه اصلاً لباس نپوشيده است[4]؛ و اين دور از روح حجاب است.
اگر به معناي عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بناميم، حجاب ميتواند اقسام و انواع متفاوتي داشته باشد. يك نوع آن حجاب ذهني، فكري و روحي است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامي، مانند توحيد و نبوت، از مصاديق حجاب ذهني، فكري و روحي صحيح است كه ميتواند از لغزشها و گناههاي روحي و فكري، مثل كفر و شرك جلوگيري نمايد.
علاوه بر اين، در قرآن از انواع ديگر حجاب كه در رفتار خارجي انسان تجلي ميكند، نام برده شده است؛
مثل حجاب و پوشش در نگاه كه مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصيه شده اند:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ[5]؛ اي رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ[6]؛ اي رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب گفتاري زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ[7]؛ پس زنهار نازك و نرم با مردان سخن نگوييد؛ مبادا آن كه دلش بيمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
نوع ديگر حجاب و پوشش قرآني، حجاب رفتاري زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهاي راه نروند كه با نشان دادن زينتهاي خود باعث جلب توجه نامحرم شوند:
وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ[8]؛ و آن طور پاي به زمين نزنند كه خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شود.
از مجموع مباحث طرح شده به روشني استفاده ميشود كه مراد از حجاب اسلامي، پوشش و حريم قايل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحاي مختلف رفتار، مثل نحوهي پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است.
پي نوشتها
[1] . جوهري، صحاح اللغه، الحجاب: الستر؛ فيومي، المصباح المنير، حجبه حجباً من باب قتل: منعه و منه قيل للستر الحجاب لانه يمنع المشاهده.
[2] . در قرآن اين كلمه در هشت مورد به كار رفته كه بيشتر به معناي حاجز، مانع، حايل و پرده است.
[3] . استاد مطهري، مسئلهي حجاب، ص 78.
[4] . علامه سيدمحمدحسين فضل الله، مجلهي پيام زن، «جوانان، ورزش و حجاب» شمارهي 74، ص 19.
[5] . سورهي نور (24)، آيهي 30.
[6] . سورهي نور (24)، آيهي 31.
[7] . سورهي احزاب (33)، آيهي 32.
[8] . سورهي نور (24)، آيهي 31.
دروغ به معنای سخن نادرست،[1] خلاف حقیقت و واقعیت،[2] قول ناحق و بمعنای نقل گفتاری از کسی که آن را نگفته است.[3] اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده،وعده باشد یا غیر آن.[4] ضد صدق[5] و [6] خبر از خلاف واقع چه بصورت عمد یا سهو،،[7] آمده است.
دروغ در اصطلاح همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند که یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان دروغ گفتن است.[8]
دروغ از جمله گناهان کبیره بلکه قبیحترین گناهان و زشتترین آنها میباشد که آدمی با این صفت در دیدهها خوار و در نظرها بی ارزش و بی اعتبار میشود.
دروغ از منظر قرآن کریم:
در قرآن کریم آیات متعددی در زمینه دروغ وجود دارد که در اینجا به چند نمونه اشاره میشود:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید و نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.»[9]
با توجه به این آیه معلوم میشود که دروغ در نزد خدای متعال ناپسند شمرده شده است و موجب دوری انسان از خدا میشود که این خود عذاب روحی بس بزرگی است و در کنارش عذاب دوزخ را نیز در برخواهد داشت.
در جایی دیگر از قرآن کریم خداوند متعال ميفرماید:
«تنها کسانی دروغ پردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند.»[10]
با توجه به این آیه، فرد دروغگو به قدری از سوی خداوند مورد مذمت قرار گرفته که او را بی ایمان معرفی کرده و هیچ فرد بی ایمان مؤمن تلقی نمیگردد.
در آیهای دیگر میفرماید: در حقیقت خداوند آن کسی را که دروغ پرداز ناسپاس است هدایت نمیکند.[11]
و یا در آیات دیگر می فرماید: دروغگو مستحق لعنت و سزاوار خشم پروردگار عالم است.[12]
دروغ در روایات:
اخبار وارده در بزرگی گناه دروغ و شدت عقوبت و مفاسد مترتب بر آن زیاد میباشد که در این قسمت به برخی از روایات اشاره میشود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت میکنند و بوی بدی از قلبش بیرون میآید که تا به عرش میرسد و خداوند به سبب این دروغ، گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است را برای او مینویسد.»[13]
و یا در جایی دیگر میفرماید:
«از دروغ بپرهیز که روی دروغگو را سیاه میکند.»[14] [15]
مردی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پرسید: «چه عملی سبب دخول در آتش است؟ حضرت فرمود: دروغ. زیرا دروغ سبب فجور و فجور سبب کفر و کفر سبب دخول در آتش است.»[16]
دروغ سبب گرفتن صورت انسانی از دروغگو است؛ یعنی صورت برزخیاش انسان نیست. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: در شب معراج زنی را دیدم که سرش مانند خوک و بدنش مانند بدن الاغ بود و سبب آن فتنه انگیزی و دروغ بود.[17]
در روایتی دیگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ریشه دروغ را در کمبودها و پستیهای انسان چه از لحاظ روحی و یا جسمی بیان فرموده است: دروغگویی از پستی روح ریشه میگیرد.[18]
در روایتی دیگر حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) میفرماید: بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان دروغگو است.[19]
علل دروغگویی:
علل متعددی را می توان برای دروغگویی مطرح کرد:
1- حسد: برادران یوسف به خاطر حسادتی که به او داشتند از پدرشان خواستند که فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند و ما نگهبان او هستیم.[20]
2- شیطان: از مصادیق بارز دروغگویان در فرهنگ قرآن، شیاطین هستند. آنجا که خداوند میفرماید: «آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ آنها بر هر دروغگوی گنهکار نازل میشوند.»[21]
3- گناه: از دیگر عواملی که سبب دروغگویی میشود، گناه و معصیت است. در قرآن کریم میخوانیم: «اینها آیات خداوند است که ما آن را به حق به تو تلاوت ميکنیم اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند،به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان میآورند، وای بر هر دروغگوی گنهکار.»[22]
4- مکر زنانه: از دیگر مصادیق علل دروغگویی، مکر زنانه است که در سورة یوسف از زلیخا سخن به میان آمده است: «و هر دو به سوی در، دویدند و پیراهن او(یوسف) را از پشت پاره کرد و در این هنگام، شوهر آن زن را کنار در یافتند و آن زن گفت: کیفر کسی که بخواهد به اهل تو خیانت کند جز زندان و یا عذاب دردناک چه خواهد بود؟ یوسف گفت: او را به اصرار به سوی خود دعوت کرد و در این هنگام شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن راست ميگوید و او از دروغگویان است.»[23]
5- حفظ موقعیت اجتماعی: گاهی انسان از یک مقام خاص اجتماعی برخوردار است و گاهی در اجراء و اداره امور محوله و مسئولیتی که به عهده گرفته کوتاهی ميکند و به عللی از جمله ضعف و یا سوء مدیریت توفیق حاصل نمیشود لذا وقتی از طرف مقام بالاتر مورد سؤال قرار میگیرد برای حفظ منصب و عنوان اجتماعی و پوشاندن عیوب و لغزشهای خود متوسل به دروغ میشود و حفظ موقعیت خود را در گفتن مطالب خلاف واقع ميداند.
6- جلب منافع و دفع مضرات: گاهی انسان مشاهده میکند که ضرری متوجه او و منفعتی متوجه دیگری شده است. برای اینکه این زیان را از خود دور و متوجه دیگری سازد و یا منفعتی را که متوجه دیگری شده به سوی خود جلب نماید و به لحاظ اینکه اقتضاء طبع انسان جلب منفعت و دفع ضرر خویش است، این حالت انگیزهای بسیار قوی در جهت گفتن دروغ به شمار میرود.[24]
آثار دروغ:
دروغگویی مانند سایر بیماریهای روانی و عاطفی، ابتدا از یک مسأله کوچک و ساده آغاز میشود. چنانچه به موقع درمان نشود به یک بیماری روحی تبدیل میشود که مشکلات بسیاری را برای فرد مبتلا و دیگران فراهم میسازد. از نظر روانی، دروغگویی، برقرار کردن نوعی رابطه بیمارگونه با دیگران است که علاوه بر شخص، دیگران را نیز دچار ناراحتی و مشکل ميکند. دروغگویی عامل اصلی فسادهای دیگر است، بطوریکه شابد بتوان گفت کلید ورود به سایر فسادها است. برخی از عوارض و پیامدهای دروغگویی عبارتند از:
1- بی اعتباری دروغگو: زندگی در اجتماع بر اساس نوعی اعتماد نسبی دو جانبه استوار است. دروغ به این اعتماد لطمه میزند و موجب اختلال در روابط بین افراد شده و بدبینی را بین آنان پدید میآورد. همچنین فاش شدن دروغ شخص مبتلا باعث میشود تا آبروی او را بریزد و ارزش و اعتبار خود را از دست دهد. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:سزاوار است که مسلمانان از دوستی و برادری با دروغگو اجتناب کنند؛ زیرا او آنقدر دروغ میگوید که راستش را هم باور نمیکنند.[25]
2- از بین رفتن ایمان درغگو: کسانیکه به گفتههای یک دروغگو اعتماد ميکنند و آن را میپذیرند به گمراهی کشیده خواهند شد. این امر در مسائل فکری و اعتقادی موجب تباهی ایمان و عقیده افراد میگردد. همچنین دروغگو برای رسیدن به هدف و مطلوب خویش، دروغ را ابراز مؤثر در نتیجه کار میداند و این همان شرک خفی است و نشانگر ضعف ایمان دروغگو نسبت به تأثیر خداوند متعال بر امور است. امام محمد باقر(علیه السلام) میفرماید: »دروغ خانه ایمان را ویران میسازد.»[26]
3- بی آبرویی: از دیگر زیانهای اجتماعی دروغ، بی آبرویی است. دروغهای زیادی که از دروغگو کشف شد، رسوایی او که مکرر گردید، بی آبرویی نصیبش میشود. رسوایی دروغگو، کشف دروغ اوست و بی آبرویی دروغگو، بیحیثیت و بیارج شدن اوست. عقلا و خردمندان، همیشه بدنبال حیثیت و آبرو میروند. ثروتمند، ثروت خود را برای خریدن حیثیت و آبرو صرف میکند. قدرتمند، قدرت خود را برای رسیدن به این موقعیت به کار میاندازد. دانشمند، از دانش خود، برای جلب افکار عمومی، بهره برداری میکند. محبوبترین چیزها نزد عقلاء حیثیت و آبرومندی میباشد و آخرین هدف آنها همین خواهد بود؛ چون تمام دارایی خود را فدای آن میکنند، ولی دروغگو، با دست خود این موقعیت را از بین ميبرد.[27]
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کم آبروترین مردم کسی است که دروغ ميگوید.[28]
4- بدبینی مردم: دروغگو مورد سوء ظن و بدبینی مردم است و گاهی کار او از این هم بالاتر میرود و بر اثر دروغ مورد تنفر قرار خواهد گرفت.[29]
5- فقر: راستی و درستی، ثروت را میافزاید؛ چون دارنده آن ایجاد اعتبار میکند. دروغگویی سرمایه را راکد نگاه میدارد، زیرا نه تنها جلوگیری از پیدایش اعتبار میکند، بلکه اعتبار موجود را نیز میبرد و کسی به وعده با او معامله نمیکند، چون اعتبار ندارد. به وعده دروغگو اعتماد نمیشود چون اعتماد کردن به او بر خلاف عقل است. امیرالمومنین علی(علیه السلام) میفرماید: عادت به دروغ، فقر میآورد.[30]
6- فراموشی: یکی از بیماریهای روانی که دروغگو بدان گرفتار میشود، فراموشی است. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: از چیزهایی که خدا به زیان دروغگویان کمک کرده، فراموشی است.[31]
7- پرده دری و بی شرمی: اگر کشف دروغ، روحیه دروغگو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغگویی ادامه دهد، کشفهای پی در پی، شرم را از او میبرد و وی را دروغگوی حرفهای میسازد و دیگر، از آنکه عیبش آشکار شود، ابایی ندارد. با خود میگوید: مردم همه مرا شناختهاند. پنهان ساختن دیگر چه سودی دارد و دیگر نه از ارتکاب گناه ابایی دارد و نه از فاش شدن آن. امام معصوم(علیهم السلام) فرمود: از دروغ بپرهیزید، سرانجام دروغ، پرده دری است و سرانجام پردهدری آتش دوزخ است.[32]
مجوزات دروغ:
1- حفظ جان و مال و عرض مسلمانان: پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: به خدا سوگند دروغ یاد کن و برادرت را از کشته شدن نجات بده.[33]
همچنین راوی میگوید: از امام هشتم امام رضا(علیه السلام) سؤال کردم درباره مردی که از سلطان بر مال خویش میترسد که مالش را به زور و ناحق از او بگیرد، سپس به دروغ سوگند میخورد تا اینکه از ظلم سلطان نجات یابد. حضرت فرمود: باکی بر او نیست و نیز میگوید: از امام سؤال کردم که آیا همانگونه که انسان برای حفظ مال خویش جایز است سوگند بخورد، برای حفظ مال برادر دینی خود نیز میتواند سوگند دروغ متوسل شود؟ حضرت فرمود: آری.[34]
و نیز امام صادق(علیه السلام) فرمود: سوگند اقسامی دارد که یک قسم آن این است که انسان در راه خلاص و نجات مال یا جان مسلمانی از دست سارق یا هر متجاوز دیگری سوگند به دروغ بخورد، چنین سوگندی نه تنها کفاره ندارد بلکه اجر هم دارد.[35]
2- اصلاح ذات البین: هر گاه دو نفر از یکدیگر کدورت و کینهای داشته باشند و با هم قطع رابطه کنند برای اصلاح و آشتی دادن آنها دروغ گفتن جایز است یعنی گفتن مطالبی که موجب رفع کدورتها و دشمنیها و برقراری روابط دوستانه و صمیمانه گردد، و همانگونه که برای رفع و درمان خصومتها و اصلاح روابط میان مسلمانان دروغ گفتن جایز است برای رفع و پیشگیری از خصومتها و دشمنیها نیز گفتن دروغ جایز است. بنابراین هرگاه راستگویی باعث وقوع فتنه و ایجاد دشمنی میان دو مسلمان و دروغگویی مانع فتنه و موجب دوستی و صمیمیت و ارتباط و الفت شود، آن راست، مذموم و این دروغ، ممدوح خواهد بود..[36]
3- جنگ و اموری سری: انسان میتواند در جنگ برای تقویت روحیه نیروهای خودی و تضعیف روحیه نیروهای دشمن در جهت عدم آگاهی دشمن از میزان عده و تاکتیکهای جنگی و گمراه ساختن اذهان دشمن از تصمیمات و برنامهها و غافلگیری، اطلاعات و آمار کذبی را انتشار دهد و حتی جایز است که در میان صفوف دشمن مطالب دروغی را شایع نموده و با ایجاد جنگ روانی همه جانبه، زمینه شکست دشمن و پیروزی مسلمین را فراهم کند.
چنانکه وقتی پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) در جنگ احزاب اطلاع یافت که بنی قریظه با مشرکان و ابی سفیان متحد شدهاند و پیمان بستهاند که هرگاه با سپاهیان توحید بجنگند آنها را یاری خواهند کرد، پیامبر خطبهای برای سپاه اسلام ایراد فرمود: بنی قریظه به ما پیام دادهاند که هرگاه ما با ابوسفیان بجنگیم ما را یاری خواهند کرد، چون این خبر به ابوسفیان رسید، گفت: یهود(بنی قریظه) خیانت کردند. پس مشرکین از منطقه جنگی فرار کردند.[37]بدین ترتیب بین صفوف و قوای دشمن تفرقه و تزلزل ایجاد شد و بالاخره باعث شکست دشمن و پیروزی مسلمین گردید.
و در حدیثی پیامبر فرمود: هر دروغی در پرونده انسان دروغ نوشته میشود مگر دروغی که در جنگ گفته شود؛ زیرا جنگ خدعه و فریب است.[38]
4- وعده شوهر به همسر: هرگاه زن از شوهر چیزی بخواهد که تهیه آن بر شوهر واجب نیست، جایز است به همسرش قول مساعد و جواب مثبت و وعده انجام خواسته او را بدهد گر چه قصد عمل به وعده خویش را نداشته باشد و بعد هم به وعدهاش وفا نکند و علت جواز دروغ در این مورد، این است که از وقوع اختلاف و یا تشدید آن و سوء تفاهم بین زن و شوهر پیشگیری شود و البته احتیاط اکتفا به حد رفع ضرورت است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) فرمود: دروغ در سه مورد نیکو است: 1- مکر و فریب در جنگ. 2- وعده دادن شوهر به همسر. 3- اصلاح بین مردم.[39]
5- بعث و زجر در تربیت اولاد: هرگاه والدین با مربی بخواهد در مقام تربیت، فرزند یا کودکی را به انجام کارهای نیک وادار کند، و از ارتکاب کارهای زشت بازدارد. جایز است به عنوان بعث و تشویق و ایجاد انگیزه برای انجام کار نیک و یا بعنوان زجر و تهدید و عاملی بازدارنده از کار زشت، به فرزند خویش وعده وعید دهد، گر چه تصمیم نداشته باشد به آنچه میگوید عمل کند. مثلاً اگر میخواهد فرزند کار نیکی را انجام دهد به او وعده پاداش دهد و اگر میخواهد فرزندش را از انجام کار بد و زشتی بازدارد به او وعید کیفر دهد.
البته لازم به تذکر است که آنچه جنبه تشویق و ترغیب در انجام کارهای نیک دارد باید انسان در صورت امکان به آن عمل کند و از خلف وعده اجتناب ورزد ولی در جائیکه عملی ساختن وعده میسر نبوده و موجب عسر و حرج باشد، گفتن آنچه ميداند که نميتواند به آن عمل نماید بلا اشکال است.
درمان دروغ:
بهترین راهی که انسان را از دروغ گفتن باز میدارد این است که توجه پیدا کند که دروغ گفتن مذمومترین صفات است و بواسطه دروغ مورد قهر و غضب الهی واقع، و در آخرت به آتش دوزخ گرفتار خواهد شد و در دنیا دیر یا زود دروغ او فاش و حقیقت امر آشکار میگردد و او بین مردم رسوا و مطرود و منزوی خواهد شد و دیگر کسی برای سخن او ارزش و اعتباری قائل نیست و در واقع مردهای در میان زندگان است.
امیرالمومنین(علیه ا) میفرماید: دروغگو با مرده برابر است؛ زیرا برتری انسان زنده بر مرده این است که مردم به او اعتماد میکنند و برای سخن او ارزش املسلقائل هستند اما هنگامی که به سخن او اعتمادی نباشد زندگی او پوچ و باطل است.[40]از طرفی انسان با شناخت ریشههای دروغ و قطع آن میتواند خود را از آلودگی به دروغ و ابتلاء به این آفت خطرناک مصون دارد.[41]
[1] . مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ برگزیده فرهنگ قرآن،قم، انتشارات بوستان کتاب، 1387ش، چاپ اول، ص 369.
[2] . مصطفوی،حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، الدائره العامة للمراکز و العلاقات الثقافیه، 1368، الطبعه الاولی، ج 10؛ ص 34.
[3] . شعرانی، ابوالحسن؛ نثر طوبی، تهران، انتشارات اسلامیه،ص 331.
[4] . الاصفهانی،الراغب؛ مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، 1412،الطبعة الاولی، ص 704.
[5] . ابن منظور؛ لسان العرب، لبنان- بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1419، طبعه الثالثه، الجزء الثانی عشر، ص 50.
[6] . معلوف، لویس، المنجد فی اللغة، تهران، انتشارات اسلام، 1380، چاپ دوم، ص 678.
[7] . قیومی، مصباح اللغة، مصر، 1313، ص 87.
[8] . امین، محمد؛ آفات زبان، تهران، افست کیا، ص 67.
[9] . ترجمه مکارم شیرازی، صف،2-3.
[10] . همان، نحل،105.
[11] . همان، زمر،3.
[12] . همان، نور،7.
[13] . مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، لبنان، مؤسسه الوفاء، 1403، ج 69، ص 263.
[14] . نراقی؛ احمد؛ معراج السعادة، تهران، انتشارات پیام آزادی، 1386، باب چهارم، ص 550.
[15] . محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 1408، ج 9، ص 50.
[16] . مشکینی؛ نصایح، ترجمه آیة الله جنتی، قم، انشتارات الهادی، 1386، باب 9، ص 291.
[17] . آیه الله دستغیب؛ گناهان کبیره، قم، انتشارات دارالکتاب، 1386، ج 1، ص 295.
[18] . مجلسی؛ بحارالانوار، ج 69، ص 262.
[19] . - فيض كاشاني ،ملا محسن؛المحجة البيضاء،قم،دفتر انتشارات اسلامي، ، ص 243، ج 5.
[20] . یوسف،12.
[21] . شعراء،221-222.
[22] . جاثیه،6-7.
[23] . یوسف 25-26.
[24] . امین، محمد؛ آفات زبان، ص 82.
[25] . کلینی، محمد بن یعقوب؛اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1363 ، ج 2، ص 341.
[26] . اصول کافی، ج 6، ص 339.
[27] .صدر، سیدرضا؛ دروغ، قم، اشنتارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378، چاپ دوم، ص 200.
[28] . محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، ج 9، ص 10295.
[29] . صدر، سیدرضا؛ دروغ، ص 205.
[30] . قمی، شیخ عباس؛ سفینه البحار، تهران، فراهانی،1363، ج 7، ص 455.
[31] . کافی، ج 2، ص 341، ح 15.
[32] . محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 10290.
[33] . ابن بابویه، محمد بن علی؛ من لایحضره الفقیه،تهران، صدوق،1367-1369 ،ج 3، ص 235.
[34] . فروع کافی، ج 5، ص 440.
[35] . الفقیه،ج 3، ص 231.
[36] . - شيخ حر عاملى؛وسائل الشيعة، قم، مؤسسه آل البيت لإحياء التراث، 1409 هجرى ، ج 8، ص 578.
[37] . همان، ج 11، ص 102.
[38] . محجه البیضاء، ج 5، ص 245.
[39] . الحرانی، ابن محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، قم، انتشارات شفق، ص 10.
[40] . تیمی آمری، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413، الطبعه الاولی، ج 1، ح 2113.
[41] . امین، محمد؛ آفت زبان، ص 83.
برای بیان شاخصه های زی طلبگی ابتدا لازم است که معیاری ارائه دهیم چون خیلی از چیزها حرمتی در آن نیست ولی چون روحانی در آن جایگاه هست نباید آن را دارا باشد بنابراین اگر معتقد باشیم که زهد و تقوا یعنی داشتن اهدافی که به خاطر آن، ضوابط و حدومرزها و ترمزهایی برای روحانیت ایجاد می شود که موجب می گردد که از برخی از خطوط تجاوز نکند اگرچه آن چیزها حلیت داشته باشد.
فلذا داشتن مسکن زیبا و وسیع اگرچه حرمتی ندارد ولی اگر جامعه ای مردمانشان نیازمند به یک مسکن چهل یا پنجاه متری باشند داشتن مسکنی هزار متری برای روحانیت می تواند شکنندگی داشته باشد.
بر این اساس می توان شاخصه های زیر را برای زی طلبگی نام برد.
1 - اولین شاخصه این است کهزندگی روحانیت نباید بالاتر از مردم عادی باشد. (هم سطح بودن زندگی روحانیت با زندگی مردم عادی)؛
2 - عدم گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا «تجمل گرایی باعث تباهی معنویت، پژمرده شدن نهال دانش، خدمت به ستمکاران و گریز از مبارزه و مقاومت و رو به ضعف نهادن ارزش ها و سستی در بنیان های معنوی خواهد شد؛
3 -پرهیز از اسراف، خوشگذرانی و مجالس شب نشینی، «اگر اندیشه اسراف، عیاشی و مجالس شب نشینی در مغز یک محصل دینی پیدا شود و کوچکترین تمایلی به این امور نشان بدهد سقوطش حتمی است؛
4 - پرهیز از مصرف گرایی و رفاه زدگی، حرکت در مسیر دنیا، امام خمینی در این باره به روحانیت این هشدار را می دهند که «کسانی که سرمنشاء کارهای بزرگ شدند و در میدان فقه و فلسفه و اجتماع پیشتاز بودند، ساده زندگی می کردند و در خانه های کوچک و تهی از امکانات معمولی، کتاب های پرارزش نوشتند .
و شاگردان بنام تربیت کردند، صاحب جواهر و شیخ انصاری زندگی ساده و بی پیرایه داشتند و شیخ عبدالکریم حائری و شیخ ابوالقاسم قمی و شیخ مهدی و میرزا محمدتقی برقعی و میرزا محمد ارباب که آن همه برکت ها به دستشان جاری شد، ساده زندگی می کردند.
باید مواظب باشید که هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست و هیچ وسیله ای هم نمی تواند بدتر از دنیاگرایی، روحانیت را آلوده کند.
بنابراین چون دنیاگرایی و رفاه طلبی مانع سازندگی و ابزار منحرف کننده روحانیت خواهد بود. فلذا لازم و بایسته است که مربیان حوزه، معلمان اخلاقی حوزه، باید دائماً مواظب باشند و زنگ خطری را برای طلبه ها به صدا درآورند تا خلوص و زی طلبگی حفظ شود؛ چون خلوص برای خدا و اخلاص در عمل عنصر اصلی سازندگی تحصیلات حوزه و روحانیت است به ویژه در دوران ما، چون روحانیون در مشاغل حساس قرار می گیرند،
و این جایگاه ضمن این که امید و نشاط به زندگی طلبگی می دهد ممکن است که انگیزه های مادی هم ایجاد کند و به آن خلوصی که در گذشتهِ روحانیت بود صدمه وارد کند فلذا امام می گویند:
شما آقایان باید خود را برای حفظ امانت الهی مجهز کنید، امین شوید، دنیا را در نظر خود تنزل دهید، البته نمی توانید مثل حضرت امیر(علیه السلام) باشید که می فرمود دنیا در نظر من مثل عطسه بز است، لیکن از حطام دنیا اعراض کنید، نفوس خود را تزکیه کنید، متوجه به حق تعالی شوید، متقی باشید، اگر خدای ناکرده برای این درس می خوانید که فردا به نوایی برسید نه فقیه خواهید شد و نه امین اسلام خواهید بود.
حضرت یوسف علیه السلام در هیچ شرایطی ناامید نشد حتی هنگامی که توسط برادرانش در چاه فرو افتاد. ارتباط مستمر و پایدار و خالصانه با خدا، او را از قعر چاه به عزیز مصر رساند. و ناجی انسان های ناامید شد.
آنچه مسلم است، این است که قرآن یک کتاب قصه نیست، آنچه در قالب قصص قرآن آمده به عنوان پیام ها و درس های بزرگ زندگی برای همیشه تاریخ زندگی بشر می باشد. همه سرگذشت ها، حتی سرگذشت انسان های بسیار بزرگ جهان در بستر زمان از یادها رفته و بخشی از افکار و رفتار آنان مورد نقد واقع شده و می شود. امّا زندگی بزرگانی که در قرآن ترسیم و تدوین شده، سراسر درس زندگی و اخلاق و عرفان و بندگی و بالندگی است. هر چه بر علم و دانش و تجربه بشری افزوده می شود. برداشت ها و انبساط های عمیق تر و دقیق تری بدست می آید.
داستان زیبای حضرت یوسف صدیق (علیه السلام) یکی از آنهاست. در این نوشتار تنها به بخشی از نکته های اخلاقی و تربیتی این داستان می پردازیم:
1- مبارزه با یأس و ناامیدی
حضرت یوسف در هیچ شرایطی ناامید نشد حتی هنگامی که توسط برادرانش در چاه افتاد. ارتباط مستمر و پایدار و خالصانه با خدا، او را از قعر چاه به عزیزی مصر رساند. و ناجی انسان های ناامید شد.
2- دروغ باعث فراموشی می شود
برادران یوسف (علیه السلام) وقتی پیراهن خونین را نزد یعقوب پیامبر آوردند فراموش کردند که لااقل کمی از آن را پاره کنند. لذا یعقوب (علیه السلام) به محض رویت پیراهن دانست که گرگ او را ندریده چون پیراهن به طور ساختگی به خون آغشته شده بود.
3- عاقبت حسودان
حسادت برادران یوسف (علیه السلام) اگر چه هر دو طرف را به سختی های گزنده فرو انداخت. امّا در نهایت این برادران حسود بودند که در آتش حسادت خود سوختند و با حقارت به دست بوسی برادر آمدند. و عاقبت حسادت برادران، یوسف را در فرآیند تعالی رونقی بیشتر بخشید.
4- پدر محرم راز فرزند
یوسف (علیه السلام) خواب خود را که رازی محرمانه بود، تنها با پدر به عنوان مشاوری مورد اعتماد و اطمینان در میان گذاشت.
عشق زلیخا خیلی زود به زجر و زنجیر و زندان معشوق منجر شد. امروزه نیز مشابه آن را در برخی روابط دختران و پسران مشاهده می کنیم. اسیدپاشی- پخش کردن سی دی فیلم ها و عکس های حضوصی و راز و رمزها پنهانی دختر، توسط پسر ناکام و شکست خورده، تنها گوشه ای از پایان عشق های خیابانی و هوس انگیز است
5- گریز از خلوت، نامحرم
کم نیستند افرادی که در ارتباط با گروه های غیر همجنس می گویند مواظبیم، روابطی سالم و محترمانه داریم. امّا یوسف صدیق (علیه السلام) نه تنها نمی گوید مراقبم، بلکه فریاد بر می آورد که: به خدا پناه می برم. اگر خدا بر من رحم نکند خواهم لغزید. این تواضع در برابر خدا، از مۆلفه های ممتاز انسان های وارسته و الهی است.
6- تفقد بر خطا کار
اغماض و تساهل در برابر خطای دیگران موجب رشد و تعالی هر دو طرف خواهد شد. گذشت و بخشندگی از صفات بارز خداست که به بندگان راستین خدا اهدا شده است. حضرت یوسف (علیه السلام)، پیراهن خود را که وسیله ای برای بینایی دیدگان پدر مقرر شده بود. به همان برادر می داد. که پیراهن خونین را به پدر (حضرت یعقوب (علیه السلام)) داده بود.
تا بدین وسیله گذشته به او را با خوبی بپوشاند. بدی در برابر بدی و خوبی در برابر خوبی کاریست که حتی از حیوانات نیز بر می آید. به طور مثال اگر گربه ای را مورد توجه و مراقبت قرار دهیم در کنار ما خواهد بود امّا اگر اذیت و آزاری ببیند، به اذیت کننده هجوم می آورد. یکی از وجوع تمایز انسان و حیوان در همین جاست. که انسان بر خلاف حیوانات در برابر بدی هم خوبی می کند. “ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ” (فصلت/34)
؛به نیکوترین وجه پاسخ ده.
حضرت یوسف
7- عشق یا هوس
مرز بین عشق و هوس در این است که در عشق، عاشق خود را برای معشوق می خواهد. پروانه وار در عشق معشوق می سوزد. امّا در هوس، (به اصطلاح) عاشق، معشوق را فدای خود می کند. معشوق را برای تأمین نیازهای عزیزی و ناپایدار خود بود.
به همین دلیل عشق زلیخا خیلی زود به زجر و زنجیر و زندان معشوق منجر شد. امروزه نیز مشابه آن را در برخی روابط دختران و پسران مشاهده می کنیم. اسیدپاشی- پخش کردن سی دی فیلم ها و عکس های حضوصی و راز و رمزها پنهانی دختر، توسط پسر ناکام و شکست خورده، تنها گوشه ای از پایان عشق های خیابانی و هوس انگیز است.
8- رنگ نگرفتن حضرت یوسف (علیه السلام)
انسان های کوچک و ضعیف النفس رنگ محیط را گرفته و تابع جوّ و فضای حاکم می شوند. از خود اراده و استقلالی ندارند. امّا انسان های بزرگ و خود ساخته نه تنها رنگ محیط را نمی گیرند بلکه رنگ خود را به محیط می دهند.
حضرت یوسف پیامبر (علیه السلام) وقتی وارد کاخ شده کاخ نشینان را تغییر داد. زلیخای شهوت ران به (همسر) زلیخای پیامبر تبدیل شد. در زندان نیز زندانیان افسرده و شپش زده را متحول کرد. زندان را تبدیل به دانشگاه کرد. و آنگاه که در میان کشاورزان و مردم قرار گرفت انگیزه و امید و تلاش را در آنان تزریق کرد.
کم نیستند افرادی که در ارتباط با گروه های غیر همجنس می گویند مواظبیم، روابطی سالم و محترمانه داریم. امّا یوسف صدیق (علیه السلام) نه تنها نمی گوید مراقبم، بلکه فریاد بر می آورد که: به خدا پناه می برم. اگر خدا بر من رحم نکند خواهم لغزید. این تواضع در برابر خدا، از مولفه های ممتاز انسان های وارسته و الهی است
9- تلاش و کوشش دائمی
حضرت یوسف (علیه السلام) در هیچ شرایطی کوتاه نیامد. و هیچ گاه از تلاش و فعالیت توأم با نشاط و شادابی باز نایستاد. موجی بود که آرامش او در عدمش بود. همواره در حرکت و سازندگی بود.
10- توقع از دیگران ممنوع
حضرت یوسف (علیه السلام) هرگز از کسی توقع تلافی خوبی هایش را نداشت. مزدش را از خدا طلب می کردند نه از بندگان خدا. حتی در برابر آن همه خیانت ها و جنایت های برادرانش، کوچک ترین توقعی نداشت. آن گاه که به قدرت و عزت رسید و برادران در اوج ذلت و خواری بودند آنان را بخشید و آن همه بدی آنان را گذاشت و گذشت.
11- مثبت اندیش
سراسر سرگذشت نورانی حضرت یوسف (علیه السلام) مثبت نگری و دیدن خوبی ها و تمرکز بر زیبایی های رفتاری دیگران بوده است. گفته اند مومنان آسمانی انگشتان اشاره خداوند بر روی زمین اند. و پیامبران الهی نمایندگان واقعی خدا بر روی زمین، آیات الهی در بین انسان ها. لذا خدا گونه منبع و منشأ بخشندگی و مهربانی و زیبایی های اخلاقی و رفتاری اند. برادران یوسف بدترین جنایت ها را کردند. آدم ربایی، کودک آزاری، ضرب و شتم، خیانت در امانت… امّا حضرت یوسف (علیه السلام) همواره می گفت آنان برادران من اند. و در پایان همه را عفو نمود و بدی های آنان را با خوبی ها ذفن کرد.
اگر این گونه قرآن بخوانیم و قرآن را باید آیین نامه زندگی بدانیم و آن را تنها سه سفره عقد و بالای سر مسافر و کنار بالش بیمار و زیر سقف اتوموبیل و سر قبر اموات نگذاریم، با آن بیندیشیم. تدبیر کنیم، تصمیم بگیریم. ارتباط برقرار کنیم، عشق بورزیم، تربیت کنیم، و همه آسیب ها و آفت های ذهن و زندگی را بشناسیم و بدور بیندازیم.
اهمیت دادن والدین به نماز اول وقت، باعث می شود كه روح معنوی نماز در بین فرزندان به رشد و شكوفایی برسد. پدر و مادر نمازخوان الگوی مناسب و به جایی برای فرزندان در خواندن نماز هستند.
یكی از مکان های مهم جامعه كه اسلام به آن توجه زیادی کرده “خانه” است، چرا كه اکثر فضایل اخلاقی و رذایل اخلاقی از همین محیط به وجود می آید.
محیط خانه مكانی است مقدس، اعضای این خانه را پدر و مادر و فرزندان تشكیل می دهند و احترام هر كدام واجب است و هر كدام از اینها مسئولیت خاصی نسبت به همدیگر دارند.
برای سالم ماندن خانه و آرامش افراد آن، بایستی روح معنویت و یاد خدا به وسیله نماز و ذكر او در فضای آن ایجاد شود و فضایل اخلاقی در هر كدام از اعضا خانواده ایجاد شود و رذایل اخلاقی از روح تک تک افراد آن زدوده شود، چرا كه در غیر این صورت، هم اهل خانه نابود می شوند و هم اعمال آنها از قبیل نماز و غیره را از بین می برد.
نیازهای معنوی خانه و ایجاد فضایل اخلاقی و پاک نمودن روح از رذایل اخلاقی است و اگر معنویت در خانه نباشد، آن خانه به گفته قرآن مجید “تاریک” است.
یكی از عوامل به وجود آورنده معنویت، نماز است. نمازی كه جزو برنامه های دینی تمام پیامبران الهی و در تمام ادیان و شریعت های آسمانی وارد شده است و پیامبران الهی به انجام آن مأموریت داشته اند و نخستین سفارش خداوند به حضرت عیسی (علیه السلام) درباره نماز بود ، در سوره مریم، آیه 31 می فرماید : «خداوند مرا مادام كه زنده ام به نماز و زكات توصیه نموده است» .
اهمیت دادن والدین به نماز اول وقت باعث می شود كه روح معنوی نماز در بین فرزندان به رشد و شكوفایی برسد. پدر و مادر در نماز خواندن الگوی مناسب و به جایی هستند و والدینی كه نماز نخوانند چگونه می توانند به فرزندشان بگویند نماز بخوان و وقتی فرزندانی بی نماز شدند و فردا سر از گمراهی بر داشتند، چه می كنند؟ قطعا كسی كه نماز نخواند و خداوند دست عنایت خود را از او برداشته و به گمراهی های عجیبی می رسند که امروزه مصادیق زیادی را مشاهده می کنیم.
والدین باید خود اهل نماز باشند و با شیوه های مختلف فرزندان خود را تمرین نماز دهند، آن هم از كوچكی، دستور از ائمه علیهم السلام رسیده كه به بچه از هفت سالگی تمرین نماز یاد بدهیم.
به تجربه ثابت شده كه اگر فرزندمان به مسجد نرود، اگر در جمع نباشد و نماز خواندن جمع را نبیند به این كار تشویق نخواهد شد. چون حضور در جمع مشوق انسان است، آدم بزرگ هم وقتی خودش را در جمع اهل عبادت می بیند روح عبادت بیشتری پیدا می كند.
این را باید توجه داشته باشیم كه یاد دادن و وادار كردن با زور هیچ نتیجه ای ندارد و كوشش نماییم كه فرزندمان از اول به نماز خواندن رغبت داشته باشد و به این كار تشویق بشود.
به هر شكلی كه می توانیم موجبات تشویق فرزندمان را فراهم كنیم كه با ذوق و شوق نماز بخواند، جایزه بدهیم، اظهار محبت كنیم كه بفهمد و قتی نماز می خواند بر محبت ما نسبت به او افزوده می شود.
دیگر این كه بچه را باید در محیط مشوق نماز خواندن برد.
به تجربه ثابت شده كه اگر فرزندمان به مسجد نرود، اگر در جمع نباشد و نماز خواندن جمع را نبیند به این كار تشویق نخواهد شد. چون حضور در جمع مشوق انسان است، آدم بزرگ هم وقتی خودش را در جمع اهل عبادت می بیند روح عبادت بیشتری پیدا می كند.
طرح و گفتگو درباره نماز
اگر والدین در حضور کودک و نوجوان، مسایل و معارف مربوط به نماز را طرح و درباره آن گفت و گو کنند، به طور غیر مستقیم بر آن ها تأثیر خواهد گذاشت، صحبت و گفت و گو درباره نماز می تواند در قالب شعر و سرود، قصه و حکایت، توضیح مطالب مربوط به نماز، طرح و نقاشی و مانند آن انجام شود تا در ذهن و روان کودک و نوجوان، اثر گذاشته و با توجه به حس کنجکاویای که دارند، خود به فعالیت فکری و عملی در این موضوع وا دار شوند.
ارتباط با دوستانِ نمازخوان
والدین سعی کنند با خانوادهها و افراد متدین، ارتباط و رفت و آمد داشته باشند، چرا که چنین خانواده هایی، فرزندان متدین و نماز خوانی دارند که می توانند بر افکار و اعمال کودک آنان، اثر مثبت و سازنده بگذارند.
نماز خواندن فرزندان
نماز در حضور کودک و نوجوان
یکی از عواملی که میتواند باعث شوق و علاقه به نماز و آداب الهی در کودک و نوجوان شود، آموزش بصری است، زیرا این گونه آموزش ها به دلیل اثر بخشی و تأثیر بیشتر، موجب یادگیری، تغییر رفتار یا ایجاد رفتار تازه می شود. علاوه بر این، آموزش بصری عمیق تر بوده و دیرتر فراموش می شود و زودتر از آموزش های دیگر تأثیر می گذارد.
والدینی که هر چند وقت یک بار، کودک و نوجوان خود را با اخلاق حسنه و دعوت محبت آمیز به مساجد و اماکن مذهبی می برند، در علاقه مند کردن فرزندان خود به نماز، موفق تر از دیگرانند. البته این کار در صورتی موفقیت آمیز است که به خستگی و دلزدگی کودک و نوجوان منجر نشود.
کلام آخر آنکه:
کودکان و نوجوانان تا نماز را عادت نکنند، برایشان سنگین است و به همین علت است که ائمه علیهم السلام به شیعیانشان امر می کنند که بچه هایتان وقتی هفت ساله شدند به نماز دعوتشان کنید. (طباطبائی، سنن النبی، 157)
در حقیقت باید به آنها کمک کنیم ؛ چگونه است که در درس کمک می کنیم، خانه و مدرسه دست به دست هم می دهند ، تشویق می کنند، جدیت به خرج می دهند، سخت می گیرند، گاهی تنبیه می کنند تا بچه درس خوان شود.
آن وقت که راه افتاد و لذت درس خواندن را فهمید، درس برایش لذت بخش و آسان می شود.
نماز هم همین است. باید فرزندان را کمک کنیم، تشویق کنیم. بلندشان کنیم، بعضی از محبت های خودمان را به نماز گره بزنیم تا او به دور بیافتد.
اگر از هفت سالگی شروع کردیم، بچه های ما در سنی که نماز بر آنها واجب می شود نماز خوان شده اند.
عده ای از پدر مادرها گله می کنند که چه کنیم فرزندمان نماز بخواند؟ و وقتی می پرسیم از کی برای نماز با فرزندتان کار کرده اید و شروع نموده اید؟
برای شروع، سن تکلیف دیر است … از سنی که روح و حالت فرمانبری در فرزند است و حرف پدر و مادر برای بچه حجت است باید کار را شروع کرد …
می گویند از سن تکلیف…
حواسمان باشد برای شروع، سن تکلیف دیر است … از سنی که روح و حالت فرمانبری در فرزند است و حرف پدر و مادر برای بچه حجت است باید کار را شروع کرد …
«وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا« (132، طه) ؛ … به پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله می فرمایند: که اهلت را به نماز امر کن بعد داریم باز که می فرماید: «وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ» (45، بقره)
باید یک حالت خضوع و خشوعی پیش آید که نماز بخواند و این حالت هم پیش نخواهد آمد تا وقتی انسان نماز بخواند.
با این نماز است که دل کم کم نرم می شود و تحولی برای او به وجود می آید و حال آنکه وقتی کسی نماز نخواند این حالت پیش نمی آید.
این در مورد نماز شب خواندن هم صدق می کند … عده ای می گویند که برای نماز شب بلند می شویم اما لذت نمی بریم و برایمان سخت است، در نتیجه رها می کنند.
در حالی که این اشتباه است … باید نماز را بخوانیم … خلوت با خدا را داشته باشیم تا آن حال خلوت به ما داده شود … زمان می برد و نیازمند تکرار و تمرین است.
وقتی پا به خیابان های شهرمان می گذارم دلم می گیرد … وقتی با دقت بیشتری به اطراف نگاه می کنم نفسم بند می آید … به زندگی برخی از اطرافیانم که نظر می کنم اندوه تمام وجودم را فرامی گیرد … هر روز و هر روز شاهد دخترانی هستم که بی هدف و تنها برای جلب نگاهی به سوی خود در کوچه و خیابان پرسه می زنند … پسرانی را می بینم که با سخنان و رفتارشان سعی در تسخیر قلب دختران دارند … نوجوانان و جوانانی را می بینم که سعی در عفیف بودن و عفیف ماندن دارند اما جریان جامعه آنان را به مسیری دیگر می کشاند … خانواده هایی را می بینم که حواسشان نیست چه بر فرزندانشان می گذرد. از یاد برده اند که این دختر یا پسر حاصل وجود خودشان است و آنان در قبالش وظیفه ها دارند.
مدل زندگی کردنمان در حال تغییر است. رفتارهای غلط غربی با نام فرهنگ به خوردمان داده اند و مدل اسلامی ـ ایرانی را به اسم بی فرهنگی از ما گرفته اند. در گوشمان خوانده اند که تنها وظیفۀ والدین آن است که خوراک و پوشاک فرزندان را فراهم کرده و تا سنی خاص همراهشان باشند از آن پس او را در جامعه رها کرده و به حال خود گذارند.
وابستگی به خانواده نشانۀ بی تمدنی خوانده شده و استقلال بی قید و شرط مورد تشویق قرار خواهد گرفت. چهرۀ اصلی خانواده در حال تغییر شکل است و شادی های گذشته در حال محو شدن هستند. کاش اندکی بیشتر حواسمان را جمع کنیم و درک کنیم کلام صادق آل عبا (علیه السلام) را که فرمودند: “حق فرزندت این است که بدانی از توست و در این دنیا خوب و بدش به تو وابسته است". (الفقیه، ج 2، ص 622)
مهم ترین وظیفه
وقتی کودکی به دنیا می آید اغلب والدین کسی را که به نظرشان فرد صالحی است انتخاب می کنند تا در گوشش اذان بگوید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
“یا علی! هر گاه صاحب پسر یا دختر شدی در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگو که شیطان به وی زیانی نمی رساند". (تحف العقول، ص 13)
اما همین مقدار کافی است؟! اینکه با گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد او را مسلمان سازیم کفایت می کند؟! بی شک پاسخ به این سوال منفی خواهد بود.
به طور کلی مهم ترین وظیفۀ والدین، تربیت فرزندان است و بررسی روایات نشان می دهد این تربیت در سه جنبۀ دینی، اجتماعی و دفاعی باید لحاظ گردد. کوتاهی نمودن در هر یک از این اضلاع می تواند آیندۀ فرزند را مخدوش ساخته و او را از مسیر هدایت دور سازد.
در روایتی بسیار زیبا از پیامبر خوبی ها (صلی الله علیه و آله) آمده است:
“قرآن روز قیامت مردی رنگ پریده را می آورد و به پروردگار می گوید: این شخص، کسی است که من روزش را با تشنگی و شبش را به بیداری گرفته بودم و طمع او را به رحمت تو قوی کرده بودم و آرزوهایش را به مغفرت تو گسترده بودم، پس بر اساس گمان من درباره اش عمل کن. خدا می فرماید: مُلک را به دست راستش و جاودانگی را به دست چپش دهید … پدر و مادرش را زیوری دهید که تمام دنیا با آنچه در آن است به ارزش آن نباشد. پس همه مردم روز قیامت به آن پدر و مادر می نگرند و آن دو را عظیم می شمارند و خودشان نیز از این مقامشان به شگفتی فرو می روند و می پرسند: پروردگارا! این عظمت از کجاست؟ خدا می فرماید: این عظمت به سبب آموختن قرآن به فرزندتان و تربیت او بر اساس دین اسلام و محبت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام علی(علیه السلام) است". (بحارالانوار، ج 89، ص 32)
آری انسان های بزرگ، از دامان پدران و مادران بزرگ به وجود آمدند. والدینی که خود گمنام ماندند اما آوازۀ فرزندانشان گوش عالم را پر کرده است. شیخ صدوق ها، علامه مجلسی ها، مدرس ها، دولابی ها و … جز در پرتو تربیتی شایسته به این مقام نمی رسیدند.
“وای بر فرزندان آخر الزمان از ناحیۀ پدرانشان! پرسیده شد: ای رسول خدا! آیا از آن رو که پدرانشان مشترک اند؟ فرمود: نه! بلکه از پدرانی مومن اند و به فرزندانشان چیزی از واجبات دینی نمی آموزند، بلکه آنان را از آموختن منع می کنند و به سود اندکی از دنیا که از فرزندانشان به ایشان می رسد، رضایت می دهند و من از آنان بیزارم و آنان نیز از من بیزارند”
تربیتی در تحت عنایت حق تعالی. اگر زندگی این بزرگان را اندکی با دقت بیشتر مطالعه کنیم خواهیم دید که تربیت آنان از پیش از تولد آغاز شد و تا انتها نیز ادامه داشت. بیایید دوباره شروع کنیم و نیک بیاندیشیم. فریب توطئه های شیطان را نخوریم که می گوید: تو کجا و پدر علامه مجلسی کجا؟! تو کجا و مادر مرحوم دولابی کجا؟! تو به فکر خوراک فرزندت باش گرسنه نماند!!! فراموش نکنیم که خدا از هر کس در حد وسعش انتظار دارد. پس در حد توان خود کوشا باشیم تا مدیون خدا، خود و فرزندانمان نگردیم.
رابطه با نامحرم
یادمان باشد که ترک آموزش دینی به فرزندان کیفر و عقوبت الهی را با خود به همراه خواهد داشت. چرا که پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: “وای بر فرزندان آخرالزمان از ناحیۀ پدرانشان! پرسیده شد: ای رسول خدا! آیا از آن رو که پدرانشان مشترک اند؟ فرمود: نه! بلکه از پدرانی مومن اند و به فرزندانشان چیزی از واجبات دینی نمی آموزند، بلکه آنان را از آموختن منع می کنند و به سود اندکی از دنیا که از فرزندانشان به ایشان می رسد، رضایت می دهند و من از آنان بیزارم و آنان نیز از من بیزارند". (جامع الاخبار، ص 106)
در کنار آموزش های دینی تربیت اجتماعی و دفاعی نیز اهمیت فراوان دارد. تشویق به آموزش تیراندازی و شنا به فرزندان، آموختن ادب بدان ها و … نشان از توجه اسلام به این ابعاد تربیتی دارد که در سایۀ تربیت دینی می تواند فرزندانی موفق و سعادتمند را پرورش داده و در نهایت جامعه ای نیکو را به وجود آورند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: “ای علی! حق فرزند بر پدرش این است که به وی ادب آموزد و در جایگاه شایسته ای قرارش دهد". (الفقیه، ج 4، ص 372)
نتیجه
مهم ترین وظیفۀ والدین در قبال فرزندان ـ در کنار تأمین اسباب معاش در حد توان ـ آن است که در تربیت آنان تمام تلاش خویش را به کار گیرند. این تربیت شامل سه ضلع دینی، اجتماعی و دفاعی می گردد که اهمال در هر یک از ابعاد کاستی در امر تربیت تلقی خواهد شد. اگر والدینی تمام توان خود را در امر تربیت فرزندان خویش به کار گیرند و از هر گونه اقدامی دریغ نکنند خواهند دید که فرزندانی شایسته تحویل جامعه داده و دیگر نیازی ندارند به دنبال فرزندان خود در کوچه ها و خیابان ها سرگردان شوند. نوجوان و جوان رشد یافته در چنین خانواده ای همواره به سوی والدین خود می شتابد و خانواده را مأمنی برای تنهایی ها، دردها، سوالات و … خود می داند. چنین فرزندی آینده ای روشن را برای خود، خانواده و جامعه اش رقم خواهد زد. ان شاء الله