لینک ثابت
در روزهای گرم و بلند تابستان سراغ نوشیدنیهای یخدار نروید! یکی از بهترین نوشیدنیها برای رفع عطش و حفظ تعادل بدن در این روزهای داغ چای نعناع است. چای نعناعِ گرم مانع از گرمازدگی میشود.
چای برگ نعناع نه تنها خوش طعم است، بلکه خواص بسیاری نیز دارد. به عنوان مثال این نوشیدنی در روزهای گرم تابستان بدن را از درون خنک میکند.
متخصصان آلمانی توصیه میکنند در طول یک روز گرم هر ازگاهی یکی دو جرعه چای نعناع بنوشید.
در این روزها نوشیدن مایعات کافی برای حفظ تعادل بدن ضروری است. پروفسور فرانک کولیکس، رئیس بخش تخصصی گوارش کلینیک هلیوس برلین توصیه میکند در این روزها آب، چای نعناع، آبمیوه رقیق بنوشید و از نوشیدنیها بسیار سرد و یخدار پرهیز کنید.
ورود مایعات بسیار سرد به درون دستگاه گوارش موجب تولید گرمای بیشتر در بدن میشود تا تعادل دما حفظ شود. در نتیجه تأثیر خنککنندگی این نوشیدنیها پایدار نخواهد بود.
پروفسور کولیکس به آنهایی که شبهای گرم خوب نمیخوابند هم توصیه میکند به جای غذاهای سنگین، سالاد، سبزیجات، میوه یا ماست برای وعده عصرانه یا شام مصرف کنند و قبل ازخواب دوش آبولرم بگیرند. سالمندان و افرادی که اضافه وزن دارند هم باید تا جایی که میتوانند از آفتاب مستقیم پرهیز کنند.
به گزارش دویچهوله، برای تهیه چای نعناع کافیست برگ تازه نعناع را خرد و آن را در آبجوش پنج تا ۱۰ دقیقه دم کنید.
در باغ ولایت گل خوشبوست رضا
سروچمن گلشن مینوست رضا
نومید مشو زدرگه احسانش
زیرا به جهان ضامن اهوست رضا
حضرت سلطان!حضرت عشق!
میلادتان بر ما مبارک.
چه کنیم تا معصوم ما را بپذیرد؟
این را با اطمینان به شما بگویم اگر خدمت یکی از ائمه رفتید، من با یقین میگویم که حضرت جواب تان را میدهد. در زیارت وداع امام رضا (علیهالسلام) میخوانیم: «اجْعَلُونِی فِی هَمِّكُمْ وَ صَیِّرُونِی فِی حِزْبِكُمْ= مرا از از همت بلند خود بهرهمند سازید و از حزب خودتان گردانید» یعنی مرا مورد توجه خود قرار دهید، امام هم میگوید که اول تو من را جزء دغدغه هایت قرار بده، من هم تو را جزء دغدغه هایم می گذارم.
این که دعا می کنیم خدایا ما را از اصحاب خاص امام زمان (علیهالسلام) قرار بده یا بهترین اعوان امام زمان باشیم، آیا واقعا راست میگوییم؟ خیلی بد است انسان در محضر امام بایستد و دروغ بگوید. بگوید می خواهم از اعوان خاص باشم ولی زندگی اش، زندگی مهدوی نباشد، هیچ دغدغه ای نداشتهباشد. تا شما به امام بگویی آقا به من فکر کن، هوای من را داشته باش، امام زمان هم میگوید تو هم به من فکر کن، هوای من را داشته باش، من تنها هستم، من غریب هستم، من آواره ام.
پس اول باید دغدغهی امام زمان و مشکلاتش در دلت بیاید و در سبک زندگی و برنامه ریزی ات تغییر ایجاد کنی، وگرنه نمیتوانید به حضرت ملحق شوید. فردا شرمندهی حضرت زهرا می شوید. یک لحظه حضرت زهرا از تو سوال کند تو برای فرزندم چه کار کردی! نمی توانی جواب بدهی باید سرت را پایین بیندازی و از خجالت حضرت زهرا بمیری.
خدا از ما یک انتظاری دارد. خدا از ما می خواهد که به تنهایی بار همهی مشکلات ظهور را تحمل کنیم. با بقیه مردم کار نداشته باشیم، میآیند یا نمیآیند. انگار امام زمان فقط یک پسر یا دختر دارد، هیچ کس دیگری هم حاضر نیست بیاید. فقط شما هستید. باید این طور برای ظهور حضرت نگاه کنی و تلاش کنی.
قرآن خطاب میکند من یک موعظه بیشتر شما را نمیکنم: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی= بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم و آن این که دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید» قیام یعنی که من اصلاً کاری ندارم کسی می آید، منِ خدا از شما می خواهم دونفره یا یک نفره برای امام زمان تان قیام کنید. کاری به کسی ندارید. این که جمهوری اسلامی کاری میکند یا نه، روحانیت کاری کرده یا نه، شما باید قیام کنید.
مقام معظم رهبری فرمود: آتش به اختیار. آتش به اختیار یعنی یک نفره باید قیام کنید. بار کل ظهور را باید شما یک نفره تحمل کنی، یک نفره بدوی، برای این که همه موانع ظهور را برطرف کنی. اگر تو به امام زمان بگویی امام زمان من یک نفره می خواهم بار همهی ظهور را تحمل کنم، خدا به اندازهی آن نیت به تو نیرو، قدرت، برکت، خیر میدهد، راهت را باز میکند، امکانات و ارتباطات میآید، توسعه پیدا می کنید، چون تو میخواهی به تنهایی بار را برداری تا به امام زمان هم نرسی، آرامش نداری. این یعنی اهلیت، یعنی دغدغه داشتن.
پس یکبار دیگر این زیارت حضرت معصومه را با هم بخوانیم. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِی بِالسَّعَادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنِّی مَا أَنَا فِیهِ= خدایا از تو مىخواهم كه سرانجام كارم را به خوشبختى ختم كنى و آنچه دارم را از من نگیری» خدایا از من این بهشت را نگیر. ولی اگر بخواهی که نگیرد، اول باید قلبت با این بهشت درگیر شود. تا دلت درگیر به این بهشت نشود، می آیی و می روی، ولی آخر هم از تو می گیرند.
دلشوره و ترس از بدسرانجامی، دغدغهی مؤمن است
دلشوره نسبت به عاقبت، دغدغه یک انسان مؤمن و آگاه است. فریبِ حال و فعل و معنویت و حال خوش فعلی را نمیخورد. همیشه ترس از آینده دارد. در رأس همهی کسانی که این ترس را همیشه با خود داشت، وجود مقدس نبی اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) بود.
اگر معرفت درست باشد، ترس از عاقبت زندگی همراه انسان است. ضمن این که به فضل خدا امید دارد، ولی نسبت به خودش بدبین است و این ترس را دارد که مبادا من کاری کنم که عاقبتم خراب شود. به خصوص که در طول تاریخ، افراد خیلی زیادی را دیدیم که شروعشان، شروع های خیلی خوبی بوده، استمرارشان خوب بوده ولی عاقبت خوبی نداشتند. برای این که گرفتار چنین عاقبت شومی نشوید، باید عوامل آن را بدانید. چگونه میشود آدمی که تا بیست و چهار ساعت قبل از مردنش، در لشکر امام حسین بود، یک دفعه از لشکر حضرت فرار میکند و می رود. چه حجمی از انحراف و غفلت در او بوده که تا دم در بهشت می آید اما با امام داخل بهشت نمی شود و برمی گردد. این واقعا ترس دارد. این مسئله برای هزاران نفر اتفاق افتاده. پس ما هم باید بترسیم و از آن جلوگیری کنیم.
دو صفتی که در پیری جوان می شود
این قاعدهای که میگویم، در مباحث انسان شناسی و معرفت نفس فوق العاده مهم است. انسان در برخورد با هر نعمتی استمرار خودش را میبینند. این قاعده است. هارون، زمان امام کاظم (علیهالسلام) بود. روزی دستور می دهد که من می خواهم کسی را ببینم که پیغمبر را دیده باشد. اطرافیان میگردند و یک آدم پیر صد سال به بالا را پیدا می کنند و می آورند. او را لای چیزی پیچانده بودند و روی طبقی آوردند. این قدر هم ناتوان بود که نمی توانست ابروهایش را نگه دارد.
هارون می پرسد: تو پیغمبر را دیده ای؟ می گوید: بله.
دوباره می پرسد: یک حدیث که خودت از پیغمبر شنیدی، برایم بخوان.
می گوید که پیغمبر فرمود: «یَشیبُ ابن آدم و تَشُبّ فیه خَصْلَتان، الحرص و طول الأمل= بنی آدم پیر می شود ولی دو صفت در او جوان می شود: یکی حرص و دیگری آرزوی زیاد».
این مسئله تجرد نفس را می رساند. نفس برخلاف بدن، مجرد است و مادی نیست. یکی از دلایلش هم همین است که وقتی انسان سنش بالاتر می رود، بدنش پیرتر می شود. باید خواسته هایش هم پیر شود ولی این طور نیست. انسان هر چه سنش بالاتر می رود، جوان تر و حریص تر می شود. برای همین هم است که معمولا برای شهادت و جهاد جوان ها زود تر می توانند بروند و از زندگی شان دست بردارند. مسن ها خیلی کمتر هستند. در روایت هم داریم: یاران امام زمان همه جوان اند، جز اندکی. آدم که پا به سن میگذارد، حرص و آرزوی زیاد نمی گذارد که به راحتی جان فشانی کند.
در ادامه هارون از او پرسید: خودت این حدیث را از پیغمبر شنیدی؟ گفت: بله. هارون گفت: خیلی ممنون، این هم طلا. یک کیسه طلا هم به او داد و رفت. رفت و چند دقیقه بعد دید سر و صدا شده. هارون گفت: چه اتفاقی افتاده؟ گفتند: این پیرمرد فریاد کرده و می گوید بگذارید داخل بیایم، با هارون کار دارم. هارون گفت: بگویید بیاید. میآید و میگوید: هارون، این کیسه طلایی که به ما دادی، برای امسال است یا سال بعد هم میدهی؟ هارون الرّشید صدای خندهاش بلند شد و از روی تعجّب گفت: «صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ: یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ= راست گفت پیغمبر که وقتی آدمی پیر میشود، حرص و آرزویش زیاد می شود».
بهشت بدون حضرت معصومه (سلام الله علیها)، جهنم است
هر کس به اندازه معرفت خودش از مهمانی های بهشت فیض و لذت می برد. تصور کنید شما را بهشت بردند و خدمت خانم و اهلبیت هستید، اما بعد از مدتی حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) به شما گفت: این آخرین ملاقاتی است که با من داری، دیگر از این ملاقاتها و مهمانی خبری نیست و دعوتت نمیکنم. همین یک بار است. در این لحظه چه حسی خواهید داشت؟ آیا بهشت برایت جهنم می شود یا نه؟ در حالی که نه عذابی در بهشت است و همه نوع لذت و خوش گذرانی به اندازه آسمان ها و زمین وجود دارد. به خدا دیگر آدم نمی تواند در این بهشت زندگی کند. هر چیزی که در آنجا باشد، عذاب می شود.
پس وقتی به زیارت حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) میروید. ادراک این بهشت برای آدم ترس ایجاد میکند. چون وقتی که میفهمی دعوتت کردند، در محضر اهل بیت و چهارده معصوم هستی، اولین ترسی که به سراغت بیاید، این است که این نعمت از تو گرفته نشود یا ترس از اینکه آنها چقدر من را دوست دارند؟ من چقدر پیش آنان آبرو و اعتبار دارم؟ دفعهی بعد هم دعوتم میکنند یا نه تمام شد. آخرین زیارتم هست یا نه؟ بعضی ها فقط یکبار می روند. بعضی ها هم اصلا نمی روند. پس بخواه که این رفت و آمدها استمرار داشته باشد.
حالا معنی این فراز از دعا را در زیارت میفهمیم: «فَلا تَسْلُبْ مِنِّی مَا أَنَا فِیهِ= پس عقایدم را از من نگیر». اینجاست که آدم باید بنشیند و بیندیشد و به حال خود گریه کند و بترسد. دستش را بالا ببرد و بگوید: خدایا این نعمت را از من نگیر. آخرین زیارتم نباشد. خدایا من را از این مکان های مقدس و نورانی دور نکن.
آن هایی که خارج رفتهاند، اگر دلشان زنده باشد، زنگار نگرفته باشد، همین که تصور میکنند که الان چند وقت است از حرم، مسجد، حسینیه، دور شدم، برایشان کشنده خواهد بود.
کسی که بفهمد حرم حضرت معصومه چگونه جایی است، هیچ وقت رابطهای را انتخاب نمیکند که او را از حضرت دور کند. امکان ندارد. مگر این که نفهمیده باشد، چرا به این دنیا آمده. بنابراین، مؤمن این ترس و نگرانی را دارد که نکند آخرین ملاقات و زیارتش باشد.
ما در جبهه این حالت ها را زیاد دیدیم. زمانی که کسی را بغل میکردیم، میدانستیم رفتنی است و آخرین ملاقات است، جدا شدنش خیلی سخت بود. به خصوص آنهایی که خبر داشتیم شهید می شوند.
فرمانده ما «شهید مقدّسی» خدا رحمتش کند، همیشه میگفت: شجاعی من می روم. یادم است در بانه نشسته بودیم پیراهنش پاره شده بود و داشت دکمهاش را می دوخت، به من گفت: شجاعی! آخرین عملیاتم است، فردا تمام است. من گفتم: آقا شوخی نکن. گفت: بهت گفتم. حواست باشد.
موضوع «شیطان شناسی» و «دشمن شناسی» در دنیا مورد غفلت واقع شده و به صورت جدی به آن توجه نمیشود. ما یک موجود بسیار مرموز و مؤثر به نام شیطان داریم که همه ادیان واقعیت آن را قبول دارند، اما هیچ جا در آموزشهای تربیتی، روانشناختی و آموزشهایی که مربوط به تعادل روح است، جایی برای این موجود باز نشده است. تمام ادیان اعتراف کرده و قبول دارند که موجودی به نام شیطان وجود دارد و به سراغ انسان میآید و در او تولید فکر های میکند تا او را گمراه کند. هیچ سیستم روان شناسی در دنیا وجود ندارد که برای افکار آزاردهنده و خودخوری ها و هزاران مشکل روانی انسانها که ناشی از همین شیطان می شود، پاسخ درستی داشته باشند.
برگرفته از مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «دشمن شناسی»
این فوق العاده مهم است که دقت کنیم که شما از چه جنسی هستید. اگر ما این را درک نکنیم، دینداری ما در بخشهای حیوانی مینشیند و به همان مرحله محدود می شود. یعنی شما خود فقط یک زن یا مرد مسلمان باقی خواهید ماند. چون در این صورت خوراک دین، فقط جذبِ شان جنسیتی شما شدهاست. علت این که اکثر افراد مثلا ۶۰ سال از عمرشان می گذرد و به ظاهر متدین هم هستند، اما به درجات ایمانی والا نرسیده اند، این است که دین، جذب «شان انسانی و فوق انسانی» وجودشان نشده است. چون وقتی با مقولهی دین برخورد میکنند از نگاه زنانه و مردانه به دنیا نگاه میکنند و این خود، آغاز منشأ انواع ترس میشود. ترس این گونه ریشهیابی می شود.
در حقیقت، ریشه انواع ترس، از اینجا ناشی می شود که ما درست به قضایایی که برایمان مطرح می شود، نگاه نمیکنم. حتی به خودمان هم نگاه غلط داریم. برای همین است که به امور جمادی، گیاهی و حیوانی دلبستگیهای ذاتی پیدا میکنیم و گاه تا آخر عمر گرفتار همین امور می شویم. در حالیکه باید بدانیم که اینها ذات ما نیستند. بنابراین، از خودِ اصلیمان که ابدی و جاودانه است و از جنس اهلبیت علیهم السلام است، فاصله میگیریم. نتیجه این فاصله گرفتنها «ترس» است.
برگرفته از مباحث «اضطراب» استاد محمد شجاعی