ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار
06 مرداد 1395
شاید سؤال شود که مگر اسرار چه بوده است که نباید به دیگران گفته میشده است؟ یا چرا بعضی از افرادی که اسرار آنها را فاش کردهاند مورد لعن واقع شدهاند؟ یا چرا اگر بر برخی افراد بلاهایی نازل شده، علت آن افشای اسرار اهلبیت علیهمالسلام ذکر شده است؟ آیا ما هم اسراری میدانیم که باید از دیگران کتمان کنیم؟ آیا این روایات شامل حال ما هم میشود یا فقط شامل عدهای از اصحاب سر میشود که باید آنها را کتمان کنند؟ آیا همه چیز را میتوان همه جا گفت؟ ملاک این مطلب چیست؟
در این قسمت از روایت عبدالله بن جندب، امام صادق علیهالسلام به همین مطلب اشاره دارد که انسان در مقام راهنمایی دیگران، باید به ظرفیت مخاطب توجه داشته باشد. نباید همهی مطالب را یک جا به مخاطب منتقل کرد. ممکن است فردی ظرفیت پذیرش این حجم از مطالب را نداشته باشد. علاوه بر این، برخی از موضوعات از جملهی معارف بلند دربارهی توحید یا مقامات انبیا علیهمالسلام و اولیا است که همه کس توان درک آن را ندارد. این نوع مطالب، از جملهی اسرار محسوب میشود که نباید به همه کس گفت، و گرنه موجب گمراهی آنها میشود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی میفرمایند: لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله؛ [1] اگر ابوذر بدان چه در دل سلمان میگذرد آگاهی مییافت او را میکشت! این با وجود آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین این دو برادری ایجاد کرده بود و آنها هر دو، از نظر پایهی ایمان و معرفت، در سطحی بالا و نزدیک به هم قرار داشتند.
از این مطلب به دست میآید که معارف بلندی وجود دارد که به لفظ در نمیآید؛ وقتی به صورت لفظ درآید، مردم معنای دیگری از آن میفهمند. بنابراین نباید آنها را نزد هر کس مطرح کرد، و گرنه یا گوینده را متهم به کفر مینمایند یا خودشان به کفر کشیده میشوند و یا نسبت به دیگران سوءظن پیدا میکنند.
این مسأله در مورد کتاب و نوشته نیز صادق است؛ همه چیز را نباید در هر کتابی نوشت، و گرنه ممکن است موجب انحراف برخی از مردم شود یا مطابق معنای عامیانه و عرفی تفسیر گردد؛ برای مثال میتوان به مسأله «وحدت وجود» در فلسفه و عرفان اشاره کرد. بسیاری از این کلمه معنایی میفهمند که با معنای مورد نظر فلاسفه و عرفا تفاوت دارد و به همین دلیل، عرفا را متهم به کفر میکنند و میگویند: اگر «همه چیز خدا است» یا «مجموع عالم وقتی با هم ترکیب شود خدا خواهد شد»، این کفر است. اما عرفا هیچ گاه «وحدت وجود» را به این معنا نگفتهاند. ممکن است ما آنچه را عرفا میگویند: نفهمیم، اما این معنایش آن نیست که آنان معنای غلطی اراده کردهاند. ممکن است معنای بلندی مورد نظر باشد که لفظ از ترسیم آن عاجز است.
نظیر این مطلب دربارهی مقامات انبیا و اولیاء علیهمالسلام نیز وجود دارد. بر حسب روایتی، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جایی نشسته بودند و حضرت علی علیهالسلام از مقابل ایشان عبور کرد. حضرت فرمودند: «اگر نمیترسیدم که مردم دربارهی برادرم، علی علیهالسلام، چیزهایی را بگویند که نصارا دربارهی عیسی بن مریم علیهالسلام گفتند، مقامات او را به درستی بیان میکردم.» [2] یعنی حضرت علی علیهالسلام مقاماتی دارد که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنها را برای مردم میگفت، موجب سوء فهم میشد و همان گونه که مسیحیان عیسی علیهالسلام را خدا دانستند، مسلمانها هم علی علیهالسلام را خدا میخواندند! در همین حال هم عدهای نمیتوانند حقیقت مقام او را درک کنند و «علی اللهی» شدهاند. بدین روی، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همهی مقامات حضرت علی علیهالسلام را حتی برای اصحاب خاص خود بیان نکردهاند.
اگر میبینیم امروزه دربارهی برخی از شخصیتهای بزرگ اختلافهایی بین افراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنها است؛ مثلا، همه نمیتوانند عظمت مقام حضرت زهرا علیهاالسلام را درک کنند. این افراد - العیاذ بالله - مبغض اهلبیت علیهمالسلام نیستند، بلکه فهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همهی مردم در مرتبهی معرفت خواص اولیای خدا باشند.
در این قسمت از روایت عبدالله بن جندب، امام صادق علیهالسلام به همین مطلب اشاره دارد که انسان در مقام راهنمایی دیگران، باید به ظرفیت مخاطب توجه داشته باشد. نباید همهی مطالب را یک جا به مخاطب منتقل کرد. ممکن است فردی ظرفیت پذیرش این حجم از مطالب را نداشته باشد. علاوه بر این، برخی از موضوعات از جملهی معارف بلند دربارهی توحید یا مقامات انبیا علیهمالسلام و اولیا است که همه کس توان درک آن را ندارد. این نوع مطالب، از جملهی اسرار محسوب میشود که نباید به همه کس گفت، و گرنه موجب گمراهی آنها میشود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی میفرمایند: لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله؛ [1] اگر ابوذر بدان چه در دل سلمان میگذرد آگاهی مییافت او را میکشت! این با وجود آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین این دو برادری ایجاد کرده بود و آنها هر دو، از نظر پایهی ایمان و معرفت، در سطحی بالا و نزدیک به هم قرار داشتند.
از این مطلب به دست میآید که معارف بلندی وجود دارد که به لفظ در نمیآید؛ وقتی به صورت لفظ درآید، مردم معنای دیگری از آن میفهمند. بنابراین نباید آنها را نزد هر کس مطرح کرد، و گرنه یا گوینده را متهم به کفر مینمایند یا خودشان به کفر کشیده میشوند و یا نسبت به دیگران سوءظن پیدا میکنند.
این مسأله در مورد کتاب و نوشته نیز صادق است؛ همه چیز را نباید در هر کتابی نوشت، و گرنه ممکن است موجب انحراف برخی از مردم شود یا مطابق معنای عامیانه و عرفی تفسیر گردد؛ برای مثال میتوان به مسأله «وحدت وجود» در فلسفه و عرفان اشاره کرد. بسیاری از این کلمه معنایی میفهمند که با معنای مورد نظر فلاسفه و عرفا تفاوت دارد و به همین دلیل، عرفا را متهم به کفر میکنند و میگویند: اگر «همه چیز خدا است» یا «مجموع عالم وقتی با هم ترکیب شود خدا خواهد شد»، این کفر است. اما عرفا هیچ گاه «وحدت وجود» را به این معنا نگفتهاند. ممکن است ما آنچه را عرفا میگویند: نفهمیم، اما این معنایش آن نیست که آنان معنای غلطی اراده کردهاند. ممکن است معنای بلندی مورد نظر باشد که لفظ از ترسیم آن عاجز است.
نظیر این مطلب دربارهی مقامات انبیا و اولیاء علیهمالسلام نیز وجود دارد. بر حسب روایتی، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جایی نشسته بودند و حضرت علی علیهالسلام از مقابل ایشان عبور کرد. حضرت فرمودند: «اگر نمیترسیدم که مردم دربارهی برادرم، علی علیهالسلام، چیزهایی را بگویند که نصارا دربارهی عیسی بن مریم علیهالسلام گفتند، مقامات او را به درستی بیان میکردم.» [2] یعنی حضرت علی علیهالسلام مقاماتی دارد که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنها را برای مردم میگفت، موجب سوء فهم میشد و همان گونه که مسیحیان عیسی علیهالسلام را خدا دانستند، مسلمانها هم علی علیهالسلام را خدا میخواندند! در همین حال هم عدهای نمیتوانند حقیقت مقام او را درک کنند و «علی اللهی» شدهاند. بدین روی، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همهی مقامات حضرت علی علیهالسلام را حتی برای اصحاب خاص خود بیان نکردهاند.
اگر میبینیم امروزه دربارهی برخی از شخصیتهای بزرگ اختلافهایی بین افراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنها است؛ مثلا، همه نمیتوانند عظمت مقام حضرت زهرا علیهاالسلام را درک کنند. این افراد - العیاذ بالله - مبغض اهلبیت علیهمالسلام نیستند، بلکه فهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همهی مردم در مرتبهی معرفت خواص اولیای خدا باشند.
پی نوشتها:
[1] بحارالانوار، ج 78، باب 24، روایت 1.
[2] همان، ج 2، باب 26، روایت 25.
صفحات: 1· 2