لینک ثابت
خورشید همیشه نور می افشاند و هیچ تبعیضی در بذل سخاوتمندانه شعاع هایش ندارد !
ولی قسمتهایی از زمین مانند قطب شمال و جنوب به خاطراین که در معرض نور خورشید نیستند،همیشه یخبندان هستند ، با این که آب و خاک
آنجا با نواحی دیگر زمین فرقی ندارد .
يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ…
اگر آدم موانع را برطرف کند ، می تواند از آن رحمت واسعه فیض ببرد ….
هر قدر موانع رسیدن نور بیشتر باشد ، دل منجمد تر میشود !
این همان قساوت قلب است . وقتی دوستی دنیا مانع تابش نور الهی و پذیرش رحمت واسعه ربوبی شود ، دل انسان یخ می بندد . .
آیت الله حایری شیرازی
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم:
يفتح ابواب السماء بالرحمة فى اربع مواضع: عند نزول المطر، و عند نظر الولد فى وجه الوالدين، و عند فتح باب الکعبة، و عند النکاح.
درهاى رحمت آسمانى در چهار وقت گشوده مىشود:
۱- موقع بارش باران.
۲- زمانى که فرزند به چهره پدر و مادرش می نگرد.
۳- هنگام گشوده شدن در کعبه.
۴- هنگام برپايى مراسم عقد و عروسى
﴿بحار الانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۲۱﴾
اﺯﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﻭﻻﺑﯽ در مورد وضعیت مردم در آخرالزمان سؤال ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ که ایشان این دوران را با مثال زیبایی توصیف کردند
ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ۴ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ می کند ﻭ می گوید ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻡ.
ﺍﻣﺎﺧﻮﺩ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻭﺷﺮﺍﺭﺕ؛
ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﻭﺷﺮﺍﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎﺑﯿﺎ!
ﭘﺴﺮﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ؛
ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮﭼﻬﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭘﺲ ﺑﺎﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ، ﺩﺭﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ.
ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ!
ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ!
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰند؛ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﺭﺍﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩشان ﻣﺸﻐﻮل می شوند؛ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ فقط ﺩﺭﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺖ می نشینند و می گویند ﮐﻪ ﺁﻗﺎﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎﺑﯿﺎ، اما ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﮐﺘﯽ، و دسته ی چهارم شروع می کنند به منظم کردند جامعه، ان شاءالله که ما جز عده چهارم باشیم.
مقام معظم رهبری دامت برکاته :
وحدت ، كليد موفقيت و رمز پيروزي انقلاب ما بوده است .
وحدت
وحدت
وحدت
رفقا خبر……!!!
هنوز که هنوز است حمید باکری از عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته …..!!!
خبر دارید که غلامحسین توسلی آن دلیر مرد خطه جنوب مهمان نهنگ های خلیج
فارس شد وبرنگشت …..!!!!
از جوانانی که خوراک کوسه های اروند شدند خبری دارید …..!!!
هنوز که هنوز است شهدا می ترسند از اینکه رهبر رو تنها بگذاریم ….!!!!!!!!
مقام معظم رهبری دامت برکاته :
دههی فجر، در حقیقت مقطع رهایی ملت ایران و آن بخشی
از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا کرده است.
مقام معظم رهبری دامت برکاته :
دهه فجر عيدي است كه يك تاريخ سر تا پا ظلم و طغيان را
قطع كرد .
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود ، زندگی می کردند . یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک ، با هم جرو بحث کردند . پس از چند هفته سکوت ، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند .
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد . وقتی در را باز کرد ، مرد نجاری را دید . نجار گفت : « من چند روزی است که دنبال کار می گردم ، فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید ، آیا امکان دارد که کمکتان کنم ؟ »
برادر بزرگ تر جواب داد : « بله ، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم . به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن ، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است . او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد . او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد ، انجام داده . »
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت : « در انبار مقداری الوار دارم ، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم . »
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار . برادر بزرگ تر به نجار گفت : « من برای خرید به شهر می روم ، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم . »
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود ، جواب داد : « نه ، چیزی لازم ندارم . »
هنگام غروب وقتی برادر بزرگ تر به مزرعه برگشت ، چشمانش از تعجب گرد شد . حصاری در کار نبود . نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود .
برادر بزرگ تر با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت : « مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی ؟ »
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده ، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست .
وقتی برادر بزرگ تر برگشت ، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است .
نزد او رفت و بعد از تشکر ، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد .
نجار گفت : « دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم . »
امام صادق عليه السلام :
صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللّه :
إِصلاحٌ بَينَ النّاسِ إِذا تَفاسَدوا، وَ تَقارُبٌ بَينَهُم إِذا تَباعَدوا؛
صدقه اى كه خداوند آن را دوست دارد عبارت است از: اصلاح ميان مردم هرگاه رابطه شان تيره شد و نزديك كردن آنها به يكديگر هرگاه از هم دور
شدند.
كافى ج2، ص209، ح1