لینک ثابت
ﺷﺒﻲ “ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭﯾﺲ ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ . ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﻣﺨﺼﻮﺻﺶ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ . ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻩ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ !
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ” ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ” ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ . ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ، ” ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ ” ﻭ “ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ ” ﺑﻮﺩ !
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ .
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ” ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ ” ﻭ ﺍﺯ “ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ” ﻫﺴﺘﯽ !
“ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ : ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭ
ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ ،ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ .
ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ “ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ ” ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ ! ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ : ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ” ﻏﺴﻞ ” ﻭ ” ﮐﻔﻨﺖ ” ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!
“ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ ” ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ ” ﻫﺴﺘﻢ . ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ …
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ “ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ “ﻋﻠﻤﺎ ” ﻭ ” ﻣﺸﺎﯾﺦ ” ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺰﺕ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !
ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ” ﺣﺴﻦﻇﻦ ” ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ !
هدف اصلی در نظام آفرینش حیات بر پایه کمال و بالندگی است. براین اساس ، نقش آفرین هستی در تدارک این مقصود ، بهترین ابزار انتقال را در خدمت بشر قرار داده تا برای دریافت هدایت و سوق او در طریق سعادت، به شایستگی، او را کفایت نماید.
عمده ترین مراکز اداره زندگی بشر در درون وی ، یکی پایگاه تفکر و اندیشه یعنی«مغز» است که تدبیر زندگی به دست اوست و دیگری «قلب» است که مرکز رشد عواطف و احساسات و معنی و پایگاه تبلور عشق و ایمان می باشد و مجرای ورود به هر دوی اینها از طریق دو حس عظیم بینایی و شنوایی ممکن و مقدور می گردد.
قصور نسبت به هرکدام مسئولیت آور است و به تعبیر قرآن کریم “همانا گوش و چشم و دل انسان هر یک مورد سوال قرار می گیرد. (اسراء، 36)
از دیدگاه روانشناسی قرآنی گاه این مجاری با تعاملات ناشایست رفتاری بسته می شوند و گاه عواملی موجب انبساط آن می شود و به تبع قبض و بسط این مجاری ، انبساط و انقباض در روان انسان ایجاد می گردد.
بنابراین ممکن است یک شنیدنی موجب سرور و نشاط و از سویی عامل بسط شکوفایی ذوق و قریحه در انسان گردد. به تعبیر قرآن کریم گاه یک نغمه الهی در درون بشر ، مبدأ تحول و دگرگونی می گردد به صورتی که «اِذا تُلِیَتُ عَلَیْهِم آیاتُهُ زادَتْهم ایمانا…» ( انفال، 2) ؛ هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود، ایمانشان فزونتر میگردد .
یا «وَجَلت قلوبُهُم» ؛ دلهاشان ترسان میگردد.
و گاه آنچنان این دریچه مسدود می شود که روح هر گونه انبساط و شادابی را از دست می دهد و به قبض و کدورت می گراید، و این جا است که این ها موسیقی را به ابتذال مبدل می سازند و از مسیر حقیقی به انحراف می کشانند.
ترانه لذتی کاذب ایجاد می کند؛ اما غزل شهدی است که لذت صادق را به همراه دارد و تا پایان عمر با انسان همراه است. غزل های حافظ و سعدی چنین است.
گاه مناجات، یک جوان را اداره می کند. گاه نیز یک غزل یا قصیده، کمبودهای درونی او را ترمیم می کند. غزل شهدی است که لذت صادق را به همراه دارد و تا پایان عمر با انسان همراه است. غزل های حافظ و سعدی چنین است.
به هر حال، اگر کسی خود را با ترانه سرگرم کند، در سنین بالاتر، خود متوجه می شود که با ذائقه او هماهنگ نیست، در حالی که انسان با مناجات و غزل انس دیگری دارد. غزل حافظ همیشه می ماند و هر چه سن بالاتر برود، انسان با آن بیشتر مأنوس می شود.
همه می دانیم که آهنگ های طرب انگیز، خوی حیوانی را در ما زنده می کند. آهنگ هایی که فرشته مَنِشی را در آدم احیا می کند، به انسان سبکباری می دهد و بشر را از شهوت و غضب دور می کند نیز می شناسیم. به آهنگ های مشکوک گوش نمی دهیم.
* موسیقی بر سه قسم است:
۱. موسیقی هایی که حالتی روحانی در انسان ایجاد میکند که اشکال ندارد.
۲. موسیقی هایی که به مجالس لهو و لعب اختصاص دارد و شهوت را تحریک می کند که این دسته نامشروع است.
۳. دسته ای از موسیقی ها هم مشکوک است، پس با داشتن راه صحیح، دیگر به دنبال مشکوک نمی رویم.
خواندن غزل ها و مناجات ها با صدای خوب، خصیصه ما ایرانیان است. ما ایرانیان به آواز بیش از نواختن علاقه داریم که بسیار خوب است و بیش از آن هم نیاز نیست.
در فرهنگ شیعی ما، مستحب است کسی که اذان می گوید، «صیّت»، یعنی خوش صوت باشد تا نیاز قوه سامعه تأمین شود.
اشعار خوبی وجود دارد که اگر با صدای خوش خوانده شود، این نیاز انسان را تأمین می کند.
از طرفی، اشعاری که در اثر پیمودن این راه فرا گرفته، همه عمر برای او می ماند و هر چه سن بالاتر می رود، بهره او از این اشعار بیشتر می شود.
اسلام مکتب هنر و زیبایی
برخلاف تصوّر برخی که گمان نمودهاند ، اسلام با هنر و زیبائی و خواندن و احساس و لطافت ذوق سازگار نیست و روح تقدس را دوری از زیبائی می دانند، باید گفت اسلام مکتب روح و عواطف و احساسات پاک فطری است و قوانین و احکام آن با آهنگ موزون فطرت هماهنگ است.
خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید:
بگو ای پیغمبر ، چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان آفریده ، حرام کرده و از روزی حلال منع کرده است. (اعراف، 32)
امام صادق علیه السلام در این زمینه بیانی دارند که:
خداوند پیامبری را برنیانگیخت، مگر آنکه صدای خوشی داشته باشد.(وافی، ج 2، جزء 5)
به هرحال این همه زینت و جمال بر در و دیوار هستی جهت بهره مندی و ابزاری برای هدایت و تعدیل اوست لذا افراط در بهره وری از زیبایی ها و پذیرا شدن خواهش های نفسانی و محاسن را به استخدام رذایل درآوردن مذموم است چنانچه فرو بستن چشم و گوش از دریافت زیبایی ها و حرام پنداشتن حلال ها هم پسندیده نیست بلکه شایسته است در سایه فقه پویا و بالنده و با در نظرگرفتن زمان و مکان به بهزیستی مادی و معنوی پرداخت.
خواندن با صدای خوب، اگر غنا نباشد، از بهترین برکت ها است. شعر حافظ حالی صادق در آدم پدید می آورد و یک سلسله معارف است. حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: اگر بخواهید از صوت داوود در بهشت استفاده کنید و او برای شما قرآن بخواند، مواظب گوشتان باشید که چه می شنود .
این مدیر عامل را کنترل کنید
روح ما عدل و ظلم، خوب و بد، امانت و خیانت، صدق و کذب و … را به خوبی تشخیص می دهد، اما گرایش جان ما به طرف صدق و صفا و عدل است.
ما برای تنظیم “دستگاه دانش و بینش” خویش، راه های برهانی داریم. بهترین راه منطق و ریاضیات است که می تواند ذهن را شکوفا کند تا انسان بالاتر برود و به حکمت و کلام برسد.
بخش “گرایش” غیر از دانش است و کارهای عملی مربوط به عقل عملی را شامل می شود.
عقل عملی “مدیر عاملی” است که تمام تصمیم گیری ها به عهده او است و کارهایی چون عزم، اراده، محبت، نیت و اخلاص دارد.
اگر این مدیر عامل را نرمخو و معتدل کردیم، دیگر گریزپا نیست و برابر فتواهایی که عقل یا نقل (شریعت) دارد، خاضع است؛ چون معتدل است و خودسر نیست.
اگر خودسر باشد، برای تصمیماتش از غضب (دافعه ی تعدیل نشده) و شهوت (جاذبه ی تعدیل نشده) کمک می گیرد نه از مرکز فرهنگی و فکری خود.
ما برای نرم کردن این مدیر عامل راه های فراوان داریم؛ در دعای کمیل آمده است مومن اسلحهاش در مقابل دشمن درونی آه است؛ یعنی اهل اشک و ناله است.
انسان ناله کننده در تنهایی، دیگر خود سر نیست.
همچنین موسیقی و خواندن می تواند این “مدیر عامل” را رام کند.
البته رام کردن دو گونه است: این مدیر عامل یا با دعای کمیل نرم می شود که نرمش صادق است و یا با حشیش و امثال آن که نرمش کاذب است.
ادبیات از بهترین ابزارهای تعدیل این مدیر عامل است. خواندن و گفتن شعر و نثرهای دلپذیر برای این کار بسیار سودمند است.
پیامبر (صلی الله و علیه وآله)، آشنا بودن با اشعار پر مغز را حکمت می دانند. اشعار پر مغز انسان را نرم می کند .
ما شرقی ها، به خصوص ما ایرانیان شیعه، از ادبیات و شعر موزون و خوش آهنگ بیشتر لذت می بریم. بهتر است سعی کنیم از نواختن به خواندن منتقل شویم؛ چون نواختن نرمش یا اشک کاذب می آورد.
گاه انسان فقط با شنیدن مارش عزا می گرید. وقتی انسان با شنیدن مارش عزا می گرید، نمی داند چه اتفاقی افتاده است؛ این گریه کاذب است. آهنگ ها می توانند نرمش کاذب ایجاد کنند.
خواندن با صدای خوب، اگر غنا نباشد، از بهترین برکت ها است. شعر حافظ حالی صادق در آدم پدید می آورد و یک سلسله معارف است. حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: اگر بخواهید از صوت داوود در بهشت استفاده کنید و او برای شما قرآن بخواند، مواظب گوشتان باشید که چه می شنود .
به تجربه اثبات شده و آمار نیز گواهی میدهد که افراد مرتبط با مسجد، نماز جماعت، مجالس دینی، رساله مرجع تقلید و کتب مذهبی، معمولاً افراد صالح و شایستهای هستند و کمتر اتفاق میافتد اهل فساد و جنایت باشند. اینگونه افراد در موارد نادری با دادگاه سر و کار دارند؛ زیرا نزاع، داد و فریاد و اختلافات خانوادگی در بین آنان بسیار کم است.
ممکن است در موارد نادری پیروان علما و کسانی که اهل مسجد و منبر و محراب هستند نیز مرتکب فساد و جنایت شوند، ولی چون جامعه چنین انتظاری از آنان ندارد، گناه و فسادشان در جامعه جلوه پیدا میکند و به چشم میآید، وگرنه در مقام مقایسه، تعداد مفسدان مرتبط با مسجد و روحانیت، از تعداد مفسدان گریزان از دین و علمای ربّانی بسیار کمتر است.
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» در روایتی، عواقب ناشی از عالم گریزی را متذکر شدهاند و این روایت شریف همیشه مصداق داشته و دارد.
«سَیأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا یفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْیاءَ الْأَوَّلُ یرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ یخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلَا إِیمَان»[1]
آن حضرت میفرمایند: کسانی که سر و کار با منبر و محراب ندارند، کسانی که سرو کار با دین و عالم دینی ندارند و از علما گریزانند، به سه مصیبت مبتلا می گردند: مصیبت اوّل اینکه اموال آنان برکت ندارد و صرف گناه و تجمّلات میشود. مصیبت دوّم اینکه ظالمی بر آنان مسلّط میشود که بر اساس روایت دیگری، نه علم دارد، نه رحم دارد و نه حلم دارد.[2] امّا مصیبت سوّم که دردناکتر است و مربوط به بحث ما میشود، اینکه چنین افرادی منحرف میشوند و چون نمیتوانند در راه مستقیم حرکت کنند، دچار سقوط شده و بدون ایمان از دنیا میروند.
از جوانان عزیز تقاضا دارم که مواظب خودشان باشند و اگر میخواهند سقوط نکنند، به جای سر و کار داشتن با فیلمهای بیهوده و به جای سرگرم شدن با تلفن همراه مفاسدی که در آن است و به جای دوستی و رفت و آمد با رفیق ناباب و جنس مخالف، با مسجد و معنویات سر و کار پیدا کنند. با علمای ربّانی انس بگیرند و به مطالعه کتب دینی بپردازند. نسبت به احکام، اعتقادات و اخلاق اسلام آگاه شوند. دین اسلام ریشهدار است، شجره طیبه قرآن، میوهدار است و میوههای آن شیرین و موجب رستگاری است.
اگر شجره طیبه قرآن در عمق جان انسان رسوخ کند، سقوط نخواهد کرد و رسوخ این شجره طیبه در عمق ذات انسان، با سر و کار داشتن با علمای ربّانی و روحانیت متّقی و راهیافته و با سر و کار داشتن با مساجد و جلسات وعظ و مجالس عزاداری و همچنین با سر و کار داشتن با کتابهای دینی که مبین احکام، اخلاق و اعتقادات اسلام هستند، میسّر خواهد شد.
______________________________
1. جامع الاخبار، ص 130
2. بحارالأنوار، ج 22، ص 454.
برخي از امور و گرايش ها در وجود انسان مانع از بصيرت يافتن وي مي گردد بگونه ايكه با وجود يقين به حقانيت موضوعي ، آن را ناديده گرفته و چشم بصيرت خود را نسبت به آن فرو مي بندد كه در اينجا به دو مورد اشاره مي كنيم :
1.دلبستگي به دنيا :
حضرت علي عليه السلام در اين خصوص مي فرمايد : انّ الدّنيا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر اليها اعمته…
بدرستي كه دنيا خانه محنتهاست، و جايگاه فتنه هاست، كسي كه طلب كند آن را هلاكش كند؛ و كسي كه به دنبالش نباشد را ، با او بنيكوئي همراهي كند ؛ و هر كه نظر كند بسوي آن ، كور گرداند او را ( چشم بصيرت را از او مي گيرد)….(شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غرر الحكم ج 2 ص 637(
2.گرفتار شدن به شهوات و لذت ها
اميرالمومنين علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد : ذا أبصرت العين الشّهوه عم ي القلب عن العاق به (137/ 3).هرگاه چشم ظاهري ، شهوت را ببيند چشم دل انسان نسبت به عاقبت كار كور گردد . (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص305)
لذا مي بينيم مقام معظم رهبري در سخنراني هاي مكرر خود نسبت به تهاجم فرهنگي هشدار داده و در يكي از اين سخنراني ها فرموده اند : سياست امروز سياست اندلسي كردن ايران است (مقام معظم رهبري، 6 فروردين 1381)چراكه وقتي جامعه اي مشغول و گرفتار شهوات شد ديگر بصيرت خور را نسبت به مسائل پيراموني از دست مي دهد و همچون اندلس ممكن است كشور را تقديم كفار نمايد .
چگونه قبولى تمام كارها، مشروط به قبولى یك عمل همچون نماز مىشود؟
پلیس راهى را در نظر بگیرید كه از رانندهاى گواهینامه رانندگى مطالبه مىكند. اگر راننده، گواهینامه پزشكى، گذرنامه سیاسى، پروانه ساختمان، كارت بازرگانى و اجازه اجتهاد و یا هر مدرك دیگرى به او نشان دهد، پلیس از او نمىپذیرد و تنها اگر گواهینامه رانندگى داشت اجازه عبور مىدهد و گرنه مانع او مىشود. در قیامت نیز شرط رسیدن به مقصد، گواهینامه نماز است كه اگر نباشد، هیچ عملى مورد قبول و نجاتبخش نیست.
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَریمِ * الَّذی خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ * فی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ * کَلّا … (انفطار/6-9)
اى انسان! چه چیزى تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور كرده است؟ همان كسى كه تو را آفرید و اندامت را درست و نیكو ساخت و متعادل و متناسب قرار داد، و تو را در هر نقش و صورتى كه خواست تركیب كرد. این چنین نیست [كه سبب ارتكاب گناهانتان مغرور بودنتان به بزرگوارى پروردگار باشد]
پیام آیات
در یک کلام آیات 6 تا 9 سوره انفطار سرپیچی از خداوند و فرو رفتن در معصیت پروردگاری كه تدبیر کننده امور انسان است و نعمتهاى ظاهرى و باطنیش سراسر وجود او را فرا گرفته را كفرانى میخواند كه هیچ فطرت سالمى در زشتى آن شك ندارد و بیتردید مرتكب آن را مستحق عذاب مىداند؛ به ویژه اگر آن پروردگارِ نعمت دهنده، كریم هم باشد.
شرح آیه
1ـ منظور از این «انسان»ی که در آیهی شریفه مورد عتاب و سرزنش قرارگرفته است، افرادى هستند كه منكر روز جزایند؛ زیرا در ادامه میفرماید: «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» یعنی این چنین نیست [كه دلیل گناهانتان مغرور بودن شما به بزرگوارى پروردگار باشد]؛ بلكه روز جزا را تكذیب مىكنید [و با این تكذیب، راه گناه را به روى خود باز مىنمایید.]
تکذیب قیامت، یعنی انکار دین و شریعت الهی و این نشان میدهد چنین کسی از اساس، منکر ربوبیت خداوند متعال است.
2ـ در این آیه، غرور انسان را به دو ویژگی رب بودن و کَرَم خداوند متعال پیوند زده تا بفهماند علت عتاب و توبیخ چه بوده است. که چرا انسان، خداوندی که غرق نعمتش ساخته و کریمانه با او رفتار میکند را عصیان کرده و از فرمان او سرپیچی میکند؟
3ـ کریم بودن خدا یعنی اگر نعمتى مىدهد و عطایى مىكند هیچ سودى را براى خود در نظر نمیگیرد. علاوه بر این در احسانى كه مىكند بدیها و نافرمانیهاى طرف مقابل را در نظر نگرفته و از همه چشمپوشی مىكند. برای همین است كه كفران چنین ربى باز هم زشتتر و مذمت آن شدیدتر خواهد بود.
اى انسان! چه چیز سبب شد به پروردگار كریمت كه تو را آفرید و اعضاء و قوایت را هماهنگ با هم آفرید مغرور شوى؟
4ـ استفهامى که در آیه به کار رفته است از نوع توبیخى است؛ یعنی انسان را در قالب پرسش، نسبت به كفران نعمتهاى پروردگار کریمش ، سرزنش مىكند.
5ـ انسان در برابر این سۆال جوابى ندارد و نمىتواند بگوید: پروردگارا! كرم تو مرا مغرور كرد؛ چرا که پروردگارش پیش از این به او گفته بود:
«تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَإنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَإنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» : پروردگارتان اعلام كرد كه اگر سپاسگزارى كنید، بیتردید [نعمتِ] خود را بر شما مىافزایم و اگر ناسپاسى كنید، بىتردید عذابم سخت است.[1]
اینگونه آیات تصریح مىكند منکران و مخالفان عقیده و راه حق، گریزى از عذاب ندارند و كرم خدا در قیامت شامل آنان نمىشود؛ هم چنان كه در جاى دیگر فرمود:
«وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» : و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است، پس به زودى آن را براى كسانى كه [از شرك، كفر و معصیت] مىپرهیزند مقرّر و لازم مىدارم.
با این بیان، دیگر عذرى برای گنهکار نمىماند و او نمیتواند بگوید: خدایا! كرم تو مرا مغرور كرد.چرا که بعد از بیان، دیگر عذرى باقی نمیماند.
6ـ اینکه برخی گفتهاند: آوردن كلمه «كریم» در آیه از باب تلقین عذر و دلیل است [2]، كه آن نیز مظهرى از كرم خداست؛ درست نیست؛ زیرا چگونه ممكن است خداوند چنین قصدی داشته باشد و حال آن که سیاق آیه، سیاق تهدید است و در پایان فرموده است: «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ یَصْلَوْنَها» : و مسلماً گناهكاران در دوزخاند. [3]
7ـ آیه «الَّذِی خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ» ربوبیت توأم با كرم خدا را بیان مىكند و مىفرماید: یكى از موارد تدبیر او این است كه انسان را با همهی اجزاى وجودیاش خلق كرد و سپس به تسویهاش پرداخت؛ یعنی هر عضو او را در جاى مناسبش كه حكمت اقتضاى آن را دارد قرار داد، و سپس به عدلبندى او پرداخت؛ یعنی بین اعضا و قوای او توازن و تعادل برقرار كرد و همه اینها مظاهرى از تدبیر خداى تعالى است؛ او است كه این نعمتها را افاضه مىکند، بی آنكه منفعتى براى خود خواسته باشد و یا اینكه ناسپاسى انسانها مانع افاضه او شود؛ این نیز نمایی از كرم کریمانهی اوست.
کریم بودن خدا یعنی اگر نعمتى مىدهد و عطایى مىكند هیچ سودى را براى خود در نظر نمیگیرد. علاوه بر این در احسانى كه مىكند بدیها و نافرمانیهاى طرف مقابل را در نظر نگرفته و از همه چشمپوشی مىكند. برای همین است كه كفران چنین ربى باز هم زشتتر و مذمت آن شدیدتر خواهد بود
8ـ آیهی «فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ» جملهی «عَدَلَكَ» آیه قبل را شرح مىدهد به همین جهت در اول آن واو عاطفه نیامده است.
و معنایش این است كه: اى انسان! چه چیز سبب شد به پروردگار كریمت كه تو را آفرید و اعضاء و قوایت را هماهنگ با هم آفرید مغرور شوى؟
9ـ در آیهی «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» كلمهی «كَلّا» که معنای انكار را مىرساند، مغرور بودن انسان به كرم خداوند متعال را كه انسانهاى ناسپاس آن را وسیله و بهانهی كفر و معصیت خود قراردادهاند را رد کرده، مىفرماید: مغرور نشوید كه این غرور سودى به حال شما نخواهد داشت.
این آیه، ناظر به آیهی «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ» است. از آن جمله استفاده مىشود كه علت كفر و عصیان آنها مغرور شدن آنان به كرم الهى است و گر نه ایشان به قیامت و جزای آن روز معترفند و آن را قبول دارند؛ چرا که فطرت سلیم بر آن حكم مىكند. در این جمله دست روی علت واقعی گذاشته و مىفرماید: نه، علت این نیست؛ بلكه علت واقعى این جرأت و جسارت بر كفران و نافرمانى، آن هم بدون كمترین ترسى از سزای آن، این است كه روز جزا را منكرید.
10ـ آخر اینکه در آغاز با آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ» خطاب را متوجه انسان نموده، شش مرتبه ضمیر كاف خطاب مفرد به آن برگردانید؛ اما ناگهان در آیه نهم «بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ»؛ ضمیر مفرد مخاطب را تبدیل به جمع مخاطب كرد، تا بفهماند تنها علت كفر و نافرمان انسانها نداشتن ایمان به روز جزا است.
در این آیه، غرور انسان را به دو ویژگی رب و کَرَم بودن خداوند متعال پیوند زده تا بفهماند علت عتاب و توبیخ چه بوده است. که چرا انسان، خداوندی که غرق نعمتش ساخته و کریمانه با او رفتار میکند را عصیان کرده و از فرمان او سرپیچی میکند؟
نکته
برخی گفتهاند و میگویند: وقتی که خدا ما را با چنین خطابی توبیخ کرد ما نیز در جوابش همین چیزی را که خودش به ما یاد داد و به اصطلاح در دهانمان گذاشت خواهیم گفت: که کرم تو یا کریم! یعنی طمع به دریای کرمت باعث شد ما آلودهی گناه شویم به این گمان که کرم تو ما را در برخواهد گرفت و ما آمرزیده خواهیم شد.
اما همان گونه که گذشت این سخن برخاستهی از توهم است؛ زیرا هیچ حکیم و عاقلی در مقام توبیخ و محاکمهی مجرم، در باغ آزادی و راه فرار را به او نشان نمیدهد تا چه رسد به اینکه این قاضی حکیم و عادل خداوند متعال باشد.
و اگر در آیه فرمود: «برَبِّكَ الْكَرِیمِ» براى تكمیل استدلال و رسا بودن توبیخ است به این معنا که: ای انسان! چرا با كسى كه تو را تربیت كرده و بزرگوار است و از نیكى به تو قصد بهرهبردن ندارد مخالفت مىكنى؟!
پی نوشت:
1. ابراهیم(ع) / 7
2. نظیر كلام یعقوب كه گفت مىترسم یوسفم را گرگ پاره كند، كه با این سخن به دهان بچهها گذاشت كه در مراجعت اگر از شما پرسیدم پسرم را چه كردید؟ بگویید گرگ او را پاره كرد.
3. انفطار / 14
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا میگرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اینگونه میگفت:
می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه میدارد…
و سرانجام روزی گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لبهایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :
“با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست”
گنجشک گفت:
“لانه کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگیهایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه ی محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟”
و سنگینی بغضی راه را بر کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت:
“ماری در راه لانه ات بود.خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.”
گنجشک خیره در خداییِ خدا مانده بود.
خدا گفت:
“و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی.”
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.
های های گریه اش ملکوت خدا را پر کرد.
خدایا شکرگذار مهربونیاتیم…