لیله الرغائب
الهی ! اول تو بودی و آخر تویی ، همه تویی و بس ، باقی هوس .
الهی ! نام تو ما را جواز ، مهر تو ما را جهاز ، شناخت تو ما راامان ، لطف تو ما را عیان . ضعیفان را پناهی ، مومنان را گواهی ، چه عزیز است آن کس که تو خواهی . نه شناخت تو را توان نه ثنای تو را زبان ، نه دریای جلال و کبریای تو را کران ، پس تو را مدح و ثنا چون توان ، تو را نداند کس ، تو را تو دانی و بس .
خداوندا ! خود کردم و خود خریدم ،آتش بر خود ، خود افروزانیدم . مهربانا ! اکنون که در غرقاب ام ، دستم گیر که گرم افتادم .
بارالها ! آمده ام تا در سایه ی مهد تو خستگی را از خود برهانم و کوله بار سنگین گناهانم را بر زمین بگذارم . از پشت کوه های آرزو های طولانی ، از آن سوی دریاهای غرور و خود خواهی آمده ام تا سر در آستانه ی پر عظمت تو بگذارم و های های بگریم … آمده ام تا دست های مرا بگیری ؛ با کفش هایی از امید آمده ام تا مرا ببخشایی و گل آرامش را در دل بپرورانم و اطمینان درو کنم ؛ونماز عشق بخوانم …
هفته معلم
آنان که آموختند هرگز فراموش نمی کنند از که آموختند
معلمی عشق است!
عشقی الهی و آسمانی و تو ای معلم عزیزم که به این عشق نائل آمدی روزت مبارک!
ق ماشين دودي را چنين شرح مي دهد :
منطق ماشین دودی
یكی از دوستان ما كه مرد نكته سنجی است، یك تعبیر بسیار لطیف داشت كه اسمش را گذاشته بود: « منطق ماشین دودی». می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یك درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.
وقتی بچه بودم، منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران-شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم كه قطار وقتی در ایستگاه بود، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می كنند و به زبان حال می گویند: « ببین چه موجود عجیبی است!» معلوم بود كه یك احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود، با یك نظر تعظیم و تكریم و احترام و اعجاب به او نگاه می كردند تا كم كم ساعت حركت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین كه راه می افتاد، بچه ها می دویدند، سنگ بر می داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می كردم كه اگر به این قطار باید سنگ زد، چرا وقتی كه ایستاده یك ریگ كوچك هم به آن نمی زنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است كه حركت می كند.این معما برایم بود تا وقتی كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون كلی زندگی ما ایرانیان است كه هر كسی و هر چیزی تا وقتی كه ساكن است، مورد احترام است. تا ساكت است، مورد تعظیم و تجلیل است. اما همین كه به راه افتاد و یك قدم برداشت، نه تنها كسی كمكش نمی كند، بلكه سنگ است كه به طرف او پرتاب می شود و این نشانه یك جامعه مرده است. ولی یك جامعه زنده فقط برای كسانی احترام قائل است كه متكلم هستند نه ساكت؛ متحركند نه ساكن؛ باخبرترند نه بی خبرتر».
مولا موسي بن جعفر تولدت مبارك "دل بيت الحرام عشق زتو گيرد تمنا"
بر در ميخانه گدايي رواست حاجت خود به باب حاجت بريد
اگر كه ساقي كرم مرتضاست نگويم اين راكه خدا عالم است
زمرتضي اگر كرم بخواهيد باب حوِِِِِايج به خدا كاظم است
دل به طهوراي ولايت بزند زكاظمين كه نديدم بسي
نيامده به دست خالي كسي
اگر كه دستي برود به سويش
نمي رسد مگر به آرزويش
يوسف زهرا كه به زندان شدي
به قلب من هميشه مهمان شدي
به كاظمين تو اسيرم اسير جان رضا بيا و دستم بگير
سلام من به محرم
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه کودکانش
نيكي در حق خانواده
امام صادق عليه السلام می فرمایند
مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ فى عُمُرِهِ؛
هر كس به شايستگى در حقّ خانواده اش نيكى كند، عمرش طولانى مى شود.
كافى، ج2، ص105، ح11
پنج كهكشان نور
روز مباهله پیامبر اکرم صلي الله عليه وآله)، با دانشمندان مسیحی
در هاله ای از نور، آرام آرام پیش می آمدند و زمین زیر پایشان از تواضع، مثل حریر نرم می شد.
عده ای سایه نشین، که همیشه در تاریکی به سر برده بودند، گویی قصد مقابله با نور را دارند؛ با صلیب های به ظاهر آراسته، با ناآرامیِ تمام و با گیسوان چلیپایی، بازی می کردند و تمام ذهنشان سرشار از شکّ بود؛ شکّ به آن چه در د ست و دلشان بود.
امّا آنان که در هاله ای از نور پیش می آمدند، تبلور وجودشان مثل آب زلال و صداقت حضورشان، مثل خورشید، آشکار بود.
هستی، چنان غرق تماشایشان بود که انگار خداوند، بهشت را به معرض تماشا گذاشته است. تواضع خورشید در آسمان و کُرنش خاک در زمین نشان می داد که آن «پنج تن»، آیینه ی جمال الهی اند؛ برگزیدگان راستین خداوند در زمین. و عنایت الهی، آنان را زیر چتری از حمایت گرفته است. عطر «کسای» حقیقت از وجودشان می تراوید و نگاهشان آکنده از تبسّم مِهربانی بود.
پنج تن، پنج کهکشان و پنج اقیانوس که وجودشان نشانه ی عظمت الهی و سر چشمه ی زلال معرفت است.
چه کسی می تواند به انکار برخیزد؛ وقتی که آدم علیه السلام بگوید: اِلهی یا حَمیدُ بِحَقّ مُحَمّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم …؟
وقتی که نوح بگوید: …، وقتی ابراهیم و موسی و عیسی بگوید: … چه کسی می تواند انکار کند!
محمّد صلی الله علیه و آله وسلم یعنی: قرآن، یعنی: لَوْلاک لَما خَلَقتُ الْاَفْلاک؛ علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام یعنی: محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، یعنی: اِنَما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ اَهْلَ البَیْتِ و یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا.
چه کسی می تواند سخاوت خورشید، شرافت ماه، صداقت آب، کرامتِ درخت و نجابت گل را نادیده بگیرد.؟!
رنگ از رخسار «ابو حارثه» و نصارای نجران پریده بود و لرزش د ست هایشان، نشان از ضعف و پشیمانی داشت. نجوایی در ضمیر ناخودآگاه ابو حارثه جریان گرفت او که عطر پیامبران دارد، او که مثل پیامبران می نشیند، او که آسمان و زمین می ستایندش. از آن لحظه که دست هایش بوی قنوت بگیرند، توفان خشم الهی، همه ی دشت ها و کوه ها را متلاشی خواهد کرد. از جا می خیزد و سر بر آستانِ کبریایی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گذارد: ای ستوده ترین خلقت الهی، ای آسما نی ترین آیینه ی خلقت و ای حقیقت محض! رضای ما، در رضایت تو است و رشته ی جان ما در د ست های آسمانی ات.
در دایره ی قسمت، ما نقطه ی تسليميم لطف، آنچه تو اندیشی، حکم، آنچه تو فرمایی
عيد ولايت
عید غدیر عیدی است که مسلمین از خطر گمراهی نجات پیدا کردند و امامت همچون شمعی در شب تاریک باعث پیدا نمودن راه ها در بین مسلمین قرار داده شد و عبور از این راه خطرناک و پر پیچ و خم که همراه با پرتگاه های خطرناکی است بدون استفاده از نور امامت امکان پذیر نیست و جهان بدون امامت نیست و نابود خواهد شد.
در باب عید غدیرآمده است:
روز عید غدیر عید الله الاکبر و عید آل محمّد(صلي الله عليه وآله) است و در روایتی از امام صادق(عليه السلام) آمده است که از آنجناب پرسیده شد آیا مسلمانان را غیر از جمعه و فطر و قربان عیدی هست؟
فرمودند:آری. عیدی هست که حرمتش از همۀ اعیاد بیشتر است.
راوی گفت: کدام عید است؟
حضرت فرمودند: روزی است که پیامبر(صلي الله عليه وآله) امیر المومنین علی(عليه السلام) را به جانشینی خود نصب فرمود و اعلام کرد: هر که من مولا و آقای اویم، پس علی مولا و آقا و پیشوای اوست و آن روز هیجدهم ذی الحجه است.
راوی گفت: در آن روز چه کار باید انجام داد:
فرمود: باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد(صلي الله عليه وآله) را یاد کنید و بر ایشان صلوات فرستید. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، علی(عليه السلام) را وصیّت کرد که این روز را عید گرداند و هر پیامبری به جانشین خویش وصیّت می کرد این روز را عید گرداند.
برای این روز شریف اعمال زیادی وارد شده که ما به اختصار به بعضی از این اعمال اشاره می کنیم. (جهت تفصیل بیشتر به کتاب شریف مفاتیح الجنان مراجعه شود.)
1- روزه.
2- غسل کردن.
3- زیارت حضرت علی(عليه السلام) که یکی از آنها زیارت “امین الله” است.
4- خواندن دعای “ندبه".
5- چون مؤمنی را ملاقات کند، این تهنیت را بگوید: «الحمد الله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیر المومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.»
و برای این امور فضیلت بسیاری ذکر شده است:
پوشیدن لباسهای نیکو - زینت کردن - استعمال بوی خوش - شادی کردن و شاد نمودن شیعیان امیر المومنین - گذشت از تقصیر شیعیان - برآوردن حاجت آنان - صله رحم - اطعام اهل ایمان - شکر و سپاس به خاطر نعمت بزرگ ولایت و…
سيزدهم آبان ، تو را خوب مي شناسم
سیزدهم آبان ،
سیزدهم آبان، تو را خوب می شناسم . تاریخ میهنم در این روز تلا لویی خدایی دارد.
روزی که سرزمینم ، مردمانم ، جوانانم از پیر مرید خود جدا افتادند ،
و دگر روز دانش آموزان وطنم صف به صف ، با اراده ای آهنین ، نماز عشق را به جماعت اقتدا کردند ؛
روزگاری دیگر چنین روزی دانشجویانم ، به پیروی از پیر خمین، دیوارهای بلند و پوشالی استکبار را فرو ریختند و زیبنده ترین درفش شجاعت را برافراشتند.
روزی که سرزمینم ، مردمانم ، جوانانم از پیر مرید خود جدا افتادند ،دیدی که ایرانیان از پای ننشستند و با رهبر خود تا پای جان عهد جانانه بستند .
دیدی که سالیان دراز فراق آخر شد ، دیدی که پیر فرزانه ام مرا در اغوش کشید و اکنون تو ای جهان، باز می بینی؛
رفته از جهان ،اگر چه آن روح خدا لیکن علم مهرش ، بر پاست هنوز
و تا تاریخ می نگارد ؛ چنین خواهد نگاشت : روح الله برای همیشه در دلهای آزادیخواه جهان جاودانه خواهد بود.
این یکی را بشنو !
اگر چه برگ برگ کتابت نقش بر زمین شد ؛ بوی باروت دژخیمان در فضا پیچید ؛ گلهای بهاری به پاییز خزان شد ، اکنون خوب نظاره کن همکلاسی شهیدم ؛
من از تبار دانایی، امید و زندگی ؛ بنگر، بنگر ؛ چگونه گلستان اندیشه های دانش اموزان وطن به بار نشسته است.
آری، تاریخ چنین خواهد نگاشت :
در این روز وحدت کلمه و تکیه بر قدرت ایمان و قدرت رهبری دینی جلوه گر شد.
چنین روز پرشکوه و ماندگار، روزی که جوانان همیشه غیور ایران و دانشجویان خط امام با عمل انقلابی خویش، به جهانیان فهماندند که می توان با توکل به خدا و تکیه بر اقتدار دین و ایمان، در برابر اهریمن ایستاد.