تأثیر روانی رنگها در انسان
استفاده از رنگها با شدت بیشتر محیط را فعال تر و پر جنب و جوش تر نشان میدهد و بر هیجان محیط میافزاید. اما هرچه شدت رنگ محیط کمتری میشود از تحرک آن کاسته شده و خاموش تر به نظر میرسد و در نهایت که به سمت خاکستری میل پیدا میکند رنگ کاملاً خاموش، بی تحرک، ساکن و خنثی است. رنگهای تیره محیط را تاریک تر و کوچک تر نشان میدهند و برخلاف رنگهای روشن که بزرگتر جلوه میکنند محیط را روشن تر و پر نورتر جلوه میدهند.
در روانشناسی نوین «رنگ» و «رنگها» یکی از معیارهای سنجش شخصیت شمار میآیند زیرا که هریک از آنها تأثیر خاصی از نظر روحی و جسمی را در یک فرد باقی گذارده و رنگ نشانگر وضعیت روانی و جسمی وی میباشد این موضوع با توجه به پیشرفتهای دو دانش فیزیولوژی و روانشناسی به اثبات رسیده است.
ناگفته پیداست که انسان از روزگاران بسیار دور تاکنون تحت نفوذ و تأثیر رنگهای پیرامون خود بوده است و در صد سال اخیر که صنعت رنگ سازی به نقطه اوج تحول خود رسیده است، تأثیر مزبور دو چندان شده و در همه ارکان زندگی روحی ما رخنه کرده است.
تا پیش از قرن نوزدهم، فقط تعدادی رنگ و مواد رنگی شناخته شده بودند که بیشتر آنها ریشه آلی داشتند گران نیز بودند، بطوری که استفاده از پارچههای رنگی و مواد تزئینی فقط در انحصار ثروتمندان بود. صدها هزار حلزون زندگی خود را از دست دادند تا امپراطور روم بتواند ردای بنفش خود را به تن کند در حالی که رعایای او ناگزیر بودند به پوشیدن پارچههای پنبهای پاکستانی ساده، تأثیر روانی رنگها در انسان پوست یا پشم حیوانات بسنده کنند.
فقط در صد سال اخیر بوده است که وضع یادشده سراپا دگرگون شد. امروزه هر چیزی را که بشر میسازد دارای رنگ است. هزارها رنگ از هر رنگ و نمایی که قابل تصور باشد، به وجود آمدهاند و تقریبا برای هر منظوری، رنگ خاصی فراهم است. علاوه بر اینکه ما رنگ آبی آسمان، رنگ سرخ غروب آفتاب و رنگ سبز درختان و تمام رنگهای طبیعی را در اختیار داریم، اشیای ساخته شده به وسیله بشر، چراغهای نئون، تصاویر نقاشی، کاغذ دیواریها و تلویزیون رنگی نیز پیوسته ما را مسحور خود میسازد.
این استفاده روزافزون از رنگ ها، همراه با رقابت فزاینده میان تولید کنندگانی که مشتاق افزایش فروش محصولات خود هستند تحول زیادی را در زمینه روانشناسی رنگ پدید آورده است. هرچند که وقتی این روانشناسی وارد صحنه بازاریابی میشود بسیاری از پژوهشهای آن در معرض آزمون و خطا قرار میگیرند. مثلاً یک تولیدکننده شکر میداند که نباید محصول خود را در بسته سبز رنگ عرضه کنند در حالی که زیبائیهای یک شیشه دهن گشاد قهوهای رنگ حاوی شکر مدتها در قفسه میماند تا به فروش برسد.
رنگهای طبیعت در ما تأثیر گذاردهاند و این آثار به گونهای ژرف و اجتناب ناپذیر در جان و روح ما جایگزین شده است. مع ذلک در مورد چیزهایی که خریداری میکنیم، از آزادی انتخاب، به کار بردن دوست داشتنیها و غیر دوست داشتنی ها، سلیقهها و سنتهایمان برخورداریم. به خاطر همین ملاحظات است که یک تولیدکننده باید تحقیق کند تا مطمئن شود ما خریداران، جنس او را بر کالاهای مشابه ترجیح میدهیم.
درباره یک نقاشی یا یک عکس رنگی باید گفت که اهمیت روانی رنگها معمولاً کمتر آشکار است زیرا عوامل بی شمار دیگری نظیر موضوع، تعادل شکل یا فرم، تعادل میان رنگ ها، میزان تحصیل و تخصص تماشاگر و درک زیباشناسی او دست اندر کارند.
صفحات: 1· 2