مأمور داشتن مرگ
قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (سجده/11)
«به آن ها بگو: مأمور مرگ که بر شما گماشته شده، شما را می میراند. بعد به طرف آفریدگار خود بر می گردید».
نکته آیه این است که مرگ مسئول و مأمور دارد. ما فعلاً از مأمور مرگ انسان اطلاعاتی نداریم. ولی این که مرگ اساساً مسئول دارد یک مقوله علمی است. انسان فعلاً ژن مربوط به مرگ(یعنی ژنی که فرمان مردن پدیده خود را صادر می کند) در نوعی کرم استوانه ای ساده می شناسد. و همین طور در پدیده های پیچیده تر ژن مربوط به مرگ و زندگی می شناسد. یعنی ژنی که فرمان مرگ و زندگی هر دو به دست اوست، و فرمان خود را نیز به صورت سیگنال صادر می کند.
مُسَکّنی قرآنی با اثر فوری
در قرآن کریم می خوانیم:
الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنُِّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئنُِّ الْقُلُوب
آنها كسانى هستند كه ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد! (رعد/28)
دعا
یاد خدا تنها به ذكر زبانى نیست، اگر چه یكى از مصادیق روشن یاد خداست. زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناه است.
یاد خداوند بركات بسیار دارد، از جمله:
الف: یاد نعمتهاى او، عامل شكر اوست.
ب: یاد قدرت او، سبب توكّل بر اوست.
ج: یاد الطاف او، مایه محبّت اوست.
د: یاد قهر و خشم او، عامل خوف از اوست.
ه: یاد عظمت و بزرگى او، سبب خشیت در مقابل اوست.
و: یاد علم او به پنهان و آشكار، مایه حیا و پاكدامنى ماست.
ز: یاد عفو و كرم او، مایه امید و توبه است.
ح: یاد عدل او، عامل تقوا و پرهیزكارى است.
بواسطه ذكر و یادى كهخدا از شما مىكند، دلهایتان آرام مىگیرد. یعنى اگر بدانیم خداوند ما را یاد مىكند و ما در محضر او هستیم، دلهایمان آرامش مىیابد
انسان، بىنهایت طلب است و كمال مطلق مىخواهد ولى چون هر چیزى غیر از خداوند محدود است و وجود عارضى دارد، دل را آرام نمىگرداند. در مقابل كسانى كه با یاد خدا آرامش مىیابند، عدهاى هم به متاع قلیل دنیا راضى مىشوند. «رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» نماز، ذكر الهى و مایه آرامش است. «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی» «1»، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ» ممكن است معناى «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» این باشد كه بواسطه ذكر و یادى كهخدا از شما مىكند، دلهایتان آرام مىگیرد. یعنى اگر بدانیم خداوند ما را یاد مىكند و ما در محضر او هستیم، دلهایمان آرامش مىیابد. چنان كه حضرت نوح علیه السلام بواسطه كلام الهى «اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْیُنِنا» «2» آرام گرفت و امام حسین علیه السلام به هنگام شهادت على اصغرش با عبارت «هین على انه بعین الله» این آرامش را ابراز فرمود، و یا در دعاى عرفه آمده است: «یا ذاكر الذاكرین» سؤال: اگرچه در این آیه آمده است كه دلها، و بویژه دل مؤمن، با یاد خدا آرام مىگیرد، امّا در آیات دیگرى مىخوانیم هر گاه مؤمن خدا را یاد كند، دلش به لرزه مىافتد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» «3»
آیا این لرزش و آرامش مىتوانند در یك جا جمع شوند؟ راه توجیه آن چیست؟
پاسخ: براى تصوّر وجود این همزمان آرامش و لرزش در یك فرد، توجّه به این مثالها راهگشا مىباشد:
الف: گاهى انسان بخاطر وجود همه مقدمات، اطمینان و آرامش دارد، امّا در عین حال از نتیجه هم نگران و بیمناك است. مثل جراح متخصصى كه به علم و كار خود مطمئن است ولى باز در هنگام عمل شخصیّت مهمى دلهره دارد.
ب: فرزندان، هم به وجود والدین، احساس آرامش مىكنند وهم از آنها حساب مىبرند و مىترسند.
ج: گاهى انسان از آنجا كه مىداند فلان ناگوارى براى آزمایش و رشد و ترفیع مقام اوست، خرسند و آرام است، امّا اینكه آیا در انجام وظیفه موفق خواهد شد یا خیر، او را نگران مىكند و به لرزه مىاندازد.
د: انسانهاى مؤمن وقتى در تلاوت قرآن به آیات عذاب، دوزخ و قهر الهى مىرسند، لرزش بر اندام آنها مستولى مىشود، امّا هنگامى كه آیات رحمت و رضوان و بهشت خداوند را قرائت مىكنند، آرامشى شیرین، قلوب آنها را فرا مىگیرد و آنها را دلگرم مىسازد. امام سجاد علیه السلام در دعاى ابو حمزه مىفرماید: «اذا ذكرت ذنوبى فزعت و اذا رأیت
كرمك طمعت»، یعنى هر گاه گناهان خود و عدل و قهر تو را به یاد مىآورم، ناله مىزنم، امّا وقتى به یاد لطف و عفو تو مىافتم امیدوار مىشوم. صاحب المیزان براى این جمله، از قرآن شاهد مىآورد «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» «4» یعنى در آغاز انسان دلهره دارد ولى كمكم به آرامش مىرسد.
كسى كه از یاد خدا غافل است، آرامش ندارد و زندگى بدون آرامش زندگى نكبت بارى است. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً» «5»
كسى كه مىداند خداوند نیكوكاران را دوست دارد،به كار نیكش دلگرم مىشود
عوامل آرامش و دلگرمى
دستیابى به اطمینان و آرامش مىتواند عوامل گوناگونى داشته باشد، ولى در رأس آنها آگاهى و علم جلوه ویژهاى دارد كسى كه مىداند ذرّهى مثقالى از كارش حساب دارد، «مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» «6» نسبت به تلاش و فعّالیّتش دلگرم است.
كسى كه مىداند بر اساس لطف و رحمت الهى آفریده شده، «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» «7» امیدوار است.
كسى كه مىداند خداوند در كمین ستمگران است، «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» «8» آرامش دارد.
كسى كه مىداند خداوند حكیم و علیم است و هیچ موجودى را بیهوده خلق نكرده است «عَلِیمٌ حَكِیمٌ» خوشبین است.
كسى كه مىداند راهش روشن و آیندهاش بهتر از گذشته است، «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى» «9» قلبش مطمئن است.
كسى كه مىداند امام و رهبرش انسانى كامل، انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» «10» آرام است.
كسى كه مىداند كارِ نیك او از ده تا هفتصد بلكه تا بىنهایت برابر پاداش دارد ولى كار زشتاو یك لغزش بحساب مىآید دلخوش است. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» «11» كسى كه مىداند خداوند نیكوكاران را دوست دارد، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «12» به كار نیكش دلگرم مىشود.
كسى كه مىداند كار خیرش آشكار و كار شرّش پنهان مىماند، «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» شاد است.
_____________________
(1) طه، 14.
(2) هود، 37.
(3) انفال، 2. […..]
(4). زمر، 23.
(5). طه، 124.
(6). زلزال، 7.
(7). هود، 119.
(8). فجر، 14.
(9). اعلى، 17.
(10). بقره، 124.
(11). بقره، 261.
(12). بقره، 195.
منبع: تفسیر نور، ج6، صص: 230_232
پایین آمدن ضربان قلب توسط باران
إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّیُطَهِّرَکُم بِهِ وَیُذْهِبَ عَنکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ (انفال/11)
«یاد آرید هنگامی را که خواب راحت شما را فرا گرفت برای این که از جانب خدا ایمنی یافتند و از آسمان(رحمت خود) آبی فرستاد که شما را به آب پاک گرداند و وسوسه و کید شیطان را از شما دور سازد و دل های شما را به رابطه ایمان با هم متحد گرداند تا در کار دین ثابت قدم و استوار باشید.(یعنی از آسمان رحمت بارانی فرستاد که جسم شما را از هر حدث و ناپاکی سازد و جان شما را از وسوسه و خیال شیطانی ایمن گرداند).»
به یاد بیاورید وقتی که خدا خواب کمی را از جانب خود در شرایط تهدید بر شما مستولی کرد تا آرامش پیدا کنید. و از ابر باران بر شما نازل می کرد تا شما را تمیز کند و ذهنیت شیطانی (این که اگر به حق می بودید پس چرا آب نداشتید) به ذهن شما خطور نکند، و ضربان قلب شما را پائین بیاورد و ماسه ها را سفت کند.
("سفت کردن گام توسط باران” در آیه مجاز است، و منظور از آن"سفت کردن ماسه های زیر گام ها” است که نتیجه آن"سفت نمودن گام ها” خواهد شد. در رابطه با مجاز در مقدمه صحبت شده است).
آیه مربوط به یکی از نبردهاست. در آن شرایط تعداد مسلمانان کم بوده و دشمنان بسیار. قسمت اول آیه مربوط به شب پیش از نبرد بوده که مسلمانان نگرانی و ترس داشته اند و خوابشان نمی برده است. و بقیه آیه مربوط به روز نبرد است. نکته مورد نظر ما درآیه این است که آیه می گوید: باران نازل کرده که ضربان قلب آن ها را پائین بیاورد. و این نکته یک نکته درست و علمی است. یعنی اگر کسی دلهره و ضربان قلب وی بالا باشد اگر زیر باران برود، ضربان قلب وی پائین می آید و به آرامش می رسد.
چرخیدن چشم ناشی از ترس
فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ (احزاب/19)
«وقتی ترس می آید آن ها را می بینی که مانند کسی که می خواهد بمیرد با چشمان چرخان به تو نگاه می کنند».
- نکته آیه:
کسی که می ترسد چشمش مانند کسی که می خواهد بمیرد می چرخد. ترس زیاد درک انسان را از کار می اندازد. در این حالت مراکز عصبی خارج از اراده و آگاهی انسان کار می کنند، که چرخیدن غیر ارادی چشم از حالات آن است، و این چیزی است که برای کسی که در حال مرگ است نیز پیش می آید.
گرفتن خویشتن خودآگاه انسان هنگام مرگ و در خواب دیدن
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (زمر/42)
«خدا خویشتن خودآگاه انسان را در هنگام مرگ می گیرد، و حتی خویشتن خودآگاه آن که در خواب دیدن خود نمی میرد نیز می گیرد. بعد خویشتن خودآگاه آن که مرگ را بر وی گذرانید را نگه می دارد و آن دیگری(یعنی آن که مرگ را بر وی نگذرانید) تا زمان مشخصی(یعنی تا بار بعدی) پس می فرستد. در این زمینه برای افراد اندیشمند نکاتی وجود دارد».
آیه می گوید که خداوند نَفسِ انسان را، یعنی: خویشتن خودآگاه وی را،"هنگام مرگ” می گیرد. یعنی آن را از بدن انسان خارج می کند. و همین طور"هنگام خواب دیدن” نیز خویشتن خودآگاه انسان را می گیرد. بعد خویشتن خودآگاه فردی که زمان مرگ وی(در خواب) رسیده را نگه می دارد، و آن که نرسیده را به بدن بر می گرداند.
به کمک دستگاه انسان می تواند ببیند که هنگام خواب چیزی از بدن انسان خارج می شود و به بدن بر می گردد. و کسانی که در خواب می میرند آن چیز به بدن آن ها بر نمی گردد.(فعلاً دانش انسان در این رابطه در همین حد است).
خواستگاری قرآنی
روزها و شبها از پی هم می گذشتند و مرد جوان همچنان آواره کوه و بیابان بود.
پس از چند روز آوارگی اینک به صحرای سینا رسیده بود و خدا می دانست در آن سوی صحرا چه سرنوشتی در انتظار او بود.
اندک اندک دورنمای شهری در افق پدیدار شد: مدین؛ جایی که اعراب کنعانی در آنجا سکنی گزیده بودند.
در حومه شهر چاه آبی خوش گوار یافت که شبانان دسته دسته گله های خود را بدانجا می آوردند وآب می نوشانیدند.
اندکی آنسوی تر درست پشت سر آنها دو بانوی باوقار را دید که تلاش می کردند دام خود را از آب بازدارند.
جلوتر رفت و پرسید:
- کار شما چیست؟ چرا همچون دیگران چهارپایان خود را آب نمی دهید؟
- منتظریم تاشبانها همگی از اطراف آن چاه پراکنده شوند.(قصص/23)
و پیش از آنکه سوال دیگری رد و بدل شود که چرا پدرشان آنها را بهر این کار فرستاده ادامه دادند: پدر ما پیری شکسته و سالخورده است.
شعیب نیز که علاقه صفورا به موسی را در برق چشمانش خوانده بود، از این پیشنهاد استقبال کرد اما باید راهی می یافت تا بدان وسیله هم خواسته راستین دخترش را بر کرسی اجابت نشاند و هم حریم خانه اش را از وجود نامحرمی هر جند مطمئن و پاک دامن حفظ کند.
- اگر مایلید این کار را به من بسپارید، هم اینک این زبان بسته ها را آب خواهم داد.
این را گفت و نزد شبانها رفت و عتاب آلوده فریاد برآورد:
- شما چگونه مردمانی هستید که به غیر خود نمی اندیشید؟اجازه دهید نوبت به دیگران هم برسد!
- بسم الله! این شما و این هم دلو آب
گویی آنها گمان می کردند جوان به تنهایی از پس این دلو سنگین بر نخواهد آمد اما این بار نیز مثل همیشه عنایت پرودگار با اقبال بلند او یار بود که توانست دلوی را که ده مرد تنومند به زحمت آن را از دل چاه بیرون می کشیدند به تنهایی بالا آورد.
با همان یک دلو تمامی گوسفندان را سیراب کرد و آنگاه رو به سوی درختی نهاد تا اندکی در سایه سار آن بیاساید.
اما خستگی راه که اینک با گرسنگی دوچندان شده بود هر گونه آسایشی را از وی دریغ می کرد.
به خدایش توکل کرد و گفت:
- بار الها! هر خیر و نیکی بر من فرو فرستی! سخت بدان نیازمندم.(همان/24)
دختران شعیب آن روز زودتر از همیشه به خانه بازگشتند و حال آنکه در تمام طول راه، اندیشه این جوان ناآشنا و امداد کریمانه اش لحظه ای از خاطر شان دور نمی شد. مدام از خود می پرسیدند:
براستی او که بود؟
چقدر با دیگران فرق داشت؟
رعنایی قامت را با عفت و نجابت آراسته بود.
ساعتی بعد، شعیب که انتظار بازگشت زود هنگام دخترانش را نداشت متحیرانه پرسید: نور چشمان پدر! چگونه است که امروز زودتر از همیشه رو به سوی خانه آورده اید؟
دختر بزرگتر، صفورا، ماجرای برخورد جوانمردانه موسی را برای پدر باز گفت.
با شنیدن این اوصاف، گویی حرارت اشتیاق در وجود شعیب بالا گرفت.
- صفورا دخترم! این جوان را که گفتی اکنون کجاست؟
- در همان نزدیکی، در سایه سار درختی آرمیده است.
- شتابان نزد او برو و او را نزد من بخوان و اگر دلیل خواست بگو پدرم مشتاق است تا مزد سقایتی که کرده ای به تو باز پس دهد.
دخترک اگر تا کنون تردیدی هم داشت این بار دیگر یقین کرد که این جوان مرد ایده آل رویاهای اوست.
دخترک در حالیکه با حیا و آزرم راه می رفت نزد موسی آمد و او را نزد پدر فراخواند.(همان/25)
موسی که این را عنایتی از جانب پروردگار خود می دانست دعوت شعیب را اجابت کرد و همراه دختر روانه شد.
در میانه راه هر از چندگاه، بادی سخت فرو می وزید و گوشه ای از دامن بلند دختر را به این سو و آن سو می کشانید.
موسی که تماشای این منظره برایش سخت گران بود، صدا زد:
اندکی صبرکن، بگذار من از پیش تو حرکت کنم و تو از پس من بیا! آنگاه که به دوراهی رسیدم، با پرتاب سنگریزه ای، راه خانه را به من نشان ده.
دخترک اگر تا کنون تردیدی هم داشت این بار دیگر یقین کرد که این جوان مرد ایده آل رویاهای اوست.
با این همه، هرگز اجازه نداد که علاقه قلبی او از باطنش به ظاهر و از دلش بر زبان جاری شود و در عوض آرزو می کرد خداوند، خواسته قلبی اش را جامه عمل پوشاند.
و از آنجا که سنت دیرینه خداوند است که هر گاه کسی صادقانه بر او تکیه و اعتماد ورزد او نیز یاریش می کند، اکنون آرام آرام مقدمات وصلت نا خودآگاه فراهم می آمد و حجب و حیای دختر، و پاکدامنی پسر، به ثمر می نشست.
شعیب نبی با شنیدن قصه زندگی موسی فرمود:
بیمناک مباش که (با آمدن به این شهر) از قوم ستمگر نجات یافتی.(قصص/25)
دختر که علاقه به موسی در دلش جوانه زده بود به محضر پدر پیر خود عرضه داشت:
پدر جان! او را به خدمت بگیر!چه آنکه شایسته ترین فرد برای استخدام، کسی است که قوی پنجه و امانتدار باشد
(همان/26)
شعیب نیز که علاقه صفورا به موسی را در برق چشمانش خوانده بود، از این پیشنهاد استقبال کرد اما باید راهی می یافت تا بدان وسیله هم خواسته راستین دخترش را بر کرسی اجابت نشاند و هم حریم خانه اش را از وجود نامحرمی هر جند مطمئن و پاک دامن حفظ کند.
از این رو خود از جانب دختر به خواستگاری از جوان مبادرت ورزید.
- مایلم تا از این هر دو دختر، یکی را به نکاح تو در آورم مشروط به اینکه هشت سال(به عنوان مهریه) برای من کار کنی و اگر ان را به ده سال کامل کنی تصمیم با توست و من میل ندارم کاری سنگین بر دوش تو بگذارم؛ و اگر خدا بخواهد مرا از نیکوکاران خواهی یافت(همان/27)
موسی که عفت و پاکدامنی دختر را پیشتر دیده بود، اینک از حسن رفتار پدر و اصالت خانودگی دختر مطمئن شد و در پاسخ گفت:
این پیمان میان ما دو تن جاری باشد، و البته هر کدام از این دو مدت راکه به پایان رسانم ستم و تحمیلی بر من نخواهد بود و خدا گواه است بر انچه می گوییم.(همان/28)
و این چنین بود که حق تعالی سرنوشت دختری عفیف را با حیات ثمر بخش پیامبری اولوالعزم گره زد.
اثر وضو گرفتن
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ (مائده/6)
«وقتی خواستید نماز بخوانید صورت و دست های خود را تا آرنج ها بشوئید، و بخشی از سر و پاهای خود تا قوزک را مسح کنید.»
(ترجمه ای که در رابطه با پاها در پرانتز و پیش از پرانتز آمده هر دو درست است. و این تفاوت ترجمه به این بستگی دارد که از نظر نحوی چگونه جمله را تحلیل کنیم. برخی عبارت«وَ اَرجُلَکُم» به معنی"و پاهای خود را"به فعل«اَغسلُوا» به معنی"بشوئید” مربوط می دانند(که در این صورت پاها باید شسته شوند)، و کسانی آن را فعل«اِمسَحُوا» به معنی"مسح کنید” مربوط می دانند.
از انسان پیوسته نور و امواج و انرژی ساطع می شود. امواجی که دستگاه پیش از وضو گرفتن انسان نشان می دهد، با امواجی که پس از وضو گرفتن نشان می دهد با هم فرق می کند. امواجی که پس از وضو گرفتن نشان می دهد بیانگر"آرامش بیش تر یافتن انسان” است.
ای ابرها بگریید...
آلودگی هوا قصه پرغصه این روزهاست. قصهای که در هر کوی و برزن و هر تکیه و دکّهای بهتکرار سَراییده میشود. انصاف اگر به خرج دهیم، همه تقصیرها را نباید به گردن معضلات کلانشهری چون آلایندهها (قارقارکهای دودزا و کارخانهجات) بیفکنیم. بلکه ناسپاسی و عصیان این بشر دو پا نیز در امساک و تیرهبخشی آسمان سهمی است عظیم و درخور اعتنا.
همین روزها که همه در حسرت یک قطره بارانیم، آیا هیچ از خود پرسیدهایم چرا درب آسمان به روی زمین بسته است و چرا خدای آسمان با زمینیان بنای قهر گذاشته است؟
بیایید اندکی به خودمان بقبولانیم که علل معنوی نیز در حوزه حیات مادی، اثرگذارند!
در اقلیمشناسی دانش دنیا گفته میشود امواج فراباری که فیالمثل از دریای مدیترانه به شمال و غرب ایران حرکت کرده و تحت تاثیر هوای سرد و برودت خاص قرار گرفته است تبدیل به باران، برف یا تگرگ میشود.
براستی این ابرها را چه چیزی حرکت داد؟ از روی عراق گذرانید نبارید به ایران رسید بارید. از آسمان ایران گذر کرد به آسمان افغانستان درآمد آنقدر بارید که سیل شد و تا خواست برسد به حدود مالزی تبدیل به باران های اسیدی شد. حکما علتی دارد کسی منکر آن نیست اما همه سخن این است که سلسله اسباب همه منحصر در سبب مادی نیست.
مسلمانیم و در کسوت اسلام، اما معالاسف گاهی در حوزه تعقل و اندیشه، مادیگرا. یعنی معالیل را تحلیل میکنیم و میبریم تا برسیم به علل مادی. و چنین میانگاریم که پشت این علل مادی، هیچ علل معنوی نیست. در حالیکه بر اساس آموزههای قرآن، حضرت رسول(ص) و پیشوایان پاک(ع)، کثرت و قلّت باران، برکت و نکبت آن، ریشه در علل معنوی دارد.
مگر حضرت رحمان، در همیشهترین کتابش نفرمود: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکنْ کذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کانُوا یکسِبُونَ(الأعراف/96)[و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.]
و چرا فرمود: قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاوُکمْ غَوْرًا فَمَنْ یأْتِیکمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ(الملک/30)[بگو: «به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی میتواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»].
بهراستی آیا ما تقوا پیشه کردیم آنگونه که باید؟
زمین، آسمان، کوه و دریا همه مأموران خداوندند. گاه در اثر لغزشها و گناهانی که از آدمیان سر میزند و به دست «من» و «ما» میرود، این مأموران معذور خدا بر او سخت میگیرند؛ این میشود که آسمان نمیباراند، زمین نمیرویاند و…
این کریمه را حتماً از نظر گذراندهاید:
وَمَا أَصَابَکمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کسَبَتْ أَیدِیکمْ وَیعْفُو عَنْ کثِیرٍ(شوری/30)
[هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام دادهاید و بسیاری را نیز عفو میکند!]
«باد»، مأمور خداست. قوم عاد را «باد» از میان برد؛ اما اینک که بیش از هر زمان به «باد» (برای لقاح ابرهای بارانزا) محتاجیم، نمیوزد.
حکایت همان است که گفتم: ما مقصریم.
و مگر رسول آب و آیینه نفرمود:
« حالی که خداوند بر امتی خشم گیرد و عذاب بر آنان فرو نفرستد، نرخها گران و عمرها کوتاه، تاجران، بیسود، و درختان، بیثمر، نهرها بیآب، باران منقطع و اشرار مسلّط میشوند.»
چاره این تقصیر چیست؟
روی آوردن به درگاه چارهساز.
چگونه؟
با ذکر شریف استغفار.
این نسخه اسرارآمیز الهی است که هود و نوح نبی (علیهماالسلام) در زمان قحطی و خشکسالی به قومشان تعلیم دادند: وَیا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیکمْ مِدْرَارًا وَیزِدْکمْ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِکمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ(هود/52)
[و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید تا (باران) آسمان را پیدرپی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنهکارانه، روی (از حق) برنتابید!»].
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا (نوح/10) یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْكُم مِّدْرَارًا(نوح/11) وَیُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا(نوح/12).
و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید كه او همواره آمرزنده است. [تا] بر شما از آسمان بارانِ پى در پى فرستد. و شما را به اموال و پسران، یارى كند، و برایتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پدید آورد.]
و اگر پیش خدا خود را مقصر انگاشتی به عشق بارانآفرین وضویی بساز. به شیوه معصومان پاک(علیهمالسلام) با نماز بارانخواهی(استسقا)، نخست خانه دل را غبارزدایی کنیم وانگهی طبیعت و آسمان را. نیت کن و دو رکعت نماز (بسان نماز عید فطر) بگذار، رکعت نخست، پنج قنوت بگیر و رکعت دوم، چهار قنوت. در قنوت هم هر چه گفتی، گفتی و هر چه خواستی، خواستی، اما بدان که نیکوتر آن است چیزی بر زبان برانی که در نزول باران خدا موثر افتد.
اما نماز باران را - چنانکه بزرگان گفتهاند -ادب و آدابی است:
1. خضوع و خشوع:
از نکوهش خداوند در آیه «فَلَولا اِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعوا ولـکن قَسَت قُلوبُهُم»( انعام 66/43) میتوان دریافت که هنگام برگزاری نماز استسقا، پیشوای نمازگزاران، باید فروتنانه در محراب عبادت بایستد.
2. استغفار و توبه:
آیات کریمهای چون نوح/71،10ـ 111; هود/11،52 به ما میفهماند که به هنگام بارانخواهی، شرط توبه و استغفار نیز لازم است.
سه روز روزه متوالی، وارونه کردن عبا هنگام نماز، به پای داشتن نماز در بیابان، به همراه بردن کهنسالان و خردسالان و جدا کردن اطفال از مادران نیز از جمله دیگر آدابی است که از منابع روایی برمیآید.
بارالها! باران رحمتت را بر اهل این دیار، دریغ مدار! اللهم آمین!
نیرو از خواب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انسان در خواب دیدن نیرو می گیرد
وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُم مِّن فَضْلِهِ (روم/23)
«همین طور که از نشانه های دیگر خدا خواب دیدن شما در شب و روز و زندگی گرفتن شما از فضل وی می باشد».
- نکته آیه:
انسان در خواب دیدن نیرو و زندگی می گیرد:
خواب هایی که انسان می بیند چه در روز، چه در شب، چه خواب های کوتاه، چه بلند، چه سطحی و چه عمیق، همه آن ها به طور یکسان برای بدن ضروری هستند. بدن در خواب دیدن نیرو می گیرد. خواب حافظه را تقویت می کند. همین طور خواب تجربیات جدیدی که انسان اخیراً کسب نموده را به حافظه دراز مدت مغز می رساند. به این ترتیب چنان که آیه گفته"انسان در خواب دیدن نیرو و زندگی می گیرد".