هرگز با وي همنشين نميشوي!
يعقوب بن يسار روايت ميكند كه، متوكل ميگفت: واي بر شما، كار ابن الرضا حضرت هادي(ع) مرا عاجز كرده، نه حاضر است با من شراب بخورد و نه در مجلس شراب من بنشيند؛ ونه من در اين امور فرصتي مييابم (كه او را به اين كارها وارد كنم) گفتند: اگر از او فرصتي نيابي، در عوض اين برادرش موسي است كه شرابخوار و نوازنده است، ميخورد و مينوشد و عشقبازي ميكند، بفرستيد او را بياورند و مطلب را بر مردم مشتبه كنيد. بگوييد حترام وارد كردند، وهمه بنيهاشم، سران لشكر و مردم استقبالش كردند، و غرض اين بود كه وقتي ميرسد املاكي به او واگذار كند و دختري به او بدهد و ساقيان شراب وكنيزكان نوازنده را نزد او بفرستد، و با او مواصله و احسان كند، و منزل عالي برايش قرار دهد كه خود در آنجا به ديدنش رود.
وقتي كه موسي وارد شد، حضرت هادي(ع) در پل وصيف، جايي كه آنجا به استقال واردين ميروند، با او ملاقات كرده، به او سلام نمود و حقّش را ادا كرد، سپس فرمود: «اين مرد تو را احضار كرده كه احترامت را هتك و پايمال كند و رتبهات را پايين آورد، مبادا هرگز به شراب خواري اقرار كني». موسي گفت: اگر مرا براي اينكار خواسته پس چه كنم؟ فرمود: رتبه خويش فرو مياور و چنين كاري نكن كه او هتك احترام تو را خواسته است. موسي نپذيرفت و حضرت تكرار كرد، تا چون ديد اجابت نميكند، فرمود: ولي بدان كه مجلس مورد نظر او مجلسي است كه هرگز تو با او در آن جمع نميشويد.
همان شد كه حضرت فرمود، سه سال موسي آنجا اقامت كرد و هر روز صبح بر درب سراي او ميرفت. يك روز ميگفتند: مست است فردا صبح بيا، روز ديگر ميرفت، ميگفتند: دوا خورده و روز ديگر ميگفتند: كار دارد، و سه سال به همين منوال گذشت تا متوكل از دنيا رفت و در چنين مجلسي با هم جمع نشدند.
كافي، ج 1، ص 502، ح 8.
بازگرد جز خير چيزي نميبيني!
كافور خادم گويد: در سامره در مجاورت حضرت هادي(ع) صنعتگراني بودند، وآنجا مثل شهري شده بود. يونس نقاش بر آن جناب وارد ميشد وخدمت او ميكرد. روزي لرزان آمد و گفت: سرور من! شما را وصيت ميكنم كه با اهل و عيالم نيكي كنيد. فرمود: «چه خبر است؟» گفت: خيال دارم فرار كنم.
حضرت تبسمكنان فرمود: «چرا؟» گفت: براي اينكه ابن بغا (گويا از سران ترك بوده) نگين بيارزشي براي من فرستاد كه بر آن نقشي بزنم. موقع نقاشي دو قسمت شد، وفردا وعده اوست كه [آن نگين را پس] بگيرد (موسي بن بغا) هم كه حالش معلوم است، يا هزار تازيانه ميزند يا ميكشد.
حضرت فرمود: «برو به منزلت، تا فردا فرج ميرسد و جز خير، چيز ديگري نيست». باز فردا صبح زود لرزان آمد وگفت: فرستادة او آمده، نگين را ميخواهد. فرمود: «برو كه جز خير نميبيني». گفت: چه جواب گويم؟ خنديد و فرمود: «برو ببين چه خبر آورده، هرگز جز خير نيست». رفت و بعد از مدتي خندان بازگشت وعرض كرد: فرستاده گفت: كنيزكان بر سر اين نگين خصومت ميكنند، اگر ممكن است آن را دو قسمت كن تا تو را بي نياز كنيم. حضرت فرمود: «خداوندا! سپاس، مخصوص توست كه ما را از آنها قرار دادي كه حق شكر تو را بجاي آورند، به او چه گفتي؟» عرض كرد: گفتم مرا مهلت دهيد تا دربارة آن فكركنم چگونه اين كار را انجام دهم. فرمود: «درست گفتي»
اثبات الهدا ، ج 6، ص 228
فرار به سوی خدا
حکایتی از حاج محمد اسماعیل دولابی
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود.
همهی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد،
مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است،
وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینهی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»
هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.
به نقل از حاج محمد اسماعیل دولابی
لطیفه بخوانید ،لطیفه بگویید
خوردن هسته خرما
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مشغول خوردن خرما بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله هر خرمائی که می خورد، هسته اش را به طور پنهانی در مقابل حضرت امیر علیه السلام قرار می داد.
وقتی خرما تمام شد ـ و هسته های زیادی جلوی حضرت علی علیه السلام جمع شد و مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ خرمائی نبود ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شوخی فرمودند: «مَن کَثُرَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولُ» یعنی: هر کس که هسته بیشتری جلویش جمع شده، پرخور است.
امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: «مَن أَکَلَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولُ» یعنی: هرکس که هسته ها را خورده، پرخور است.(1)
خلاصی از پادرد
پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب و انصار نشسته بودند و پای مبارکشان خسته شده بود؛ ولی با توجه به حیا و ادب بسیار بالایی که داشتند، پای مبارک را دراز نمی کردند. پس از گذشت لحظاتی، یک پایشان را دراز کردند و از حاضران پرسیدند: «این پای من، به چه چیزی شبیه می باشد؟»
هر یک از حضّار، به مقتضای ذوق و سلیقه خود، تشبیهاتی کردند و پیامبر هیچ یک را نپذیرفت. گفتند: «یا رسول اللّه! خودتان بفرمایید که پای مبارکتان شبیه به چیست؟»
حضرت، تبسمی کرده و پای دیگرشان را نیز دراز نموده و فرمودند: «آن پای من، به این پای من شبیه می باشد.»(2)
«لا» و «لنا»
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه ابوبکر و عمر که در طرفین حضرت بودند، قدم می زدند. عمر گفت: «یا ابالحسن! أنت بیننا کالنّون فی لنا» یعنی: یا علی! تو در بین ما مثل نون «لنا» می باشی (و منظورش این بود که ما دو تا، قدّمان بلندتر از توست.)
حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود: «لَوْ لَمْ أَکُنْ بَیْنَکُما لَکُنْتُما لا» اگر من در بین شما نبودم، شما «لا» می شدید و هیچ بودید.(3)
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دُرد کشان هر که در افتاد بر افتاد
فریاد که با زیرکی آن مرغ سخن سنج پندار زدش راه و به دام خطر افتاد
کفش خوری
ابو هریره جهت شوخی با پیامبر صلی الله علیه و آله ، کفشهای آن حضرت را برداشت و پیش خرما فروش رفت و آنها را گرو گذاشت و کمی خرما گرفت و نزد پیامبر بازگشت و شروع کرد به خوردن خرماها.
پیامبر پرسید: «ابوهریره، چه می خوری؟». گفت: «کفشهای رسول خدا را.»
مخلوق زیباتر از خالق
وقتی که حضرت ابراهیم علیه السلام را پیش نمرود بردند، دید مردی بسیار زشت رو بر تخت نشسته است و غلامان و کنیزان زیبارویی در خدمت او هستند.
حضرت پرسید: «او کیست؟» گفتند: «او خدای ما، نمرود است.»
پرسید: «این افرادی که در اطراف او صف کشیده اند، چه کسانی هستند؟»
گفتند: «آفریدگان و مخلوقات او هستند.»
خلیل اللّه فرمود: «چگونه است که این خدا، بندگانش را بهتر از خودش خلق کرده است؟». فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ.(4)
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
امامزاده یعقوب
مردی درباره زندگی پیامبران صحبت می کرد. در ضمن صحبتهایش گفت: «حضرت امامزاده یعقوب را در مصر، بالای گلدسته، شغال خورد.»
یکی از مستمعین گفت: «حضرت آقا! آنکه می گویی، امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود. یعقوب نبود و یوسف بود. در مصر نبود و در کنعان بود.
بالای گلدسته نبود و ته چاه بود. شغال نبود و گرگ بود؛ و اصلاً خوردنی در کار نبود و قضیّه دروغ بود.»
آموزش عربی
شخصی پس از چند سال اقامت در عربستان، به شهر و دیار خود بازگشت. اقوام و نزدیکانش به دیدن او آمدند و از او پرسیدند: «در این چند سالی که در آنجا بودی، عربی را خوب یاد گرفتی؟». گفت: «آری».
پرسیدند: «در عربی به شتر چه می گویند؟» گفت: «چرا از آن گنده گنده ها سؤال می کنید؟ از چیزهای کوچکتر بپرسید». گفتند: «به خرگوش چه می گویند؟» گفت: «گفتم کوچک، ولی نه اینقدر کوچک. از این وسط مسطها بپرسید». پرسیدند: «به بز چه می گویند؟» گفت: «خود بز را نمی دانم. ولی به بچه اش یک چیزی می گفتند.»(5)
1. لطائف الطوائف، ص90.
2. مردان علم در میدان عمل، ج3، ص364.
3. لطائف الطوائف، ص 25.
4. ریاض الحکایات، ص126.
5. نقل از لطیفه های تلخ و شیرین از مردمان اهل دین، مصطفی درویش.
شبهه قرآنی و پاسخ امام هادی(علیهالسلام)
موسی بن محمد میگوید: روزی یحیی بن اکثم را دیدم. او از من سؤالاتی پرسید، پس نزد برادرم امام هادی (علیهالسلام) آمدم و بین ما مباحثی رد و بدل شد که اطاعت او را بر من لازم و روشن ساخت. از ایشان پرسیدم: “قربانت گردم! یحیی ابن اکثم از من سوالاتی پرسیده و خواسته است تا به او جواب دهم.
امام هادی (علیه السلام) فرمودند: “آیا پاسخ او را دادی؟
گفتم: خیر، پاسخ آنها را نمیدانستم.
امام (علیه السلام) فرمودند: آن سوالات چه هستند؟
گفتم: نوشتهای داده که در آن پرسیده است: خداوند در قرآن میفرماید: “آنکه نزدش بهرهای از کتاب بود (به سلیمان) گفت: من عرش (ملکه سبأ) را قبل از آنکه پلک بزنی نزدت حاضر خواهم کرد."(1) سؤال کننده حضرت سلیمان و پاسخ دهنده آصف (بن برخیا) است. آیا سلیمان پیامبر به علم آصف نیازمند است؟
و در آیه: “اگر در آنچه بر تو فروفرستادهایم شک داری، پس از قاریان کتب آسمانی بپرس"(2) اگر مخاطب آیه خود پیامبر باشد پس او نیز شک کرده است (و دچار تردید شده است) و اگر مخاطب آیه کسی دیگری است پس قرآن بر چه کسی نازل شده است؟ …
امام (علیه السلام) فرمودند: برایش بنویس.
من عرش (ملکه سبأ) را قبل از آنکه پلک بزنی نزدت حاضر خواهم کرد"، سلیمان به آنچه (آصف) میدانست و فراتر از آن عالم و آگاه بود؛ لیکن میخواست به امّت خود اعم از جن و انس بفهماند که حجت پس از او (آصف) است و آنچه آصف انجام داد به امر پروردگار از سلیمان آموخته بود تا در پیشوایی و ولایت وی اختلاف بوجود نیاید و حجت بر همگان تمام باشد
گفتم: چه بنویسم؟
فرمودند: بنویس بسم الله الرَّحمن الرحیم. خداوند تو را هدایت نماید. نوشته تو نزد من آمد که قصد داشتی ما را بدان بیازمایی و اگر در جوابت کوتاهی کردیم، بر ما طعنه بزنی؛ همانا خداوند تو را در نیتت مجازات خواهد کرد. ما سؤالاتت را جواب دادهایم، پس بدان گوش فرا ده و فهمت را در برابر آن ذلیل گردان و قلبت را بدان مشغول بدار، همانا حجت بر تو آمده است. والسلام در آیه “آنکه نزدش بهرهای از کتاب بود (به سلیمان) گفت: من عرش (ملکه سبأ) را قبل از آنکه پلک بزنی نزدت حاضر خواهم کرد"، سلیمان به آنچه (آصف) میدانست و فراتر از آن عالم و آگاه بود؛ لیکن میخواست به امّت خود اعم از جن و انس بفهماند که حجت پس از او (آصف) است و آنچه آصف انجام داد به امر پروردگار از سلیمان آموخته بود تا در پیشوایی و ولایت وی اختلاف بوجود نیاید و حجت بر همگان تمام باشد.
امام هادی (ع)
و در آیه “اگر در آنچه برتو فرو فرستادهایم شک داری پس از قاریان کتب آسمانی بپرس"، مخاطب آیه شخص پیامبر است و (آن حضرت) کمترین شک و تردیدی درباره آنچه بر او نازل شده بود، نداشت؛ لیکن جاهلان میگفتند: چرا خداوند از ملائکه پیامبری مبعوث نکرد؟ و چرا خداوند پیامبر خودش را از خوردن، آشامیدن و رفت و آمد در معابر و بازارها بینیاز نساخت؟
لذا خداوند به رسول اکرم وحی نمود تا در حضور معترضان جاهل، از قاریان کتاب (تورات) بپرسد.
آیا خداوند تا کنون پیامبری را که نه بخورد و نه بیاشامد و نه در بازارها رفت و آمد کند فرستاده است؟ (و چون چنین نیستای محمد تو نیز مانند آنان هستی و در این موارد با دیگران فرقی نداری).
و اینکه خداوند تعبیر: “فإن کنت فی شک” (اگر شک داری)، را بکار میبرد – با آنکه پیامبر هرگز شک نداشته است – برای رعایت انصاف در گفتگو و مجادله است که خداوند در آیه مباهله میفرماید: “(ای پیامبر به کافران) بگو: بیایید همگی فرزندان، همسران وخود را بخوانیم؛ سپس به مباهله بپردازیم و لعنت خدا را به دروغگویان قرار دهیم."(3) اگر خداوند میفرمود: بیایید لعنت خدا را بر شما قرار دهیم، آنان دعوت حق را نمیپذیرفتند. لذا با آنکه خداوند میدانست فرستاده و پیامبرش راستگوست و ادای وظیفه کرده است و همچنین خود پیامبر نیک میدانست که در گفتههایش صادق است لیکن ترجیح داد انصاف در گفتار را رعایت کند و دروغگویان را مردود قرار دهد …
پی نوشت:
1- “قال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد الیک طرفک” (سوره نمل، آیه 40)
2- “فان کنت فی شک ممّا انزلنا الیک فاسئل الّذین یقرؤون الکتاب” (سوره یونس، آیه 94)
3- “فقل تعالَوا ندع ابنائنا وابنائکم ونسائنا ونسائکم وانفسنا وانفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین” (سوره آل عمران، آیه 61)
منبع: تحف العقول، تالیف حسن بن شعبه حرانی، صفحات 481 – 476.
اعلام انزجار به حركت هاي زشت حول ساحت مقدس امام هادي عليه السلام
با سلام به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء آن امام غریبی که پس از سالها هنوز نه تنها در میان دشمنان که در میان دوستان خویش نیز غریب و تنهاست. همان امام عزیزی که هر صبح جمعه ندای اللهم عجل برای ظهورش سر می دهیم امّا فراموش کردیم که بارگاه ملکوتی مادر و پدر و جدّ ایشان روزها و ماههاست که در زیر غبار غفلتِ ما مدفون و به جای بقعه و بارگاه ابرهای آسمان سایه بان این مضاجع شریف است.
آنچه می دانیم درست در سالهای پیش بارگاه مقدس عسکریین علیهما السّلام به دستور استکبار جهانی و با دست وهابیت تخریب گردید و پس از چند ماه به دلیل سکوت بی معنای ما این هتک حرمت با تخریب مناره های آن تکرار شد.
السلام عليك يا علي بن محمد ايها الهادي النقي يابن رسول الله
اي آنكه بود هادي دين نام تو را خون گشت دل از گردش ايام تورا
فرياد ز مغيره كه پس از آن همه ظلم با زهر جفا كشت سرانجام تورا
و اما ، اكنون متاسفانه شاهد حركت هاي زشت و پراكندن پست هاي ناشايستي پيرامون ساحت مقدس امام هادي عليه السلام هستيم كه دل دوست داران اهل بيت را به درد آورده است اين اعمال با اعتراض و واكنش تعداد زيادي از آزاد انديشان و دوست داران اهل بيت مواجه شده است لذا ما هم انزجار خود را از اين عمل ننگين اعلام مي داريم و بيان ميكنيم كه دشمنان با اين غبار افكني هرگز نمي توانند به درخشندگي شخصيت امامان خدشه و خللي وارد نمايند .
تمامی کوردلان بدانند که تاریخ پرفراز و نشیب انسان نام تمام آسمانی ها را در قلب خود به امانت نگه خواهد داشت و این دو رنگی ها هیچ گاه نمی تواند چشمهای بینا را به اشتباه اندازد که خردمندان در همیشه تاریخ زنده اند و حق را از ناحق می شناسند.
هادي غريب كه رهبر مظلوم است چهارم علي از چهارده معصوم است
خون شد جگرش چو لاله از زهر ستم چون گل كه به پاكدامني محكوم است
فرمان تاريخي و مهم امام خميني (ره) به مناسبت روز ارتش
امام امت (ره) به عنوان بزرگترین حامی ارتش پای در میدان نهاد و نقشه شوم دشمنان انقلاب را نقش بر آب نمود و طی پیامی، با قاطعیت هرچه تمامتر، ضرورت حفظ ارتش را اعلام و در جهت انسجام، یکپارچگی و وحدت ارتش، فرمان تاریخی و مهمی را صادر فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و مبارز ایران و فقهم الله تعالی؛ با اهدا سلام و سپاس از مجاهدت خستگی ناپذیر شما ملت شجاع که اهداف مقدس اسلام را تا آستانه پیروزی رساندید و دست خیانتگران داخلی و خارجی را به خواست خدای بزرگ قطع کردید؛ لازم است به تذکرات زیر توجه نمایید:
1ـ روز چهارشنبه 29 فروردین روز ارتش اعلام می شود. ارتش محترم در این روز در شهرستانهای بزرگ با ساز و برگ به رژه بپردازند و پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران و حضور خود را برای فداکاری در راه استقلال و حفظ مرزهای کشور اعلام نمایند.
2ـ ملت ایران موظفند از ارتش اسلامی استقبال کنند و احترام برادرانه از آنان بنمایند. اکنون ارتش در خدمت اسلام است و ارتش اسلامی است و ملت شریف لازم است آن را به این سمت رسماً بشناسند و پشتیبانی خود را از آنان اعلام نمایند. اکنون مخالفت با ارتش اسلامی که حافظ استقلال و نگهبان آن است جایز نیست. ما و شما و ارتش برادرانه باید برای حفظ و امنیت کشورمان کوشش کنیم و به شرارت اشرار و اخلال مفسدین خاتمه دهیم.
3ـ افراد ارتش موظفند در داخل ارتش حفظ نظم و سلسله مراتب و ضوابط را بکنند. توجه ننمودن به این مسائل موجب ضعف ارتش اسلامی می شود و نظام را از هم می پاشد. سربازان و درجه داران و افسران موظفند با ارتش به طور محبت و برادری رفتار نمایند و از دیکتاتوری که در رژیم طاغوت بود اجتناب نمایند. ارتش اسلامی باید با حفظ سلسله مراتب و نظام صحیح اسلامی و اطاعت کامل زیردست از مافوق و رعایت کامل مافوق از زیردست، اداره شود تخلف از این امر ضد انقلاب است و مورد مؤاخذه خواهد بود…
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی
28 فروردین 1358
لحظه شادی بندگان خدا و یاس ستمگران
روز ارتش جمهوري اسلامي ايران
امروز مصادف با سالگرد صدور پیام تاریخی امام خمینی و فردا روز ارتش جمهوری اسلامی ایران است .این روز مبارک را به تمام ملت بزرگ ایران بخصوص فرماندهی کل قوا وارتشیان قهرمان تبریک و تهنیت می گویم.
بیست و نه فروردین، مصادف با روز ارتش جمهوری اسلامی ایران و بزرگداشت حماسه آفرینی های دلاور مردان نیروی زمینی ارتش است. همزمان با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، ارتش رژیم شاهنشاهی که پیکره اصلی آن را جوانان برومند خانواده های مسلمان و اغلب مستضعف ایرانی تشکیل می داد، به ندای آسمانی رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (س) لبیک گفت و در نتیجه همصدا و همراه با امت در براندازی رژیم ستمشاهی وستیز بی امان با دشمنان داخلی و خارجی انقلاب برخاست و به عنوان نخستین بازوی توانمند نظامی انقلاب در جهت تحقق اهداف جمهوری اسلامی ایران تلاشهای خستگی ناپذیر و مستمری را با فداکاری و ایثار و در ابعاد مختلف آغاز کرد.
به همین مناسبت امام امت روز بیست و نه فروردین را به نام روز ارتش نامگذاری کرد. امام خمینی (ره) روز پیوستن ارتش به مردم را با عبارت حکیمانه “لحظه شادی بندگان خدا و یاس ستمگران” نقطه عطف درخشان و افتخار آمیز قلمداد فرمود.
با نگاهی گذرا به تاریخ خونبار انقلاب اسلامی در می یابیم که از لحظه نخست پیروزی انقلاب، ارتش و ارتشیان، عشق و علاقه و میل باطنی خود را به حرکت ستم سوز و توفنده انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام راحل(س) ابزار داشتند و در اثبات این معنا فداکاریها، تلاشها و ایثارگریهای بسیاری به خرج دادند.
گسستن از رژیم فاسد و منفور پهلوی و پیوستن به اقیانوس ملت، بیعت با امام امت، درهم شکستن توطئه های گوناگون دشمن بویژه مقابله با ضد انقلاب، حضور گسترده، مستمر و چشمگیر چندین ساله در عرصه های حماسه و شرف، حراست و دفاع از مرزهای زمینی، هوایی، دریایی و کیان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خود شاهدی صادق بر این مدعاست.
در ماههای خون و شهادت رهنمودهای مدبرانه و حکیمانه رهبر فقید انقلاب(س)، بر آگاهی دلاور مردان ارتشی در برابر ماهیت ضداسلامی و غیر مردمی رژیم فاسد پهلوی افزود. در این رهگذر فرمایشات"حضرت امام” وجدانهای بیدار و فطرتهای آلوده نشده ارتشیان را در سطوح مختلف به بیداری می خواند و زمینه را برای پیوستن آنان به انقلاب اسلامی و ملت بپا خاسته ایران مهیا می کرد.
این سخنان گهربار که از اعماق وجود رهبری هوشمند و مشفق بر می آمد لاجرم بر دلها می نشست و محبت خود را در بین ارتشیان خداجوی می گذاشت و بذ ر آگاهی و بیداری را در دلهای مستعد و حنیف آنها می افشاند.
فرار روز افزون نظامیان از پادگانها، استنکاف و خود داری از مقابله با مردم، رژه رفتن پرسنل نیروی هوایی در روز 19 بهمن در محضر امام خمینی (ره)، سرپیچی از دستورات فرماندهان طاغوت، شرکت در خثنی کردن کودتای 21 بهمن 1357، بیعت با امام امت (ره) و پیوستن کامل به صفوف ملت در 22 بهمن و فرو ریختن دژهای ستمشاهی و … از نتایج درخشان و ارزنده همان برخورد حکیمانه و خردمندانه حضرت امام (ره) در سال 1357 با ارتش بود.