ژن مرگ در همه موجودات زنده
کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ … (آل عمران/185)
«هر نفسی شربت مرگ را خواهد چشید.»
هر موجود زنده ای مرگ را می چشد… . همه قرآن در گرو این آیه گذاشته شده است. اگر روزی انسان بتواند عنصری یا
ژنی یا چیزی در موجودات زنده پیدا کند که باعث مرگ می شوند و آن را در بیاورد و یا بکشد، و یا با متد دیگری بتواند مرگ را
از سر موجود زنده دور کند و موجود زنده جاودانه بشود، در آن صورت معلوم می شد که این قرآن حرف خدا نیست و
می سوخت. روشن است که کسی که دینی را از خود در می آورد و به خدا نسبت می دهد هیچ گاه چنین چیزهایی را
مطرح نمی کند، چون انسان هر که باشد و هر چه باشد از آینده چیزی نمی داند. به هر حال تاکنون تلاش انسان برای یافتن
ژنی به نام ژن مرگ و دور کردن آن از سر انسان نا موفق بوده است.
دیدگاه ترس در قرآن
در دیدگاه قرآن، ترس دو نوع است؛ ترس پسندیده و ترس ناپسند؛ ترس پسندیده، همان ترس از خداوند و عدالت اوست که
منجر به اصلاح رفتار میشود؛ (انفال/۲) و ترس ناپسند، اضطرابی شدید با علت مشخصی است که تسلط بر نفس را از بین
میبرد و باید با آن مبارزه شود؛ ( احزاب/۱۰ و ۱۱ )
روان شناسی شخصیتها از دیدگاه قرآن
۱- از دیدگاه قرآن، سه نوع شخصیت اساسی وجود دارد؛ مؤمن، کافر و منافق؛( آیات ۲ تا ۲۰ سوره بقره )
۲- شخصیتهای مؤمن، خود دارای سه درجه شخصیتی میباشند؛ آنان که به خود ظلم میکنند، آنان که میانه رو هستند و آنان
که پیشتازانند؛ ( فاطر/ ۳۲ )
۳- مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشهاش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه
متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است.
۴- خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشهای در ظاهر و باطن است؛ به همین دلیل، مبتلا به شک و
تردید و عدم قدرت تصمیمگیری و ناتوانی در قضاوت میشود؛ ( بقره و ۸ تا ۲۰ منافقون )
احترام به والدین
الف. در چهار سوره از قرآن مجيد نيكي به والدين بلافاصله بعد از مسأله توحيد قرار گرفته اين هم رديف بودن دو مسأله بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براي پدر
و مادر احترام قائل است.
به عنوان مثال، در سوره اسرا آيه 23 مي خوانيم: و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر احسان كنيد!
ب. اهميت اين موضوع تا آن جاست كه هم قرآن و هم روايات صريحاً توصيه مي كنند كه حتي اگر پدر و مادر كافر باشند، رعايت احترامشان لازم است.
در سوره لقمان آيه 15 مي خوانيم: اگر آنها به تو اصرار كنند كه مشرك شوي اطاعتشان مكن، ولي در زندگي دنيا به نيكي با آنها معاشرت نما!
ج. شكرگزاري در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزاري در برابر نعمتهاي خدا قرار داده شده
چنان كه در سوره لقمان آيه 14 مي خوانيم: مرا و پدر و مادرت را شكر كن.
د- قرآن حتي كمترين بي احترامي را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.
در حديثي از امام صادق(ع) آمده است: اگر چيزي كمتر از اف وجود داشت، خدا از آن نهي مي كرد و اين حداقل مخالفت و بي احترامي نسبت به پدر و مادر است، و
منظور از اين جمله نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر كردن مي باشد(تفسير نمونه/ج12،ص79)
ه. با اينكه جهاد يكي از مهمترين برنامه هاي اسلامي است، تا زماني كه جنبه وجوب عيني پيدا نكند، يعني داوطلب به قدر كافي باشد،
بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهم تر است، و اگر موجب ناراحتي آنها شود، جايز نيست.
در حديثي از امام صادق (ع) مي خوانيم كه مردي نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد من جوان با نشاط و ورزيده اي هستم و جهاد را دوست دارم
ولي مادري دارم كه از اين موضوع ناراحت مي شود، پيامبر(ص) فرمود: برگرد و با مادر خويش باش، قسم به آن خدايي كه مرا به حق مبعوث ساخته است، يك شب
مادر با تو مانوس گردد از يك سال جهاد در راه خدا بهتراست(همان/ص 80)
اسرار آفرینش
اسرار آفرينش در قرآن |
|
|
صفحات: 1· 2
مراد از عرش و کرسی (با توجه به تفاسير گوناگون از آنها) چيست؟
عرش در لغت، عرش به معناي سقف يا چيزي است كه داراي سقف است. به تخت هاي بلند نيز عرش مي گويند، چنانچه در داستان سليمان ميخوانيم: «ايكم يايتني بعرشها(1)»؛ كدام يك از شما ميتوانيد تخت او (بلقيس) را براي من حاضر كنيد.(2)
به داربست هايي كه براي برای پا نگه داشتن بعضي از درختان ميزنند، نيز عرش مي گويند، چنانكه در قرآن ميخوانيم: «و هو الذي انشأ جنات معروشات و غير معروشات»؛ او همان كسي است كه باغ هايي از درختان داربست دار و بدون داربست را آفريد.(3)
هنگامي كه در مورد خداوند عرش را به كار ميبريم منظور از آن مجموعه جهان هستي است. عرش، تخت حكومت پروردگار محسوب ميشود. در تفاسير آمده كه منظور از عرش خدا اين است كه خداوند تسلط كامل بر امور هستي و مخلوقات خويش دارد. خداوند ميفرمايد: «ربكم الله الذي خلق السموات و الارض في ستْ ايام ثم استوي علي العرش»؛ پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس به تدبير جهان هستي پرداخت.(4)
در روايت آمده است كه علي(ع) در جواب سؤال جائلين فرمود: «ان الملائكه تحمل العرش و ليس العرش كما تظن كهيئْ السرير ولكنه شئ محدود مخلوق مدّبر و ربك مالكه لا انه عليه ككون الشئ علي الشئ»؛ به درستي ملائكه عرش را حمل مي كنند. معناي عرش آنچه كه شما گمان مي كنيد نيست، بلكه عرش شئ محدودي است كه خداوند آن را خلق كرده و مالك او خداوند است، نه اينكه عرش بر روي زمين است مانند بودن چيزي بر روي چيزي.(5)
راجع به معناي «العرش الرحمن» آمده است كه عرش در لغت به مكان مرتفع و كاخ سقفدار و محل استقرار سلطان به كار ميرود، و «استوي علي العرش» كنايه از تسلط زمامدار بر امور مملكت است و هنگامي كه اين جمله در مورد خداوند متعال به كار ميرود كنايه از احاطه علم و قدرت و تدبير لامتناهي حق تعالي بر جميع هستي - اعم از دنيا و آخرت - است.
آيْت الله معرفت در مورد عرش ميفرمايد: «بنابر آيات و روايات، معناي عرش و كرسي اين است: «جليل قدرته تعالي وسعْ عليه المحيط بكل شئ قدرت باجلالت او تعالي» و علم بي انتهاي او كه احاطه بر هر چيز دارد. استوي علي العرش، به معناي تدبير است؛ به قرينه آيات متعدد در اين زمينه، از جمله «الا له الخلق و الامر يدبر الامر من السمأ الي الارض». در آياتي كه از عرش سخن به ميان آمده، اين معاني هم ذكر شده است. پس عرش، تدبير و اداره شؤون هستي است. از روايات اهلبيت(عليهم السلام) دو مطلب در معناي عرش استفاده ميشود. (1)-علم؛ (2)- كل ما سوي الله تعالي و استوي به معناي تمكن و استيلأ و تسلط كامل است.(6(
پرسش:
مراد از كرسى (با توجه به تفاسير گوناگون از آنها) چيست؟
پاسخ:
” کرسی” از نظر ریشه لغوی از” کرس” (بر وزن ارث) گرفته شده که به معنی اصل و اساس می باشد و گاهی نیز به هر چیزی که بهم پیوسته و ترکیب شده است گفته می شود و به همین جهت به تخت های کوتاه” کرسی” میگویند و نقطه مقابل آن” عرش” است که به معنی چیز” مسقف” یا خود سقف و یا تخت پایه بلند می آید.
و از آنجا که استاد و معلم به هنگام تدریس و تعلیم بر کرسی می نشیند گاهی کلمه کرسی کنایه از علم میباشد و نظر به اینکه” کرسی” تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است گاهی به صورت کنایه از” حکومت” و” قدرت” و فرمانروایی بر منطقه ای به کار می رود.
در این آیه«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» می خوانیم که کرسی خداوند همه آسمانها و زمین را در بر می گیرد، کرسی در اینجا به چند معنی می تواند باشد:
الف: منطقه قلمرو حکومت
- یعنی خداوند بر همه آسمانها و زمین حکومت می کند و منطقه نفوذ او همه جا را در بر گرفته و به این ترتیب کرسی خداوند مجموعه عالم ماده اعم از زمین و ستارگان و کهکشانها و سحابیها است.
ب: منطقه نفوذ علم
- یعنی علم خداوند به جمیع آسمانها و زمین احاطه دارد و چیزی از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست زیرا همانطور که گفتیم کرسی گاهی کنایه از علم میباشد. در روایات متعددی نیز روی این معنی تکیه شده است از جمله حفص بن غیاث از امام صادق ع، نقل میکند که از آن حضرت پرسیدم:منظور از «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» چیست؟فرمود: منظور علم او است(7).
ج: موجودی وسیعتر از تمام آسمانها و زمین
- که از هر سو آنها را احاطهکرده است و به این ترتیب معنی آیه چنین می شود: کرسی خداوند همه آسمانها و زمین را در بر گرفته و آنها را احاطه کرده است.در حدیثی از امیر مؤمنان علی ع این تفسیر نقل شده آنجا که میفرماید:« الکرسی محیط بالسماوات و الارض و ما بینهما و ما تحت الثری» کرسی احاطه به زمین و آسمانها و آنچه ما بین آنها و آنچه در زیر اعماق زمین قرار گرفته است دارد (8).
حتی از پاره ای از روایات استفاده می شود که کرسی به مراتب از آسمانها و زمین وسیعتر است بطوری که مجموعه آنها در برابر کرسی همچون حلقه ای است که در وسط بیابانی قرار داشته باشد از جمله از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:«ما السماوات و الارض عند الکرسی الا کحلقة خاتم فی فلاة و ما الکرسی عند العرش الا کحلقة فی فلاة»(9) (آسمانها و زمین در برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط یک بیابان و کرسی در برابر عرش همچون حلقهای است در وسط یک بیابان.
البته معنی اول و دوم کاملا مفهوم و روشن است ولی معنی سوم چیزی است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از آن پرده بر دارد زیرا وجود چنان عالمی که آسمانها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیعتر از جهان ما باشد هنوز از طرق متداول علمی اثبات نشده است، در عین حال هیچگونه دلیلی بر نفی آن نیز در دست نیست، بلکه همه دانشمندان معترفاند که وسعت آسمان و زمین در نظر ما با پیشرفت وسائل و ابزار مطالعات نجومی روز به روز بیشتر میشود و هیچ کس نمی تواند ادعا کند که وسعت عالم هستی به همین اندازه است که علم امروز موفق به کشف آن شده است بلکه به احتمال قوی عوالم بیشمار دیگری وجود دارد که از قلمرو دید وسائل امروز ما بیرون است .
ناگفته نماند که تفسیرهای سه گانه بالا هیچ منافاتی با هم ندارد و جمله «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» میتواند هم اشاره به نفوذ حکومت مطلقه و قدرت پروردگار در آسمانها و زمین باشد و هم نفوذ علمی او و هم جهانی وسیعتر از این جهان که آسمان و زمین را در بر گرفته است. و در هر صورت این جمله، جملههای ما قبل آیه را که در باره وسعت علم پروردگار بود تکمیل می کند.
منابع:
(1) نمل/38.
(2) تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 15، ص 466.
(3) همان، ج 6، ص 3.
(4) همان، ص 204.
(5) تفسير الميزان، علامه سيدمحمدحسين طباطبايي، ج 8، ص 162.
(6) التمهيد، مؤسسه نشر اسلامي، ج 3، ص 123.
(7) تفسیر نور الثقلین، جلد اول صفحه 259 ، شماره 1036.
(8) همان، صفحه 260 ،حدیث شماره 1042.
(9) مجمع البیان، جلد ،ذیل تفسیر آیه مربوطه.
فرمان سه گانه
خدا که در سوره حمد فرموده است: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ ؛ » یعنی باید گوش به حرف بدهی، عبارت فارسیاش بندگی است.
بندگی یعنی، خدا فرمانهایی صادر کرده و از ما هم میخواهد گوش به حرفش بدهیم؛ فلسفه برایش نبافیم؛
گفت نماز بخوان بخوانیم، همین !
این را از ما میخواهد. گوش به حرف دادن، نماز بخوان چشم، روزه بگیر چشم، این را بندگی و عبادت میگویند.
لذا این را در سوره حمد گنجانده است و گفته در روز حداقل ده بار باید این را بخوانی، «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» فقط گوش به حرف تو میدهم.
تو هم سه تا فرمان را گفتی که اطاعتش واجب است:
1) اطیعوا الله 2) اطیعوا الرسول 3) اولیالامر منکم این سه تا فرمان امروز بر همه ما واجب و لازم است که اطاعت کنیم.
[ درس اخلاق آیت الله خوشوقت تهرانی / 05/ 12/ 1389]
شرط بهره مندی از هدایت قرآن
شرط اول تابش هدایت قرآن بر عقول توجه به حجاب ها و سعى براى بركنار نمودن آنهاست، چنان كه آیاتى از قرآن با تعبیرات مختلف به این حجاب ها اشاره نموده است:
اسراء/45 و 46: “وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَكَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُوْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا * وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا “؛ “و چون قرآن بخوانى در میان تو و كسانى كه به آخرت ایمان نمى آورند حجاب پوشیدهاى قرار می دهیم و بر قلب هاى آنان از اینكه به خوبى درك كنند پوشش و در گوش هاى آنان سنگینى قرار می دهیم".
انعام/25: “وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْاْ كُلَّ آیَةٍ لاَّ یُوْمِنُواْ بِهَا"؛ “بعضى از این ها كسانى هستند كه به تو گوش فرا می دهند و بر قلب هاى آنان پوشش هایى از اینكه بفهمند قرار دادیم و در گوش هاى آنان سنگینى است، و هر آیهاى را اگر بنگرند ایمان نخواهند آورد".
محمد/24: “أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا"؛ “آیا به آیات قرآن نمى اندیشند؟ یا [مگر] بر دل هایشان قفل هایى نهاده شده است؟”
این آیات و مانند آن از حجاب هایى كه مانع هدایت آیات است یاد می کنند. برای این حجاب ها دو حالت می توان در نظر گرفت:
1ـ مربوط به یكى از مدارك باطنى باشد: حجابى كه عمق ضمیر را فرا می گیرد، یا پیرامون آن را می پوشاند، یا گوش و چشم باطن را از شنوایى و بینایى باز می دارد.
2ـ حجاب نفسانى غیر اكتسابى است: مانند كسانى كه عقل فطرى آنها از جهت عدم تفكر بیدار نگشته و دیدشان در محیط ظواهر زندگى دنیا محدود مانده است. معلومات و دانش هاى غرور انگیز اكتسابى نیز حجاب هایى است كه از تدبر در آیات و فرا گرفتن هدایت باز می دارد.
اینگونه حجاب هاست كه ذائقه فهم هر حقیقتى را فاسد و از لذت درك آن باز می دارد و طنین آیات حق را وا می تاباند و مانع نفوذ آن در ضمیر انسانى مى شود.
به همین دلیل است که در آغازین آیات مصحف شریف هدایت قرآن، به گروهی خاص به نام “متقین” اختصاص یافته است:
بقره/2: “ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ"؛ “این است كتابى كه در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقوا پیشگان است".
تا مرحلهاى از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدایت كتاب هاى آسمانى و دعوت انبیاء بهره گیرد.
قرآن در اولین برخوردش با مومنین آنان را چنین در مى یابد كه در دریاى غفلت فرو رفته، و موج حیرت از هر سو به آنان احاطه یافته و در نتیجه باطن آنان را به ظلمت هاى شك و ریب تاریك ساخته و دل هایشان را به انواع رذائل و صفات و حالات خبیثه بیمار ساخته، لذا با مواعظ حسنه اندرزشان مى دهد و از خواب غفلت بیدارشان مى كند و از هر نیت فاسد و عمل زشت نهیشان نموده، به سوى خیر و سعادت وادارشان مى سازد
به طور کلی افراد فاقد ایمان دو گروهند:
1ـ گروهى هستند كه در جستجوى حقند و این مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد كه هر جا حق را ببینند پذیرا مى شوند.
2ـ گروه دیگرى افراد لجوج و متعصب و هوی پرستى هستند كه نه تنها در جستجوى حق نیستند، بلكه هر جا آن را بیابند براى خاموش كردنش تلاش مى كنند.
مسلّماً قرآن و هر كتاب آسمانى دیگر تنها به حال گروه اول مفید بوده و هست و گروه دوم از هدایت آن بهرهاى نخواهند گرفت.
سرزمین وجود انسانى تا از لجاجت و عناد و تعصب پاك نشود، بذر هدایت را نمى پذیرد. چهره حقیقت هر قدر آشكار و درخشان باشد تا در برابر دیده بینا قرار نگیرد، درك آن ممكن نیست.
به تعبیر دیگر براى شناخت حقایق دو چیز لازم است، آشكار شدن چهره حق و دارا بودن وسیله دید و درك.