مراقب باشید دنیا هم دوربین های مدار بسته دارد ...
خدای رحمت کناد! پیرجماران، حضرت امام راحل(قدس سره الشریف) را. یکی از غرر کلماتی که از کام و کلام حضرتش، تراوید این بود: «عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید!»
او خود پیش و بیش از دیگران به آنچه میگفت، ایمان داشت و با پایبندی عملی بدان نشان داد که تا پشت پردههای عصمت رفتن، کاری ممکن است.
از مِثل امام(ره)، جز این انتظار نبوده و نیست که در ذهن و زبانش، وامدار قرآن بود و از خوان معرفت عِدل قرآن، پیشوایان پاک(علیهمالسلام)، ارتزاق میکرد.
خداوند در جای جای قرآن، فرایادمان میآورد که خلوت و جلوت نسبت بدو، معنا ندارد. این مفاهیم ساخته و پرداخته ذهن مرزساز و اندیشه ناراست انسانهای تهیایمانی است که گمان بردهاند خلوت از جلوت جداست. انسانهای پاکپیشه، اما چنین گمان سوئی ندارند. ایشان در محضر خدا، شرم از فکر گناه دارند چه رسد فعل گناه.
اینک، این مصحف بهحقناطق، فراروی ماست، گذر و گذاری کنیم بر آیاتی که تحذیر و تذکار میدهند که در تیررس چشمانی تیزبین هستیم که خلوت و جلوتمان، پیش آنها یکی است.
شاهد اول: خداوند. کریمه 14 سوره مبارکه علق: «أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَى آیا انسان ندانست که خداوند (همه اعمالش را) میبیند؟!»
در حدیثى مى خوانیم : «اعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک»: خدا را آنچنان عبادت کن که گوئى او را مى بینى و اگر تو او را نمى بینى او تو را به خوبى مى بیند.
نقل مى کنند بیدار دلى بعد از گناهى توبه کرده بود، و پیوسته مى گریست ، گفتند: چرا اینقدر گریه مى کنى ؟ مگر نمى دانى خداوند متعال غفور است ؟ گفت : آرى ، ممکن است او عفو کند، ولى این خجلت و شرمسارى که او مرا دیده چگونه از خود دور سازم ؟!
گیرم که تو از سر گنه درگذرى
زان شرم که دیدى که چه کردم چه کنم ؟! (تفسیر نمونه، ذیل آیه شریفه)
از مِثل امام(ره)، جز این انتظار نبوده و نیست که در ذهن و زبانش، وامدار قرآن بود و از خوان معرفت عِدل قرآن، پیشوایان پاک(علیهمالسلام)، ارتزاق میکرد.
شاهد دوم: رسول خدا(ص). کریمه 45 سوره مبارکه احزاب: «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارتدهنده و انذارکننده!
یکی از انگارهها و ایستارهای شیعیان، مساله «عرض اعمال» است. شیعه بر این باور است که اعمال ما، هر روز یا روزهایی خاص از هفته، به عرض پیامبر(ص) و اولیای دین(ع) رسانیده می شود. برخی گفتهاند مراد نامهها و طومارهایی است که ریز و درشت اعمال شیعیان صالح و طالح، در آن ضبط شده است. برخی دیگر می گویند نه صورت کتبی اعمال بل حقیقت اعمال در مشهد و مرئای ایشان است.
شاهد سوم: ائمه اطهار(ع). کریمه 105 سوره مبارکه توبه: «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُوْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ فَینَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ بگو: «عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مومنان، اعمال شما را میبینند! و بزودی، بسوی دانای نهان و آشکار، بازگردانده میشوید؛ و شما را به آنچه عمل میکردید، خبر میدهد!»
برخی مومنان شاهد را بر ائمه اطهار حمل کردهاند. این سخن پربیراهه نیست چه، نمی توان گفت هر مومنی به صرف اتصاف به وصف ایمان، دارای چنین مرتبتی است. ایمان امری دارای مراتب است، پیشوایان پاک، مصداق اتم اهل ایمانند که چون بر بلندای قله ایمان نشستهاند از آن افق اعلا، پایین دست، پیداست.
شاهد چهارم. شهدا. کریمه 154 سوره مبارکه بقره: «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ» (آنان را که در راه خدا کشته می شوند ، مرده مخوانید آنها زنده اند و، شما در نمی یابید).
مقتول در راه خدا را «شهید» خواندهاند، چون زنده است و شاهد اعمال دیگران. شاید به اندیشهات بگذرد که زندهبودن شهدا، بر طریق مجاز است نه حقیقت. چنانکه عده ای همین را گفته اند. و گفته اند منظور این است که شهدا، نام و نشانشان زنده است. دوباره آیه را بخوان و در عبارت «ولکن لا تشعرون تامل کن». دستاورد تاملت جز این نباید باشد که «زنده» بودن، امری حقیقی است که آثار حیات بر آن مترتب می شود. چرا که ما به اینکه شهدا نامشان زنده است، دانائیم. پس آیه این راه نمی گوید!
شاهد پنجم. دو فرشته به نام رقیب و عتید. کریمه 18 سوره مبارکه ق: «مَا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»
(انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد مگر اینکه همان دم، فرشتهای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است!)
شاهد ششم. اعضا و جوارج بدن. کریمه 4 سوره مبارکه نور: «یوْمَ تَشْهَدُ عَلَیهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یعْمَلُونَ»
(در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها به اعمالی که مرتکب میشدند گواهی میدهد!).
علامه طباطبایى(ره) در تفسیر این آیه مىفرماید: «شهادت اعضا، زمانى واقعیت دارد كه هر یك از اعضا در دنیا داراى شعور باشند و از عمل انسان آگاه باشند وگرنه هر گاه در قیامت خداوند به اعضا شعور بدهد و یا در آن روز به آنها آگاهى و صوت بدهد كه شهادت نخواهد بود. زیرا شاهد باید به هنگام عمل، هم حاضر باشد و هم عالم باشد تا بتواند ماجرا را دریابد و براى روزى دیگر گواهى بدهد. بنابراین همه اعضاى ما در این عالم داراى یك نوع آگاهى و شعورند، گرچه نوع آن علم و شعور با علم و شعور ما فرق داشته باشد.»(المیزان، ج 17، ص 402)
شاهد هفتم. زمین: کریمه 4 سوره مبارکه زلزال: « یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»
(در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو میکند.)
شاهد هشتم. زمان( که منظور روز قیامت است). کریمه 103 سوره مبارکه هود. « إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِكَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِكَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ»
(قطعا در این [یادآوریها] براى كسى كه از عذاب آخرت مىترسد عبرتى است آن [روز] روزى است كه مردم را براى آن گرد مىآورند و آن [روز] روزى است كه [جملگى در آن] حاضر مىشوند)
قرض بدم یا نه؟
کلمه قرض در قرآن 7 مرتبه به کار رفته است. در همه موارد به استثنای یک آیه (کهف/18)، این واژه به همراه وصف حسن به کار رفته است. همینطور در آیات یادشده، خداوند به عنوان قرض گیرنده معرفی شده است. نخست ببینیم قرض چیست و آنگاه برویم سراغ قرض الحسنه در قرآن که غایت اصلی این نوشتار است.
تحلیل معنای لغوی"قرض”
عرب به قیچی میگوید مقراض. مقراض اسم ابزار است از ماده قرض. راغب، لغتشناس شهیر اصفهانی، میگوید:
«قرض، نوعی است از بریدن، قطع مکان و گذشتن از آن را قطع مکان و قرض مکان گویند.»1
مرحوم امین الاسلام طَبرِسی که به غلط طَبَرسی گفته میشود، اصل این کلمه را به معنای بریدن با دندان میداند. 2
تعریف اصطلاح قرض در قرآن و فقه
قرض در اصطلاح فقهی به مالی گفته میشود كه دهنده آن رایگان آن را نمیدهد، بلكه قصد بازگشت و استرداد عین یا بدل مال (مالیت) را دارد. توضیح آنكه گاهی انسان مالی را بیعوض به دیگری میدهد كه این را به اعتبارهای گوناگون، «هبه» یا «صدقه» و مانند آن میخوانند، و گاه مال را رایگان نمیدهد، بلكه قصد استرداد آن را دارد، منتها نه قصد استرداد عین بلكه قصد بازگشت بدل آن را دارد كه به این نوع مبادله و معامله، به اعتبارهای گوناگون، «بیع» یا «اجاره» یا «صلح» و مانند آن میگویند. قسم سوم آن است كه كسی مالی را به دیگری میدهد، نه به قصد رایگان و نه تبدیل بلكه همان مال یا مالیت آن را میطلبد. این قسم اصطلاحاً «قرض» نامیده میشود. در حقیقت در معامله قرض، انسان مالیت مال را تملیك میكند و همان مالیت را نیز میطلبد نه بدل آن را. البته ممكن است قرضگیرنده هنگام ادا و وفا با موافقت قرض دهنده، آن مالیت را با عین خارجی دیگر تطبیق كند و بازگرداند یا خود همان مال را بدهد. 3
از اختصاصات دین مبین اسلام است که میگوید از سرمایهات بزن تا به سرمایه برسی. این سرمایه میتواند اجر و مزد مادی دنیوی باشد یا اجر و ثواب اخروی.
اما معنای قرآنی قرض از مصطلح فقهی آن، شمول بیشتری دارد. از منظر قرآن کریم هر کار خیری که انسان برای خدا انجام میدهد، قرض الحسنه به اوست، خواه عبادت اصطلاحی باشد؛ مانند نماز و روزه، یا انفاق مالی یا کارهای خدماتی و عام المنفعه باشد؛ مانند مسجد و مدرسه سازی، یا جبهه رفتن و جهاد در راه خدا. 4
قرض الحسنه عام و خاص
چنانکه گذشت در آیات 6گانهای از قرآن، کلمه قرض مقرون به وصف حسن به کار رفته است. مقصود از قرضاً حسناً نیز انفاق از اموال حلال دانسته شده است كه با منت و اذیت همراه نباشد.
اما آنچه در اینجا حائز اهمیت است اینکه در قرآن اصطلاح قرض الحسنه دو اطلاق دارد: اطلاق عام و خاص.
نخست به معنای انفاق فی سبیل الله است که گستره آن، انبوهی از کارهای نیک و خداپسندانه را در بر می گیرد.
قرض الحسنه در اصطلاح خاص به معنای نهاد قرض الحسنه است که به عنوان یکی از عقود اسلامی در نظام بانکی کشور تعریف شده است.
آیات دال بر قرض الحسنه در مفهوم عام
در تمامی آیاتی که قرض الحسنه در آن به کار رفته است، معنای آن همان مصطلح عام آن یعنی انفاق در راه خداست. تفصیل آیات به شرح زیر است:
1. بقره/245: كیست كه به خدا قرض نیكویی دهد [از اموالی كه خود او به وی بخشیده انفاق كند ] تا خداو ند آن را چندین برابر كند و خداوند [روزی بندگان را] محدود و گسترده می سازد و [انفاق هرگز باعث كمبود روزی آن ها نمی شود] و به سوی او باز م یگردید [و پاداش خود را خواهید گرفت].
2. مائده/12: خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آن ها دوازده رهبر و سرپرست برانگیختیم و خداوند [به آن ها] گفت: من با شما هستم؛ اگر نماز بر پا دارید و زكات را بپردازید و به رسولان من ایمان آورید و آن ها را یاری كنید و به خدا قرض الحسنه بدهید [در راه او به نیازمندان كمك كنید ] گناهان شما را می پوشانیم [میبخشیم] و شما را در باغ های بهشت كه نهرها زیر درختان آن جا ری است، وارد میكنیم؛ اما هر كس بعد از این كافر شود، از راه راست منحرف شده است.
3. حدید/11: كیست كه به خدا وام نیكو دهد [و اموالی كه به او ارزانی داشته ، انفاق كند ] تا خداوند آن را برا یش چندین برابر كند و برای او اجر فراوان پرارزشی است.
4. حدید/18: مردان و زنان انفاق كننده و آن ها كه [از این طریق ] به خدا قرض الحسنه دهند ، برای آن ها مضاعف میشود و پاداش پرارزشی دارند.
5. تغابن/17: اگر به خدا قرض الحسنه دهید ، آن را برای شما مضاعف می سازد و شما را می بخشد و خداوند شكركننده و بردبار است.
6. مزمل/20: پس آن مقدار كه برای شما ممكن است از آن [قرآن] تلاوت كنید و نماز را برپا دارید و زكات ادا كنید و به خدا قرض الحسنه دهید[در راه او انفاق كنید] و [بدانید كه] آن چه را از كارهای خیر برای خود از پیش میفرستید، نزد خدا به بهترین وجه و بزرگ ترین پاداش خواهید یافت … .
قرض الحسنه به اصطلاح خاص
حقیقت آن است که از آیات یادشده نمیتوان نهاد قرض الحسنه به معنای خاص را استفاده کرد. اما «این بیان به معنای انسداد باب اثبات صحت و مشروعیت نهاد قرض الحسنه نیست؛ بلكه 1): تَعاونُوا علَى الْبِر ،( میتوان از عمومات و اطلاقات قرآنی نظیر أَوفُوا بِالْعقُود (مائد ه( 5 195 )، إِلَّا منْ أَمرَ بِصدقَة أَومعرُوف،( 2)، أَحسنُوا إِنَّ اللَّه یحب الْمحسنین (بقره( 2 ،( (مائده ( 5 قرض الحسنه، نگرشی روایی 31 114 ) برای صحت و مشروعیت قر ض الحسنه استفاده كرد؛ به ویژه آن كه روایات ،( (نساء( 4 مرویه از معصومان كلمة معروف در آیة اخیر را بر قرض تطبیق دادهاند. افزون بر این، احادیث بسیاری كه از معصومان در اصناف گوناگون در جهت عرضه و تقاضای قرض الحسنه و نیز مقایسة آن با عقود دیگر وارد شده است ، هرگونه تردید احتمالی در صحت و مشروعیت این نهاد را بیاساس می كند.»
نتیجهگیری:
از اختصاصات دین مبین اسلام است که میگوید از سرمایهات بزن تا به سرمایه برسی. این سرمایه میتواند اجر و مزد مادی دنیوی باشد یا اجر و ثواب اخروی.
قرض الحسنه از مترقیترین اصول نظام اقتصادی اسلام است که بر پایه زیربنایی عقیدتی و اخلاقی، پی ریزی شده و به منظور جلوگیری از حبس ثروت واحتکار، و در نتیجه تحقق تولید و ارزش افزوده، به روشهایی توصیه می کند که در نهایت به تحقق عدالت اجتماعی می انجامد. «انفاق، در تعدیل اقتصاد اسلامى نقش زیربنایى و ارزش عبادى دارد. قرآن با تأكید فراوان بدان امر مىكند و آن را جهاد مالى و در ردیف اقامۀ نماز مىشمرد. قصد قربت، پرهیز از منّتگذارى و مرغوب بودن مال، از شرایط انفاق خداپسندانه است. به قرض الحسنه در قرآن اهمیت خاصّى داده شده و آثار دنیوى و اخروى زیادى دارد و باارزشتر از صدقات است. بازپرداخت قرض در وقت تعیین شده، دادن و گرفتن رسید یا شاهد، دورى از ربا و مهلت دادن به افراد گرفتار، از آداب قرض الحسنه است.»5
پانویسها:
1. راغب اصفهانی، لسان العرب، ج7
2. آیت الله قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص: 307
3. آیت الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج11، ص 598.
4. مجید حبیبیان نقیبی، فصلنامه اقتصاد اسلامی، شماره 11.
5. جعفر وفا، ثروت از دیدگاه قرآن
کشاورزان کافرن...
تفسیر آیه شریفه: إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ(البقرة/6)
کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.
جمله عالم زین سبب گمراه شد
نمنم باران برای آنهایی که عاشقاند و عشقی در سر دارند یک معنای دیگری دارد و لذتی دیگر از آن میبرند.
نامزدهای عاشق را ندیدهای که زیر باران قدم زنان راه درازی را گرفته و آرام آرام راه میروند.
پیامبر صلیالله علیهواله وسلم نیز مانند باران بود، و آنها که عاشق بودند خود را به او رساندند.
کافر از ریشه «کفر» بوده و به معنای پوشیدن است. به شب «اللیله الکافره» میگویند، زیرا زمین را با تاریکی خود میپوشاند. به کشاورز نیز کافر میگویند، زیرا که بذرهای خود را در زیر خاک میپوشاند.
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را زیر یاران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
ولی آنها که از عشق تهی و بیبهره بودند از این باران لطف و سرا پا لطافت فاصله گرفته و دور شدند، بلکه باران بودن او را منکر شده و به جای اینکه بگویند: ما هم یکی شویم مثل او، گفتند: او هم یکیست مثل ما!
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بسته خوابیم و خور
غافل از اینکه به قول مولانا ممکن است دو چیز در نگاه اول و به ظاهر یکی نمایند اما در حقیقت فرسنگها از یکدیگر فاصله داشته و دور میباشند.
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دونی خوردند از یک آب خور
این یکی خالی و آن پر از شکر
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
صد هزاران این چنین اشباء بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین
بنابراین مردم دو دسته میشوند: دسته اول مردم عاشق و دلباخته که قرآن کریم این جماعت را اهل ایمان یا متقین مینامد، و دسته دوم مردم بیمهر که هوای پیامبر را در سر ندارند و طبیعتاً طبق مرام او هم رفتار نمیکنند، قرآن کریم از این قوم به کافران یاد میکند.
کافران ویژگیهایی دارند که در این آیه و آیات پس از آن به پارهای از آنها اشاره میشود.
بشکن ار مردی هوای نفس کافر کیش را
اگر در دل زمین آب پاک و زلال باشد چه سود؟ آیا روی چنین زمینی به دلیل اینکه درون آن آب است سبز میشود؟
اینکه بعضی میگویند دلت پاک باشد، مثل این است که بگوییم: دل زمین باید آب داشته باشد. یا مثل این این که بگوییم: شیشه ماشین باید از داخل و درون پاک باشد، حال آنکه بیرون آن نیز باید مثل درونش پاک گردد و گرنه پاکی هر یک بدون دیگری سود چندانی ندارد.
انسان مومن و متقی کسی است که هم دلش مثل دل زمین آب دارد و هم ظاهرش مثل یک بوستان سبز و خرم است.
ولی انسان کافر کسی است که هم دلش خشک و بیآب است و هم ظاهری کویر گونه و بیروح دارد و هیچ گل خوبی و نیکی در آن نمیروید، بلکه مثل طوفان شن است که خوبیها را هم میپوشاند و از همین روست که به او کافر میگویند.
کافر از ریشه «کفر» بوده و به معنای پوشیدن است. به شب «اللیله الکافره» میگویند، زیرا زمین را با تاریکی خود میپوشاند. به کشاورز نیز کافر میگویند، زیرا که بذرهای خود را در زیر خاک میپوشاند.
به کسی که خدمات و احسان دیگران را نادیده گرفته و از نظر بپوشاند هم نسبت کفران میدهند.
کسی که یک روز ماه مبارک رمضان را به عمد روزه خواری کند باید کفاره دهد، یعنی کاری کند که خطای او پوشیده شود.
البته خطا مثل آتش است و همانطور که آتش را با هر چیزی مثل پنبه یا برگ خشک نمیشود پوشاند اما با خاکستر پوشیده میشود، خطای انسان را نیز با هر چیزی نمیشود پوشاند بلکه هر خطایی کفارهای ویژهای دارد، به همین خاطر کسی که روزه خواری میکند باید شصت روز، روزه بگیرد و یا …
بنابراین، اگر به کافر، «کافر» میگویند از آنروست که حق و حقیقت را نادیده گرفته و با افکار و اعمال زشت خود، آن را میپوشاند که البته این پوشاندن نیز ریشه در هوی و هوس و نفس و نفسانیت وی دارد.
در تو آن مردی نمیبینم که کافر بشکنی
بشکن ار مردی هوای نفس کافر کیش را
دلم بچه میخواهد...
چندسالی است ازدواج کرده اما هنوز دیدهاش به جمال فرزندی دلبند روشن نشده است. میگوید: به هر دری زدهایم اما انگار قفل بسته ما با هیچ کلیدی گشوده نمیشود.
دلداریش میدهم و میگویم: لابد حکمتی دارد و بعد زبان را مترنّم میکنم به این بیت از دیوان محتشم کاشانی:
چو درد فاقهاش، اکثر دواپذیر شده
علاج مابقی از حکمت تو هست آسان
میگوید: میدانم کار خدا بیحکمت نیست اما ای کاش حکمتش را می دانستم. با وجودی که قلبم شب و روز در آتش اشتیاق فرزند، میسوزد اما هر وقت این خواسته را به درگاه ربوبیاش بردهام گفتهام خدایا! اگر به مصلحت است اجابت کن! وگرنه نمیخواهم مصداق این کریمه از قرآنت باشم که فرمودهای: عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (بقره/216).(و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است، و خدا می داند و شما نمی دانید.)
میگویم: از قرآن میگویی اما چقدر شده است برای گرهگشایی از کارهای فروبستهات به سراغ این حبل متین و کتاب مستبین خدا بروی؟ یا شاید فکر میکنی در داورخانه قرآن، دارویی برای درمان درد تو و امثال تو وجود ندارد؟
با تعجب میپرسد:
یعنی میخواهی بگویی خدا در قرآن، برای ما بیفرزندها هم نسخه تجویز کرده است؟
سری تکان میدهم و رهنمونش میشوم به آیاتی از سوره مبارکه نوح، آنجا که حضرتش به درگاه خدا عرضه میدارد:
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا (نوح/10)
به آنها گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است…
یرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیكُمْ مِدْرَارًا (نوح/11)
تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد،
وَیمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَیجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا (نوح/12)
و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد!
شاهد مثالم،همین آیه اخیر است که استغفار را متغیر و عاملی موثر میداند در توالد و تکثیر فرزند.
و اندکی بسط سخن میدهم که نوح نبی، این سخنان را با کفّاری در میان مینهد که اصل وجود خدا را قبول داشتند اما توحید در عبودیتشان میلنگید.
و از همین رو، به آئین “وثنیت” گراییده بود؛ آئینی که «اجازه نمىدهد مردم خداى تعالى را بپرستند، نه به تنهایى و نه با غیر، بلکه تنها مجازند با پرستش بتها، ارباب بتها را بپرستند، تا آن ارباب که مستقیماً خدا را مىپرستند، نزد خدا شفاعت ایشان کنند در حقیقت عبادت پرستندگان خود را روى عبادت خود نهاده تحویل خدا دهند و اگر این مذهب اجازه پرستش خداى تعالى را مىداد حتماً خدا را به تنهایى مىپرستیدند، پس دعوت چنین مردمى به عبادت خدا در حقیقت دعوت به توحید در عبادت است. (المیزان، ذیل تفسیر آیه).
«و به این ترتیب یک نعمت بزرگ معنوى و پنج نعمت بزرگ مادى به آنها وعده داده نعمت بزرگ معنوى بخشودگى گناهان و پاک شدن از آلودگى کفر و عصیان است، اما نعمتهاى مادى: ریزش بارانهاى مفید و به موقع و پر برکت، فزونى اموال، فزونى فرزندان (سرمایههاى انسانى)، باغهاى پربرکت، و نهرهاى آب جارى.»(نمونه، ذیل تفسیر آیه)
میگویم: از قرآن میگویی اما چقدر شده است برای گرهگشایی از کارهای فروبستهات به سراغ این حبل متین و کتاب مستبین خدا بروی؟ یا شاید فکر میکنی در داورخانه قرآن، دارویی برای درمان درد تو و امثال تو وجود ندارد؟
میگوید: در دلالت صریح این آیات تردید ندارم چون از آیات محکمه قرآن است اما طبیب برای هر نسخهای که تجویز میکند مقدار مصرفی دارو هم تعیین میکند. اما در این آیاتی که خواندی، فقط به صورت کلی گفته شده است استغفار کنید، اما از چند و چون و کیف و کم استغفار سخنی به میان نیامده است.
میگویم: همیشهترین کتاب آسمانی ما قرآن، با اینکه روشنگر هر چیزی است اما جزئیات امور در آن نیامده است که اگر میآمد خواندش و نگهداشتنش بر امت سخت میشد. به همین دلیل، در فقه اصغر (احکام و تکالیف شرعی) و فقه اکبر (اخلاقیات) جزئیات کثیری از دستورات و سفارشات دین را باید از محضر قرآن ناطق جویا شویم، یعنی باید مراجعه کرد به متون معارف مکتوب اعم از روایات ذیل آیات و حکایات حاکی از سنت حضرات امامان پاک. -درود خدا بر ایشان-
و من در حدود بضاعت علمیام این کار کردهام.
برمیخیزم و صفحاتی از کتاب تفسیر گرانسنگ مجمع البیان امین الاسلام “طبْرِسِی” را (که عوام به غلط “طَبَرسِی” میخوانند) فرارویش گشودم . انگشت نهادم و گفتم از اینجا به بعد را بخوان:
«امام باقر (علیه السلام) جهت انجام امورى به نزد هشام بن عبدالملك آمدند ولى هشام در اذن ورود تأخیر میکرد, بهطوری كه حضرت ناراحت شدند. هشام همراه و دربانى داشت كه ثروتمند بود ولى فرزندى نداشت.
امام باقر (علیه السلام ) به او نزدیك شد و به او گفت: آیا میتوانی برنامه ملاقات من با هشام را جور كنى و من هم دعایى به تو تعلیم میدهم كه فرزنددار شوى؟
او گفت: آرى! پس حضرت را به هشام رسانید و هشام هم امور حضرت را انجام داد. راوى میگوید: وقتى كار حضرت تمام شد, دربان هشام گفت: فدایتان شوم دعایى كه به من قول دادى چه شد؟
حضرت فرمودند: هر روز در صبحگاهان و شامگاهان هفتاد بار سبحان الله, ده بار استغفار، و نه بار دیگر سبحان الله و دهمین آن را استغفار قرار ده… چون خداوند تعالى میفرماید: استغفار نمایید و حضرت, آیات (ابتدایی) سورهی نوح را تلاوت كردند. پس آن دربان به این نسخه عمل كرد و فرزندان و ذریهى فراوانى روزى او شد.
سلیمان كه از افرادى است كه در سند این روایت و جزو راویان این روایت است, میگوید: من با دختر عموى خود ازدواج كردم و از او فرزنددار نشده بودم. من آن ذكر را گفتم و به اهل بیت خود نیز تعلیم دادم. پس از آن, فرزند دار شدیم بهطوری كه زنم معتقد شده بود, هرگاه بخواهد حامله شود اگر ذكر را بگوید حامله میشود. و من این ذكر را به بسیارى از هاشمیین از كسانى كه فرزند نداشتند تعلیم دادم و داراى فرزندان زیادى شدند (و الحمد لله).
از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده كه براى بعضى از اصحابشان در مورد طلب فرزند فرمودند: دعاى فوق را هفتاد بار بخوان. بهدرستی كه كسى كه این دعا را فراوان بخواند, آنچه از مال و فرزند تمنا نماید و آنچه از خیر دنیا و آخرت بخواهد, خداوند به او روزى خواهد نمود. بعد حضرت آیهی سورهی نوح را قرائت فرمودند.»
به اینجا که رسید برق شادی در چشمانش جهید. انگار کلید گنج دنیا را به دست آورده باشد…
مرگ آسان با قرآن
با مراجعه به تفاسیر درباره فضیلت سورة یاسین آمد است: هر کس سوره یاسین را بخواند و خدا را به وسیله آن اراده کند، مورد آمرزش خداوند قرار می گیرد و در برابر این قرائت، اجر کسی که دوازده مرتبه قرآن را خوانده باشد، به او اعطا می شود، و چه بسا اگر مریضی نزد او سوره یاسین قرائت شود، به عدد هر حرفی از این سوره، ده ملک از ملائکه الهی جلوی روی او صف می کشند و برای او از درگاه خدا استغفار می کنند و هنگام قبض روح او حاضر می شوند و او را تشییع جنازه می کنند و بر بدن او نماز میّت اقامه می کنند و هنگام دفن او حاضر می شوند. چه بسا مریضی در حالی که در سکرات موت باشد و این سوره را قرائت کند یا این که این سوره نزد وی قرائت شود، رضوان خازن بهشت با شربتی از بهشت نزد وی می آید و به او از آن شربت می نوشاند و با نوشیدن این شراب بهشتی می میرد، در حالی که سیراب هست و سیراب برانگیخته می شود.[1] نیز در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله ) نقل شده است که سوره یس، خواننده آن را خیر دنیا و آخرت عنایت می فرماید و از او بلاهای دنیا و ترس های آخرت را دفع می کند و از صاحبش هر شرّی را دفع می کند..[2]
دربارة تأثیر و فضیلت سورة صافات، اُبی بن کعب از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) نقل می کند :"هر کس سوره صافات را قرائت کند، به عدد هر جنّ و شیطان به او ده حسنه پاداش اعطا خواند شد و از تردیدها و وسوسه های شیاطین دور خواهد شد. علاوه بر این که از شرک مبرّا خواهد گشت. نیز دو ملک محافظ وی که از او حفاظت می کنند، در روز قیامت شهادت خواهند داد که شخص قاری نسبت به مرسلین و رسولان الهی مؤمن بوده است".
در روایتی حسین بن علا از امام صادق(علیه السلام ) نقل می کند: “هر کس سوره صافات را در هر روز جمعه قرائت کند، محفوظ از هر آفتی خواهد بود و در حیات دنیوی هر بلایی از او دفع خواهد شد. نیز رزق و روزی او در دنیا وسیع تر از حال حاضر او خواهد شد". تا جایی که امام (علیه السلام ) فرمود: “هر کس در روز جمعه یا شب آن بمیرد در حالی که در روز جمعه آن را قرائت می کرد، خدا او را شهید مبعوث خواهد کرد و او را شهید از دنیا خواهد بُرد و او را به همراه شهدا در درجه ای از درجات داخل بهشت خواهد کرد".[3]
پاورقی_________
[1]تفسیر مجمع البیان، ج 7 _8، ذیل سورة یس چاپ شرکت معارف اسلامی،تاریخ چاپ 1339 ش .
[2]همان، ذیل سورة یس،ص 413.
[3]تفسیر مجمع البیان، ج 7 _ 8، ص 436، اوّل سورة صافات، چاپ شرکت معارفالاسلامیه، 1339 ش.
روان درمانی در قرآن
در فرهنگ قرآن یکی از راههای مؤثر و اساسی روان درمانی، استفاده از مواعظ و اندرزهای قرآنی است( یونس/۵۷ )
در روش روان درمانی قرآنی، ایمان، تولید امنیت درونی و آرامش مینماید؛ ( انعام/۸۲ و رعد/۲۸ )
یاد خدا، آرام بخش دلهاست؛( رعد/۲۸ )
به خدا وام بدید!!
انواع خشم در قرآن
از نظر قرآن دو نوع خشم وجود دارد؛ خشم مفید و متعادل و خشم مخرب و نابهنجار؛خشم متعادل، راهی برای رسیدن به
هدف در مواقع لزوم است و خشم مخرب را باید درمان کرد . قرآن کریم با توصیه به صبر و پاسخ گویی با عمل نیک و با وعده
بهشت و پاداش اخروی، به وسیله سفارش به بخشش و عفو، یادآوری قدرت و خشم خداوند و … به درمان بیماری سلامتی
سوز خشم و عصبانیت پرداخته است.
که به ترتیب در سوره شوری آیه۴۳، فصلت آیه۳۴، آل عمران آیات ۱۳۳ و ۱۴۳، شوری آیات ۳۶ و ۳۷ ، و نور آیه ۲۲ بیان شده
است .