لینک ثابت
به گزارش جهان به نقل از ایسنا، روزنامه “الأنباء” نوشت: یک پزشک متخصص زنان و زایمان آمریکایی، در پی کمک به زایمان یک زن مسلمان، با اسلام و دستورات آن آشنا شده و به دین مبین اسلام روی آورد.
داستان مسلمان شدن این پزشک از آنجا شروع میشود که چند ساعت پیش از کمک به زایمان زن مسلمان، به وی میگوید که به تنهایی قادر به وضع حمل وی نیست و یک پزشک مرد او را همراهی خواهد کرد.
زن باردار با شنیدن این سخن فریاد کشید و گفت: باید تنها پزشک زن فرزند مرا به دنیا آورد.
پزشک متخصص از رفتار زن باردار متحیر شد و دلیلش را از وی پرسید؟ زن مسلمان نیز در پاسخ گفت: در طول عمرم کسی به جز محارم من، چهره مرا ندیده است. پزشک نیز درخواست او را پذیرفت و خود عملیات زایمان وی را انجام داد.
فردای روز تولد کودک، وقتی پزشک وارد اتاق زن شد، تا برخی نکات لازم پس از وضع حمل را به او بگوید تا دچار مشکل نشود؛ مانند اینکه تا ۴۰ روز پس از ولادت فرزند، روابط زناشویی نداشته باشد، چرا که خطر التهاب رحم را بیشتر میکند، زن در پاسخ گفت: کاملا به مسئله آگاهی دارم و آن را از قرآن کریم آموختهایم.
پزشک وقتی این مطلب را شنید به شدت حیرت زده شد. چرا که معتقد بود پزشکان در طول سالهای متوالی به این نتیجه علمی رسیدهاند، در حالی که اسلام از صدها سال قبل به این نکته اشاره کرده بود.
البته این پایان حیرتهای این پزشک آمریکایی نبود. او زمانی که میخواست به پدر کودک بگوید که کودک را به هنگام خواب به سمت راست بخواباند، پدر کودک گفت: این مسئله را میداند، چرا که احادیث به آنها اشاره کرده است.
همه این مسائل باعث شد این پزشک به آموزههای دین اسلام که از قرنها پیش آن را به مسلمانان آموخته و علم جدید تنها به بخشی از آن دست یافته مشتاقتر شود.
همین امر باعث شد که وی به نزدیکترین مرکز اسلامی نزد منزلش برود و تحقیقاتش را درباره اسلام آغاز کند.
وی در تحقیقاتش از علماء اسلام کمک گرفت و با برخی مسلمانان آمریکایی دیدار و درباره اسلام صحبت کرد.
اینگونه یک پزشک آمریکایی مسلمان شد.
توضیح آنکه: جوان، موجودى است عاطفى، زودرنج و شکننده. اگر با جوانان با صداقت و احترام برخورد شود، به سهولت مى توان در این دوره از حیات در عمق دل و صفاى قلب او نفوذ کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) توصیه فرموده اند: «بر شما باد به جوانان که قلب آنان رقیق تر و آماده پذیرش خیر است. وقتى خداوند مرا براى انذار و بشارت مردم مبعوث کرد، سالخورده ها با من مخالفت کردند، امّا جوانان با من پیمان بستند».
توجه: لازم نیست شعائر دینى و تکالیف شرعى را بر جوانان تحمیل کرد که این کار عکس العمل منفى دارد؛ بلکه کافى است کانون مذهبى را به صورت جذاب، عرضه نمود و فضاى صمیمى و خوشایندى را فراهم کرد و در کنار هدایت، بر همدلى تأکید ورزید. براى توفیق در ارتباط بین مسجد و جوان باید به همدلى برسیم. وقتى جوان احساس کند تنها از او گوش انتظار داریم چیزى به نام پذیرش اتفاق نمی افتد.
همدلى نیازمند چند مسأله است:
۱٫ درک جوان: واقعیت آن است که دوره جوانى اقتضائات خاص خود را دارد. جوانان به دلیل ناپختگى، کم تجربگى، احساسات شدید و مشکلات بلوغ به طور طبیعى، خطاپذیرند و از طرفى روحیه استقلال طلبى و ستیزه جویى، زمینه چالشها و تضادها را در میان این قشر و بزرگترها به وجود مى آورد. نحوه برخورد با مسائل جوانان بسیار ظریف و حساس مى باشد، بسیارى از دست اندرکاران کانون هاى دینى و مساجد، بدون توجه کافى به واقعیات دوران نوجوانى و جوانى و مشکلات ویژه آنان، اقدام به واکنش هاى تند و افراطى مى کنند و چه بسا یک یا دو برخورد نسنجیده و ناصواب، براى همیشه جوانان را از مساجد و عرصه تربیت دینى دورگرداند.
۲٫ انعطاف پذیرى: همدلى بدون انعطاف پذیرى ممکن نیست. جوان به حکم جوان بودن، در معرض خطا و لغزش است. از این رو امام على (علیه السلام ) مى فرماید: «جهل الشباب معذور و علمه محقور؛ نادانى جوان غیرقابل ملامت و علم او محدود واندک است» خداوند به پیامبر رحمتش مى فرماید: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک؛ اگر سخت دل و ترش روى بودى همه از تو دور تو پراکنده مى شدند»
۳٫ زیبا سازى مساجد: یکى از راههاى استحکام پیوند جوانان با مساجد، زیبا ساختن مساجد و کانون هاى دینى است. مساجد از همان سردر تا درون مسجد (صحن، محراب، فضا، دیوارها و غیره) باید آراسته و پیراسته و جوان پسند باشد و از جاذبه هاى هنرى و علمى در پیشانى مسجد استفاده شود. پاکیزگى، طراوت و زیبایى مسجد، در جذب جوانان بسیار مؤثر است.
۴٫ فعال کردن مساجد: براى حضور جوانان در مساجد، لازم است، مساجد را از انحصار به نماز، خارج کرد، جوان عنصرى فعال و پرشور است و به دنبال کانونى فراگیر و خودجوش مى باشد. اگر امکانات هنرى، ورزشى، نمایشى، کتابخانه و… در کنار مسجد به عنوان جزئى از پیکره مسجد محسوب شود، جوانان به مسجد راغب تر خواهند شد.
۵٫ بهبود شیوه هاى پیام رسانى دینى: متأسفانه در روشهاى تبلیغى و جذب جوانان، بیشتر از روشهاى کلیشه اى و تکرارى و به صورت مستقیم استفاده مى کنیم و همین امر در بى علاقگى و گریز جوانان از نماز جواعت مؤثر بوده است. بى شک، منبر و وعظ و خطابه یکى از شیوههاى اصیل و مؤثر تبلیغ دینى است ولى آیا این روش، در همه جا و براى همه اقشار جامعه مفید است؟ آیا ائمه جماعات مساجد به غیر از سخنرانى، روش دیگرى را آزمودهاند؟ باتوجه به تجارب سودمند مبلغان در سالهاى اخیر، در به کارگیرى گفتگوى مستقیم دو نفرى و به اصطلاح تبلیغ چهره به چهره و رفیق شدن و احساس همدردى کردن با نسل جوان، وقت آن رسیده که در سطح وسیع از این تجربه ارزشمند استفاده گردد و ائمه جماعات مساجد، با اتخاذ روش ابتکارى خود، مجالس را در خانه ها به صورت پرسش و پاسخ و هدایت غیر مستقیم برگزار نمایند. یکى از رموز موفقیت روحانیون در جبهه هاى حق علیه باطل در سالهاى دفاع مقدس در همین امر نهفته بود. روحانى با رزمندگان نشست و برخاست داشت، در کنار آنها غذا مى خورد، استراحت مى کرد، در غم و شادى هاى آنان شریک بود و از میهن اسلامى دفاع مى نمود و در وقت نماز، به عبادت مى پرداخت، از این رو رزمندگان به محض شنیدن صداى اذان با رغبت و عشق به نمازخانه ها روى مى آوردند.
۶٫ عمل گرایى: رابطه جوان با مسجد تا حد زیادى بستگى به نوع برخورد و رفتار امام جماعت و الگوهاى جامعه و دیگر مسجدی ها دارد. جوانان، حسّاس و زودشکن هستند. رؤیت فاصله میان گفتن و بودن در جامعه، زمینه گریز جوانان را فراهم مى کند. آنها کمتر مى توانند به تحلیل عمیق بپردازند، از این رو زود قضاوت و حکم صادر مى کنند.
۷٫ پاسخ گویى به پرسش هاى دینى جوانان: یکى از راههاى استحکام پیوند میان مسجد و جوان، رفع نیاز فکرى و معنوى جوانان مى باشد. جوانان، ذهن خلاق و جستجو گرى دارند و همواره به دنبال کشف حقیقت و حل مسائل و پاسخگویى به شبهات اند. علاوه بر آن امروز شبهه افکنى در حوزه فرهنگ دینى یکى از پر خطرترین جلوه هاى تهاجم فرهنگى در عرصه تربیت دینى است. اگر جوان احساس کند که مسجد محلى براى پاسخگویى به سؤالات اوست و در آن شخصیت ارزشمند و فرهیخته اى است که درد او را درک مى کند، خواه ناخواه به سمت و سوى او متمایل مى گردد و دیگران را نیز با خود همراه مى سازد.
نکته: حضور شخصیتهای موجّه و محبوب جوانان در مسجد می تواند ابزار خوبی برای جذب جوان باشد. حضور سخنرانان با شیوه های تبلیغی نوین و شخصیت علمی قوی نقش بسزایی در تمایل جوان به سمت مسجد دارد. در ضمن باید جوانان عزیز را دسته بندی کرد، در بین آنان دسته های زیادی هستند که خود، جذب مسجدند و حتی از بسیاری از اهل مسجد، مسجدی ترند و دسته های دیگری از جوانان هستند که متمایل هستند، ولی یک رابطه ساده می تواند آنها را جذب کند و این رابطه ساده گاهی از برنامه های مسجد، امام جماعت، مسجدهای دیگر بالخصوص، جوانان مرتبط با مسجد می تواند منشأ بگیرد و این دسته از جوانان هم جذب شوند. اگر به صور دقیق برای تثبیت جوانانی که اهل مسجد هستند سعی شود و پس از آن از این جوانان تثبیت شده برای جذب دسته های مختلف جوانان که در طبقات مختلفی از قرب و بعد به مسجد قرار دارند و استفاده از نظرات و مشاوره ها و ارتباطات آنها شود، بعضی از دسته های بعدی هم به راحتی جذب می شوند و اگر بالخصوص روی جوانانی که عنوان محوری در بین جوانان دیگر دارند، وقت زیادی صرف شود، با جذب یکی از آنان، خودبه خود عده ی دیگری به واسطه ی ارتباط با او یک قدم به مسجد نزدیک تر می شوند. در هر حال، با طبقه بندی جوانان عزیز در دسته های مختلف و برنامه مخصوص برای هر طبقه و استفاده از خود آنان در هر مرتبه، عدّه ی زیادی جوان را می توان با مسجد آشتی داد. نکته کلیدی برای آغاز راه آشتی جوانان با مسجد، تثبیت و فعّال کردن جوانانی است که الآن با مسجد ارتباط دارند و سپس برای طبقات بعدی برنامه ریزی کردن از جمله به واسطه آنان می باشد.
1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیفتید و ذكر یونسیه را بگویید. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
2- غير از چهارده معصوم نمي شود از کسی دفاع مطلق كرد، حتی عرفا.
3- ترك و فعل خيلي مهم نيست ، نيّت خيلي مهم است.
4- ارزش ها بايد ملاك باشد نه حزب و گروه. و الا بي دين مي شويم.
5- همه چيز را ببازيد تا برنده شويد.
6- اينقدر قرآن بايد بخواني تا بفهمي ، وقتي فهميدي ، ديگر قرآن رهايت نمي كند.
7- نه مريد ؛ نه مقام ، نه كتابخانه ؛ انسان موقع مرگ ، اينها را با خود نمي برد!
8- متاسّفانه امروز در جامعه ي ما تعقّل خيلي كم شده آقا تعقّل ؛ همين منشاء بسياري از مشكلات هست.
9- اين يك كلمه زندگي را شيرين مي كند : « من مقصّرم»
10- در قيامت با اينكه خود جهنّم از بوي بد آكنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذيّتی مضاعف اند.
جایگاه و عقوبت افراد سخن چین
امام جواد (علیه السلام) روایت کرده است که پدرم به واسطه آبای گرامش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کردند که فرمودند: «من و فاطمه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شدیم. پس ایشان را در حالی که سخت می گریست؛ یافتیم. من عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله! چه باعث شده که شما این چنین گریه می کنید؟ ایشان فرمودند: ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند (معراج) زنانی از امّتم را در عذابی شدید، نگریستم و آن وضع برای من سخت گران آمد. گریه ام از جهت عذاب سخت آنان است که به چشم خویش وضعشان را دیدم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن حمار است و هزار هزار نوع او را عذاب می کنند؛ آن زنی بود که به دروغ سخن چینی می کرد.» امام رضا (علیه السلام) در جواب سؤالی که محمد بن الحسن بن علان از ایشان در مورد انسان های مسخ شده پرسید، دوازده گروه را نام می برند که باطن آن ها به هیئت حیوانات مختلفی در آمده اند. گروه یازدهم که شکل عقرب است، در اصل مرد سخن چینی است که باطن عملش، او را به شکل عقرب در آورده است. این دسته از افراد هر چند که به ظاهر قصد حمله ندارند اما مانند عقرب زهردار و خطرناک هستند و مردم از این افراد فراری هستند.
زمانی که قوم بنی اسرائیل دچار قحطی شدید شد، حضرت موسی (علیه السلام) برای باران با قومش دست به دعا شدند. به حضرت موسی (علیه السلام) وحی شد، دعای تو و کسانی را که با تو هستند، مستجاب نمی کنم. با شما سخن چینی است که دست از سخن چینی برنمی دارد. موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا آن شخص کیست تا از جمع خودمان بیرونش کنم؟ خداوند فرمودند: من خود شما را از سخن چینی نهی می کنم، چطور راز بنده ام را آشکار کنم؟ پس به واسطۀ این سخنان، سخن چینِ قوم بنی اسرائیل توبه کرد و خداوند باران را بر آنان باراند.
پرهیز از سخن چینی نه تنها یک امر اساسی در سعادت دنیوی و اخروی محسوب می شود بلکه شایسته است در جهت قدردانی از نعمات کثیر الهی، ما هم به مانند خداوند عمل کنیم و صبغۀ الهی بگیریم؛ به این معنا که ما هم در حد توانِ خویش ستاریت داشته باشیم و بدانیم عیب دیگران را پوشاندن، نه تنها برای خود فرد مفید خواهد بود بلکه در مواقع بسیاری موجب می شود تا دیگران به خود بیایند و در صدد اصلاح خود برآیند.
آثار سازندۀ پرهیز از صفت سخن چینی
1- قرب و محبوبیت نزد خداوند، اهل بیت (علیهم السلام) و خویشاوندان
2- نزول رحمت الهی
3- آرامش و آسایش روح و روان
4- مستحکم شدن دوستی ها
5- یک دلی و صمیمیت در خانواده
6- افزایش اعتماد دیگران
داشتن تکیه گاهی قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسیدن از دشمنان و مشکلات است. توکل، تکیه داشتن بر نیروی الهی و نصرت و امداد اوست. امام حسین علیهالسلام در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخ گویی به دعوت نامههای کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه گاهش خدا بود، نه نامهها و دعوتهای مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بیوفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، بازنگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا راه را ادامه داد. حتی توکلش بر یاران همراهش هم نبود. از این رو، از آنان نیز خواست که هرکس میخواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیش آمدی در عزم او خلل وارد نمیکرد.
در وصیتی که به برادرش، محمد حنفیه، در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود: «ما توفیقی الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب» وقتی در منزل خزیمیه، حضرت زینب علیها السلام شعری را ازهاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان میداد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: «خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.» در منزل بیضه، در یک سخنرانی که خطاب به اصحاب خود و سربازان حر انجام داد، ضمن انتقاد از پیمان شکنی کوفیان و نیرنگ آنان که به او نامه نوشته بودند، فرمود: «و سیغنی الله عنکم» و از نصرت آنان اظهار بینیازی کرد و چشم به خداوند دوخت.
صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتاری و شدت و پیشامد سخت چنین بیان کرد: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب و انت رجائی فی کل شده و انت لی فی کل امر نزل بی ثقه و عده…» و خدا را هم به عنوان عامل پشت گرمی و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروی حمایتگر و پشتیبان خویش (عده) خواند و این گونه مناجات در صحنه درگیری و آستانه شهادت، جز از روحهای متوکل بر نمیآید. در سخنرانیهای دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمن ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: «ان ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین»
این خصلت برجسته در آخرین لحظات حیات حضرت نیز همراه او بود. وقتی زخمی و نیزه خورده بر زمین افتاده بود، در آن مناجات بلند و عارفانه با معبود خویش از این توکل بر ذات قادر متعال دم میزد: «استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا».
امر به معروف و نهى از منكر، وظیفه همه مسلمانان است یا گروهى خاص؟
براى ماشینى كه در مسیر یك طرفه بر خلاف همه رانندگى مىكند، دو نوع برخورد لازم است: یكى آنكه تمام رانندگان با بوق و چراغ مخالفت خود را با كار او اعلام كنند، دوم آنكه پلیس، راننده را جریمه كند.
قرآن نیز هم تمام مسلمانان را به امر به معروف و نهى از منكر سفارش كرده و فرموده است: «كُنتم خَیرَ اُمّة اُخرِجَت للنّاس تَأمرون بِالمَعروف و تَنهَون عن المنكر»(سوره آلعمران، آیه 110) شما بهترین امّتى هستید كه جلوه كردهاید به شرط آنكه امر به معروف و نهى از منكر كنید.
و در جاى دیگر مىفرماید: از میان شما مسلمین گروهى ویژه باید مسئول امر به معروف و نهى از منكر شوند. «ولتكن منكم اُمّة یَدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و یَنهون عن المنكر»(سوره آلعمران، آیه 104.)
آن هنگام که پروردگار بلند مرتبه انسان را آفرید به ملائکه امر کرد تا بر او سجده نمایند چرا که والاترین خلق الهی پا به عالم وجود نهاد. سجده ملائکه بر انسان نه تنها سر فرو آوردن در برابر عظمتِ قدرت پروردگار است بلکه نشان از خلق موجودی پر توان و پر استعداد دارد که موجب مباهات خالقش است.
مخلوقی که می تواند تا بدانجا بالا رود که عالِم و مظهر تمام اسماء الهی گردد. اما بی شک بروز استعدادهایش ممکن نیست مگر به واسطه ی بهره مندی از هدایت الهی. خالق یکتا انسان را بگونه ای آفرید که در صورت بهره مندی از هدایت الهی از فرشتگان برتر می شود و گرنه؛ از حیوانات پست تر می گردد.
بی تردید خلق مخلوقی با این توانایی ها و استعدادها بی غرض نبوده است همان طوری که خداوند توانا در صحیفه ی آسمانیش غرض از آفرینش انسان را بیان کرده و فرموده است: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» ( الذاریات، آیه56) و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» رسیدن به مقام بندگی و عبودیت الهی به قدری مهم است که برای دستیابی به آن و رسیدن انسان ها به مسیر هدایت و عبودیت، فرستادن رسولان الهی در طول تاریخ امری ضروری و لازم شمرده شده است.
تا بدانجا که هیچ دوره ای نبوده و هیچ زمانی نخواهد بود که زمین از حجت های الهی خالی گردد آنچنان که امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُوْمِنِینَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ) أَنَّهُ قَالَ فِی خُطْبَةٍ لَهُ بِالْكُوفَةِ:«اللَّهُمَّ لَا بُدَّ لِأَرْضِكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ یهْدِیهِمْ إِلَى دِینِكَ وَ یعَلِّمُهُمْ عِلْمَكَ ؛ (دلائل الامامه، طبرى آملى صغیر محمد بن جریر بن رستم، ص530، ح109)
انسان آن هنگام که در مسیر هدایت الهی قرار می گیرد زنده می شود و زندگی می نماید و تمایزش با دیگر مخلوقات نمایان می گردد. هدایت انسان و زندگی بخشی به او آنقدر عظیم است که به تعبیر قرآن و به تفسیر معصوم (علیه السلام) هر آنکس که بتواند تنها یک نفر را در مسیر هدایت الهی قرار دهد گویی تمام انسان ها را حیات بخشیده است .
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بارالها گریزی نیست از این كه زمین تو از حجت بر مخلوقات خالی نباشد كه آنان را به دینت هدایت كند و علم تو را به آنها آموزش دهد … رسولان الهی هادیان امتند. نیل انسان ها به سوی سعادت، کمال و بندگی به واسطه ی ایشان صورت می گیرد. ایشان مظهر انسان کامل هستند. خداوند آنها را برانگیخت تا علاوه بر راهنمایی و هدایتگری امت، الگویی باشند برای آنانی که خواهان صعود به مراتب بالای انسانی اند.
گرچه ایشان واسطه ی هدایتگری اند و هدایت خلایق از طریق ایشان صورت می گیرد اما هدایت اصلی به دست خدا است چنانکه خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «إِنَّكَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ یهْدی مَنْ یشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین؛(الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص210، ح2) در حقیقت، تو هر كه را دوست دارى نمىتوانى راهنمایى كنى، لیكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمایى مىكند، و او به راهیافتگان داناتر است.» هدایت تنها به خواست الهی صورت می گیرد و خداوندِ دانا تنها شایستگان را هدایت می نماید.
از آنجا که انسان موجودی پر توان و پر استعداد است حیات واقعی اش هنگامی است که بتواند از استعدادها و قابلیت های ذاتیش بهره گیرد و در غیر این صورت میان او و دیگر مخلوقات تفاوتی نیست. در حقیقت انسان آن هنگام که در مسیر هدایت الهی قرار می گیرد زنده می شود و زندگی می نماید و تمایزش با دیگر مخلوقات نمایان می گردد. هدایت انسان و زندگی بخشی به او آنقدر عظیم است که به تعبیر قرآن و به تفسیر معصوم (علیه السلام) هر آنکس که بتواند تنها یک نفر را در مسیر هدایت الهی قرار دهد گویی تمام انسان ها را حیات بخشیده است .
حیات بخشی به انسان ها و قرار دادن ایشان در مسیر سعادت و عبودیت در حقیقت محقق شدن هدف الهی است از خلقت انسان و بدین سبب این امر از هر آنچه در عالم هستی است ارزشمندتر است. از آنجا که امر هدایتگری انسان ها تا بدین اندازه مهم و حیاتی است در آیین مقدس اسلام بر فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تاکید بسیار شده است.
«عَنْهُ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیلِ بْنِ یسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی كِتَابِهِ- وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً- قَالَ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ قُلْتُ فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى قَالَ ذَاكَ تَأْوِیلُهَا الْأَعْظَم ؛(همان، ج9(چاپ دارالحدیث)، ص410، ح8232)
به نقل از فضیل بن یسار: از امام باقر علیه السلام درباره آیه « و هر كس، كسى را زنده كند، چنان است كه همه مردم را زنده كرده است» سوال كردم، حضرت فرمود: یعنى از سوختن و غرق شدن نجات بخشد. عرض كردم: كسى كه دیگرى را از گمراهى به راه راست در آورد چه؟ فرمود: این مصداق بزرگتر (عالیتر) آیه است.» از این رو است که رسول خدا (صلوات الله علیه) خطاب به امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند: «وَ ایمُ اللَّهِ لَأَنْ یهْدِی اللَّهُ عَلى یدَیكَ رَجُلًا خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ، وَ لَكَ وَلَاوُهُ یا عَلِی؛( شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص398) اگر خداوند كسى را به دست تو هدایت كند برایت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب مى كند ؛ و تو بر شخص هدایت شده ولایت دارى ، اى على ».
آری؛ حیات بخشی به انسان ها و قرار دادن ایشان در مسیر سعادت و عبودیت در حقیقت محقق شدن هدف الهی است از خلقت انسان و بدین سبب این امر از هر آنچه در عالم هستی است ارزشمندتر است. از آنجا که امر هدایتگری انسان ها تا بدین اندازه مهم و حیاتی است در آیین مقدس اسلام بر فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تاکید بسیار شده است. تا آنجا که در کلام الله مجید این فریضه ی الهی در کنار نماز و زکات آمده است و در احادیث بسیاری از معصومین (علیهم السلام) به این مهم پرداخته شده است. در واقع امر به معروف و نهی از منکر، واجبی است که به موجب آن فرد در مسیر عبودیت و بندگی قرار می گیرد. امام محمد باقر(علیه السلام) می فرمایند: امر به معروف و نهی از منکر، دو خصلت از خصلت های خداوند می باشند، هر کس آن دو را یاری کند، خداوند او را عزیز و آقا گرداند و هر کس آن دو را خوار نماید، خداوند او را خوار و ذلیل گرداند. از آنجا که خداوند هدایتگر است و بندگان را در مسیر عبودیت هدایت می نماید این دو خصلت از خصلت های خدای سبحان شمرده شده و آنانکه در مسیر عبودیت گام بر میدارند در تلاش اند تا با انجام این فریضه ی الهی، مظهر صفات خدای سبحان گردند.
از علمای بزرگ و صاحب نام شیعه مرحوم شیخ حر عاملی قدس سره ( 1033 – 1104 قمری ) صاحب کتابهای ارزشمندی چون وسائل الشیعه و اثباة الهداة می باشند .
آن بزرگوار در کتاب « اثباة الهداة » یکی از خاطرات دوران کودکی خود را در ردیف معجزاتی آورده که به چشم خود دیده است . وی می نویسند :
در کودکی – حدود ده سالگی – به مرض بسیار سختی دچار شدم که بستگانم گرد من جمع شدند و در حال گریه زاری مهیای عزا شدند و یقین داشتند که من همان شب از دنیا خواهم رفت .
در همان حال بین خواب و بیداری ، پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امامان دوازدهگانه علیهم السلام را دیدم .
به آنها عرض سلام نمودم و با یک یک آنها مصافحه کردم ، بخصوص با امام جعفر صادق علیه السلام گفتگو نمودم که مضمون آن الان در خاطرم نیست ، جز اینکه می دانم در حق من دعا کردند .
چون به امام زمان علیه السلام سلام گردد و با ایشان مصافحه نمودم ، گریستم و عرض کردم : مولای من ؛ می ترسم در این مرض بمیرم در صورتی که هنوز بهره خویش را از علم و عمل نگرفته ام .
امام زمان علیه السلام فرمود : نترس که در این بیماری نمی میری بلکه خداوند تو را شفا می دهد و عمر درازی خواهی کرد .
سپس کاسه ای که در دست داشت به من داد . من نیز نوشیدم و در همان لحظه خوب شدم و بیماری ام به کلی برطرف شد و نشستم . بستگانم از این حال شگفت زده شدند و من هم تا چند روز قضیه را برای آنها نقل نکردم .
گر نقاب از چهره بر گیرد زمانی یار ما از لقای او شفا یابد دل بیمار مـــــــــا
می شود آرام قلب خسته از درد فراق افتد از بر عارض مهوار او دیدار مــا
ذکر او آرامش جان باولایش خوش دلیم مهر دلجویش دو عالم رونق بازار مــا
انتظار دیدنش چون شد عبادت زین سبب روز و شب باشد بسویش دیده بیدار ما