لینک ثابت
هر حركت، چند عنصر دارد: مبدأ، مسیر، وسیله، راهنما و مقصد. در میان این پنج عنصر، مهمترین نقش با راهنماست. اگر رهبر و راهنما، عالم و متّقى باشد، نه هدف گم مىشود و نه به انحراف كشیده مىشود.
اگر رهبر لایق باشد و مردم اطاعت كنند، مشكلات حل مىشود؛ اگر سوزن تیز باشد و نخ هم متّصل به آن، هر پارچهاى دوخته مىشود، امّا اگر سوزن كج بود یا نخ جدا شد، نازكترین پارچه هم دوخته نمىشود.
اگر مردم اطاعت نكنند، رهبر كارى از پیش نمىبرد همان گونه كه اگر نخ به دنبال سوزن نرود، هر قدر هم سوزن كارآمد باشد، كارى از پیش نمىبرد. حركت و نفوذ سوزن در پارچههاى مختلف، به شرط پیروى نخ از اوست. اگر راننده اهل فن باشد، حتى ماشین معیوب را راه اندازى و با آن رانندگى مىكند. همان گونه كه پیامبران در بدترین شرایط اجتماعى، بهترین امّتها را ساختند.
امّا اگر رهبرى صلاحیّت نداشته باشد، بهترین شرایط را نیز به هدر مىدهد، چنانكه بهترین اتومبیلها را اگر در اختیار راننده ناشى قرار دهیم، آن را به درّه سقوط مىدهد.
جهاد در راه خدا، چه نقشى در سازندگى جامعه اسلامى دارد؟
نوك بیل به خاطر درگیرى با خاك، همواره سائیده مىشود، ولى در عوض سفید و برّاق و تیز است، امّا قسمتهاى بالاى آن گرچه آهن ضخیم است، ولى سیاه و زنگ زده است.
همچنین امّتى كه جهاد مىكند و جوانان خود را به جبهه مىفرستد و از مكتب و وطن خود دفاع مىكند، گرچه جوانانى را از دست مىدهد و به ظاهر این امّت استهلاك دارد، امّا در دیدگاه بین المللى و قضاوت وجدانهاى بیدار، این امّت رو سفید و عزیز است، برخلاف امت ترسو و استعمارپذیرى كه به ظاهر، آسایش و نفرات بیشترى دارد، ولى رو سیاه و زنگ زده است.
اسلام به كیفیّت بیشتر توجّه دارد یا به كمّیت؟
در مواردى اسلام به كمیّت توجه دارد، نظیر تعداد نفراتى كه در نماز جماعت حاضر مىشوند كه هر جماعتى نفراتش بیشتر باشد، ثوابش بیشتر است.
در مواردى به كیفیّت توجّه دارد، نظیر انفاق به محرومان كه مقدارش مهم نیست، بلكه اخلاص در آن مهم است. «و یُطعمون الطّعام عَلى حُبّه» مقدار غذایى كه اهلبیت به یتیم، مسكین و اسیر دادند زیاد نبود، امّا خالصانه بود.
گاهى هم كیفیّت مطرح است و هم كمّیت. مثلاً قرآن درباره ذكر خدا، هم مىفرماید: «اُذكروا اللّه ذكراً كثیرا»(سوره احزاب، آیه 41.) خدا را بسیار یاد كنید و هم مىفرماید: «فى صلوتهم خاشعون» مؤمنان در نمازشان خشوع دارند.
تبلیغ باید جریان ساز باشد، تبلیغ باید گفتمان ساز باشد، تبلیغ باید فضا ایجاد کند؛ گفتمان ایجاد کند. گفتمان یعنی یک مفهوم و یک معرفت همهگیر بشود در برههای از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشود گفتمان جامعه. این، با کارهای جدا جدای برنامهریزی نشده، حاصل نخواهد شد؛ این کار احتیاج دارد به برنامهریزی و کارِ فعال و مثل دمیدن پیوستهی در وسیلهی فشاری است که میتواند آب یا مایهی حیات یا هوا را به نقاط مختلفی که مورد نظر است، برساند. باید دائم با این دم دمید، تا این اشتعال همیشه باقی بماند. این کار هیچ نباید متوقف بشود و به برنامهریزی احتیاج دارد.
این گفتمان سازی برای چیست؟ برای این است که اندیشهی دینی، معرفت دینی در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشهی دینی که رشد پیدا کرد، وقتی همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود میآورد و همان چیزی میشود که پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح، در مواردی بیدارباش، در مواردی هشدار؛ اینها کارکردهای تبلیغ است؛ آثار و نتائجی است که بر تبلیغ مترتب میشود.
بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی درجمع طلاب
سعه صدر چیست؟
«سعه صدر» به معناى داشتن روح بزرگ است كه همچون لاستیك تراكتور از امواج رد شود و تاب بر ندارد در حالى كه افراد عادى مثل لاستیك دوچرخه، با اولین موج تاب برمىدارند.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: «آلَةُ الرّیاسة سعة الصَّدر»،(نهج البلاغه، حكمت176.) شرط لازم براى پذیرش هر مسئولیّتى، سعه صدر است.
دعاى حضرت موسى علیه السلام پس از رسیدن به مقام نبوّت، سعه صدر بود كه از خداوند خواست: «رَبّ اشَرح لى صَدرى»(سوره طه، آیه 27.) البتّه موسى از خدا درخواست كرد و خدا به او عطا نمود، ولى خداوند قبل از اینكه پیامبر درخواست كند، به او سعه صدر داد و فرمود: «ألم نَشرَح لك صَدرك»( سوره انشراح، آیه 1.
اولاً معناى نظام اسلامى آن نیست كه تمام افراد جامعهاش عادل باشند، بلكه نظام اسلامى آن است كه قوانین و مدیرانش اسلامى باشند.
مسافرت خوب آن است كه ماشین سالم و راننده ماهر باشد تا مسافرین را به مقصد برساند، نه آن كه تمام مسافران بى مسئله باشند. هیچ كس در هیچ سفرى براى سوار شدن به اتوبوس و قطار و هواپیما، تك تك مسافران را بررسى نمىكند، بلكه به سلامتى وسیله و مهارت راننده مىاندیشد.
در آیه 102 سوره بقره مىخوانیم كه در زمان حضرت سلیمانعلیه السلام (پیامبر معصومى كه حكومتش هدیهاى الهى بود)، گروهى به جاى پیروى از آن حضرت، پیرو شیطان بودند: «واتّبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملك سلیمان»
ثانیاً عدالت همه جا به معناى تساوى نیست. پزشك عادل، پزشكى نیست كه به همه بیماران یك نوع دارو بدهد، معلّم عادل، معلّمى نیست كه به همه دانشآموزان یك نمره بدهد، بلكه این تساوى، كمال بى عدالتى است.
مگر سلّول چشم با سلّول استخوان پا یكسان است؟ مگر برگها، میوهها، كوهها، دشتها، معدنها، جنگلها، كرات آسمانى، كهكشانها، رنگها، نژادها و… یكسانند؟!
آرى، تفاوت دو نوع است: گاهى حكیمانه و بر حق است و گاهى تبعیض و ناحقّ.
اختلافات گاهى بر اساس ظلم است كه باید با تمام قدرت جلوى آن را گرفت. سرمایههایى را كه با زد و بند، كمفروشى، احتكار، توطئه، اختلاس، سرقت، ربا و امثال آن جمع شده است، باید از حلقوم متجاوزان بیرون كشید.
امّا گاهى تفاوت و اختلافى كه در اثر كار، هنر، تخصص، مدیریّت، ابتكار و امثال آن پیدا مىشود، چنانچه حقوق واجب الهى آن (خمس و زكات و…) پرداخت شود، مانعى ندارد. اگر بخواهیم حق ابتكار و هنر و كار و تخصّص را نادیده بگیریم، جامعه راكد مىماند و رشدى ندارد.
سازمان آب و برق، به تمام منازل آب و برق مىرساند، این صاحبان منازلند كه مىتوانند از این آب و برق استفاده صحیح كنند یا نادرست.
خداوند انسان را آزاد و مختار آفرید و همه گونه امكان رشد را در اختیار او گذاشت، اگر انسان با علم و آگاهى راه بدى را انتخاب كرد، مقصّر خود اوست.
امّا چرا خداوند جلوى چنین انسانهایى را نمىگیرد، زیرا:
اگر همین كه انسان بناى ناسزا و دروغ گفتن داشت، خداوند او را لال كند و همین كه بناى سیلى زدن به مظلوم داشت، دست او فلج شود، همین كه بناى نگاه بد داشت چشمش كور شود و… آیا این انسان كه از روى ناچارى خلاف نكرده، قابل ستایش است؟ ارزش انسان زمانى است كه با اختیار خودش، آزادانه و آگاهانه كارى را انجام دهد و یا از خلافى دست بردارد.
اگر دست انسانى را با طناب بستند و از جیب او پول درآوردند و خرج كردند، نمىتوان گفت آن دست بسته، مرد سخاوتمندى است و اگر مرد نابینایى، به نامحرم نگاه نكرد، نمىگویند چه انسان پاكى.
آرى، خداوند مىخواهد انسانها آزاد باشند تا خود راه خیر و خوبى یا راه شرّ و بدى را انتخاب نمایند و عمل كنند.